eitaa logo
🌸 دختــران چــادری 🌸
162.9هزار دنبال‌کننده
27.6هزار عکس
16.8هزار ویدیو
275 فایل
گفتیـم در دنیایی کـه از هر طـرف بــه ارزشهـایــمـان میتـازنـد شـاید بتـوانیم قـطـره ای بـاران باشیم در این شوره زار مردمان آخرآلزمان و مــا هــم مــدل زنــدگـیـمـان روش بودنمـان و زیبـایـی آرمـانهـا و دانسته هایمان را زمزمه کنیم . . . . . @adv_clad_girls
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رپرتاژ آگهی بی بی سی برای گروه مسلح تروریستی و ضد ایرانی کومله! ✅ از سازماندهی گروه های مسلح برای آشوب تا تجزیه ایران با شعار دفاع از دموکراسی! 💢 عبدالله مهتدی، رهبر گروهک تروریستی کومله: 🔺"کشورهای خارجی و ایالات متحده از گروه کومله برای آزادی کردها پشتیبانی می کنند" 🆔 @Clad_girls
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥 داستان تحول خانم زینب گهری 🌼🌸🌼🌸 ♨️ نوکر به راه و شیوه ی ارباب میرود ✨ از لاک جیغ تا خــدا ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔴 عضو شوید ⇩⇩⇩ 🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
🔴خیز به سمت آقای دکتر ‎ به خاطر شرکت در عرصه انتخابات ریاست جمهوری اسلامی ایران از سمت خود در فرماندهی قرارگاه خاتم الانبیا ء سپاه ‎ داده و با استعفای ایشان موافقت شد. ____________________ ♨️ حامی 🔴 به جمع ما بپوندید👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2424932C0dc1e42b39
🔴 فرمانده قرارگاه خاتم الانبیاء سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در جهت جلوگیری از شائبه های سیاسی و انتخاباتی از سمت فرماندهی قرارگاه استعفاء داد. در متن استعفای سعید محمد خطاب به فرمانده محترم کل سپاه آمده است: ضمن تشکر از حمایتهای بی دریغ جنابعالی از اینجانب در پیشبرد ماموریتهای قرارگاه خاتم، از آنجا که احتمال دارد بدلیل حضور اینجانب در فضای انتخاباتی شائبه هایی متوجه نهاد مقدس سپاه شود در راستای صیانت از سپاه و قرارگاه انقلابی- جهادی خاتم الانبیاء، از سمت خود استعفاء می دهم. امید است این قرارگاه در جهت ادامه ماموریت های خود بیش از پیش موفق بوده و برگ های زرین دیگری به دفتر خدمات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، بیفزاید. بنده نیز بعنوان سرباز رهبر معظم انقلاب همواره در خدمت نظام مقدس جمهوری اسلامی و در خط نورانی امام ره ، رهبری و شهدای گرانقدر انقلاب، خدمتگزار مردم عزیز ایران سرافراز خواهم بود. ____________________ ♨️ حامی 🔴 به جمع ما بپوندید👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2424932C0dc1e42b39
✅ پوستر | پشت نقاب 🎭 پرده ای از خشونت واقعی علیه زنان برای نابودی هویت حقیقی زن 🆔 @Clad_girls
‼️تفاوت را احساس کنید.... 🔴روز جهانی زن، بزرگداشت چیست؟! 🔺هشتم مارس روز جهانی زن نام گرفته و مراسم این روز در کشورهای مختلف بصورت برگزار می شود. 🔹در ذهنم این مراسم را با مراسمات روز زن در کشور خودمان مقایسه می کردم که معمولا بصورت مراسم ، و بزرگداشت های خانوادگی، اداری و جشن های خیابانی برگزار می‌شود و روز و و احترام و محبت بیشتر به زنان و مادران است. 