#قسمت_هفتادو_چهار
و گفتم از خدا میخوام همونطور که زندگی منو نابود کردی زندگی خودتم نابود بشه و از اونجا دور شدم..
دور و دورتر و هنوزم که هنوزه اطراف اون مکان نمیرم
چون قلبم به لرزه میفته
بعد اون قضیه انقدر وضع روحیم بهم ریخته بود که دیگه خانوادمم نتونستن تحملم کنن
انگار که زبونم قفل شده بود به سفارش مشاورم دو ماه تو بیمارستان روانی بستری شدم و نگار یه لحظه ام تنهام نزاشت
تو یکی از اون روزها باباش فوت کرد، با اینکه حال خودش بد بود ولی از من غافل نشد
مامان اینا واسشون جای سوال بود که چرا من یهو اینجوری شدم
ولی من و نگار هیچوقت لو ندادیم که چه اتفاقی واسم افتاده
اون روزای لعنتی که دلم نمیخواد در موردش بگم زجر بود برام
بعد از اینکه از بیمارستان مرخص شدم تحت نظر روانپزشک بودم و حالم نسبت به قبل بهتر بود
چند سال از اون روزهای پر درد و غمبارم میگذره
مدرکمو گرفتم و تو بیمارستان مشغول به کارم
از جنس مرد جماعت متنفرم
هرگز دلم نمیخواد ازدواج کنم بد ضربه خوردم
آرمین بخاطر کشتن زنش یک سالی بود که زندان بود، همونجور که من شنیده بودم زنشو با یکی دیده و انقدر زدتش که کشته شده
نگارم تازه با یکی از همکارامون نامزد کرده و قراره به زودی ازدواج کنن اگه کرونا تموم شه
منم با خانوادم زندگی میکنم
از عشق پوچ و تباهمم هیچ خبری ندارم حتی پیگیری هم نکردم
گفتم شاید اگه ازدواج کرده باشه بیشتر میشکنم و خورد میشم
اینم از زندگی پر پیچ و خم من
امیدوارم هیچ کدومتون دچار سرنوشت من نشید....
#پایان
#کانال_ارتباط_با_خدا
@ckutr6
💢 #نبرد_پایانی
✍ خاطراتی از آخرین روز #عملیات_بدر و لحظه شهادت فرمانده دلاور لشگر۳۱ عاشورا #شهید_مهدی_باکری
💠 قسمت شانزدهم ( پایانی ) _ شهادت فرمانده لشگر ، عقب نشینی
🖌... فرماندهان و همراهان سردار باکری هم عیناً وضعیت اسفبار و نابرابر میدان نبرد را می دیدند و وخیمت اوضاع سیل بند را خوب درک می کردند و برای همین هم مدام با بیسیم ها صحبت و از فرماندهان قرارگاه کسب تکلیف می نمودند. با ترس و نگرانی و کلی استرس مشغول تماشای مکالمات فرماندهان بودم که یکدفعه یکی از یاران آقا مهدی شروع به یا حسین (ع) گفتن کرد و دو دستی برسر کوبیده و خیلی مضطرب و گریه کنان ، فریاد زد که قایق آقا مهدی را زدند. طبق گفته ها کمی جلوتر ، حوالی پل الصخره ، قایق را زده بودند و نیمی از آن کاملاً متلاشی و نیمی دیگر هم آتش گرفته و سوخته بود.
شهادت ناباورانه و مظلومانه برادر باکری و همراهان پاکبازش ، تمام خط را به ماتم سرایی پر غصه و سوزناک مبدل کرده و صدای گریه و زاری و آه و واویلای رزمندگان و یاران و همراهان آقا مهدی از گوشه گوشه سیل بند به آسمان بلند شد. آنقدر هم طول نکشید که فرمان عقب نشینی از سوی قرارگاه فرماندهی صادر و توسط یکی از فرماندهان لشگر ابلاغ و بنا به دستور برای حساس نشدن عراقی ها رزمندگان چندنفر چندنفر با فاصله زمانی چند دقیقه ایی از داخل سیل بند خارج و شتابان و با احتیاط به سمت قسمت کیسه ای و پل شناور حرکت کردند.
