بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
سه بار بگوییم:صَلَّى اللهُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ
یک بار بگوییم:السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ
بعد هم بگوییم: اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مَوْلاىَ وَابْنَ مَوْلاىَ، وَ سَیِّدى وَابْنَ سَیِّدى اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مَوْلاىَ اَلشَّهیدُ بْنُ الشَّهیدِ، والقَتیلُ بْنُ الْقَتیلِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَرَحْمَةُ الله وَبَرَکاتُه أَنَا زائِرُکَ یَابْنَ رَسُولِ اللهِ بِقَلْبى وَ لِسانى وَجَوارِحى، وَ إِنْ لَمْ اَزُرْکَ بِنَفْسى مُشاهَدَةً لِقُبَّتِکَ فَعَلَیْکَ السَّلامُ یا وارِثَ آدَمَ صَفْوَةِ اللهِ، وَ وارِثَ نُوح نَبِیِّ اللهِ، وَ وارِثَ إِبْراهیمَ خَلیلِ اللهِ وَ وارِثَ موسى کَلیمِ اللهِ، وَ وارِثَ عیسى رُوحِ اللهِ، وَ وارِثَ مُحَمَّدِ حَبیبِ اللهِ وَنَبِیِّهِ وَرَسُولِهِ، وَ وارِثَ عَلِیٍِّ أَمیرِ الْمُؤْمِنینَ وَصِىِّ رَسُولِ اللهِ وَ خَلیفَتِهِ، وَ وارِثَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَصِىِّ أَمیرِ الْمُؤْمِنین لَعَنَ اللهُ قاتِلیکَ، وَجَدَّدَ عَلَیْهِمُ الْعَذابُ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَة، أَنَا یا سَیِّدى مُتَقَرِّبٌ إلَى اللهِ جَلَّ وَ عَزَّ، وَ إِلى جَدِّکِ رَسُولِ اللهِ، وَ إلى أَبیکَ أَمیرِالْمُؤْمِنینَ، وَإلى أَخیکَ الْحَسَنِ، وَإلَیْکَ یا مَوْلاىَ، فَعَلَیْکَ السَّلامُ وَرَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ بِزِیارَتى لَکَ بِقَلْبى وَ لِسانی وَ جَمیعِ جَوارِحی فَکُنْ یا سَیِّدی شَفیعى لِقَبُولِ ذلِکَ مِنِّی، وَ أَنَا بِالْبَراءَةِ مِنْ أَعْدائِکَ وَاللَّعْنَةِ لَهُمْ وَعَلَیْهِم أَتَقَرَّبُ إِلَى اللهِ وَإِلَیْکُمْ أَجْمَعینَ، فَعَلَیْکَ صَلَواتُ اللهِ وَ رِضْوانُهُ وَ رَحْمَتُهُ
سلام بر تو اى مولاى من و اى فرزند مولاى من و اى آقاى من و اى فرزند آقاى من، سلام بر تو اى مولاى من شهید فرزند شهید و اى کشته فرزند کشته، سلام بر تو، و رحمت خدا و برکاتش بر تو باد، من زائر تو هستم اى فرزند رسول خدا با قلب و زبان
و تمام اعضا، هر چند تو را از نزدیک زیارت نکردم و بارگاه تو را ندیدم،پس سلام بر تو اى وارث آدم برگزیده خدا، و وارث نوح پیامبر خدا، و وارث ابراهیم خلیل الله و وارث موسى کلیم الله و وارث عیسى روح الله و وارث محمد حبیب خدا و نبى او و رسول او و وارث على امیرمؤمنان وصىّ رسول خدا و جانشین او و وارث حسن بن على وصىّ امیرمؤمنان، خدا لعنت کند کسانى که تو را شهید کردند و در این ساعت و در هر ساعت عذاب تازه اى بر آنها بفرست، اى آقاى من! به سوى خداوند متعال و جدّت رسول خدا وپدرت
