eitaa logo
🌸 دختــران چــادری 🌸
163.7هزار دنبال‌کننده
27.2هزار عکس
16.6هزار ویدیو
273 فایل
گفتیـم در دنیایی کـه از هر طـرف بــه ارزشهـایــمـان میتـازنـد شـاید بتـوانیم قـطـره ای بـاران باشیم در این شوره زار مردمان آخرآلزمان و مــا هــم مــدل زنــدگـیـمـان روش بودنمـان و زیبـایـی آرمـانهـا و دانسته هایمان را زمزمه کنیم . . . . . @adv_clad_girls
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️ 💠 در فضای تاریک و خاکی اتاق و با نور اندک موبایل، بلاخره حلیه را دیدم که با صورت روی زمین افتاده و یوسف زیر بدنش مانده بود. دیگر گریه‌های یوسف هم بی‌رمق شده و به‌نظرم نفسش بند آمده بود که موبایل از دستم افتاد و وحشتزده به سمت‌شان دویدم. 💠 زن‌عمو توان نداشت از جا بلند شود و چهار دست و پا به سمت حلیه می‌رفت. من زودتر رسیدم و همین که سر و شانه حلیه را از زمین بلند کردم زن‌عمو یوسف را از زیر بدنش بیرون کشید. چشمان حلیه بسته و نفس‌های یوسف به شماره افتاده بود و من نمی‌دانستم چه کنم. زن‌عمو میان گریه (سلام‌الله‌علیها) را صدا می‌زد و با بی‌قراری یوسف را تکان می‌داد تا بلاخره نفسش برگشت، اما حلیه همچنان بی‌هوش بود که نفس من برنمی‌گشت. 💠 زهرا نور گوشی را رو به حلیه نگه داشته بود و زینب می‌ترسید جلو بیاید. با هر دو دست شانه‌های حلیه را گرفته بودم و با گریه التماسش می‌کردم تا چشمانش را باز کند. صدای عمو می‌لرزید و با همان لحن لرزانش به من دلداری می‌داد :«نترس! یه مشت بزن به صورتش به حال میاد.» ولی آبی در خانه نبود که همین حرف عمو شد و ناله زن‌عمو را به بلند کرد. 💠 در میان سرسام مسلسل‌ها و طوفان توپخانه‌ای که بی‌امان شهر را می‌کوبید، آوای مغرب در آسمان پیچید و اولین روزه‌مان را با خاک و خمپاره افطار کردیم. نمی‌دانم چقدر طول کشید و ما چقدر بال بال زدیم تا بلاخره حلیه به حال آمد و پیش از هر حرفی سراغ یوسف را گرفت. 💠 هنوز نفسش به درستی بالا نیامده، دلش بی‌تاب طفلش بود و همین که یوسف را در آغوش کشید، دیدم از گوشه چشمانش باران می‌بارد و زیر لب به فدای یوسف می‌رود. عمو همه را گوشه آشپزخانه جمع کرد تا از شیشه و پنجره و موج دور باشیم، اما آتش‌بازی تازه شروع شده بود که رگبار گلوله هم به صدای خمپاره‌ها اضافه شد و تن‌مان را بیشتر می‌لرزاند. 💠 در این دو هفته هرازگاهی صدای انفجاری را می‌شنیدیم، اما امشب قیامت شده بود که بی‌وقفه تمام شهر را می‌کوبیدند. بعد از یک روز آن‌هم با سحری مختصری که حلیه خورده بود، شیرش خشک شده و با همان اندک آبی که مانده بود برای یوسف شیرخشک درست کردم. 💠 همین امروز زن‌عمو با آخرین ذخیره‌های آرد، نان پخته و افطار و سحری‌مان نان و شیره توت بود که عمو مدام با یک لقمه نان بازی می‌کرد تا سهم ما دخترها بیشتر شود. زن‌عمو هم ناخوشی ناشی از وحشت را بهانه کرد تا چیزی نخورَد و سهم نانش را برای حلیه گذاشت. اما گلوی من پیش عباس بود که نمی‌دانستم آبی برای دارد یا امشب هم با لب خشک سپری می‌کند. 💠 اصلاً با این باران آتشی که از سمت بر سر شهر می‌پاشید، در خاکریزها چه‌خبر بود و می‌ترسیدم امشب با گلویش روزه را افطار کند! از شارژ موبایلم چیزی نمانده و به خدا التماس می‌کردم تا خاموش نشده حیدر تماس بگیرد تا اینهمه وحشت را با قسمت کنم و قسمت نبود که پس از چند لحظه گوشی خاموش شد. 