طبق صحبت های فرماندهان میدان ، خط پدافندی صفین ۳ در جناح چپ منطقه در اولین تک دشمن سقوط و تعداد کثیری تانک و نفربر زرهی وارد منطقه عملیاتی شده و هم اکنون هم مشغول پیشروی و انهدام و پاکسازی مواضع رزمندگان حاضر در منطقه بودند. خط صفین همان خط پرحادثه و خونباری بود که رزمندگان دلاور گردان حضرت حر (ره) استان زنجان چندین شبانه روز متوالی مقابل صدها دستگاه تانک و هزاران نیروی پیاده و کماندوی دشمن با کمترین امکانات و تجهیزات و بدون کوچکترین آتش پشتیبانی هوایی و زمینی ایستاده و دلاورانه حسرت یک قدم عقب نشینی و داغ شکست را بر دل سیاه و زنگار گرفته دشمن بعثی نشانده بودند.
آری ! حقیقت آن روزها چیز دیگری بود ! در میدان نبرد حرف اول را کثرت نیرو و امکانات و تجهیزات نظامی نمی زد. این ایمان استوار و اراده راسخ سربازان صادق و پاکباز پیرجماران بود که با عنایات و امدادهای خداوند متعال قوی ترین و مجهزترین یگان های عراقی را به زانو درآورده و در هم می شکست.
با اعلام دستور فرماندهان میدانی لشگر ۳۱ عاشورا مبنی بر عقب نشینی ، به همراه برادران دلاور مهدی حیدری و اصغر کاظمی از سیل بند خارج و با شتاب و احتیاط کامل به سوی قسمت کیسه ای راه افتادیم. همه جا مملو از تانک و نفربر و نفرات پياده و کماندوهای عراقی بود و از آسمان هم یکسره آتش و تیر و ترکش بود که به سرمان می بارید. تعداد زیادی تانک و نیروی عراقی از سمت اتوبان به سرعت در حال نزدیک شدن به ساحل رودخانه و منطقه کیسه ای بودند. فاصله آنچنانی مابین مان نبود و مسیرمان هم درست از مقابل دشت صافی می گذشت که کاملاً در دید عراقیها بود و آنان هم با رگبارهای بی وقفه و شلیک پی در پی موشک آر پی جی مانع از حرکت سریع مان می شدند اما با این وجود خیز زنان و با سرعت به سمت پل شناور می دویدم.
🌀 #پایان
🖍 خاطره از بسیجی جانباز #عباس_لشگری
@ckutr6
⇣⇣⇣⇣⓷⇣⇣⇣⇣
🌴 اَݪـسَّـلٰامُ عَـلَـیْـکَ
✨مِـنْ شَـهـیٖـدِِ مُـحْـتَـسِـبٍ
💛وَ رَحْـمَـةُ ٱللّٰـهِ وَ بَـرَكـٰاتُــهُۥ ❀
مَـٰا اَكْـرَمَ مَـقـٰامَـکَ وَ اَشْـرَفَ مُـنْـقَـلَـبَـکَ
سلام بر تو از آنرو که شهیدی و صابر در راه خدا و رحمت و برکات خدا بر تو باد، چه گرامی است مقاومت و چه باشرافت است بازگشت گاهت