امیرمؤمنان و برادرت حسن و به سوى تو اى آقاى من تقرّب مىجویم، پس سلام و رحمت خدا و برکاتش بر تو باد با زیارتى که تو را با قلبم و زبانم و جمیع اعضایم نمودم، پس اى آقاى من! شفیع من براى قبول این زیارتم باش. من با بیزارى جستن از دشمنان تو و لعنت بر آنها به خدا و به همهی شما تقرّب مى جویم پس درود و رضوان و رحمت خدا بر تو باد
📚(منبع:مفاتیح نوین آیت الله مکارم)
🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀
#کانال_ارتباط_با_خدا
@ckutr6
۲۰ بهمن
957_61_2.mp3
798.6K
🌹⃞⃟🌹⃞⃟🌹⃞⃟🌹⃞⃟🌹⃞⃟🌹⃞⃟🌹⃞⃟🌹⃞⃟🌹⃞⃟
🌹 زیارت امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف بعد از نماز صبح🌹
🤲 اللَّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلَايَ صَاحِبَ الزَّمَانِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ، عَنْ جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ، فِي مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا وَ بَرِّهَا وَ بَحْرِهَا وَ سَهْلِهَا وَ جَبَلِهَا، حَيِّهِمْ وَ مَيِّتِهِمْ، وَ عَنْ وَالِدَيَّ وَ وُلْدِي وَ عَنِّي، مِنَ الصَّلَوَاتِ وَ التَّحِيَّاتِ، زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ وَ مِدَادَ كَلِمَاتِهِ وَ مُنْتَهَى رِضَاهُ، وَ عَدَدَ مَا أَحْصَاهُ كِتَابُهُ، وَ أَحَاطَ بِهِ عِلْمُهُ، اللَّهُمَّ إِنِّي أُجَدِّدُ لَهُ فِي هَذَا الْيَوْمِ وَ فِي كُلِّ يَوْمٍ عَهْدًا وَ عَقْدًا وَ بَيْعَةً لَهُ فِي رَقَبَتِي، اللَّهُمَّ كَمَا شَرَّفْتَنِي بِهَذَا التَّشْرِيفِ وَ فَضَّلْتَنِي بِهَذِهِ الْفَضِيلَةِ وَ خَصَصْتَنِي بِهَذِهِ النِّعْمَةِ، فَصَلِّ عَلَى مَوْلَايَ وَ سَيِّدِي صَاحِبِ الزَّمَانِ، وَ اجْعَلْنِي مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَشْيَاعِهِ وَ الذَّابِّينَ عَنْهُ، وَ اجْعَلْنِي مِنَ الْمُسْتَشْهَدِينَ بَيْنَ يَدَيْهِ، طَائِعًا غَيْرَ مُكْرَهٍ، فِي الصَّفِّ الَّذِي نَعَتَّ أَهْلَهُ فِي كِتَابِكَ، فَقُلْتَ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ، عَلَى طَاعَتِكَ وَ طَاعَةِ رَسُولِكَ وَ آلِهِ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ، اللَّهُمَّ هَذِهِ بَيْعَةٌ لَهُ فِي عُنُقِي إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ.