🔸در جایی خواندم انتخاب روز هشتم مارس به عنوان روز زن بخاطر این است که در روز هشتم مارس سال1908 میلادی کاگران زن کارخانـۀ نساجی کتان در شهر نیویورک به خاطر ، و و حقوق بسیار کم زنان دست به اعتصاب زدند؛ 🔹صاحب این کارخانه به همراه نگهبانان بخاطر جلوگیری از همبستگی کارگران بخش های دیگر با اعتصاب گران و عدم سرایت آن به بخش های دیگر ، این زنان را در محل کارشان محبوس ساخت و بعدا به دلایل نامعلوم کارخانه آتش گرفت و فقط تعداد کمی از زنان توانستند از این حادثه نجات یابند و مابقی کارگر در این آتش سوختند. (برخی شواهد حاکی از برنامه ریزی بودن این جنایت است.) 🔸به همین دلیل روز هشتم مارس بطور سنتی بنام روز زنان علیه بی عدالتی و فشار علیه زنان در خاطره ها باقی ماند. در سال هاى بعد در كشورهاى مختلف اروپايى و امريكا مبارزه زنان به شكل تظاهرات و اعتصاب کاری علیه فشار، تبعیض و کاری و همینطور برای داشتن در اجتماع ادامه پیدا کرد. 🔹اعتراض زنان کارخانه پوشاک به نادیده گرفته شدن جنسیتشان و شرایط سخت کاری بود که جامعه به آن ها تحمیل کرده بود. آنان و عدالت می خواستند و با مردان کمرشان را شکسته بود. پاسخشان هم زنده زنده سوختن بود. 🔸اندیشیدم روز زن در غرب بزرگداشت زنان مظلومیست که تحت فشار نظام بی رحم شوریدند و در قرن بیستم، قرن تمدن و غربی، ناجوانمردانه در آتش سوزانده شدند. 🔹اما روز زن در ایران بزرگداشت زنی است که بر همه اهل عالم سروری داشت؛ پدرش دستش را می بوسید و تولد و زندگی اش آغازگر فرهنگ و به دختران و زنان شد. 🔸جایگاه و امنیتی که اسلام به زن داده ، برای آن زنان مظلوم در آتش سوخته ی نیویورکی به شبیه بود. زنی که در عین ، هیچ وظیفه ای برای درآمد زایی، کار کردن در منزل و حتی رسیدگی به فرزندانش ندارد و حتی (اگر بخواهد) میتواند در ازای شیر دادن به فرزندش از شوهر طلب دستمزد کند! که البته مهر و محبت مادری و علاقه به همسر و اصل معمولا مانع گرفتن این حق است. 🔹 امروز زن در غرب، بر خلاف ظواهری که رسانه های دروغگو به ما نشان می دهند، و رنج کشیده و از بهره کشی، خشونت، تجاوز و ناامنی ست. 🔻کاش ما زنان مسلمان، در کنار دانستن حقوقمان، حقایق زندگی و چیزهایی که از آن محروم شده را بدانیم. تا مبادا با این ندانستن ها، و برای دستیابی به موقعیتی ، آنچه داریم را از دست بدهیم! رها عبداللهی ___________________ ⇱ ڪلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩ 🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 سمیه برو، اینجا غیرت و ناموس حالیشون نیست، اینجا برای قر دادن حاضرن هر بلایی سر روح پاک بچه‌ها بیارن... 🆔 @Clad_girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞شهیدابراهیم همٺ: هرضربہ اۍ ڪہ ما بـہ دشمنـ میزنیمـ،✊🏻 آمریڪــا را مۍ لرزاند...!🇺🇸❌ {دوباره یــہ حرڪــٺـ انفعالے} شادے روح شهداے اسلام، صلواٺ بفرسٺیم...🌷 🆔 @Clad_girls
🌱 رویش | فروشگاه آنلاین محصولات سالم و طبیعی 🎁 10 درصد تخفیف افتتاحیه 🚚 ارسال رایگان تمامی سفارشات در اصفهان و بالای 500.000 تومان به سراسر کشور ▫️نماینده ی رسمی فروش محصولات احیای سلامت ( مورد تأیید حکیم دکتر روازاده) 🔻عضویت درکانال: 🔺https://eitaa.com/joinchat/199688298C4e920e4afa 🔸آی دی کانال: 🆔 @RooyeshStore 🔹ارتباط با ادمین: 🆔 @RooyeshAdmin
