eitaa logo
🇮🇷 دختــران چــادری 🇮🇷
174.6هزار دنبال‌کننده
33.2هزار عکس
22.2هزار ویدیو
307 فایل
گفتیـم در دنیایی کـه از هر طـرف بــه ارزشهـایــمـان میتـازنـد شـاید بتـوانیم قـطـره ای بـاران باشیم در این شوره زار مردمان آخرآلزمان و مــا هــم مــدل زنــدگـیـمـان روش بودنمـان و زیبـایـی آرمـانهـا و دانسته هایمان را زمزمه کنیم . . . . . @adv_clad_girls
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷 دختــران چــادری 🇮🇷
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_دوم 💠 در تاریکی و تنهایی اتاق، خشکم زده و خیره به نام عدنان، هرآنچه از او
✍️ 💠 نزدیک شدنش را از پشت سر به وضوح حس می‌کردم که نفسم در سینه بند آمد و فقط زیر لب می‌گفتم تا نجاتم دهد. با هر نفسی که با وحشت از سینه‌ام بیرون می‌آمد (علیه‌السلام) را صدا می‌زدم و دیگر می‌خواستم جیغ بزنم که با دستان نجاتم داد! 💠 به‌خدا امداد امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) بود که از حنجره حیدر سربرآورد! آوای مردانه و محکم حیدر بود که در این لحظات سخت تنهایی، پناهم داد :«چیکار داری اینجا؟» از طنین صدایش، چرخیدم و دیدم عدنان زودتر از من، رو به حیدر چرخیده و میخکوب حضورش تنها نگاهش می‌کند. حیدر با چشمانی که از عصبانیت سرخ و درشت‌تر از همیشه شده بود، دوباره بازخواستش کرد :«بهت میگم اینجا چیکار داری؟؟؟» 💠 تنها حضور پسرعموی مهربانم که از کودکی همچون برادر بزرگترم همیشه حمایتم می‌کرد، می‌توانست دلم را اینطور قرص کند که دیگر نفسم بالا آمد و حالا نوبت عدنان بود که به لکنت بیفتد :«اومده بودم حاجی رو ببینم!» حیدر قدمی به سمتش آمد، از بلندی قد هر دو مثل هم بودند، اما قامت چهارشانه حیدر طوری مقابلش را گرفته بود که اینبار راه گریز او بسته شد و خوبی بابت بستن راه من بود! 💠 از کنار عدنان با نگرانی نگاهم کرد و دیدن چشمان معصوم و وحشتزده‌ام کافی بود تا حُکمش را اجرا کند که با کف دست به سینه عدنان کوبید و فریاد کشید :«همنیجا مثِ سگ می‌کُشمت!!!» ضرب دستش به‌ حّدی بود که عدنان قدمی عقب پرت شد. صورت سبزه‌اش از ترس و عصبانیت کبود شد و راه فراری نداشت که ذلیلانه دست به دامان حیدر شد :«ما با شما یه عمر معامله کردیم! حالا چرا مهمون‌کُشی می‌کنی؟؟؟» 💠 حیدر با هر دو دستش، یقه پیراهن عربی عدنان را گرفت و طوری کشید که من خط فشار یقه لباس را از پشت می‌دیدم که انگار گردنش را می‌بُرید و همزمان بر سرش فریاد زد :«بی‌غیرت! تو مهمونی یا دزد ؟؟؟» از آتش غیرت و غضبی که به جان پسرعمویم افتاده و نزدیک بود کاری دستش بدهد، ترسیده بودم که با دلواپسی صدایش زدم :«حیدر تو رو خدا!» و نمی‌دانستم همین نگرانی خواهرانه‌، بهانه به دست آن حرامی می‌دهد که با دستان لاغر و استخوانی‌اش به دستان حیدر چنگ زد و پای مرا وسط کشید :«ما فقط داشتیم با هم حرف می‌زدیم!» 💠 نگاه حیدر به سمت چشمانم چرخید و من شهادت دادم :«دروغ میگه پسرعمو! اون دست از سرم برنمی‌داشت...» و اجازه نداد حرفم تمام شود که فریاد بعدی را سر من کشید :«برو تو خونه!» اگر بگویم حیدر تا آن روز اینطور سرم فریاد نکشیده بود، دروغ نگفته‌ام که همه ترس و وحشتم شبیه بغضی مظلومانه در گلویم ته‌نشین شد و ساکت شدم. مبهوت پسرعموی مهربانم که بی‌رحمانه تنبیهم کرده بود، لحظاتی نگاهش کردم تا لحظه‌ای که روی چشمانم را پرده‌ای از اشک گرفت. دیگر تصویر صورت زیبایش پیش چشمانم محو شد که سرم را پایین انداختم، با قدم‌هایی کُند و کوتاه از کنارشان رد شدم و به سمت ساختمان رفتم. 