💠 آخرین گوشی خانه، گوشی من بود که این چند روز در مصرف باتری قناعت کرده بودم بلکه فرصت هم‌صحبتی‌ام با حیدر بیشتر شود که آن هم تمام شد و خانه در تاریکی محض فرو رفت. حالا دیگر نه از عباس خبری داشتیم و نه از حیدر که ما زن‌ها هر یک گوشه‌ای کِز کرده و بی‌صدا گریه می‌کردیم. 💠 در تاریکی خانه‌ای که از خاک پر شده بود، تعداد راکت‌ها و خمپاره‌هایی که شهر را می‌لرزاند از دست‌مان رفته و نمی‌دانستیم بعدی در کوچه است یا روی سر ما! عمو با صدای بلند سوره‌های کوتاه را می‌خواند، زن‌عمو با هر انفجار (روحی‌فداه) را صدا می‌زد و به‌جای نغمه مناجات ، با همین موج انفجار و کولاک گلوله نیت روزه ماه مبارک کردیم. 💠 آفتاب که بالا آمد تازه دیدیم خانه و حیاط زیر و رو شده است؛ پرده‌های زیبای خانه پاره شده و همه فرش از خرده‌های شیشه پوشیده شده بود. چند شاخه از درختان توت شکسته، کف حیاط از تکه های آجر و شیشه و شاخه پُر شده و همچنان ستون‌های دود از شهر بالا می‌رفت. 💠 تا ظهر هر لحظه هوا گرم‌تر می‌شد و تنور داغ‌تر و ما نه وسیله‌ای برای خنک کردن داشتیم و نه پناهی از حملات داعش. آتش داعشی‌ها طوری روی شهر بود که حلیه از دیدار عباس ناامید شد و من از وصال حیدر! می‌دانستم سدّ شکسته و داعش به شهر هجوم آورده است، اما نمی‌دانستم داغ عباس و ندیدن حیدر سخت‌تر است یا مصیبت ... ✍️نویسنده:
هدایت شده از عماریار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 🔴 🎥 مستند سینمایی «بانو» روایتگر زندگی پرفراز و نشیب عصمت احمدیان، مادر شهیدان ابراهیم و اسماعیل فرجوانی است. این مادر شهید پس از به صورت جدی وارد فعالیت‌های اقتصادی و اجتماعی می‌شود به طوری که او امروز یکی از بانوان تأثیرگذار و الگو در است. ⏰ زمان: 83 دقیقه 🎬 کارگردان: 🏅 بهترین فیلم 🏅 کاندیدای بهترین فیلم مستند بخش نگاه نو سی‌وهشتمین جشنواره فیلم 🛎خرید اشتراک تا ۵۰ درصد 🎁Ammaryar99🎁 🌐 ammaryar.ir/product/بانو؛-داستان-زندگی-عصمت-احمدیان-مادر-ش-3/ 🆔 @AmmarYar_IR ✅ ما را دنبال کنید در: 🔶 https://t.me/Ammaryar_ir 🔷 sapp.ir/Ammaryar_ir
✍️ 💠 خبر کوتاه بود و خاطره خمپاره دقایقی قبل را دوباره در سرم کوبید. صورت امّ جعفر و کودک شیرخوارش هر لحظه مقابل چشمانم جان می‌گرفت و یادم نمی‌رفت عباس تنها چند دقیقه پیش از شیرخشک یوسف را برایش ایثار کرد. مصیبت همسایه‌ای که درست کنار ما جان داده بود کاسه دلم را از درد پُر کرد، اما جان حیدر در خطر بود و بی‌تاب خواندن پیامش بودم که زینب با عجله وارد اتاق شد. 💠 در تاریکی صورتش را نمی‌دیدم اما صدایش از هیجان خبری که در دلش جا نمی‌شد، می‌لرزید و بی‌مقدمه شروع کرد :«نیروهای مردمی دارن میان سمت آمرلی! میگن گفته آمرلی باید آزاد بشه و دستور شروع عملیات رو داده!» غم امّ جعفر و شعف این خبر کافی بود تا اشک زهرا جاری شود و زینب رو به من خندید :«بلاخره حیدر هم برمی‌گرده!» و همین حال حیدر شیشه را شکسته بود که با نگاهم التماس‌شان می‌کردم تنهایم بگذارند. 