eitaa logo
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
155هزار دنبال‌کننده
29.3هزار عکس
18.4هزار ویدیو
286 فایل
گفتیـم در دنیایی کـه از هر طـرف بــه ارزشهـایــمـان میتـازنـد شـاید بتـوانیم قـطـره ای بـاران باشیم در این شوره زار مردمان آخرآلزمان و مــا هــم مــدل زنــدگـیـمـان روش بودنمـان و زیبـایـی آرمـانهـا و دانسته هایمان را زمزمه کنیم . . . . . @adv_clad_girls
مشاهده در ایتا
دانلود
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
❤️🍃 🎦تیزر کوتاه از مراسم آغاز زندگی زوج جوان در جوار شهدای تازه تفحص شده _ اینجا معراج شهداست‌. ✅
. . 🎦تیزر کوتاه از مراسم آغاز زندگی زوج جوان در جوار شهدای تازه تفحص شده _ اینجا معراج شهداست‌. . شخصى خدمت رسول خدا صلى الله علیه و آله عرض کرد : همسرى دارم که به هنگام ورود به خانه به استقبالم مى آید و به هنگام خروج بدرقه ام می کند. هنگامى که مرا اندوهناک یافت در تسلیت من می گوید سول خدا فرمود : خداى را در این جهان عمال و کارگزارانى است و این زن از عمال خدا می باشد ، چنین همسرى نصف اجر یک شهید را خواهدداشت. وسائل الشیعه ج ۱۴ ص ۱۷ ۱۸٫ . . ******************************** . . حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام فرمود : روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله بر ما در منزل وارد شد. فاطمه علیها السلام نزدیک دیگ غذا نشسته بود و من هم برایش عدس تمیز می کردم. آن حضرت مرا با لقب ابالحسن می خواندند ، عرض کردم : بفرمایید. اظهار داشتند : بشنو از من آنچه را که به دستور پروردگارم می گویم ای علی ! کسی که در کارهای خانه به همسر خود بدون سرکشی و دلتنگی و تکبر خدمت نماید ، پروردگار اسمش را در دفتر شهدا ثبت می کند و برایش به هر روز و شبی ثواب هزار شهید و به هر قدمی که بر می دارد به آن مرد ثواب حج و عمره می دهد و به هر قطره ای که از بدنش عرق بیاید یک خانه در بهشت برایش منظور می نماید. بحار ج ۱۳ ص ۱۳۳ چاپ ایران و جامع الاخبار ص ۱۰۲ ۳۲٫ . . 💌صفحه معراج شهدا را به دوستان خود معرفی کنید ... . . http://eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
✅ @Clad_girls 🌸🍃ممنونم که کپشن رو مطالعه میکنید 👇👇
به نام خدا: بعضيا باورشون اينه الان كه مجردم بزار هر نوع تفريحى رو انجام بدم بعد متاهل شدم آرزو به دلم نمونه☹️ . اين باور واقعا يه حرف بچگانس😏 چون اولا كسى مراقبت نكنه از خودش مجرد و متاهل نداره.اگه متاهل هم بشه همون آش و همون كاسه . تفريح لازمه براى هر انسانى اينو رد نميكنم ولى تفريح به جا و خوب👌 . خيليا ميگن الان بزار خودمو از هر چيزى...سير كنم وقتى متاهل شدم چشمم دنبال كسى نباشه😐 ولى بايد بگم انسان با اين فكر حريص تر ميشه كه بهتر نميشه😑 . (بايد بگم همونطورى باش كه دوست دارى همسرت باشه)بااين ديد خوب و بد خيلى از كار ها تفريح ها حرف زدن ها و ... مشخص ميشه. . نكته دوم.