التماس دعای فرج 🤲
🌹⃞⃟🌹⃞⃟🌹⃞⃟🌹⃞⃟🌹⃞⃟🌹⃞⃟🌹⃞⃟🌹⃞⃟🌹⃞⃟
#کانال_ارتباط_با_خدا
@ckutr6
۲۰ بهمن
لطفا رو متن آبی 🔵 کلیک کنید
سخنرانی حجةالاسلام امینی خواه👇
⭕️سلسله مباحث گریز از رجیم1
⭕️سلسله مباحث گریز از رجیم2
⭕️سلسله مباحث گریز از رجیم3
⭕️سلسله مباحث گریز از رجیم4
⭕️سلسله مباحث گریز از رجیم5
⭕️سلسله مباحث گریز از رجیم6
⭕️سلسله مباحث گریز از شیطان7
۲۰ بهمن
07_Goriz_Az_Rajim_1401_05_23_Moharram_1444_aminikhaah.ir.mp3
22.46M
⭕️سلسله مباحث «گریز از رجیم»
✅جلسه هفتم
🛑سه ویژگی برای بندگی
🛑 چگونه از شیطان ،دنیا و مردم آن عبور کنیم؟
🛑شیطان تا کجا با ما رفیق است؟
🛑انسان مامور به وظیفه است یا نتیجه؟
#کانال_ارتباط_با_خدا
@ckutr6
۲۰ بهمن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خــدایـا 🌷🍃
در این صبح زیبـا
تمنا دارم درهای
مهربانیت را بروی🌷🍃
دوستان و عزیزانم گشوده
و روزی حـلال
ســلامتی و تـندرستی 🌷🍃
مهربانی و آرامـش را
برای همگی مقرر بفرما
سلام صبح زیبـا تون بخیر🌷🍃
─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─
@ckutr6
۲۰ بهمن
َ‼️‼️ #فوری ⚠️ #توجه | بازتاب ویژه بیانات رهبر معظم انقلاب درباره مذاکره با آمریکا، تیتر یک تمام رسانههای رسمی جهان
‼️‼️‼️
خبرگزاری رویترز:
آیتالله خامنهای «میگوید تجربه ثابت کرده مذاکره با آمریکا هوشمندانه نیست».
‼️‼️‼️‼️
روزنامه انگلیسی فایننشالتایمز:
آیتالله خامنهای مذاکره ایران با رئیسجمهور آمریکا را رد کرد و گفت که «مذاکره با آمریکا هوشمندانه، عاقلانه و شرافتمندانه نیست».
‼️‼️‼️‼️
خبرگزاری فرانسه:
آیتالله خامنهای میگوید «مذاکره با آمریکا مشکلات ایران را حل نمیکند».
‼️‼️‼️‼️
رسانه آمریکایی بلومبرگ:
آیتالله خامنهای میگوید توافق گذشته با آمریکا به تحریمهای بیشتر منجر شد و گذشته ترامپ نشان داده مذاکره با آمریکا عاقلانه نیست.
‼️‼️‼️‼️
شبکه آمریکایی انبیسی نیوز:
«رهبر معظم ایران مذاکره با ترامپ را به دلیل هوشمندانه، عاقلانه و شرافتمندانه نبودن، رد کرد».
‼️‼️‼️‼️
روزنامه تایمز اسرائیل:
آیتالله خامنهای هشدار داد که «اگر آمریکا تهدیدات علیه ایران را عملی کند»، ایران به همان شکل پاسخ خواهد داد.
‼️‼️‼️‼️
شبکه Fox11 آمریکا:
علی خامنه ای تیر ترامپ در تاریکی را خنثی کرد؛ او میگوید مذاکره شرافتمندانه وجود ندارد
‼️‼️‼️‼️
خبرگزاری Globe Eye News:
رهبر ایران علی خامنه ای گفته اگر آمریکا حمله کند، به او حمله خواهیم، این رهبر بدون اینکه بترسد دشمن خودش را ترساند
‼️‼️‼️‼️
روزنامه جروزالمپست:
آیتالله خامنهای تهدید کرد «اگر ایالات متحده به امنیت ما تعرض کند، ما هم به امنیت آنها تعرض میکنیم»
‼️‼️‼️‼️
شبکه تلویزیونی الغد عربستان:
آیتالله خامنهای آمریکا را به صورت رسمی تهدید، هم منابع آمریکا در خاورمیانه و هم امنیت کشور آمریکا
‼️‼️‼️‼️
شبکه الجزیره عربستان و اسرائیل:
"علی خامنه ای به صورت زنده و رسمی ترامپ را تهدید و مخالف رسمی خود را با مذاکرات اعلام کرد"
‼️‼️‼️‼️
شبکه الحدث عربستان :
علی خامنهای یکی از شگفت انگیز ترین رهبران در جهان فعلی امروزه است..