💠 زهرا متوجه پریشانی‌ام شد، زینب را با خودش برد و من با بی‌قراری پیام حیدر را خواندم :«پشت زمین ابوصالح، یه خونه سیمانی.» زمین‌های کشاورزی ابوصالح دور از شهر بود و پیام بعدی حیدر امانم نداد :«نرجس! نمی‌دونم تا صبح زنده می‌مونم یا نه، فقط خواستم بدونی جنازه‌ام کجاست.» و همین جمله از زندگی سیرم کرد که اشکم پیش از انگشتم روی گوشی چکید و با جملاتم به رفتم :«حیدر من دارم میام! بخاطر من تحمل کن!» 💠 تاریکی هوا، تنهایی و ترس توپ و تانک پای رفتنم را می‌بست و زندگی حیدر به همین رفتن بسته بود که از جا بلند شدم. یک شیشه آب چاه و چند تکه نان خشک تمام توشه‌ای بود که می‌توانستم برای حیدر ببرم. نباید دل زن‌عمو و دخترعموها را خالی می‌کردم، بی‌سر و صدا شالم را سر کردم و مهیای رفتن شدم که حسی در دلم شکست. در این تاریکی نزدیک سحر با که حیدر خبر حضورشان را در شهر داده بود، به چه کسی می‌شد اعتماد کنم؟ 💠 قدمی را که به سمت در برداشته بودم، پس کشیدم و با ترس و تردیدی که به دلم چنگ انداخته بود، سراغ کمد رفتم. پشت لباس عروسم، سوغات عباس را در جعبه‌ای پنهان کرده بودم و حالا همین می‌توانست دست تنهای دلم را بگیرد. شیشه آب و نان خشک و نارنجک را در ساک کوچک دستی‌ام پنهان کردم و دلم برای دیدار حیدر در قفس سینه جا نمی‌شد که با نور موبایل از ایوان پایین رفتم. 💠 در گرمای نیمه‌شب تابستان ، تنم از ترس می‌لرزید و نفس حیدرم به شماره افتاده بود که خودم را به سپردم و از خلوت خانه دل کندم. تاریکی شهری که پس از هشتاد روز ، یک چراغ روشن به ستون‌هایش نمانده و تلّی از خاک و خاکستر شده بود، دلم را می‌ترساند و فقط از (علیه‌السلام) تمنا می‌کردم به اینهمه تنهایی‌ام رحم کند. 💠 با هر قدم حضور عباس و عمو آتشم می‌زد که دیگر مردی همراهم نبود و باید برای رهایی یک‌تنه از شهر خارج می‌شدم. هیچکس در سکوت سَحر شهر نبود، حتی صدای گلوله‌ای هم شنیده نمی‌شد و همین سکوت از هر صدایی ترسناک‌تر بود. اگر نیروهای مردمی به نزدیکی آمرلی رسیده بودند، چرا ردّی از درگیری نبود و می‌ترسیدم خبر زینب هم شایعه داعش باشد. 💠 از شهر که خارج شدم نور اندک موبایل حریف ظلمات محض دشت‌های کشاورزی نمی‌شد که مثل کودکی از ترس به گریه افتادم. ظاهراً به زمین ابوصالح رسیده بودم، اما هر چه نگاه می‌کردم اثری از خانه سیمانی نبود و تنها سایه سنگین سکوت شب دیده می‌شد. وحشت این تاریکی و تنهایی تمام تنم را می‌لرزاند و دلم می‌خواست کسی به فریادم برسد که خدا با آرامش آوای صبح دست دلم را گرفت. در نور موبایل زیر پایم را پاییدم و با قامتی که از غصه زنده ماندن حیدر در این تنهاییِ پُردلهره به لرزه افتاده بود، به ایستادم. 💠 می‌ترسیدم تا خانه را پیدا کنم حیدر از دستم رفته باشد که نمازم را به سرعت تمام کردم و با که پاپیچم شده بود، دوباره در تاریکی مسیر فرو رفتم. پارس سگی از دور به گوشم سیلی می‌زد و دیگر این هیولای وحشت داشت جانم را می‌گرفت که در تاریک و روشن طلوع آفتاب و هوای مه گرفته صبح، خانه سیمانی را دیدم. 💠 حالا بین من و حیدر تنها همین دیوار سیمانی مانده و در حصار همین خانه بود که قدم‌هایم بی‌اختیار دوید و با گریه به خدا التماس می‌کردم هنوز نفسی برایش مانده باشد. به تمنای دیدار عزیزدلم قدم‌های مشتاقم را داخل خانه کشیدم و چشمم دور اتاق پَرپَر می‌زد که صدایی غریبه قلبم را شکافت :«بلاخره با پای خودت اومدی!»... ✍️نویسنده:
