eitaa logo
⭐کانال ارتباط با خدا🙏 ⭐
1.4هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
7هزار ویدیو
97 فایل
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 کانالی برای خودسازی 👌 دوری از گناه👌 به لذت بندگی خدا رسیدن👌 به آرامش رسیدن 👌 شاد کردن دل امام زمان عج👌 جاتون اینجا خیلی خالیه منتظر حضور سبزتون هستیم به کانال ارتباط با خدا خوش آمدیدین ارتباط با مدیر کانال @azhure9
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🍂جهت غنی شدن و اجابت دعا 🍂🍃 🌸✨ اگر در روز ۴۰۰ مرتبه ذکر شریف↯ «یا سمیع یا بصیر » گفته شود هرگز محتاج نگردد و رسوا نشود و خدای سمیع او را از پریشانی نگه دارد و صفای باطن و جلای قلب برایش حاصل می گردد و دعاهایش مورد اجابت حضرت حق قرار گیرد✨ 📚 مصباح کفعمی ص459 @ckutr6
@ckutr6 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 (زایمان) 💯✍🏻منقول است که حضرت محمد صل الله علیه و آله موقع وضع حمل حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به زینب بنت جاحشی دستور داد نزد فاطمه رفته در گوش وی سوره ✨آیه الکرسی ✨و فلق ✨و ناس را خوانده سپس آیه زیر را قرائت کند آیه ۵۴ سوره اعراف 💥إنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ تَبَارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ💥 📚 خزنیة الاسرار ص188 @ckutr6 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
@ckutr6 برای منزل و جدید از اموری که برای فروش منزل و خریدن منزل جدید گفته شده مجرب است این است که : روضه حضرت مسلم علیه السلام در خانه موجود در طی هفت شنبه پشت سر هم ( بدون فاصله ) به نیت صاحبخانه شدن و یا رفتن به منزل جدید خوانده شود به فضل الهی روضه ها تمام نشده در منزل جدید خواهید بود. عضویت درڪانال ⇓ ⇓ ⇓ ⇓ ⇓ @ckutr6
@ckutr6 برای ، هر روز430مرتبه خوانده شود: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ أَبیها وَ بَعلِها وَ بَنیها بِعَدَدِ ما أَحاطَ بهِ عِلمُکَ. مرحوم لواسانی به آخر آن اضافه کرده است:«وَأَحصاهُ کِتابُکَ»وسپس فرمودند:اگر روزی 70مرتبه خوانده شود،برای رفع گرفتاری ها و وسعت رزق وروزی مجرب است. (رهنمای گرفتاران.ص268) عضویت درڪانال ⇓ ⇓ ⇓ ⇓ ⇓ @ckutr6
@ckutr6 🔅دستورالعمل برای در«جنة الواقیه»ودر کتاب«الخواص»آمده است که:امام صادق(ع)فرمودند:اگر دختری در خانه مانده باشد وکسی به خواستگاری او نیامد،سوره مبارکه احزاب را بر پوست آهو یا پاره ای کاغذ بنویسد ودر کوزه کوچکی قرار دهند وآن کوزه را در خانه ای که در آن دختر زندگی می کند،قرار دهند؛پس خواستگاران آن دختر زیاد می شوند. در کتاب«جنة الامان»آمده که این کار برای سریع آمدن خواستگار نیز مفید است. (کلیات مفاتیح الحاجات.ص190) عضویت درڪانال ⇓ ⇓ ⇓ ⇓ ⇓ @ckutr6
@ckutr6 🔅هر کس این کلمات را بار بخواند، می شود مرحوم نایینی می گوید:هرکس این کلمات را صد مرتبه بخواند،ثروتمند می گردد ومجرب است: «بِسمِ اللهِ الرَّحمن الرَّحیم،یا کَثیرَ الخَیرِ یا ذَالمَعرُفِ یا قَدیمَ الإِحسانِ أَحسِن إِلَینا بِإِحسانِکَ القَدیمِ بِرَحمَتِکَ یا أَرحَمَ الرّاحمینَ» (گوهر شب چراغ.ج21ص52) عضویت درڪانال ⇓ ⇓ ⇓ ⇓ ⇓ @ckutr6