‼️‼️‼️#فوری | خبرگزاری یونهاپ کره جنوبی :
واقعیت نمی توان پنهان کرد؛ رهبر ایران مانند رهبران اسطورهای تمدن کره جنوبی و تمدن ایران باستان است‼️‼️
نه تسلیم می شوند و نه نگاه می کنند بلکه هم حمله و هم دفاع می کنند، این شگفت انگیز است.
‼️‼️‼️‼️#فوری | رسانه چشم جهان هندوستان :
‼️رهبر ایران علی خامنهای تنها رهبری است که مردم هند بعد از رهبر خودشان او را قبول دارند، زیرا او جلوی حرف زور ایستاده است.
این است بازتاب رهبر آزادگان جهان ماشاءلله
#کانال_ارتباط_با_خدا
@ckutr6
۲۰ بهمن
۲۱ بهمن
قلب سالم ۱۷_1.m4a
11.67M
#قلب سالم ۱۷
قسمت هفدهم 🌱
🌾 معامله با خدا ✨
استاد حاجیه خانم رستمی فر ☀️
#کانال_ارتباط_با_خدا
@ckutr6
۲۱ بهمن
⭐کانال ارتباط با خدا🙏 ⭐
﷽ ━━💠🇮🇷🌸🇮🇷💠━━ 🌟رمان جذاب و دلنشین #رفیق جلد اول قسمت #صدوهشت میلاد نفسنفس میزد. عباس دل خوشی
قسمت _109_110_111_112_113
رمان رفیق
۲۱ بهمن
﷽
━━💠🇮🇷🌸🇮🇷💠━━
🌟رمان جذاب و دلنشین #رفیق جلد اول
قسمت #صدونه
حسین چشمانش را باز کرد.
چند چروک به دور چشمانش اضافه شده بود.
عباس گفت:
- حالش چطوره؟
حسین لبش را جمع کرد ،
و دوباره به میلاد که بیهوش روی تخت افتاده بود نگاه کرد:
- وقتی رسیدیم بالای سرش، نصف ماشینش جمع شده بود. آتشنشانی و اورژانس با بدبختی از توی ماشین له شده بیرون کشیدنش. نیسان آبیه یه طوری از روبهرو کوبیده بود بهش که هیچی از ماشین نمونده بود، کاپوتش کامل مچاله شده بود. همین که زنده کشیدیمش بیرون معجزهست، الانم رفته توی کما.
چشمان عباس گرد شدند و با حیرت به میلاد نگاه کرد:
- حالا چی شده که تصادف کرده؟ راننده نیسانه چیزیش نشده؟
حسین نگاه معناداری به عباس کرد:
- رانندهای پشت فرمون نیسان نبوده!
حیرت عباس بیشتر شد و چشمانش گردتر:
- یعنی چی؟
و صبر نکرد حسین جواب بدهد:
- نگید که عمدی بوده...؟!
حسین با اندوه سرش را به دوطرف تکان داد:
- متاسفانه عمدی بوده؛ نیسانه رو دستکاری کرده بودن؛ اصلاً سرنشین نداشته.
صدای عباس کمی بالاتر رفت و بغضآلود شد:
- چرا؟ این بنده خدا چند روز دیگه قراره زن و بچهش برگردن ایران!
حسین دو دستش را بر شانههای عباس گذاشت و او را کشید کنار راهرو:
- آروم باش پسرم. من از تو بیشتر ناراحتم؛ ولی نباید احساسی برخورد کنیم. ببینم، تو از کجا فهمیدی که زن و بچهش قراره برگردن؟
عباس سرش را پایین انداخت ،
و با دو انگشت، تیغه بینیاش را گرفت. بعد از چند لحظه، با چشمان قرمز به حسین نگاه کرد و گفت:
- دقیقاً قبل از این که تصادف کنه بهم زنگ زد گفت. گفت یه هدیه برای دخترش خریده؛ ولی نمیتونه خودش اونو بده به دخترش. ازم خواست برم برش دارم و ببرم بدم به دخترش.