💠 احساس می‌کردم دلم زیر و رو شده است؛ وحشت رفتار زشت و زننده عدنان که هنوز به جانم مانده بود و از آن سخت‌تر، که در چشمان حیدر پیدا شد و فرصت نداد از خودم دفاع کنم. حیدر بزرگترین فرزند عمو بود و تکیه‌گاهی محکم برای همه خانواده، اما حالا احساس می‌کردم این تکیه‌گاه زیر پایم لرزیده و دیگر به این خواهر کوچکترش اعتماد ندارد. 💠 چند روزی حال دل من همین بود، وحشتزده از نامردی که می‌خواست آزارم دهد و دلشکسته از مردی که باورم نکرد! انگار حال دل حیدر هم بهتر از من نبود که همچون من از روبرو شدن‌مان فراری بود و هر بار سر سفره که همه دور هم جمع می‌شدیم، نگاهش را از چشمانم می‌گرفت و دل من بیشتر می‌شکست. انگار فراموشش هم نمی‌شد که هر بار با هم روبرو می‌شدیم، گونه‌هایش بیشتر گل انداخته و نگاهش را بیشتر پنهان می‌کرد. من به کسی چیزی نگفتم و می‌دانستم او هم حرفی نزده که عمو هرازگاهی سراغ عدنان و حساب ابوسیف را می‌گرفت و حیدر به روی خودش نمی‌آورد از او چه دیده و با چه وضعی از خانه بیرونش کرده است. 💠 شب چهارمی بود که با این وضعیت دور یک سفره روی ایوان می‌نشستیم، من دیگر حتی در قلبم با او قهر کرده بودم که اصلا نگاهش نمی‌کردم و دست خودم نبود که دلم از همچنان می‌سوخت. شام تقریباً تمام شده بود که حیدر از پشت پرده سکوت همه این شب‌ها بیرون آمد و رو به عمو کرد :«بابا! عدنان دیگه اینجا نمیاد.» شنیدن نام عدنان، قلبم را به دیوار سینه‌ام کوبید و بی‌اختیار سرم را بالا آورد. حیدر مستقیم به عمو نگاه می‌کرد و طوری مصمم حرف زد که فاتحه را خواندم. ظاهراً دیگر به نتیجه رسیده و می‌خواست قصه را فاش کند... ✍️نویسنده: 🆔 @Clad_girls
🇮🇷 دختــران چــادری 🇮🇷
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_نوزدهم 💠 به محض فرود هلی‌کوپترها، عباس از پله‌های ایوان پایین رفت و تما
✍️ 💠 از موقعیت اطرافم تنها هیاهوی مردم را می‌شنیدم و تلاش می‌کردم از زمین بلند شوم که صدای بعدی در سرم کوبیده شد و تمام تنم از ترس به زمین چسبید. یکی از مقام به سمت زائران دوید و فریاد کشید :«نمی‌بینید دارن با تانک اینجا رو می‌زنن؟ پخش شید!» 💠 بدن لمسم را به‌سختی از زمین کَندم و پیش از آنکه به کنار حیاط برسم، گلوله بعدی جای پایم را زد. او همچنان فریاد می‌زد تا از مقام فاصله بگیریم و ما می‌دویدیم که دیدم تویوتای عمو از انتهای کوچه به سمت مقام می‌آید. 💠 عباس پشت فرمان بود و مرا ندید، در شلوغی جمعیت به‌سرعت از کنارم رد شد و در محوطه مقابل مقام ترمز کشید. برادرم درست در آتش رفته بود که سراسیمه به سمت مقام برگشتم. رزمنده‌ای کنار در ایستاده و اجازه ورود به حیاط را نمی‌داد و من می‌ترسیدم عباس در برابر گلوله تانک شود که با نگاه نگرانم التماسش می‌کردم برگردد و او در یک چشم به هم زدن، گلوله‌های خمپاره را جا زد و با فریاد شلیک کرد. 💠 در سه گلوله تانک که به محوطه مقام زدند، با چند خمپاره داعشی‌ها را در هم کوبید، دوباره پشت فرمان پرید و به‌سرعت برگشت. چشمش که به من افتاد با دستپاچگی ماشین را متوقف کرد و همزمان که پیاده می‌شد، اعتراض کرد :«تو اینجا چیکار می‌کنی؟» 