اين سوال كه ازدواج كم شده مردا مقصرن يا زنا؟ نه ميشه گفت مطلقا زنا مقصرن و اگه فضا رو باز نميزاشتن مردا به فكر ازدواج ميوفتادن . و نه ميشه گفت فقط مردا مقصرن چون از همه لحاظ تامين هستند و نميرن ازدواج كنن😐 . اين كه يه تفكر غربيه: چون براى مردم اينطور جا انداختن :اگر ميخواييد مرد رو جذب كنيد فقط از طريق غريزه جنسى ميشه . واين بزرگترين توهين تاريخ به انسانه همه ارزش مرد رفت زير مجموعه غريزه جنسى و همه دغدغه زن اين شد كه چطورى مردى جذب كنه؟ . اينجاست كه پاى دين مياد وسط و به اين سوال جواب ميده✅ . (من تزوج فقد احرز نصف دينه) هر كسى ازدواج كنه نصف دينش كامل ميشه . يعنى... هدف از ما شدن تكامل انسانه نه تقويت خوى حيوانى. . بااين ديد هم ازدواج آسون تر ميشه هم خيلى از مشكلات حل ميشه . 💓همين دينه كه ميگه مذهبيا عاشق ترن😋 . . #شوهر#عاشقى#همسفر#جهنم 🌸🍃🌸🍃🌸 ✅ ڪانال برتــر حجاب ✅ برگزیده ی رصدنمای فضای مجازی👇 🆔 @Clad_girls 🍃🌸
🌹😍🌹 🌸 امیرالمؤمنین (ع): ‌ به یکدیگر #هدیه دهید تا محبت را میان خود بیفزایید.🎁 😉 ‌ 🌸 پیامبر خوبیها (ص): ‌ #هدیه_دادن مرد به #همسر، عفت او را افزایش میدهد.😍 ‌ 🆔 @Clad_girls 💕
غربت هیچ کسی مثل تو #مولی نشود مرهم زخم دلت #زخمِ زبان ها نشود #جگرت سوخته از زهر و #دلم می سوزد جگر سوخته با #خنده مداوا نشود.... به لب تشنه ی تو #همسر تو می خندید طعنه می زد که دگر #ابن_رضا پا نشود. 😔 #الا_لعنه_الله_علی_القوم_الظالمین #آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان💔 🏴 @Clad_girls
خواهرش خواب #شهادتش رو دیده بود با محمد تماس گرفت و داستان #خواب رو براش تعریف کرد. بعد از کمی صحبت، خواهرش #حسرت خورد.محمد بهش گفت:خواهرم اگر دوست داری به مقام شهادت برسی بهترین #همسر برای شوهرت، بهترین #مادر برای فرزندانت باش. اگر همین دو کار را انجام بدی مطمئن باش به مقام #شهادت می رسی #شهید_محمد_بلباسی🌷 به روایت همسر 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
هرکس حاجت داردنزد مادرم ام البنین برود👇بخون: 🔹زمانی که کاروان حسینی به سمت کرب و بلا میروند، ام البنین میرود دم دروازه و به یک نفر میگوید که بروید عباسم رو صدا بزنید و بیاید،بگویید مادرت با تو کاردارد. 🔸عباس می اید و اورا در آغوش میگیرد.و میگوید نخواستم جلوی حسین تورو در آغوش بگیرم مبادا حسین حسرت بخورد... 🔹بعد به عباس میگوید مواظب برادرت حسین باش. 🔸از طرفی هم وقتی که خبرهای پسرانش رو بهش میدن اول میگوید از حسین چه خبر؟؟؟ 🔹بعد که خبر شهادت رو گفتند آهی کشید و گفت مگر عباس من زنده نبود؟؟؟ 🔸اگر من زنده بود محال بود بگذارد حسین رو شهید کنند. 🌹 در عالم خواب حضرت عباس رو دیدند گفتند آقا جان راهی بگذار تا دعاهایمان نزد تو به اجابت برسد گفتند، هرکس حاجتی دارد نزد مادر من ام البنین برود... 💔 . ⁉️ آیا از و بچه های حضرت عباس (ع) خبر دارید؟ 