فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.¸¸.•°˚˚°❃◍⃟🇮🇷 @Clad_girls ◍¸.•
💔این فیلم آدم رو یاد غربت بقیع میندازه
😔😢😭
💔💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
┈•✿stic꧁༼﷽༽꧂ker✿•┈
نبینم زائر نداری😭😭😭
به تو از دور سلام💔🖐😭
چهارشنبه_های_امام_رضایی
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
🔴 اینا همه #خاطره و #تجربه میشه 😊 شاید براتون جالب باشه کمی از سختی های کار ما بدونید ... 😊 سال او
🔴 #دشمن_شاد_کن_نیستیم
🔸برخی دوستان انتقاد دارند که چرا در اینستاگرام و تلگرام و سایر رسانه های صهیونیستی حضور داریم به نکات زیر توجه فرمایید 👇
1-دلیل حضور ما در فضای مجازی چه ایرانی چه خارجی ، آگاهی رسانی و بصیرت بخشی و جهاد فرهنگی است و هر کجا که مخاطب باشد بایستی این کار انجام شود
2-کاربران فضای مجازی اغلب در اینستاگرام و تلگرام هستند پس ما نباید فعالیت خودمان را در پیامرسان هایی که استقبال مناسبی از آن تا نشده محدود کنیم کار فرهنگی محدودیت ندارد...
3-اگر ما خودمان را در پیامرسان های داخلی محدود کنیم قطعا دشمن شاد کن خواهیم شد زیرا دشمن دوست دارد پیامرسان هاییش خالی از عناصر فرهنگی و انقلابی باشد...✍
#دختران_چادری
🆔 @clad_girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این جوانان همون روحانیهایی هستند که به ریاکاری متهم میشن، فحش میخورن و خانم سلبریتی بر ضدشون فیلم جعلی منتشر میکنه تا جامعه رو علیهشون تحریک کنه...
هستند کسانی که سلامتی خودشون و خانوادشون رو برای مردمشون به خطر میندازن بدون هیچ چشم داشتی 👏
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
⇱ ڪلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩
🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 چند روز است در قرنطینه مانده ایم و خسته شدیم اما ...
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
🔴 چند روز است در قرنطینه مانده ایم و خسته شدیم اما ...
#تلنگر
🌀 آن قدر اسارتش طولانی شده بود که یک افسر عراقی گفته بود تو به #ایران باز نمی گردی بیا همین جا تشکیل خانواده بده!... همسر شهید لشگری می گفت خدا حسین را فرستاد تا سرمشقی برای همگان شود...او اولین کسی بود که رفت و آخرین نفری بود که برگشت.... #اسیر که شد پسرش علی۴ ماهه بود و دندان نداشت و به هنگام آزادیش علی پسرش دانشجوی دندانپزشکی بود...وقتی بازگشت از او پرسیدند این همه سال انفرادی را چگونه گذراندی و او می گفت: برنامه ریزی کرده بودم و هرروز یکی از خاطرات گذشته خود را مرور می کردم سالها در سلول های انفرادی بوده و با کسی ارتباط نداشت، قرآن راکامل حفظ کرده بود، زبان انگلیسی می دانست و برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود😊
🌀حسین می گفت: بهترین عیدی که این ۱۸ سال اسارت گرفتم، یک نصفه لیوان آب یخ بود! عید سال ۷۴ بود، سرباز عراقی نگهبان یک لیوان آب یخ می خورد می خواست باقی مانده آن را دور بریزد، نگاهش به من افتاد، دلش سوخت و آن را به من داد، من تا ساعت ها از این مساله خوشحال بودم، این را بگویم که من ۱۲ سال در حسرت دیدن یک برگ سبز، یک منظره بودم، حسرت ۵دقیقه آفتاب را داشتم...