💠 تکیه‌ام را به دیوار داده بودم تا بتوانم سر پا بایستم و از نگاه خیره عباس تازه فهمیدم پیشانی‌ام شکسته است. با انگشتش خط را از کنار پیشانی تا زیر گونه‌ام پاک کرد و قلب نگاهش طوری برایم تپید که سدّ شکست و اشک از چشمانم جاری شد. 💠 فهمید چقدر ترسیده‌ام، به رزمنده‌ای که پشت بار تویوتا بود اشاره کرد ماشین را به خط مقدم ببرد و خودش مرا به خانه رساند. نمی‌خواستم بقیه با دیدن صورت خونی‌ام وحشت کنند که همانجا کنار حیاط صورتم را شستم و شنیدم عمو به عباس می‌گوید :«داعشی‌ها پیغام دادن اگه اسلحه‌ها رو تحویل بدیم، کاری بهمون ندارن.» 💠 خون در صورت عباس پاشید و با عصبانیت صدا بلند کرد :«واسه همین امروز مقام رو به توپ بستن؟» عمو صدای انفجارها را شنیده بود ولی نمی‌دانست مقام حضرت مورد حمله قرار گرفته و عباس بی‌توجه به نگرانی عمو، با صدایی که از غیرت و غضب می‌لرزید، ادامه داد :«خبر دارین با روستای بشیر چیکار کردن؟ داعش به اونا هم داده بود، اما وقتی تسلیم شدن ۷۰۰ نفر رو قتل عام کرد!» 💠 روستای بشیر فاصله زیادی با آمرلی نداشت و از بلایی که سرشان آمده بود، نفسم بند آمد و عباس حرفی زد که دنیا روی سرم خراب شد :«می‌دونین با دخترای بشیر چیکار کردن؟ تو بازار حراج‌شون کردن!» دیگر رمقی به قدم‌هایم نمانده بود که همانجا پای دیوار زانو زدم، کابوس آن شب دوباره بر سرم خراب شد و همه تنم را تکان داد. 💠 اگر دست داعش به می‌رسید، با عدنان یا بی عدنان، سرنوشت ما هم همین بود، فروش در بازار موصل! صورت عباس از عصبانیت سرخ شده بود و پاسخ داعش را با داد و بیداد می‌داد :«این بی‌شرف‌ها فقط می‌خوان ما رو بشکنن! پاشون به شهر برسه به صغیر و کبیرمون رحم نمی‌کنن!» 💠 شاید می‌ترسید عمو خیال شدن داشته باشد که مردانه اعتراض کرد :«ما داریم با دست خالی باهاشون می‌جنگیم، اما نذاشتیم یه قدم جلو بیان! اومده اینجا تا ما تسلیم نشیم، اونوقت ما به امان داعش دل خوش کنیم؟» اصلاً فرصت نمی‌داد عمو از خودش دفاع کند و دوباره خروشید :«همین غذا و دارویی که برامون میارن، بخاطر حاج قاسمِ که دولت رو راضی می‌کنه تو این جهنم هلی‌کوپتر بفرسته!» 💠 و دیگر نفس کم آورد که روبروی عمو نشست و برای مقاومت التماس کرد :«ما فقط باید چند روز دیگه کنیم! ارتش و نیروهای مردمی عملیات‌شون رو شروع کردن، میگن خیلی زود به آمرلی می‌رسن!» عمو تکیه‌اش را از پشتی برداشت، کمی جلو آمد و با غیرتی که گلویش را پُر کرده بود، سوال کرد :«فکر کردی من تسلیم میشم؟» و در برابر نگاه خیره عباس با قاطعیت داد :«اگه هیچکس برام نمونده باشه، با همین چوب دستی با داعش می‌جنگم!» 💠 ولی حتی شنیدن نام امان‌نامه حالش را به هم ریخته بود که بدون هیچ کلامی از مقابل عمو بلند شد و از روی ایوان پایین آمد. چند قدمی از ایوان فاصله گرفت و دلش نیامد حرفی نزند که به سمت عمو برگشت و با صدایی گرفته را گواه گرفت :«والله تا وقتی زنده باشم نمیذارم داعش از خاکریزها رد بشه.» و دیگر منتظر جواب عمو نشد که به سرعت طول حیاط را طی کرد و از در بیرون رفت... ✍️نویسنده:
952.4K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 مسیح علینژاد میخواهد از زنان سرزمینش بگیرد .... ✍ وندی شیلت فمنیست آمریکایی 🆔 @Clad_girls
🖤🖤🖤 🖤🖤 🖤 دختر خـاااانوم جان❣ برای شهادت شهید فخری زاده💔 چیکارا کردی ؟ ▪️پروفایل عوض کردی ▪️استوری و وضعیت گذاشتی ▪️دلنوشته نوشتی ▪️و ... ♦️امــــــااااااااا باید یکاری کنی که ... باشه😎 اگه‌گفتی چی؟!!!!!!! سربازان و سرداران کشور 👥👥👥👥 👤 با سلاحِ موشـ🚀ـڪ و پـدافند و... میگیرن توهم‌با ✏️ میتونی انتقامتوبگیری 💪 ازمـــا گفتـن بود😉 💟 @clad_girls