💚 حضرت عباس (ع) تنها با یک ازدواج کردند. او لبابه دختر عبیدالله بن عباس بود. لبابه زنی بسیار شایسته پاکدامن و از خاندانی شریف بود. او از بهترین زنان زمانه خود و از محبان امام علی (ع) بود. لبابه از پنج پسر و یک دختر بدنیا اورد. لبابه در کربلا حضور داشت. یکی از پسران او بنام در کربلا شهید شد. خود او نیز اسیر شد. همراه با سایر اسرا زجر و شکنجه ها را تحمل کرد. پس از اسرا او به برگشت. روز و شب میکرد چندان که بیمار شد و در سن ۲۸ سالگی از دنیا رفت. خدای رحمتش کند. فرزندان او مدتی توسط پاکشان سلام الله علیها تربیت شدند اما او هم دوسال بعد از واقعه از دنیا رفت و سرپرستی فرزندان به علیه السلام منتقل شد. . "هر دوی آنها و بودند..." روز مادران شهدا🌹 گفتنی است هر گاه یکی از فرزندان حضرت عباس (ع) نزد امام سجاد (ع) می آمد اشک بر گونه های حضرت جاری می شد. 📚منبع سید بن طاووس اقبال الاعمال ص ۲۸ . . _________________ ⇱ ڪلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩ 🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
. . وقتی چهارده پونزده سالَس تحت تاثیر های احساسی مزخرفی که به شدت توسط هرزه_مغزهای پمپاژ میشه، با یه پسر نابالغ که سبیل هاش تازه جوونه زده دوست میشه! خدا کنه اتفاقی براش نیفته و...! خیلی از این مدعیان ( و...) و ها و مخالفین و فالوورهای تو همین دوران آسیب عاطفی رو تجربه کردن و بعدها چون نمیخواستن اشتباهشونو قبول کنن تا آخر سینه خیز ادامه دادن! . بیست بیست و یک سالگیش تحت جو مسموم فمنیست ها و های جامعه تموم دغدغه ش نوع لوازم آرایشی و مد جدید موهاشه تو دانشگاه! وقتش هم با پسرای الاف و لوس جامعه میگذره تو این کافه و تو فلان اردوی مثلا ! . بیست و پنج سالگی فارغ التحصیل شده و از اونجایی که هنوز نیازی به داشتن حس نمیکنه، با لغاتی مثل و و بازی میکنه! ولی از انسانیت فقط غذا دادن به بچه گربه و های ولگرد خیابونو فهمیده از آزادی وزیدن باد لای موهاش و با حجاب و پارگی فلان جای لباسش و پوشیدن لباسی که هرچه بیشتر بتونه جنسیتشو معلوم کنه! مفهوم استقلال هم واسش عدم نیاز به پول و پدر و کار کردن برای چندرغاز تو بوتیک و شرکت نامحرماس! . به سی سالگی که میرسه کم کم میفته تو سرازیری با کلی خاطره از دوران از دست رفته جوونیش! ولی بازم خودشو مقصر نمیدونه و میفته تو مکتبی که همه رو غیر از خودش مقصر میدونه و فمنیست میشه! روانشناس میشه! عاشق های چرک! سیاه! نه تنها قبول نمیکنه گند زده به زندگی خودش، بلکه تمام سعیشو میکنه راه بقیه دخترای کم سن و سال جامعه رو هم به سمت خودش عوض کنه تا تنها کسی نباشه که گند زده به زندگیش! . نه گشنشه نه از نداری لخته! ولی چون به آرزوهاش که سوار پورشه بودن کنار یه مرد مانکنِ پولداره و لم دادن تو استخر مثل مدلهایِ هرزه اینستاگرام و عکس تو پاریس و...