حسین چشمانش را تنگ کرد. دست به چانه زد و آرام گفت:
- چرا به تو گفته؟
انقدر آرام این جمله را گفت که عباس نشنید. آرام به سر شانه عباس زد و گفت:
- بیا بریم، یه کار مهمیه که باید انجام بدیم.
عباس هنوز خیره بود به میلاد.
پرسید:
- چرا میخواستن بکشنش؟
- بیا بریم تو راه بهت میگم.
و قدم تند کرد به سمت انتهای راهرو. عباس پشت سرش راه افتاد و پرسید:
- میشه برام توضیح بدین حاجی؟ گیج شدم. اصلاً میلاد این چند روز کجا بود؟
🇮🇷ادامه دارد....
✍نویسنده: بانو فاطمه شکیبا
━━💠🇮🇷🌸🇮🇷💠━━
@ckutr6
۲۱ بهمن
﷽
━━💠🇮🇷🌸🇮🇷💠━━
🌟رمان جذاب و دلنشین #رفیق جلد اول
قسمت #صدوده
حسین دست عباس را گرفت و کشید:
- بیا بریم، اینجا نمیشه حرف زد.
از بیمارستان خارج شدند ،
و داخل ماشین حسین نشستند. عباس با بیتابی، سوالش را تکرار کرد.
حسین پرسش عباس را با پرسش جواب داد:
- گفت اون هدیهای که گذاشته برای دخترش کجاست؟
لحن حسین انقدر آمرانه بود که به عباس مهلت تعجب نداد:
- توی اتاق دخترش. فکر کنم یه خرس بزرگ عروسکی باشه، از اون خرس گُندهها.
حسین سرش را تکان داد. عباس بیتابتر پرسید:
- چرا اینو میپرسید حاجی؟ خب بگید منم بدونم!
حسین انگار حرفهای عباس را نمیشنید. بیسیمش را درآورد و مرصاد را پیج کرد:
- اوضاع چطوره ابراهیمی؟
عباس سر در نمیآورد؛
ابراهیمی که بود؟ میدانست تا خود حسین نخواهد، جواب نمیگیرد. منتظر ماند تا صحبت حسین با بیسیم تمام شود و دیگر حرفی نزد.
حسین که سکوت عباس را دید، گفت:
- خب...حالا شد. عباس جان، شما میری در خونه مادرخانم میلاد؛ به پدر زنش خبر میدی که تصادف کرده. بعدم جریان هدیه که برای دخترش خریده رو بگو و ازش بخوا بره هدیه رو از توی اتاق دخترش برداره و برگرده خونشون. تو هم خونشون باش، هدیه رو که آورد، به من خبر بده بیام.
نگاه پرسشگر عباس را که دید، لبخند زد:
- به موقعش برات توضیح میدم. الان وقت نداریم، باید سریع اقدام کنیم.
عباس چشمی گفت و از ماشین پیاده شد.
***
- نمیخوای بگی کی هستی و چرا منو آوردی اینجا؟
کمیل سلام نمازش را داد،
سر چرخاند به سمت حسام و چشمانش را تنگ کرد:
- وقتی آوردمت، همراهت یه سلاح کمری با خشاب پر بود. میدونی، ایران تگزاس نیست که اسلحه هم جزو وسایل شخصی مردمش محسوب بشه. برای همین، قبلش باید بابت اون کلت برتا ام9 که همراهت بود بهم توضیح بدی! بچه کجایی؟ تگزاس؟
حسام اخمهایش را در هم کشید و خواست انکار کند:
- چی میگی؟ اسلحه کدومه؟ اصلا تو کی هستی؟
کمیل شروع کرد با بندهای انگشتش تسبیح گفتن و شانه بالا انداخت:
- فکر کن یه دوست. یه رفیق که میخواد به رفیقش کمک کنه از این منجلاب خودش رو نجات بده.