🌼 زلال احکام🌼 ♻️رد مظالم چیست و در چه مواردی واجب میشود؟🧐 🌷پاسخ🌷 🔹رد مظالم در جایی واجب می شود که انسان به کسی بدهی مالی داشته باشد و طلبکارش را نمی شناسدیا اگر می شناسد دسترسی به او امکان ندارد یا با سختی بسیار زیاد همراه است و اگر طلبکار فوت کرده است به وارثین او هم دسترسی ندارد. در این صورت وظیفه انسان این است که مقدار بدهی را رد مظالم بدهد 🌱🌱🌱 🔸برخی از موارد رد مظالم مثل کسی که در دوران کودکی به اموال کسی خسارت وارد کرده است یا به بدن کسی ضربه ای واردکرده است که سبب دیه شده است و نپرداخته یا اینکه از مال کسی برداشته یا اموال کسی در ماشین یا منزل یا مغازه جا می ماند و مانند اینها که دسترسی به مالک و طلبکار وجود ندارد و از پیدا شدن صاحبش هم ناامید باشد. 🌷🌷🌷  🔹هنگامی که رد مظالم بر انسان واجب شد می توان مقدار رد مظالم را  به دفتر مرجع تقلید پرداخت کرد یا به نظر اکثر مراجع (بنابر فتوا یا احتیاط)با اجازه مرجع تقلید یا نماینده او به مصرف فقیر شیعه برساند. 📚منابع 🌱 استفتاءات امام خمینى، ج‌3، ص: 576 ✍محمدصادق فاضلی @ckutr6 💠🌸🦋🌸💠
🌿🌺﷽🌿🌺 💕گاهی خدا ... با دستِ تو... 👌دستِ دیگر بندگانش را میگیرد... 👌با زبان تو، ❣گره کار بنده ای را باز میکند... 👌با انفاق تو، 🌹گرسنه ای را سیر و عریانی را میپوشاند ... 👌با قدم تو، 💟مشکلی را حل میکند.... ✳️وقتی دستی را به یاری میگیری... 🔆بدان که در آن زمان دستِ دیگر تو، در دست خداست...  ✅اجازه دهید کلماتتان … 💗باعث قوت قلب دیگران شود ، 💞الهام بخش شان باشد … ✨و مسیرشان را روشن کند . 🌟اجازه دهید اعمالتان … 💖زنجیرهای دیگران را باز کند . 👌اجازه دهید دست هایتان … 💫چشم بند را از دید دیگران کنار بزند‌. @ckutr6
🌸🍃 بچه ها همگی به مزار پنج شهید گمنام که نزدیک خونمون بود رفتیم و من نذر دعای توسل ام رو ادا کردم. هر وقت توی هرکاری گیر میکردم سریعا یک دعای توسل نذر شهدا میکردم و الحق و الانصاف اگر اون حاجت به صلاحم بود، برآورده میشد. وارد خونه شدم؛ سلام مامان جون خودم.😍 مامان- سلام عزیزم. کجا بودی؟ گفتم این رفت کنکور بده از همون طرف هم رفت دانشگاه.😊 من: بعد کنکور رفتیم یه معجوم خوردیم بعدشم که رفتیم مزار شهداء مامان- ای جانم عزیزم قبول باشه. خب حالا کنکور چطور بود؟🤔 -واقعا عالی بود مامان. نتیجه یک سال درس خوندنم واقعا برایم لذت بخش بود. تقریبا 80درصد تست ها رو درست زدم. مامان-خداروشکر . ان شاءالله که جوابش هرچه زودتر بیاد و هرکجا که دوست داری قبول بشی. من:ممنونم مامان جون. من نتیجه کنکورمو مدیون شما و بابا هستم. شما خیلی به من لطف داشتین. اما عارفه رو بیشتر از من دوست دارین.😆😆😆 مامان: عاطفه این چه حرفیه؟ ما مادرا همه بچه هامونو یه جور دوس داریم. من:نخیرم. به قول خودتون هر گلی یه بویی داره. و گل عارفه هم بیشتر از من بود داره.