نرسیده، احساس میکنه جزو بدبخت ترین طبقه موجود در عالم هستیه! . در بهترین حالتش اگه به کل آرزوهاش برسه بین بیست تا چهل سالگیش ارزش و قدر وقیمت داره واسه جامعه! . و دفاع از حقوقش یه س که اوج افتخارش سقط جنین رابطه نامشروعشه و مستقیما از دولت حقوق میگیره! اسطوره موسیقی و بازیگری و ورزشیش هم کثیف ترین مردای جامعه ان که هیچ ارزشی غیر از بدن زن براش قائل نیستن و فقط زر مفت در حمایت از حقوق بانوان میزنن! . . پ.ن؛ رک بگم فمنیسم و حقوق زنانی که شماها ازش حمایت میکنین زر مفته و بس! . _____________ ⇱ ڪلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩ 🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
🔻مادر شهید:  🔸محمدرضا فوق‌العاده👌 از خودش مراقبت می‌کرد، امروزی داشت و اصلا به ظاهرش پایبند نبود. به خاطر پاکی✨ و صداقت درونش خریدارش شد. 🔹محمدرضا موقعیت‌های زیادی داشت و می‌توانست زیادی که همه جوانان می‌کند را انجام دهد ⚡️اما محمدرضا در چارچوب‌های حرکت می‌کرد✔️ با تمام وجود می‌گفت من امام زمانم و سر این موضوع می‌ایستاد✊ 🔸با دوستانش خیلی صمیمی بود💞 و راحت با یکی دو تا  از دوستانش که نامزد کرده بودندصحبت می‌کرد ولی نگاه و رفتار نداشت❌ یکبار صحبت خواستگاری شد من گفتم: محمدرضا از فاصله خانه تا دانشگاه🏘 روزی صدتا عروس می‌بیند 🔹این جمله را که گفتم محمدرضا اینقدر و بگو بخند کرد و گفت: «صدتا چیه دویست‌تا سیصدتا، بیشتر چشمات را بستی» به محمدرضا گفتم که وقتی می‌روی مگر چشم‌بند🕶 می‌بندی که اینها را نمی‌بینی⁉️ اما محمدرضا طفره می‌رفت 🔸خیلی پیگیر شدم تا آخر گفت: مامان قسم نمی‌بینم🚫 اگر من بخواهم سرباز شوم و با این چشمهایم صورت امام زمان را ببینم😍 آیا با این می‌توانم آدمهای اینجوری را ببینم؟» و وقتی این حرف را زد خیلی متعجب شدم😦 و چیزی به او بگویم. 🆔 @Clad_girls 🌸🍃
🔶 اگه گفتین کدوم کشور دنیا از فرط #خودکشی و #تنهایی.. #وزیر تنهایی و وزیر خودکشی داره؟ 😳😢👆 اینا رو هیچوقت #بی_بی_سی و #منوتو و #ایران_اینترنشنال و #اصلاحطلب ها بهتون نمیگن.. اینا دستاوردهای #ملکه و حکومت #سکولار و بیخداس 👆 #انگلستان #بحران #بیخدایی #تنها #افسردگی #خانواده #همسر #محبت #شادی #وزیر_بهداشت #روحانی #اصلاحات #طلاق #خیانت #بیحجابی #حجاب #وفاداری #آرامش #استرس #روانشناسی #ماهواره 🆔 ‌@Clad_girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌ 🌷 قدردانی و تمجید رهبر انقلاب از همسر شهید بلباسی آقا از روی کاغذی، اسم حضار را میخوانند: «خانم محبوبه بلباسی، گرامی شهید. من خواندم وصیّت‌نامه‌ی این شهید را که به این همسرش میگوید که اگر شما نبودی، من به این راه نمیرفتم. شما بودی که کمک کردی من به این راه بروم.» _________________ ⇱ ڪلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩ 🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
