𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷
«رمـــان جــان شـیعچه،اهـل سـنت»
#پارت_بیست_و_هشتم
ساعتی به اذان ظهر مانده بود که صدای درِ حیاط بلند شد و به دنبالش صدای خوش و بِش میهمانان در خانه پیچید. با آمدن میهمانان آقای عادلی، مادر رو به عبدالله کرد و پرسید:
_عبدالله! نمیدونی تا کِی اینجا میمونن؟
و عبدالله با گفتن:
_نمیدونم!
مادر را برای چند ثانیه به فکری عمیق فرو برد تا بلاخره زبان گشود:
_زشته تا اینجا اومدن، ما دعوتشون نکنیم. اگه میدونستم چند روزی میمونن، چند شب دیگه دعوتشون میکردم که لااقل خستگیشون در بیاد. ولی میترسم زود برگردن...
هر بار که خصلت میهماننوازی مادر این گونه میدرخشید، با آن همه سابقهای که در ذهنم داشت، باز هم تعجب میکردم، هرچند این تعجب همیشه آمیخته به احساس افتخاری بود که از داشتن چنین مادری دلم را لبریز از شعف میکرد.
گوشی تلفن را برداشت و همچنانکه شماره میگرفت، زیر لب زمزمه کرد:
_یه زنگ بزنم ببینم عبدالرحمن چی میگه.
میدانستم این تلفن نه به معنای مشورت که در مقام کسب تکلیف از پدر است. پدر هم گرچه چندان مهماننواز و خوشرو نبود، اما در این امور، اختیار را به مادر میداد. تلفن را که قطع کرد، رو به من و عبدالله پرسید:
_نظرتون چیه؟ امشب برای شام دعوتشون کنم؟
که عبدالله بلافاصله با لحنی حامیانه جواب داد:
_خوبه! هر چی لازم داری بگو برم بخرم.
و من ساکت سرم را پایین انداختم. احساس اینکه او امشب به خانه ما بیاید و باز سرِ یک سفره بنشینیم، قلبم را همچون گلبرگی سبک در برابر باد، به آرامی تکان میداد که مادر صدایم کرد:
_الهه جان! پاشو ببین تو یخچال میوه چقدر داریم؟
با حرف مادر از جا بلند شدم و به سمت آشپزخانه رفتم. با نگاهی سطحی به طبقات یخچال متوجه شدم که باید یک خرید مفصل انجام دهیم و به مادر گفتم :
_میوه داریم، ولی خیلی پلاسیده شده.
مادر نگاهی به ساعت انداخت و گفت:
_الان که دیگه وقت نمازه! نماز بخونیم، نهار رو که خوردیم تو و عبدالله برید، هر چی لازم میدونی بخر.
عبدالله موبایلش را از جیبش در آورد و گفت:
_بذار من یه زنگ بزنم به مجید بگم.
که مادر ابرو در هم کشید و گفت:
_نه مادر جون! اینطوری که مهمون دعوت نمیکنن! خودم میرم در خونه شون به عموش یا زن عموش میگم!
عبدالله از حرکت به نسبت غیر مؤدبانهاش به خنده افتاد و با گفتن:
_از مَردها بیشتر از این انتظار نداشته باش!
کارش را به بهانهای شیطنتآمیز توجیه کرد.
با بلند شدن صدای اذان نماز خواندیم و برای صرفهجویی در وقت، به غذایی حاضری اکتفا کردیم. همچنانکه ظرفهای نهار را میشستم، فکرم به هر سمتی میرفت. به انواع میوههایی که میخواستم بخرم، به شام و پا سفرههایی که میتوانست نشانی از کدبانویی بانوان این خانه باشد، به تغییر چیدمانی که بتواند خانهمان را هر چه زیباتر به نمایش بگذارد و هزار نکته دیگر، اما اضطرابی که مدام به دلم چنگ میزد، دست بردار نبود. بیآنکه بخواهم، دلم میخواست تا میهمانی امشب به بهترین شکل برگزار شود، انگار دل بیقرارم از چیزی خبر داشت که من از آن بیخبر بودم! با تصمیم مادر، قرار بر آن شد تا از میهمانان با سبزی پلو ماهی و خوراک میگو پذیرایی کنیم. عبدالله همچنانکه لیست خرید میوه و ماهی را مینوشت، رو به مادر کرد و با خنده گفت:
_نکنه ما این همه خرید کنیم، بعد اینا نیان.
که مادر پاسخ داد:
_تا شما از خرید برگردید، منم میرم دعوتشون میکنم.
سپس لبخندی زد و گفت:
_بهشون میگم من کلی خرید کردم، باید بیاید.
از شیطنت پُر مِهر مادر، عبدالله هم خندید و با گفتن:
_پس ما رفتیم!