♦️اَشْـهَـدُ لَـقَـدْ شَـكَـرَ ٱللّٰـهُ سَـعْـيَـکَ ✧ وَ اَجْـزَلَ ثَـوٰابَـکَ ✧ وَ اَلْـحَـقَـکَ بِـٱݪــذِّرْوَةِ ٱلْـعـٰالـیَٖـةِ ✧ حَـيْـثُ ٱݪـشَّـرَفُ كُـلُّ ٱݪـشَّـرَفِ
گواهی میدهم که خدا از کوششت قدردانی کرد و پاداشت را شایان ساخت و به مرتبهای بس بلند پیوندت داد، جایی که شرف است، همه شرف
🌐 وَ فِـۍ ٱلْـغُـرَفِ ٱݪـسّـٰامـیَٖـةِ ✧ كَـمَـٰا مَـنَّ عَـلَـيْـکَ
مِـنْ قَـبْـلُ وَ جَـعَـلَـکَ ✧ مِـنْ اَهْـلِ ٱلْـبَـيْـتِ ٱݪّـَذیٖـنَ اَذْهَـبَ ٱللّٰـهُ ✧ عَـنْـهُـمُ ٱݪـرِّجْـسَ وَ طَـهَّـرَهُـمْ تَـطْـهـیٖـرََٱ ✧
و در غرفههای بلند چنانکه از پیش بر تو منّت نهاد و تو را از اهلبیتی قرار داد که خدا، پلیدی را از آنها دور ساخت و پاکشان نمود، پاک ساختنی کامل
✨صَـلَـواتُ ٱللّٰـهِ عَـلَـيْـکَ
💛 وَ رَحْـمَـةُ ٱللّٰـهِ وَ بَـرَكـٰاتُـهُۥ ❀
وَ رِضْـوٰانُـهُۥ ❀
درود و رحمت و برکات و خشنودی خدا بر تو باد، به سوی پروردگارت
🌐 فَـٱشْـفَـعْ اَیُّـهَـٱ ٱݪـسَّـيِّـدُ ٱݪـطّـٰاهِـرُ اِلـىٰ رَبِّـکَ فـیٖ حَـطّـِ ٱلْـاَثْـقـٰالِ ✧ عَـنْ ظَـهْـریٖ وَ تَـخْـفـیٖـفِـهـٰا عَـنّـیٖ✧
ای آقای پاک شفیع شو، در فرو ریختن گناهان از پروندهام و سبک شدن آنها از من
✨وَ ٱرْحَـمْ ذُلّـیٖ وَ خُـضُـوعـیٖ لَـکَ ✧ وَ لِـݪــسَّـيِّـدِ اَبـیٖـکَ صَـلَّـۍٱللّٰـهُ عَـلَـيْـكُـمـٰا
رحم کن به خواری و فروتنیام در برابرت و در برابر پدرت که سرور و آقا است، درود خدا بر شما هر دو باد.
ـִֶָ ▭▭▭▭▭▭▭
🪞پس
خود را به قبر بچسبان و بگو:
ـִֶָ ִֶָ▭▭▭▭▭▭▭
🌐 زٰادَ ٱللّٰـهُ فـیٖ شَـرَفِـكُـمْ فِـۍٱلْـآخِـرَةِ كَـمـٰا شَـرَّفَـكُـمْ فِـۍٱݪــدُّنْـيـٰا ✧ وَ اَسْـعَـدَكُـمْ كَـمـٰا اَسْـعَـدَ بِـكُـمْ
خدا در شرفتان در آخرت بیفزاید، چنانکه در دنیا شما را شرافت داد و خوشبختتان کند چنانکه خوشبخت گردانید
♦️وَ اَشْـهَـدُ اَنَّـكُـمْ اَعْـلٰامُ ٱݪـدّیٖـنِ ✧ وَ نُـجُـومُ ٱلْـعـٰالَـمـيٖـنَ ✧ وَٱݪـسَّـلٰامُ عَـلَـيْـكُـمْ
💛وَ رَحْـمَـةُ ٱللّٰـهِ وَ بَـرَكـٰاتُـهُۥ ❀
و من گواهی میدهم که شما نشانههای دین و ستارگان جهانید و سلام و رحمت و برکات خدا بر شما باد.