🌹💌 💎 ارزش خانه‌داری 🗂 پرونده ویژه‌ی 🌐 رهبر انقلاب: امروز نیاز جامعه‌ی ما به این است که بداند مادری، زنِ خانه بودن، کدبانو بودن یعنی چه؟ 🌷 فاطمه‌ی زهرا با آن رتبه و مقام و عظمت، یک است؛ این تحقیر او نیست؛ مگر این عظمت را می شود کوچک شمرد؟ 🏡 یکی از شئون و یکی از مشاغل همین عظمت عبارت است از بودن یا بودن و خانه‌داری کردن؛ با این چشم به این مفاهیم نگاه کنیم. ۱۳۹۵/۱۲/۲۹ 🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
هرکس حاجت داردنزد مادرم ام البنین برود👇بخون: 🔹زمانی که کاروان حسینی به سمت کرب و بلا میروند، ام البنین میرود دم دروازه و به یک نفر میگوید که بروید عباسم رو صدا بزنید و بیاید،بگویید مادرت با تو کاردارد. 🔸عباس می اید و اورا در آغوش میگیرد.و میگوید نخواستم جلوی حسین تورو در آغوش بگیرم مبادا حسین حسرت بخورد... 🔹بعد به عباس میگوید مواظب برادرت حسین باش. 🔸از طرفی هم وقتی که خبرهای پسرانش رو بهش میدن اول میگوید از حسین چه خبر؟؟؟ 🔹بعد که خبر شهادت رو گفتند آهی کشید و گفت مگر عباس من زنده نبود؟؟؟ 🔸اگر من زنده بود محال بود بگذارد حسین رو شهید کنند. 🌹 در عالم خواب حضرت عباس رو دیدند گفتند آقا جان راهی بگذار تا دعاهایمان نزد تو به اجابت برسد گفتند، هرکس حاجتی دارد نزد مادر من ام البنین برود... 💔 . ⁉️ آیا از و بچه های حضرت عباس (ع) خبر دارید؟ 💚 حضرت عباس (ع) تنها با یک ازدواج کردند. او لبابه دختر عبیدالله بن عباس بود. لبابه زنی بسیار شایسته پاکدامن و از خاندانی شریف بود. او از بهترین زنان زمانه خود و از محبان امام علی (ع) بود. لبابه از پنج پسر و یک دختر بدنیا اورد. لبابه در کربلا حضور داشت. یکی از پسران او بنام در کربلا شهید شد. خود او نیز اسیر شد. همراه با سایر اسرا زجر و شکنجه ها را تحمل کرد. پس از اسرا او به برگشت. روز و شب میکرد چندان که بیمار شد و در سن ۲۸ سالگی از دنیا رفت. خدای رحمتش کند. فرزندان او مدتی توسط پاکشان سلام الله علیها تربیت شدند اما او هم دوسال بعد از واقعه از دنیا رفت و سرپرستی فرزندان به علیه السلام منتقل شد. . "هر دوی آنها و بودند..." روز مادران شهدا🌹 گفتنی است هر گاه یکی از فرزندان حضرت عباس (ع) نزد امام سجاد (ع) می آمد اشک بر گونه های حضرت جاری می شد. 📚منبع سید بن طاووس اقبال الاعمال ص ۲۸ . . _____________ ⇱ ڪلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩ 🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
🔴 تو این شبای #قرنطینه باهم رمان بخونیم 😊 👇👇👇👇👇
✍️ 💠 حالا من هم در کشاکش پاک احساسش، در عالم انقلابی به پا شده و می‌توانستم به چشم به او نگاه کنم که نه به زبان، بلکه با همه قلبم قبولش کردم. از سکوت سر به زیرم، عمق را حس کرد که نفس بلندی کشید و مردانه ضمانت داد :«نرجس! قول میدم تا لحظه‌ای که زنده‌ام، با خون و جونم ازت حمایت کنم!» 💠 او همچنان عهد می‌بست و من در عالم عشق علیه‌السلام خوش بودم که امداد را برایم به کمال رساند و نه‌تنها آن روز که تا آخر عمرم، آغوش مطمئن حیدر را برایم انتخاب کرد. به یُمن همین هدیه حیدری، عقد کردیم و قرار شد جشن عروسی‌مان باشد و حالا تنها سه روز مانده به نیمه شعبان، شبح عدنان دوباره به سراغم آمده بود. 