✊✊👇👇👇 زمان فرا رسیده✊ پس از کم اهمیتی های مسئولین و تعطیلی نهادهای فرهنگی نوبت به ما رسید! 🔴📢 علامتی که هم اکنون می شنوید اعلام شکستن سکوت و آتش به اختیار است!✌️ و معنی و مفهوم آن این است که در روز ولادت حضرت معصومه(س) هم زمان در سراسر کشور اجرا خواهد شد.✌️ این سکوت سنگین را شکسته و به ما بپیوندید😊 ✅ برای پنجمین سال متوالی با محوریت و ارزشش،سنگر پیشتاز فرهنگی که مورد هجوم شدید دشمن قرار گرفته در سراسر کشور اجرا نماید. دختران ایرانی به دختر بودن خود می بالند.به دردانه ی خدا بودن مفتخرند و با اجرای این پویش این افتخار را به گوش جهانیان می رسانند. بله.این صدای دختران انقلاب است که می شنوید!✌️ همان جنگ است و دشمن همان دشمن.پس ما هم همان رزمندگان فعال و پرشور باشیم! منتظر حضور شما در خاکریز فرشتگان سرزمینمان هستیم! 😍 ❤️ به ما بپیوندید 👇 http://eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
✊✊👇👇👇 زمان فرا رسیده✊ پس از کم اهمیتی های مسئولین و تعطیلی نهادهای فرهنگی نوبت به ما رسید! 🔴📢 علامتی که هم اکنون می شنوید اعلام شکستن سکوت و آتش به اختیار است!✌️ و معنی و مفهوم آن این است که در روز ولادت حضرت معصومه(س) هم زمان در سراسر کشور اجرا خواهد شد.✌️ این سکوت سنگین را شکسته و به ما بپیوندید😊 ✅ برای پنجمین سال متوالی با محوریت و ارزشش،سنگر پیشتاز فرهنگی که مورد هجوم شدید دشمن قرار گرفته در سراسر کشور اجرا نماید. دختران ایرانی به دختر بودن خود می بالند.به دردانه ی خدا بودن مفتخرند و با اجرای این پویش این افتخار را به گوش جهانیان می رسانند. بله.این صدای دختران انقلاب است که می شنوید!✌️ همان جنگ است و دشمن همان دشمن.پس ما هم همان رزمندگان فعال و پرشور باشیم! منتظر حضور شما در خاکریز فرشتگان سرزمینمان هستیم! 😍 ❤️ به ما بپیوندید 👇 http://eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺‏انتشار خبر نسل کشی با آنفولانزا از تلویزیون جمهوری اسلامی ایران! 👌به مراحل حساس بزرگترین بیولوژیکی نزدیک می شویم. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔴 عضو شوید ⇩⇩⇩ 🏴 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چادر میراثِ شیعیان است... پارچه سیاهـے کہ تنها کور دلانِ روزگار تاب دیدنش را ندارند.. و توای بانو....🌱 در نرم امروز پررنگ ترین و پیش رفته ترین سلاح همین ست که بر سر دارے... 🥀♥️ 🆔 @Clad_girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. اینها نمونه سوالاتیست که مصیح باید پاسخ گوید؟؟ . زن غربی با کنار گذاشتن حجاب به کجا رسیده است ؟ چرا آخر راه بی حجابی ،آنقدر بد و افتضاح است که بازگشت و موج حجاب گرایی را در اروپا شاهد هستیم ؟ . چرا مصیح جنبش را به سمع و نظر زنان ایران نمی رساند ؟ . روز جهانی زن 8مارس ، امسال چطوری در فرانسه، مادرید برگزار شد؟ پس از 300 سال انقلاب صنعتی زنان بی حجاب شدند از ارزش های دینی و خانواده فاصله گرفتند چه شد؟ روز 8مارس برای چی فریاد می زدند ؟ چرا پلیس جلوی آنها ریخته بود؟ . چرا اروپا که از کتاب مقدس و.... دستور نمی گیرد و می گوید همه آزاد اند حتی برای فلان جور گناه کبیره ، شعار آزادی آزادی برای فلان عمل شنیع می دهد . مهد آزادی شان ، فرانسه حدود 15سال است دختران محجبه فرانسوی را از تحصیل در مدارس دولتی منع می کند ؟ . عواید بی حجابی زنان مسلمان ایران برای اروپا چیست که این همه پول و امکانات را به مسیح علی نژاد می دهد تا تبلیغ ضد حجاب کند ؟ . چرا شاهد اخراج زنان محجبه سخت گیری برآنها یا حتی قتل مروه شروینی محجبه در خود اروپا هستیم ؟ جهانی علیه حجاب بودجه های مسیح از آمریکا می آید ؟ 🆔 @Clad_girls