📚کتاب خاطرات دردناک، ناصر کاوه
ازکتاب خاطرات۶۴۱۰ روز اسارت سرلشکر خلبان حسین لشکری
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
⇱ ڪلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩
🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
❤️🍃
💓 تکیه گاهت میشوم , #آرامشم باش
#بـــرکــت_یعـــنی😍
داشتن همسری که
هرچه می خندی با او
تمام نشود دلخوشی هایت😍❤️
#سبک_زندگی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
⇱ ڪلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩
🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
ماییــم[✋]
بــزرگ شــدهے[😌]
خــانِ حُسِیــن ابنـ عَلے[💚]
لطــف[☺️]
مــادرش اســت[🌹]
کہ چــادُر بَــر سَــر داریـم[😇]
💚 #خوشا_که_از_تبار_زهراییم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
⇱ ڪلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩
🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
💎 مناجات باحال و شگفتانگیز
⭐️ الگویی ویژه برای ارتباط با خدا
👌 مناجاتی که اهلبیت بر آن مداومت داشتند
🔆 اگر فرصت ندارید این مناجات را هر روز بخوانید میتوانید روزانه یک بخش کوتاه از این دعای پربرکت را با توجه به معنی بخوانید
🌺 به مناسبت شروع ماه شعبان
🆔 @Clad_girls
هدایت شده از 🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
⏰ ساعت هایمان را کوک کنیم !
یٰا صٰاحِبَ الزْمانْ اَدْرِکنٰا وَ انْظُرْ إِلَیْنَا نَظْرَةً رَحِیمَة...
پویش همگانی #چله_قرائت_دعای_فرج ( دعای #الهی_عظم_البلا )
به نیت تعجیل در فرج امام زمان (عج) و رفع گرفتاری از مردم
از سه شنبه ۲۰ اسفند رأس ساعت ده شب به مدت چهل شب
#نشر_حداکثری
AzomalBala - Ostad Farahmand [Www.FarsiMode.Com].mp3
1.04M
🎙6⃣1⃣ به نیت تعجیل در فرج
⏰ وعده ما هر شب ساعت 22:00
🆔 @Clad_girls
💎 مادری خود یک فعالیت اجتماعی مهم و مستتر است
🎯 مهمترین و اولین شغل یک زن #مادری است. همانطور که رهبر انقلاب اسلامی نیز فرمودهاند: «آن شغلی که شما بیرون از خانه دارید، اگر شما نکردید، ده نفر دیگر آنجا ایستادهاند و آن کار را انجام خواهند داد. بنابراین اولویت با این کاری است که #بدیل ندارد؛ تعیّن با این است.»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
⇱ ڪلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩
🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
هدایت شده از 💜دخترونه ➬
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😆 همه ی ماها این شبا ،قبل خواب
😂😂😂😂
اصن یه وضی :/ 🤣
_😜___
👇🙃 : ʝơɪɲ
👸🏻 eitaa.com/joinchat/4074111012C3db3254cf3
👸 #فقط خانما 🔝🔝🔝😍😍😜
#ماه_استغفار_و_بندگی
.
رجب گذشت و ما از خود نگذشتیم؟
الهی تو از ما بگذر..
.
سلام بر🌙شعبان و اعیادش
سلام بر💚حسین و ❤️عباسش
سلام بر 💛سجاد و سجودش
سلام بر💜علی اکبر وجوانی اش..
و سلام برنیمه شعبان و..
💚ظهور مولودش..
.
اللهم عجل لولیک الفرج
.
.
#ماه_شعبان
#الهی_العفو
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
🆔 @Clad_girls
📚 باید برای جوانترها قصه بخوانیم...
قصه ی هزار و یک شب‼️
قصه ی تلخ لگدمال شدن کرامت و شرافت زن 🙁
#نه_به_راه_رفته
#زن_در_غرب
🆔 @Clad_girls 🍃🌸
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_دوم 💠 در تاریکی و تنهایی اتاق، خشکم زده و خیره به نام عدنان، هرآنچه از او
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_سوم
💠 نزدیک شدنش را از پشت سر به وضوح حس میکردم که نفسم در سینه بند آمد و فقط زیر لب #یاعلی میگفتم تا نجاتم دهد.
با هر نفسی که با وحشت از سینهام بیرون میآمد #امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را صدا میزدم و دیگر میخواستم جیغ بزنم که با دستان #حیدریاش نجاتم داد!