💠 نمی‌دانستم شماره‌ام را از کجا پیدا کرده و اصلاً از جانم چه می‌خواهد؟ گوشی در دستانم ثابت مانده و نگاهم یخ زده بود که پیامی دیگر فرستاد :«من هنوز هر شب خوابتو می‌بینم! قسم خوردم تو بیداری تو رو به دست بیارم و میارم!» نگاهم تا آخر پیام نرسیده، دلم از وحشت پُر شد که همزمان دستی بازویم را گرفت و جیغم در گلو خفه شد. وحشتزده چرخیدم و در تاریکی اتاق، چهره روشن حیدر را دیدم. 💠 از حالت وحشتزده و جیغی که کشیدم، جا خورد. خنده روی صورتش خشک شد و متعجب پرسید :«چرا ترسیدی عزیزم؟ من که گفتم سر کوچه‌ام دارم میام!» پیام هوس‌بازانه عدنان روی گوشی و حیدر مقابلم ایستاده بود و همین کافی بود تا همه بدنم بلرزد. دستش را از روی بازویم پایین آورد، فهمید به هم ریخته‌ام که نگران حالم، عذر خواست :«ببخشید نرجس جان! نمی‌خواستم بترسونمت!» 💠 همزمان چراغ اتاق را روشن کرد و تازه دید رنگم چطور پریده که خیره نگاهم کرد. سرم را پایین انداختم تا از خط نگاهم چیزی نخواند اما با دستش زیر چانه‌ام را گرفت و صورتم را بالا آورد. نگاهم که به نگاه مهربانش افتاد، طوفان ترسم قطره اشکی شد و روی مژگانم نشست. لرزش چانه‌ام را روی انگشتانش حس می‌کرد که رنگ نگرانی نگاهش بیشتر شد و با دلواپسی پرسید :«چی شده عزیزم؟» و سوالش به آخر نرسیده، پیام‌گیر گوشی دوباره به صدا درآمد و تنم را آشکارا لرزاند. 💠 ردّ تردید نگاهش از چشمانم تا صفحه روشن گوشی در دستم کشیده شد و جان من داشت به لبم می‌رسید که صدای گریه زن‌عمو فرشته نجاتم شد. حیدر به سمت در اتاق چرخید و هر دو دیدیم زن‌عمو میان حیاط روی زمین نشسته و با بی‌قراری گریه می‌کند. عمو هم مقابلش ایستاده و با صدایی آهسته دلداری‌اش می‌داد که حیدر از اتاق بیرون رفت و از روی ایوان صدا بلند کرد :«چی شده مامان؟» 💠 هنوز بدنم سست بود و به‌سختی دنبال حیدر به ایوان رفتم که دیدم دخترعموها هم گوشه حیاط کِز کرده و بی‌صدا گریه می‌کنند. دیگر ترس عدنان فراموشم شده و محو عزاخانه‌ای که در حیاط برپا شده بود، خشکم زد. عباس هنوز کنار در حیاط ایستاده و ظاهراً خبر را او آورده بود که با صدایی گرفته به من و حیدر هم اطلاع داد :« سقوط کرده! امشب شهر رو گرفت!» 💠 من هنوز گیج خبر بودم که حیدر از پله‌های ایوان پایین دوید و وحشتزده پرسید :« چی؟!» با شنیدن نام تلعفر تازه یاد فاطمه افتادم. بزرگترین دخترِ عمو که پس از ازدواج با یکی از شیعه تلعفر، در آن شهر زندگی می‌کرد. تلعفر فاصله زیادی با موصل نداشت و نمی‌دانستیم تا الان چه بلایی سر فاطمه و همسر و کودکانش آمده است. 💠 عباس سری تکان داد و در جواب دل‌نگرانی حیدر حرفی زد که چهارچوب بدنم لرزید :«داعش داره میره سمت تلعفر. هر چی هم زنگ می‌زنیم جواب نمیدن.» گریه زن‌عمو بلندتر شد و عمو زیر لب زمزمه کرد :«این حرومزاده‌ها به تلعفر برسن یه رو زنده نمی‌ذارن!» حیدر مثل اینکه پاهایش سست شده باشد، همانجا روی زمین نشست و سرش را با هر دو دستش گرفت. 