از اتاق بیرون رفت تا ماشین را روشن کند.
ادامه دارد...
✍🏻به قلـــم فاطمه ولی نژاد
🆔@clad_girls
هدایت شده از 🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
🔴📢 #اطلاعیـــه ⚠️ #خبـــر جانمونید
😱
✅ به مناسبت هفته حجاب و عفاف
🔴 #فرم #ثبت_نام برای عضویت
❥ در گروههای #فرشتگان_سرزمین_من
👇👇👇
https://survey.porsline.ir/s/gnXbCxZ
#فرشتگان_سرزمین_من
#آتش_به_اختیار_دختــرانه
بزرگ ترین پویش دختــرانه کشور
همزمان در سراسر کشور 😍
✅ معرفی فعالیت های کانال 👇
https://eitaa.com/clad_girls/82251
🔴 لیست شهرهایی که به کمپین ما پیوستند👇
https://eitaa.com/clad_girls/72005
🔴 جهت کمک های مادی👇
💳 6104337401109663
هدایت شده از 🌱 پویش سراسری #فرشتگان_سرزمین_من
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به مناسبت بزرگداشت #عید_غدیر 😊🌱
به امید لبخند آقامون💚
بزرگ ترین پویش #دختــرانه کشور✅😇
#جهاد_تبیین دختــرانه
#فرشتگان_سرزمین_من
#سنندج
🆔 @Clad_girls
🌸🍃 @reyhaneh_shou
هدایت شده از 🌱 پویش سراسری #فرشتگان_سرزمین_من
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به مناسبت بزرگداشت #عید_غدیر 😊🌱
به امید لبخند آقامون💚
بزرگ ترین پویش #دختــرانه کشور✅😇
#جهاد_تبیین دختــرانه
#فرشتگان_سرزمین_من
#نهاوند
🆔 @Clad_girls
🌸🍃 @reyhaneh_shou
هدایت شده از 🌱 پویش سراسری #فرشتگان_سرزمین_من
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به مناسبت بزرگداشت #عید_غدیر 😊🌱
به امید لبخند آقامون💚
بزرگ ترین پویش #دختــرانه کشور✅😇
#جهاد_تبیین دختــرانه
#فرشتگان_سرزمین_من
#قم
🆔 @Clad_girls
🌸🍃 @reyhaneh_shou
هدایت شده از 🌱 پویش سراسری #فرشتگان_سرزمین_من
هدایت شده از 🌱 پویش سراسری #فرشتگان_سرزمین_من
هدایت شده از 🌱 پویش سراسری #فرشتگان_سرزمین_من
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به مناسبت بزرگداشت #عید_غدیر 😊🌱
به امید لبخند آقامون💚
بزرگ ترین پویش #دختــرانه کشور✅😇
#جهاد_تبیین دختــرانه
#فرشتگان_سرزمین_من
#بندرعباس
🆔 @Clad_girls
🌸🍃 @reyhaneh_shou
هدایت شده از 🌱 پویش سراسری #فرشتگان_سرزمین_من
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به مناسبت بزرگداشت #عید_غدیر 😊🌱
به امید لبخند آقامون💚
بزرگ ترین پویش #دختــرانه کشور✅😇
#جهاد_تبیین دختــرانه
#فرشتگان_سرزمین_من
#داراب
🆔 @Clad_girls
🌸🍃 @reyhaneh_shou
دلانہ✨
نشـــاطزندگـــۍعـشــ๓ــق'عــلــی'است
میزانقبولبندگـــۍعشــ๓ـق'عـــلــــی'است
قرآنوپیمبروخـــدامیگویند
معیارحــلالزادگی، عشــ๓ـق'عــلـــی'است💚✨
#دلانه
#غدیری_ام
🆔@Clad_Girls
کانال عشاق الحسین_۲۰۲۲_۰۷_۱۹_۱۸_۲۴_۳۸_۰۷۹.mp3
11.09M
●━━━━━━─────── ⇆ㅤ
ㅤㅤ ◁ ㅤ❚❚ㅤ▷ ㅤ
🎼#نواےسرور🌸|…
🎤#سیدرضانریمانے
<َفرزندهفتمازنسلدریا...>ً
#یاابالرضا
#السلامعلیڪیاموسےابنجعفر
🎉⃢ ❤️@Clad_girls|•~
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتـی"محمدعلیکِلی"از حــجـــابزنانمیگوید❗️..
#چراحجاب؟
🆔@Clad_Girls
💠 چرا به حضرت موسی بن جعفر(ع) باب الحوائج میگویند؟
✨ حضرت موسی بن جعفر (ع) با صبری و کظم غیظی که داشتند، توانستند 14 سال اسارت در زندان هارون الرشید را تحمل کنند.