🌺🌺 مامان: برو دختر جان. لباستو عوض کن. دست از این حرفات بردار. من :چششششششم هر چی شما بگین😍 -راهی اتاقم شدم. من راستیش توی دوست داشتن حسودیم میشه خخخ. دوس دارم من تو قلب همه جام اول باشه. چکار کنم دست خودم نیست.🙃 اما در مورد آبجی و داداش اینجوری نیست. از الکی مامانو همیشه با این حرفام اذیت میکنم و سربه سرش میزارم. چادرم رو در آوردم. رفتم وضو گرفتم و تا اذان ظهر چند دقیقه وقت داشتم اول 2رکعت نماز شکر خوندم و بعد از نماز ظهر و عصر تا ساعت 7-8 عصر خوابیدم. روزهای گرم تابستان رو طی می کردیم و همه ی بچه ها منتظر نتایج کنکور بودیم. یک روز با مائده سادات قرار گذاشتیم که عصر به ابن بابویه برویم. همیشه حس خوبی نسبت به این مکان داشتم. مقبره شیخ صدوق ره که یکی از افرادی است که کتب اربعه شیعه را نوشته, امامزاده هادی و بی بی زینب خاتون, مقبره شیخ حسین زاهد که استاد آیت الله مجتهدی بودن و مقبره شیخ رجبعلی خیاط بود. من همیشه این مکان ها در ابن بابویه زیارت می کردم. توی مقبره شیخ صدوق داشتم با مائده سادات حرف می زدیم که گفت داداشش سید امیر پس از تموم شدن تحصیلات دانشگاهیش در رشته مدیریت بازرگانی و اتمام دوره ی سربازیش در بانک استخدام شده. و همگی چند روزه تو خونه خوشحال هستن. منم بهش تبریک گفتم و آرزوی موفقیت کردم. داشتیم با هم برمی گشتیم که گوشی مائده زنگ خورد، داداشش سیدامیر بود، گفت میاد دنبالش. من از مائده خواستم خداحافظی کنم و تنهایی برگردم که مائده مخالفت کرد. سید امیر اومد و ما سوار ماشین شدیم، من عقب نشستم. هروقت داداش مائده رو می دیدم دستپاچه می شدم. جالب تر اینکه اونم لپ هاش گل می انداخت و همیشه سرش پائین بود. سلام خیلی مختصری کردیم و راه افتادیم. هر چند که ما حدود 15سال که با مائده اینا همسایه بودیم وبا هم خیلی دوست بودیم ولی هیچ وقت من با برادر اون خودمونی نبودم و خیلی رسمی رفتار می کردم. توی راه مائده هی می خواست منو به حرف بیاره اما من با جوابای کوتاهم سعی می کردم که کمتر حرف بزنم. به خونه رسیدیم و منو پیاده کردن- تشکر کردم و وارد منزل شدم. نمی دونم چرا یه حس غریبی داشتم. هر وقت داداش مائده رو می دیدم این حس به سراغ ام میومد و من تپش قلب می گرفتم . هر وقت دچار این حس و حالت می شدم چه تو این موضوع یا موضوعات دیگه، رو به سمت چپ می ایستادم و به امام رضا (ع) سلام می دادم و صلوات خاصه حضرت رو میخوندم. آروم میشدم و از این اضطراب و تپش قلب راحت می شدم. ادامه دارد... @ckutr6
🌸🍃 پارت دهم بچه ها همگی به مزار پنج شهید گمنام که نزدیک خونمون بود رفتیم و من نذر دعای توسل ام رو ادا کردم. هر وقت توی هرکاری گیر میکردم سریعا یک دعای توسل نذر شهدا میکردم و الحق و الانصاف اگر اون حاجت به صلاحم بود، برآورده میشد. وارد خونه شدم؛ سلام مامان جون خودم.😍 مامان- سلام عزیزم. کجا بودی؟ گفتم این رفت کنکور بده از همون طرف هم رفت دانشگاه.😊 من: بعد کنکور رفتیم یه معجوم خوردیم بعدشم که رفتیم مزار شهداء مامان- ای جانم عزیزم قبول باشه. خب حالا کنکور چطور بود؟