💠 دیگر نفس کسی بالا نمی‌آمد که در تاریک و روشن هوا، آوای مغرب در آسمان پیچید و به «أشْهَدُ أنَّ عَلِيّاً وَلِيُّ الله» که رسید، حیدر از جا بلند شد. همه نگاهش می‌کردند و من از خون که در صورتش پاشیده بود، حرف دلش را خواندم که پیش از آنکه چیزی بگوید، گریه‌ام گرفت. 💠 رو به عمو کرد و با صدایی که به سختی بالا می‌آمد، مردانگی‌اش را نشان داد :«من میرم میارم‌شون.» زن‌عمو ناباورانه نگاهش کرد، عمو به صورت گندمگونش که از ناراحتی گل انداخته بود، خیره شد و عباس اعتراض کرد :«داعش داره شخم می‌زنه میاد جلو! تا تو برسی، حتماً تلعفر هم سقوط کرده! فقط خودتو به کشتن میدی!»... ✍️نویسنده: ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔴 عضو شوید ⇩⇩⇩ 🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
❤️🍃 ☕️ در امر خدمت به همسر، #علمای ما ، #الگوی خوبی برای ما هستند . 🛋 کار منزل ، تنها برای زنان نی
🚨 افطاری مورد علاقه‌ی 💠 رهبر انقلاب نقل می‌کنند ۱۳۹۰(قمــری) در زندان از راه رسید. با فرا رسیدن این ماه، دلم غرق شادی شــد؛ چون از کودکی این ماه را دوست می‌داشتم. هنگام افطار فرا رسید، اما چیزی برای من نیاوردند. نماز را خواندم. لحظات شادی‌آور سر سفره افطار در کنار خانواده، با که در برابر ما می‌جوشید، در خاطرم گذشت. خوردنی‌های سبک مخصوص افطار را به یاد آوردم؛ بویژه مختص خود را(غذای معروف مشهدی‌ها که ظاهراً مختص خود آنها است) به یاد آوردم؛ که از هر غذایی برای افطار، آن را بیشتر دوست می‌داشتم. این «ماقوت» از آب و نشاسته و شکر تهیه می‌شود و به شیوه خاصی آن را می‌پزند. من نیز در پختن آن، همانند پختن سایر غذاها، بخوبی وارد است. ناگهان به خود آمدم و از خداوند مغفرت طلبیدم. شاید این گرسنگی بود که خاطرات یاد شــده را در ذهنم برانگیخت. شاید تنهایی بود. به هر حال باید صبر کرد. نیم ساعت پس از مغرب، یک فنجان چای به دست آوردم. مدتی بعد شــام آوردند، که به خاطر نامرغوبی، دل بدان رغبت نمی کرد. اما قدری از آن را خوردم و بقیه را برای سحری گذاشتم. در سحر هم مابقی آن را با اکراه خوردم، زیرا این غذا از اصل نامطبوع بود و بعد از مانده شدن نیز نامطبوع‌تر شده بود. نخستین روز بر این منوال گذشت. ، نگهبــان اطلاع داد که چیزی برای شــما فرستاده شــده. آن را گرفتم و باز کردم، دیدم انواع غذاهایی که در افطار به آنها میل دارم، در چند بشقاب برایم فرستاده شده اســت. این غذاها برای چند نفر کافی بود. همسرم آن را آماده ساخته بود و توانسته بود به برساند. همچنین در همان روز، از منزل برایم وســایل تهیه و صرف چای آوردند. لذا افطاری خوشــمزه و مطبوعی بود که به قــدر کفایت از آن برداشتم و باقی را برای زندانیان فرستادم. این کار هر روز تکرار شد.  💓 اسلامی 📙 کتاب خون دلی که لعل شد @takhribchi110 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔴 عضو شوید ⇩⇩⇩ 🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