😥 زن ذلیل... . گفت:«فلانی خیلی زن ذلیله!» گفتم:«از کجا فهمیدی؟!» گفت:«خانمش به خانم من گفته که فلانی توی کارهای خونه کمک میکنه!» گفتم:«چه اشکالی داره؟!» گفت:«مرد خلق شده واسه اینکه آچار بگیره دستش بره زیر تریلی نه اینکه توی خونه ظرف بشوره و سبزی پاک کنه!» . گفتم:«این چیزی که تو میگی نشونه مرد بودن نیست و اون کارهایی ام که فلانی توی خونه انجام میده نشونه زن ذلیل بودن نیست!» . گفت:«علّامه دهر!تو بگو به کی میگن زن ذلیل؟!» گفتم:«زن ذلیل به کسی میگن که زنش رو خوار و ذلیل کنه.» . گفت:«اِ...نه بابا! ما تا دیروز فکر میکردیم زن ذلیل به آدم بدبختی میگن که ذلیلِ زنش باشه!» گفتم:«کسی که توی کارهای خونه به زنش کمک میکنه،ذلیلِ زنش نیست،زنش براش عزیزه» . . . 🆔 @Clad_girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌀 📖 ... کمی بعد گوشی رو از گوشش در آورد و روبه پرستار گفت:« فشار هیستولیکش هشته .» پرستار اولی با تعجب نگاهی به من کرد و گفت:« پس سرمت کو؟» نمی دانستم چرا این چیزها را از من می‌پرسیدند جواب ندادم . همان پرستار اولی رفت و کمی بعد با میزی چرخدار که داخلش پر بود از دارو و تجهیزات برگشت و شروع کرد به آماده کردن سرم . پرستار دومی , دفتر جلد آلومینیومی را که به نرده پایین تخت آویزان بود برداشت و گفت:« دکتر ندیدت؟» پرستار اولی همانطور که سرم را وصل می کرد لبخندی زد و گفت :«بسکه پسرت همه را خوشحال کرده پاک مامان را فراموش کردیم.» لبخندی زدم . وقتی پرستار سرم را وصل کرد چند آمپول تزریق کرد توی آن. آمپول‌ها مرا یاد نقاشی علی آقا انداخت ؛ موقعی که بیمارستان ساسان بستری بود. نقاشیْ پروانه ای بود که بالش تیر خورده و از آن خون می‌چکید . پرسیدم:« حال بچه چطوره؟» پرستار دستش را گذاشت روی شانه‌ام با لبخندی آرامبخش جواب داد:« خوب! شیطونیه برا خودش، همه بیمارستان رو گذاشته سرکار .مادرتون رفتن تو اتاق نوزادان و بچه را بغل گرفتن تا همه از پشت شیشه ببیننش.» پرستار وسایلش را جمع کرد و روی میز چرخدار گذاشت و گفت :«سرمت یه ساعت طول میکشه چند تا آمپول مسکن توش ریختم . الان خوابت می بره .» بعد از رفتن پرستار تازه به دور و برا اتاق نگاه کردم. ساعت گرد و سفید روبرو یک و نیم را نشان می‌داد. دلم میخواست بلند شوم و لامپ‌های فلورسنت سقف را خاموش کنم . هرکاری کردم، دیدم توانش را ندارم. حوصله ام سر رفته بود. پس چرا مادر نمی آمد ؟! چرا خوابم نمی برد؟! به قطرات سرم که آرام آرام توی لوله می ریخت و به طرف دستم سرازیر می شد خیره شدم. چقدر همه جا ساکت و آرام بود . به تخت خالی سمت چپم نگاه کردم. اگر علی آقا بود، یعنی امشب می آمد پیشم؟! یعنی میخوابید روی این تخت؟! یا باز در منطقه بود و عملیات؟! چقدر دلم میخواست زمان به عقب برمیگشت . چه روزهایی داشتیم توی دزفول ... یاد آن روز افتادم : سه شنبه بیست و چهارم دی ماه ۱۳۶۵ .... 🆔@clad_girls
• در هلند به دنیا آمد، دکترای تخصصی خود را از هلند گرفت اما معتقد بود انقلاب اسلامی کشتی نوحی است که نباید از آن جا ماند. عطای هلند را به لقایش ترجیح داد 🆔 @Clad_girls
. ❣ خداوند رحمت آورد بر بنده ای که روابط میان خود و زنش را نیکو کند، در این صورت خدای عزوجل زمام امور همسرش را در اختیار او قرار داده، او را سرپرست و اختیار دار زن می‌سازد. 🆔 @Clad_girls