حجت الاسلام مرتضی ادیب یزدی سخنران و کارشناس مذهبی و امور دینی همزمان با ولادت امام موسی بن جعفر(ع) درخصوص ویژگی های بارز این امام رئوف(ع) گفت: وجود مبارک امام کاظم(ع)، هفتمین خورشید تابناک امامت در بیستم ذی الحجه در خانه پدری که خود اولین معلم مکتب شیعه بود، متولد شد. از جمله ویژگی های مهم میلاد حضرت موسی ابن جعفر(ع) ، بشارت پیامبر اکرم(ص) درباره ولادت ایشان است. البته وجود نازنین حضرت رسول الله (ص) نوید میلاد ائمه معصوم(ع) را با لقب مشهورشان داده اند.
این کارشناس مذهبی با بیان اینکه بردباری امام (ع) باعث شد تا رنج و مشقت 14 سال اسارت در زندان هارون الرشید را تحمل کنند، درباره زهد و تقوای زبانزد هفتمین امام شیعیان اظهار کرد: ما پس از امام سجاد (ع، بی سابقه ترین و عجیب ترین حال و هوای معنوی را در سجده و عبادت های امام کاظم (ع) داریم، تا جایی که حتی غیر شیعیان و دیگر مردم آن زمان، افتخار این را داشتند که خاک پای حضرت (ع) را توتیای چشم خود کنند.
وی در ادامه به لقب باب الحوائج امام بزرگوار (ع) اشاره کرد: در منزلی که حضرت (ع) در شهر مدینه زندگی می کردند، دو درب برای ورود و خروج داشت، که درب پشتی مخصوص امور مردمی بود و در روز افراد بسیاری از آن درب رفت و آمد می کردند و حوائج خود را با حضرت موسی بن جعفر (ع) بیان می کردند، از این روی آن درب به باب الحوائج مشهور شود و خود امام (ع) مانند دیگر ائمه معصوم (ع) به باب الحوائج معروف شدند.
حجت الاسلام ادیب یزدی در پایان با اشاره به فضائل اخلاقی امام کاظم (ع) روایتی از این حضرت (ع)، بیان کرد: در یکی از روایت ها، امام کاظم (ع) می فرمایند:«زمانی خداوند برای نازل کردن عذاب، از من خواست بین خودم و شیعیانم یک گروه را انتخاب کنم، و من نازل شدن عذاب را بر خودم ترجیح دادم.» این روایت امام (ع) نشان از کوتاهی حاکم و مردم آن زمان دارد، که حضرت موسی بن جعفر (ع) در پی عدالت طلبی و عدل خواهی بودند و با رفتار خلفای جور آن زمان یکی نبود.
💕✨میلادنور،مبارڪ
...هرڪجاموســۍبنجعفر، نیسٺ زندان میشود‼️
#ولادت_امام_کاظم
🆔@Clad_Girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دانشجوی محجبه شیعه بالاترین معدل دانشکده مهندسی دانشگاه انطونیه را بدست آورد و جایزه ۱۵۰۰۰ دلاری را از آن خود کرد.
سالهاست شیعیان در دانشگاههای لبنان حضور پررنگ و جدی دارند، برخلاف قدیم که به خاطر اهمال دولت و نبود مدرسه در شهر و روستاهای مختلف، از تحصیل محروم بودند.
اما امام موسی صدر توانست با تأسیس هنرستان فنی برای پسران و مدرسه پرستاری برای دختران، شیعیان را به سوی تحصیل و بهبود وضعیت اجتماعی اقتصادی خود تشویق کند و این روال ادامه یافت و امروز جوانان شیعه مایه افتخار هستند.
🆔@Clad_Girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تحلیلگر برجسته جهان عرب: صادرات پهپادهای ایرانی باعث افتخار ما عربها و مسلمانان است؛ این قدرت ایران را نشان میدهد!
💢 "عبدالباری عطوان" سردبیر روزنامه "رایالیوم" در واکنش به نشست "آستانه" در تهران و دیدار سه جانبه رؤسای جمهور ایران، روسیه و ترکیه گفت:
🔺 "رهبر ایران در دیدار با اردوغان از موضع قدرت هشدارهایی داد؛ کار به جایی رسیده که روسیه از ایران اسلحه وارد می کند و این یعنی معادله بازدارندگی ایران محقق و رو به گسترش است"
🆔@Clad_Girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 وضعیت اسفناک مد، در پایتخت جهانی مد (میلان) ، ایستگاه مترو Moscova.