هدایت شده از سید کاظم روح بخش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👚 بهترین لباس اون لباسیه که تو رو توی جمع زیبا و با وقار نشون ، طوری که همه آرزوشو دارن ... . ❓ تو هم مثل من دنبال بهترین لباسی؟؟؟ ببینیم کتاب راهنما چی میگه؟ . . هر روز در ماه رمضان با ما همراه باشید با یک کلیپ از کتاب راهنما. پخش از شبکه یک سیما (حوالی ساعت ۱۱:۱۵) . عضویت در کانال ما👇 🆔 @poshtybanman
🔴 مهم ترین کمک به ‌ 💞 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: مهمترین کمک به همسر، این است که سعی کنید همدیگر را دین‌دار نگهدارید. این مراقبت، مراقبت اخلاقی، مهربانانه و پرستارانه است. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔴 رسانه باشید ⇩⇩⇩ 🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
💢قبل از شروع مراسم علی آقا نگاهی به من کرد و گفت: شنیدم که عروس هرچه از بخواهد، اجابتش حتمی است☺️ گفتم: چه آرزویی داری؟ 💢در حالی ‌که چشمان را به زمین دوخته بود، گفت: اگر علاقه‌ای به من دارید💞 و به خوشبختی من می ‌اندیشید، لطف کنید از خدا برایم بخواهید 💢از این جمله تنم لرزید😔 چنین آرزویی برای یک در استثنایی‌ ترین روز زندگی‌ اش بی نهایت سخت بود. سعی کردم طفره بروم؛ اما قسم داد که در این روز این دعا را در حقش بکنم🤲 ناچار قبول کردم 💢هنگام جاری شدن هم برای خودم و هم برای علی طلب شهادت کردم🌷 و بلافاصله با چشمانی پر از نگاهم را به علی دوختم😢 آثار خوشحالی در چهره‌اش آشکار بود 💢مراسم ما در حضور شهید آیت ‌الله مدنی و تعدادی از برادران پاسدار برگزار شد. نمی‌دانم این چه رازی است که همه پاسداران این مراسم و داماد و آیت ‌الله مدنی همگی به فیض نائل شدند🕊 🔰عروس نیز به جمع آسمانی شان پیوست(دیروز روز خاکسپاری همسر بزرگوار شهید تجلایی🌷 بود) راوی: فاتح سوسنگرد (خانم نسیبه عبدالعلی زاده) 💓 شهدا 🆔 @Clad_girls
♦️امام خامنه ای 🌟اگر زنان در اجتماعی یك ★ملتی حضور نداشته باشند، 🌟آن حركت به نخواهد رسید، ★موفق نخواهد شد.❌ 🥀وداع و فرزند۲۰روزه مدافع حرم 🌷 🌙 🆔 @Clad_girls
♦️امام خامنه ای 🌟اگر زنان در اجتماعی یك ★ملتی حضور نداشته باشند، 🌟آن حركت به نخواهد رسید، ★موفق نخواهد شد.❌ 🥀وداع و فرزند۲۰روزه مدافع حرم 🌷 🌙 🆔 @Clad_girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صحبت های تکان دهنده ، که در یک مدت کوتاه ، در محل کار خودش ، و خود را در مواجهه با منحوس از دست داده است ... در این ها برای سلامتی تمام بیماران کرونایی و تمام شدن این ویروس منحوس دعا کنیم 🆔 @Clad_girls
💚 چگونه همسرش را کرد؟ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔴 عضو شوید ⇩⇩⇩ 🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057