ـִֶָ ▭▭▭▭▭▭▭
🪞سپس
به جانب شهـدا رو کن و بگو:
ـִֶָ ▭▭▭▭▭▭▭
🌴 اَݪـسَّـلٰامُ عَـلَـیْـکُـمْ
✨ يـٰا اَنْـصـٰارَ ٱللّٰـهِ ✧ وَ اَنْـصـٰارَ رَسُـولِــٖهۦٓ ✦
وَ اَنْـصـٰارَ عَـلـیِّٖ بْـنِ اَبـیٖ طـٰالِـبِِ ◌ وَ اَنْـصـٰارَ فـٰاطِـمَـةَ ◌ وَ اَنْـصـٰارَ ٱلْـحَـسَـنِ وَٱلْـحُـسَـيْـنِ ◌ وَ اَنْـصـٰارَ ٱلْـاِسْـلٰامِ
سلام بر شما ای یاوران خدا و یاوران رسول خدا و یاوران علی بن ابیطالب و یاوران فاطمه و یاوران حسن و حسین و یاوران اسلام
♦️اَشْـهَـدُ اَنَّـکُـمْ لَـقَـدْ نَـصَـحْـتُـمْ لِلّٰـهِ ◌ وَجـٰاهَـدْتُـمْ فـیٖ سَـبـیٖـلِــٖهۦٓ ✦
فَـجَـزٰاكُـمُ ٱللّٰـهُ ◌ عَـنِ ٱلْـاِسْـلٰامِ وَ اَهْـلِــٖهۦٓ ✦
اَفْـضَـلَ ٱلْـجَـزٰاءِ◌ فُـزْتُـمْ وَٱللّٰـهِ فَـوْزََٱ عَـظـیٖـمََـٱ ◌ يـٰا لَـيْـتَـنـیٖ كُـنْـتُ مَـعَـكُـمْ فَـاَفُـوزَ فَـوْزََٱ عَـظـیٖـمََـٱ
گواهی میدهم که شما برای خدا خیرخواهی نمودید و در راهش جهاد کردید، پس خدا شما را از سوی اسلام و اهلش، پاداش ارزنده دهد، برترین پاداش، سوگند به خدا به رستگاری رسیدید، رستگاری بزرگ، ای کاش من هم با شما بودم و به رستگاری بزرگ میرسیدم
♦️اَشْـهَـدُ اَنَّـکُـمْ اَحْـيـٰاءٌ عِـنْـدَ رَبِّـكُـمْ تُـرْزَقُـونَ
گواهی میدهم که شما نزد خدا زنده هستید و روزی داده میشوید
♦️اَشْـهَـدُ اَنَّـکُـمْ ٱݪـشُّـهَـدٰاءُ وَ ٱݪـسُّـعَـدٰاءُ ◌ وَ اَنَّـكُـمُ ٱلْـفـٰائِـزُونَ ◌فـیٖ دَرَجـٰاتِ ٱلْـعُـلـىٰ ◌
🌴وَٱݪـسَّـلٰامُ عَـلَــيْـكُـمْ
💛وَ رَحْـمَـةُ ٱللّٰـهِ وَبَـرَكـٰاتُـهُۥ ❀
و گواهی میدهم که شما شهیدان و سعادتمندانید و رستگاران در درجات بلند، سلام و رحمت و برکات خدا بر شما باد.
🟡🌐🟡🌐🟡
🪞پس
از آن بازگرد و نزدیک سر مبارک آن حضرت بیا
و
⇣⇣⇣⇣⇣⇣⇣⇣
⃢⃢⃢⃢🧎🏻⓶رکعت نمازِ زیارت
[ مثل نمازِ صبح ]
بجا آور و برای فرج مولا
و پدر و مادر و مؤمنین دعا کن.
📚 مفاتیحالجنان / اوّلین زیارت از زیارات مخصوصه امامحسینعليهالسّلام
▭▭▭▭▭▭▭
التماس دعای فرج یار
#زیارت #امام_حسین_ع
#اول_رجب
#پانزده_رجب
#نیمه_شعبان
#پایان
⓷
#کانال_ارتباط_با_خدا
@ckutr6