✊✊👇👇👇 زمان فرا رسیده✊ پس از کم اهمیتی های مسئولین و تعطیلی نهادهای فرهنگی نوبت به ما رسید! 🔴📢 علامتی که هم اکنون می شنوید اعلام شکستن سکوت و آتش به اختیار است!✌️ و معنی و مفهوم آن این است که در روز ولادت حضرت معصومه(س) هم زمان در سراسر کشور اجرا خواهد شد.✌️ این سکوت سنگین را شکسته و به ما بپیوندید😊 ✅ برای ششمین سال متوالی با محوریت و ارزشش،سنگر پیشتاز فرهنگی که مورد هجوم شدید دشمن قرار گرفته در سراسر کشور اجرا نماید. دختران ایرانی به دختر بودن خود می بالند.به دردانه ی خدا بودن مفتخرند و با اجرای این پویش این افتخار را به گوش جهانیان می رسانند. بله.این صدای دختران انقلاب است که می شنوید!✌️ همان جنگ است و دشمن همان دشمن.پس ما هم همان رزمندگان فعال و پرشور باشیم! منتظر حضور شما در خاکریز فرشتگان سرزمینمان هستیم! 😍 ❤️ به ما بپیوندید 👇 http://eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
✊✊👇👇👇 زمان فرا رسیده✊ پس از کم اهمیتی های مسئولین و تعطیلی نهادهای فرهنگی نوبت به ما رسید! 🔴📢 علامتی که هم اکنون می شنوید اعلام شکستن سکوت و آتش به اختیار است!✌️ و معنی و مفهوم آن این است که در روز ولادت حضرت معصومه(س) هم زمان در سراسر کشور اجرا خواهد شد.✌️ این سکوت سنگین را شکسته و به ما بپیوندید😊 ✅ برای هفتمین سال متوالی ی با محوریت و ارزشش،سنگر پیشتاز فرهنگی که مورد هجوم شدید دشمن قرار گرفته در سراسر کشور اجرا نماید. دختران ایرانی به دختر بودن خود می بالند.به دردانه ی خدا بودن مفتخرند و با اجرای این پویش این افتخار را به گوش جهانیان می رسانند. بله.این صدای دختران ایران است که می شنوید!✌️ همان جنگ است و دشمن همان دشمن.پس ما هم همان رزمندگان فعال و پرشور باشیم! منتظر حضور شما در خاکریز فرشتگان سرزمینمان هستیم! ❤️ به ما بپیوندید 👇 http://eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
✊✊👇👇👇 زمان فرا رسیده✊ پس از کم اهمیتی های مسئولین و تعطیلی نهادهای فرهنگی نوبت به ما رسید! 🔴📢 علامتی که هم اکنون می شنوید اعلام شکستن سکوت و آتش به اختیار است!✌️ و معنی و مفهوم آن این است که در روز ولادت حضرت معصومه(س) هم زمان در سراسر کشور اجرا خواهد شد.✌️ این سکوت سنگین را شکسته و به ما بپیوندید😊 ✅ برای هشتمین سال متوالی ی با محوریت و ارزشش،سنگر پیشتاز فرهنگی که مورد هجوم شدید دشمن قرار گرفته در سراسر کشور اجرا نماید. دختران ایرانی به دختر بودن خود می بالند.به دردانه ی خدا بودن مفتخرند و با اجرای این پویش این افتخار را به گوش جهانیان می رسانند. بله.این صدای دختران ایران است که می شنوید!✌️ همان جنگ است و دشمن همان دشمن.پس ما هم همان رزمندگان فعال و پرشور باشیم! منتظر حضور شما در خاکریز فرشتگان سرزمینمان هستیم! ❤️ به ما بپیوندید 👇 🆔 @Clad_girls .