صورت حسام از درد جمع شد:
- برای همین نذاشتی گیر مامورا بیفتم؟
🇮🇷ادامه دارد....
✍نویسنده: بانو فاطمه شکیبا
━━💠🇮🇷🌸🇮🇷💠━━
@ckutr6
۲۱ بهمن
﷽
━━💠🇮🇷🌸🇮🇷💠━━
🌟رمان جذاب و دلنشین #رفیق جلد اول
قسمت #صدویازده
کمیل دیگر جواب نداد تا تسبیحات بعد نمازش را تمام کند.
حسام نتوانست ساکت بماند:
- من نمیفهمم تو کدوم وری هستی! از یه طرف نماز میخونی، از یه طرفم فکر کنم میونه خوبی با رژیم نداشته باشی که منو از دست مامورا نجات دادی!
کمیل گفتن تسبیحات را تمام کرد و ابروهایش را بالا داد:
- یعنی کسایی که میونه خوبی با رژیم ندارن نماز هم نمیخونن؟
حسام کلافه شد:
- چه میدونم بابا. شاید.
کمیل پوزخند زد.
حسام گفت:
- راستی، خودت بچه تگزاسی؟
کمیل ابرو در هم کشید و پرسشگرانه به حسام نگاه کرد.
حسام خندید:
- منو خر فرض نکن. خودتم مسلحی. چیکارهای که اسلحه داری؟
صدای زنگ موبایل،
کمیل را از پاسخ به این سوال راحت کرد. موبایلش را جواب داد:
- جانم؟
- ... .
- چشم. منتظرتونم.
و قطع کرد.
حسام کمی هول شد:
- کسی قراره بیاد اینجا؟
کمیل با تکیه به زمین از جا بلند شد و لبخند زد:
- نترس، بلایی سرت نمیارم.
و اسلحهاش را از پشت کمرش بیرون کشید ،
و پشت پنجره رفت. اسلحه را آماده شلیک کرد و بیرون را نگاه کرد. صدای باز شدن در حیاط شنیده شد.
حسام خواست دهان باز کند و چیزی بپرسد؛ ولی کمیل انگشت اشارهاش را روی بینیاش گذاشت:
- هیس!
حسام ساکت شد و از درون به جوشش افتاد. خودش را روی تخت جمع کرد و پلکهایش را روی هم فشرد. صدای قدم زدن کسی در حیاط را میشنید و کمی بعد، صدای پایی در راهپله آمد. کمیل پشت در اتاق رفت و آمادهباش ایستاد. صدای در زدن ریتمیک کسی که پشت در بود، حسام را از جا پراند.
کمیل در را گشود و با دیدن حسین،
سلاحش را غلاف کرد.
حسین وارد اتاق شد ،
و نگاهی به حسام انداخت. حسام با تعجب به حسین نگاه میکرد. حسین با کمیل دست داد و مختصری از اوضاع پرسید:
- خسته نباشی. اوضاع چطوره؟
- الحمدلله تا الان مشکلی نبوده و مزاحم نداشتیم. شما چی حاجی؟ خبری نشده؟
حسین کنار کمیل بر زمین نشست ،
و لبانش را جمع کرد و مرمی سلاح را از جیب شلوارش بیرون کشید:
- حدسمون درست بود. یکی از بچههای خودمون حسام رو زده. این مرمی، مال یه اسلحه کمری با کالیبر نُه میلیمتریه؛ ولی شیدا رو با سلاح دوربردِ هفت و نیم میلیمتری زده بودن.
حسام خواست حرفی بزند؛
اما پشیمان شد. میدانست جواب نمیگیرد.
کمیل نفسش را بیرون داد و خودش را بر دیوار آوار کرد:
-ای وای من....
🇮🇷ادامه دارد....
✍نویسنده: بانو فاطمه شکیبا
━━💠🇮🇷🌸🇮🇷💠━━
@ckutr6
۲۱ بهمن