💠 بهخدا امداد امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بود که از حنجره حیدر سربرآورد! آوای مردانه و محکم حیدر بود که در این لحظات سخت تنهایی، پناهم داد :«چیکار داری اینجا؟»
از طنین #غیرتمندانه صدایش، چرخیدم و دیدم عدنان زودتر از من، رو به حیدر چرخیده و میخکوب حضورش تنها نگاهش میکند. حیدر با چشمانی که از عصبانیت سرخ و درشتتر از همیشه شده بود، دوباره بازخواستش کرد :«بهت میگم اینجا چیکار داری؟؟؟»
💠 تنها حضور پسرعموی مهربانم که از کودکی همچون برادر بزرگترم همیشه حمایتم میکرد، میتوانست دلم را اینطور قرص کند که دیگر نفسم بالا آمد و حالا نوبت عدنان بود که به لکنت بیفتد :«اومده بودم حاجی رو ببینم!»
حیدر قدمی به سمتش آمد، از بلندی قد هر دو مثل هم بودند، اما قامت چهارشانه حیدر طوری مقابلش را گرفته بود که اینبار راه گریز او بسته شد و #انتقام خوبی بابت بستن راه من بود!
💠 از کنار عدنان با نگرانی نگاهم کرد و دیدن چشمان معصوم و وحشتزدهام کافی بود تا حُکمش را اجرا کند که با کف دست به سینه عدنان کوبید و فریاد کشید :«همنیجا مثِ سگ میکُشمت!!!»
ضرب دستش به حّدی بود که عدنان قدمی عقب پرت شد. صورت سبزهاش از ترس و عصبانیت کبود شد و راه فراری نداشت که ذلیلانه دست به دامان #غیرت حیدر شد :«ما با شما یه عمر معامله کردیم! حالا چرا مهمونکُشی میکنی؟؟؟»
💠 حیدر با هر دو دستش، یقه پیراهن عربی عدنان را گرفت و طوری کشید که من خط فشار یقه لباس را از پشت میدیدم که انگار گردنش را میبُرید و همزمان بر سرش فریاد زد :«بیغیرت! تو مهمونی یا دزد #ناموس؟؟؟»
از آتش غیرت و غضبی که به جان پسرعمویم افتاده و نزدیک بود کاری دستش بدهد، ترسیده بودم که با دلواپسی صدایش زدم :«حیدر تو رو خدا!» و نمیدانستم همین نگرانی خواهرانه، بهانه به دست آن حرامی میدهد که با دستان لاغر و استخوانیاش به دستان حیدر چنگ زد و پای مرا وسط کشید :«ما فقط داشتیم با هم حرف میزدیم!»
💠 نگاه حیدر به سمت چشمانم چرخید و من #صادقانه شهادت دادم :«دروغ میگه پسرعمو! اون دست از سرم برنمیداشت...» و اجازه نداد حرفم تمام شود که فریاد بعدی را سر من کشید :«برو تو خونه!» اگر بگویم حیدر تا آن روز اینطور سرم فریاد نکشیده بود، دروغ نگفتهام که همه ترس و وحشتم شبیه بغضی مظلومانه در گلویم تهنشین شد و ساکت شدم.
مبهوت پسرعموی مهربانم که بیرحمانه تنبیهم کرده بود، لحظاتی نگاهش کردم تا لحظهای که روی چشمانم را پردهای از اشک گرفت. دیگر تصویر صورت زیبایش پیش چشمانم محو شد که سرم را پایین انداختم، با قدمهایی کُند و کوتاه از کنارشان رد شدم و به سمت ساختمان رفتم.
💠 احساس میکردم دلم زیر و رو شده است؛ وحشت رفتار زشت و زننده عدنان که هنوز به جانم مانده بود و از آن سختتر، #شکّی که در چشمان حیدر پیدا شد و فرصت نداد از خودم دفاع کنم.
حیدر بزرگترین فرزند عمو بود و تکیهگاهی محکم برای همه خانواده، اما حالا احساس میکردم این تکیهگاه زیر پایم لرزیده و دیگر به این خواهر کوچکترش اعتماد ندارد.
💠 چند روزی حال دل من همین بود، وحشتزده از نامردی که میخواست آزارم دهد و دلشکسته از مردی که باورم نکرد! انگار حال دل حیدر هم بهتر از من نبود که همچون من از روبرو شدنمان فراری بود و هر بار سر سفره که همه دور هم جمع میشدیم، نگاهش را از چشمانم میگرفت و دل من بیشتر میشکست.