🤔 -واقعا عالی بود مامان. نتیجه یک سال درس خوندنم واقعا برایم لذت بخش بود. تقریبا 80درصد تست ها رو درست زدم. مامان-خداروشکر . ان شاءالله که جوابش هرچه زودتر بیاد و هرکجا که دوست داری قبول بشی. من:ممنونم مامان جون. من نتیجه کنکورمو مدیون شما و بابا هستم. شما خیلی به من لطف داشتین. اما عارفه رو بیشتر از من دوست دارین.😆😆😆 مامان: عاطفه این چه حرفیه؟ ما مادرا همه بچه هامونو یه جور دوس داریم. من:نخیرم. به قول خودتون هر گلی یه بویی داره. و گل عارفه هم بیشتر از من بود داره.🌺🌺 مامان: برو دختر جان. لباستو عوض کن. دست از این حرفات بردار. من :چششششششم هر چی شما بگین😍 -راهی اتاقم شدم. من راستیش توی دوست داشتن حسودیم میشه خخخ. دوس دارم من تو قلب همه جام اول باشه. چکار کنم دست خودم نیست.🙃 اما در مورد آبجی و داداش اینجوری نیست. از الکی مامانو همیشه با این حرفام اذیت میکنم و سربه سرش میزارم. چادرم رو در آوردم. رفتم وضو گرفتم و تا اذان ظهر چند دقیقه وقت داشتم اول 2رکعت نماز شکر خوندم و بعد از نماز ظهر و عصر تا ساعت 7-8 عصر خوابیدم. روزهای گرم تابستان رو طی می کردیم و همه ی بچه ها منتظر نتایج کنکور بودیم. یک روز با مائده سادات قرار گذاشتیم که عصر به ابن بابویه برویم. همیشه حس خوبی نسبت به این مکان داشتم. مقبره شیخ صدوق ره که یکی از افرادی است که کتب اربعه شیعه را نوشته, امامزاده هادی و بی بی زینب خاتون, مقبره شیخ حسین زاهد که استاد آیت الله مجتهدی بودن و مقبره شیخ رجبعلی خیاط بود. من همیشه این مکان ها در ابن بابویه زیارت می کردم. توی مقبره شیخ صدوق داشتم با مائده سادات حرف می زدیم که گفت داداشش سید امیر پس از تموم شدن تحصیلات دانشگاهیش در رشته مدیریت بازرگانی و اتمام دوره ی سربازیش در بانک استخدام شده. و همگی چند روزه تو خونه خوشحال هستن. منم بهش تبریک گفتم و آرزوی موفقیت کردم. داشتیم با هم برمی گشتیم که گوشی مائده زنگ خورد، داداشش سیدامیر بود، گفت میاد دنبالش. من از مائده خواستم خداحافظی کنم و تنهایی برگردم که مائده مخالفت کرد. سید امیر اومد و ما سوار ماشین شدیم، من عقب نشستم. هروقت داداش مائده رو می دیدم دستپاچه می شدم. جالب تر اینکه اونم لپ هاش گل می انداخت و همیشه سرش پائین بود. سلام خیلی مختصری کردیم و راه افتادیم. هر چند که ما حدود 15سال که با مائده اینا همسایه بودیم وبا هم خیلی دوست بودیم ولی هیچ وقت من با برادر اون خودمونی نبودم و خیلی رسمی رفتار می کردم. توی راه مائده هی می خواست منو به حرف بیاره اما من با جوابای کوتاهم سعی می کردم که کمتر حرف بزنم. به خونه رسیدیم و منو پیاده کردن- تشکر کردم و وارد منزل شدم. نمی دونم چرا یه حس غریبی داشتم. هر وقت داداش مائده رو می دیدم این حس به سراغ ام میومد و من تپش قلب می گرفتم . هر وقت دچار این حس و حالت می شدم چه تو این موضوع یا موضوعات دیگه، رو به سمت چپ می ایستادم و به امام رضا (ع) سلام می دادم و صلوات خاصه حضرت رو میخوندم. آروم میشدم و از این اضطراب و تپش قلب راحت می شدم. ادامه دارد... @ckutr6