دلانه🍃 لبخند،اشک،قهقهه‌و‌هق‌هق همه‌اش‌بهانه‌است‌برای‌به‌تو‌رسیدن،برای‌باتوبودن‌،برایِ‌برای‌توبودن. لبخند‌میزنم‌به‌کج‌فهمی‌هایشان،اماازجنس‌تلخ اشک‌جاری‌میشودازفراق‌تو... قهقه‌از‌شوق‌نعمت‌هایی‌که‌تنها‌به‌طفیلی‌وجود‌شما‌عطا‌میشود🤲🏼 وهق‌‌میزنم‌ازغم‌غربت‌شما‌واجدادپاکتان😔 نمیگویم‌حق‌انتظاررابه‌درستی‌ادا‌کرده‌ایم‌که‌نکردیم😓 امادلمان‌‌حسابےتنگ‌هست. 🆔@clad_girls
🌱 سَخت اَست ولـےهـَمیشهـ بـَرسـَرْدارَمـ..🎀⃟🌿 مَݩ چـادُریـَمـ نـِشـاݩ بـَرتَـردارمــ..🌹⃟🌈 بُگْذارهَرکه هَرچه خواهـَدگویـد؛☀⃟🌾 مَݩ اِرثیهءحَضرت مادَر دارمــ..💐⃟✨ 🆔@clad_girls
پسرش نیست، که تا گریه کند بر پدرش پس شما گریه بر آن کشته بیداد کنید 🖤@clad_girls
نگـذاریـد کـه مـعـصومــه خبــردار شــود رحـم بـر حـال دل دخـتـر نـاشــاد کنید 🖤@clad_girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌀 📖 ... من و فاطمه داشتیم اتاق‌ها و در و دیوار و سقف خانه را جارو می زدیم و گرد و غبار ها را می تکاندیم ، اما هر کاری می کردیم خانه شکل خانه نمی شد ؛ نه پرده‌ای داشت و نه فرش به اندازه‌ای که همه جا را پر کند و نه امکانات زندگی. هر کاری می کردیم ، هر چقدر همه جا را می‌سابیدیم و تمیز می کردیم فایده ای نداشت . نزدیک ساعت ده صبح در زدند . فکر کردم شاید سربازی باشد که هر روز می آمد . چادر سر کردم و رفتم پشت در؛ پرسیدم :«کیه ؟» صدا ناآشنا بود ؛ گفت:« منم . معاون علی آقا ، سعید صداقتی.» هنوز هم وقتی یاد آن روز و آن ماجرا می‌افتم با خودم می گویم کاش با او اهواز نرفته بودیم .کاش اصلا خانه نبودیم و در را باز نمی کردم. حتما آن وقت اوضاع زندگی‌مان طور دیگری پیش می‌رفت . اما متاسفانه در را باز کردم .هرچند همان موقع هم فکر کردم باید مقاومت کنم ؛ اما نمی‌دانم چرا مقاومت نکردم. نمی دانم چرا با اینکه دلم راضی به رفتن نبود، با سعید صداقتی رفتیم . پرستاری بالای سرم ایستاده بود .نگاهم می کرد و لبخند می‌زد . پیچ سرم را چرخاند . آخرین قطرات سرم به تندی توی لوله راه گرفت . پتو را کنار زد ، هر دو دستش را در هم قلاب کرد و محکم شکمم را فشار داد .درد عجیبی توی دلم پیچید. پرستار بدون توجه به دردی که می کشیدم، دوباره با هر دو دست شکمم را فشار داد، مثل مواقعی که می‌خواهند بیمار قلبی را احیا کنند .از درد بی اختیار داد کشیدم .پرستار پتو را روی سینه‌ام کشید و گفت :«تموم شد ! ببخشید لازم بود .»سری تکان دادم . سرم را از دستم دراورد و آن را انداخت توی سطل آشغال. مادر با یک دسته گل وارد اتاق شد. گل ها را گذاشت روی میزی که بین هر دو تخت بود کنارم ایستاد و پرسید:« فرشته جان حالت خوبه؟» شکمم به شدت درد می کرد، با این حال گفتم :«خوبم » مادر مشغول مرتب کردن پتو روسری و سر و وضعم شد .با شادی گفت:« نمی‌دانی چه پسریه ماشاءالله! گل . مردم یه‌ریز تلفن می‌زنن و احوالت را می‌پرسن. از دفتر امام جمعه گرفته تا استانداری و جاهای دیگه.» با غصه به مادر نگاه کردم . دلم میخواست علی خواهم بود و زنگ میزد. کاش بود ؛ بغض راه گلویم را بسته بود دلم میخواست مادر چراغ را خاموش می کرد و می خوابیدم و خواب علی آقا را می‌دیدم یا چشم‌هایم را می‌بستم و خاطراتم را با علی آقا دوره می‌کردم .مادر گلها را از روی میز کنار تخت برداشت گلایل سفید بودند . آنها را آورد جلوی صورتم گرفت و گفت:« بوکــن.» یاد روز تشییع جنازه علی آقا افتادم . روی تابوت پر از گل بود ... 🆔@clad_girls