انگار فراموشش هم نمیشد که هر بار با هم روبرو میشدیم، گونههایش بیشتر گل انداخته و نگاهش را بیشتر پنهان میکرد. من به کسی چیزی نگفتم و میدانستم او هم حرفی نزده که عمو هرازگاهی سراغ عدنان و حساب ابوسیف را میگرفت و حیدر به روی خودش نمیآورد از او چه دیده و با چه وضعی از خانه بیرونش کرده است.
💠 شب چهارمی بود که با این وضعیت دور یک سفره روی ایوان مینشستیم، من دیگر حتی در قلبم با او قهر کرده بودم که اصلا نگاهش نمیکردم و دست خودم نبود که دلم از #بیگناهیام همچنان میسوخت.
شام تقریباً تمام شده بود که حیدر از پشت پرده سکوت همه این شبها بیرون آمد و رو به عمو کرد :«بابا! عدنان دیگه اینجا نمیاد.» شنیدن نام عدنان، قلبم را به دیوار سینهام کوبید و بیاختیار سرم را بالا آورد. حیدر مستقیم به عمو نگاه میکرد و طوری مصمم حرف زد که فاتحه #آبرویم را خواندم. ظاهراً دیگر به نتیجه رسیده و میخواست قصه را فاش کند...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🆔 @Clad_girls
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_سوم 💠 نزدیک شدنش را از پشت سر به وضوح حس میکردم که نفسم در سینه بند آمد
❤️ داستان #تنها_میان_داعش برگرفته از حوادث حقیقی خرداد تا شهریور سال ۱۳۹۳ در شهر آمرلی عراق بود که با خوشه چینی از خاطرات مردم مقاوم و رزمندگان دلاور این شهر، به ویژه فرماندهی بینظیر سپهبد شهید قاسم سلیمانی در قالب داستانی عاشقانه روایت شد.
🌹 پیشکش به روح مطهر همه شهدای مدافع حرم، شهدای شهر آمرلی و شهید عزیزمان حاج قاسم سلیمانی
📍 آمرلی به زبان ترکمن یعنی امیری علی؛ امیر من علی است!
وقتی بشینی تو کاخ و دیگران اتفاقات بیرون کاخ رو برات توضیح بدن، این میشه که بعد از اتمام پیک مسافرتهای نوروز تازه یادت میاد جلوی مسافرتها رو بگیری، نمیدونی کادر درمان چی میکشن و به چی نیاز دارن و نمیتونی جلوی احتکار ماسک و دستکش رو بگیری!
این روزها همه با دیدن تصویر پوتین در لباس مخصوص برای بازدید و تشکر از کادردرمانی و بیماران حسرت خوردند و البته خیلیها فهمیدند انتخاب اشتباه چه تاثیرات وحشتناکی میتواند داشته باشد...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
⇱ ڪلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩
🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
هدایت شده از 🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
🔅🔆🔅🔆🔅
دلتنگ #حرمت كه میشوم😞
سراغ چادرم را میگیرم...😍
عجیب بوی ضریحت را گرفته است آقا...
❂ السلام علیك یا شمس الشموس ❂
❂ یا انیس النفوس ❂
❂ #یاعلی.بن.موسی.الرضاالمرتضی ❂
🆔 @Clad_girls 🍃🌸
هدایت شده از 🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
Atch-91-inpesv15eba.mp3
3.52M
💚 امام رضا
🕊 قربون کبوترات
😢 یه نگاهی هم بکن به زیر پات...
❤️ خبر دارم از همه دل میبری...😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بارون....
در این لحظات بارش رحمت الهی و حال خوش این روضه و شب اول ماه شعبان همگی دعا کنیم تا سریع تر این بیماری خاتمه پیدا کنه و آرامش به تمام کشور مخصوصا پرستار هامون برگرده🙏❣
هر مقدار صلوات که تونستید هدیه کنید به اهل بیت (علیهم السلام) و ازشون کمک بخوایم 🌸😍
#التماس_دعا
#کرونا_را_شکست_خواهیم_داد
🔸 @Clad_girls
🌱
حجابم را دوست دارم❤️
چرا که سنگینی نجابتش،
خم کرده است کمر دشمنان را
و حصار امن و ایمنش
نقش بر آب کرده است نقشههای
بدخواهان و هرزهدلان را!😇✌️
🆔 @Clad_girls 🍃🌸