#تباه
#مد
#جهالت_مدرن
🆔@Clad_Girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مسلمانشدن بانوی آلمانی در روز غدیر در بوشهر
🆔@Clad_Girls
باند قاچاق زنان و دختران ایرانی به اربیل عراق بوسیله پاسداران گمنام امام زمان (عج) متلاشی شد. الهی شکرت🤲
🗣Ati Banoo
🆔@Clad_Girls
𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷
«رمـــان جــان شـیعـه،اهـل سـنت»
#پارت_بیست_و_نهم
چادرم را سر کردم و دور اتاق معطل مانده بودم که مادر پرسید:
_پس چرا نمیری مادر جون؟
به صورت منتظرش خندیدم و گفتم:
_آخه میخوام یه چیزی بگم ولی روم نمیشه!
با تعجب نگاهم کرد و من ادامه دادم:
_چند شب پیش که با عبدالله رفته بودم مسجد، دیدم این مغازه بلور فروشی سر چهار راه، گلدونهای خوشگلی اُورده. اگه اجازه میدید یه گلدون خوشگل برای روی میز پذیرایی بخرم!
از حجم احساس آمیخته به حالت التماسی که در صدایم موج میزد، مادر راضی شد و با لبخندی جواب داد:
_برو مادر جون! هر کدوم رو پسندیدی بگیر!
جواب لبریز محبتش، لبخندی شاد بر صورتم نشاند و با همان شادی از خانه بیرون آمدم و سوار ماشین شدم.
هنوز ماشین حرکت نکرده بود که شروع کردم:
_عبدالله! سریعتر بریم که کلی کار داریم. باید میوه بخریم، ماهی و میگو بخریم. حتماً برای ماهی و میگو برو بازار ساحلی. سبزی پلویی هم باید بخریم. بعدش هم بریم این مغازه بلور فروشی سر چهار راه میخوام یه گلدون بخرم.
اضطراب صدایم آنقدر مشهود بود که عبدالله خندهاش گرفته بود. نه تنها صدایم که دغدغه میهمانی امشب، در همه فکر و ذهنم رخنه کرده بود و وسواس در خرید تک تک میوهها، از ایرادهایی که میگرفتم، پیدا بود. عبدالله پاکت سیب سرخ و پرتغال و نارنگی و خیار را در صندوق عقب گذاشته بود که به یاد یک قلم دیگر افتادم و با عجله گفتم:
_وای عبدالله! موز یادمون رفت!
و بدون آنکه منتظر عبدالله شوم، سرآسیمه به سمت میوه فروشی باز گشتم.
زیر نور زرد چراغهای آویخته به سقف میوه فروشی، تشخیص موز خوش رنگ و رسیده کمی سخت بود. بلاخره یکی را انتخاب کردم که چشمم به کیویهای چیده شده در طرف دیگر مغازه افتاد و عبدالله که انگار ردّ نگاهم را خوانده بود، زیر گوشم زمزمه کرد:
_الهه جان! دیگه صندوق جا نداره!
با دلخوری نگاهش کردم و گفتم:
_آخه همه میوهها نارنجی و قرمزه! کیوی هم کنارش بذاریم قشنگتر میشه! چشمانش از تعجب گرد شد و گفت:
_الهه! خیار سبزه، موز هم زرده!
و در برابر نگاه ناراضیام که سنگین به زیر افتاد، رو به مغازهدار کرد و گفت:
_آقا! قربون دستت! یه دو کیلو هم کیوی بده.
هزینه میوهها را حساب کرد و از مغازه خارج شدیم. مقصد بعدی بازار ساحلی ماهی بود. با یک دنیا وسواس و خوب و بد کردن، ماهی شیر و میگو هم خریدیم و با خرید سبزی پلویی، اسباب پذیرایی تکمیل شد و بایستی به سراغ خرید گلدان میرفتیم.
در مغازه بلور فروشی، گلدان تزئینی مورد نظرم را هم خریدم. گلدانی که از بلورهای رنگی ساخته شده و زیر نور، هر تکهاش به یک رنگ میدرخشید. از مغازه که خارج شدم، نگاهم را به اطراف چرخاندم که عبدالله پرسید:
_دیگه دنبال چی میگردی؟
ابروانم را در هم کشیدم و گفتم:
_گلدون خالی که نمیشه! اینجا گلفروشی کجاس؟
و عبدالله برای اینکه از دستم خلاص شود، گفت:
_الهه جان! گلدون تزئینی که دیگه گل نمیخواد! خودش قشنگه!
ولی من مصمم به خرید گل تازه بودم که قاطعانه جواب دادم:
_ولی با گل تازه خیلی قشنگتر میشه!
به اصرار من، چند دور زدیم تا یک گل فروشی در چهار راه بعدی، پیدا کردیم و یک دسته گل نرگس، آخرین خرید من برای میهمانی بود.
ادامه دارد...
✍🏻به قلــــم فاطمه ولی نژاد
🆔@clad_girls