آقا مگه نمیگن وقتی به عکس کسی که داره می‌خنده نگاه بندازی، خودتم خنده ات میگیره؟ پس چرا این اینجوری نیست؟ چرا وقتی نگاه به خنده هاش میندازم گریه‌ام میگیره؟! چقده دلمون واست تنگ شده سردار ... تو رفتی و دلمونو هم با خوت بردی😔😭 سخت🙏
🇮🇷 دختــران چــادری 🇮🇷
زن ها کجای هستند؟ (1) مردم دارند به رهبری پیام میدهند و تقاضا میکنند که «هر طور شده انتقام خون حاج قاسم را بگیرید». خب قوم موسی هم که گفتند تو و خدایت بروید مبارزه کنید ما اینجا نشسته ایم! مردم! انتقام را فقط در موشک های و ارتش جستجو نکنید. یادتان باشد آمریکایی که حاج قاسم را ناجوانمردانه شهید کرد، همان آمریکایی است که میخواهد حجاب را از سر دختران این کشور بردارد. آمریکایی که در حق سردار اسلام جنایت کرد، همان است که میخواهد واژه مادر در این سرزمین دیگر نباشد. ایها الناس! این آمریکای خبیث و این شیطان اکبری که دستش به خون مالک اشتر انقلاب آلوده شد همان آمریکایی است که میلیاردها دلار برای ترویج فساد و فحشا در کشورهای اسلامی میکند. مردم! آمریکا اگر حاج قاسم را ترور کرد، خیلی سال است که تلاش میکند که را در جان من و توی ایرانی مسلمان فرو کند.. باید باور کنید این آمریکا فقط دشمنِ حاج قاسم نیست.. این آمریکا دشمن خانواده های ماست..دشمن عزت ماست.. دشمن ایمان ماست... دشمن دین ماست... چشمتان فقط به موشک های سپاه و ارتش نباشد.. اصلا برای منتظر مردها هم نباشید.. مگر برای معطل مردها ماندیم؟ امروز روزِ است. از قاتلی که دستش به خون خانه و خانواده و ذهن و ایمان مردم ما آلوده است. و نبض این مبارزه فرهنگی دست زنهاست. بسم الله.. اگر چادر به سر داریم مدیون خون حاج قاسم هاییم. ادای دین به شهید، ادامه راه اوست. یعنی .. یعنی همین امروز، همین الان، برای زندگی ات تصمیم بگیر و کن برای ساختن جامعه ای عاری از .. @chadorane 🆔 @Clad_girls
892.8K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔚 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔴 عضو شوید ⇩⇩⇩ 🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
🔴نـزنـیـم مـی‌زنـنـد ➖انتقام جنایت بیمارستان، طوفان الاقصی را تثبیت و روند نابودی رژیم صهیونیستی را تسریع می‌کند. جنبه های مثبت طوفان‌الاقصی👇👇👇 •••سیلی اول را مجاهدان مقاومت زدند. •••در چند ساعت رژیم غاصب، فلج شد. •••اسیران دست مقاومت، رژیم صهیونیستی را فلج خواهد کرد. •••حمله به بیمارستان، علیه صهیونیت‌ها اجماع جهانی ایجاد کرد. •••حتی کانادا و دولت صهیونیستی آذربایجان، مجبور شدند در ظاهر این جنایت را محکوم کنند. •••طوفان الاقصی، نشان داد رژیم صهیونیستی بسیار سست و آسیب پذیر است. •••اسرائیلی که برای لاشه دو قلاده صهیونیست، جنگ ۳۳ روزه را علیه لبنان به راه انداخت، حالا در چند ساعت، حدود ۲۰۰۰ کشته و چندصد اسیر داشته است. •••سرویس‌های مثلا پیچیده اسرائیل از حمله چندهزار نفری مجاهدان مقاومت، کاملا بی اطلاع بوده‌اند. ••• کشورهای منطقه ولو در ظاهر طرف اسرائیل نماندند و فقط ژاپن و اردن از این غاصب‌ها حمایت کردند. •••در فلسطین، بخش‌های خارج منطقه غزه هم در حمله به بیمارستان قیام کردند. •••خون شیعه و سنی در غزه به هم آمیخت. اما بخش بدون تعارف👇👇👇 ➖ از این به بعد اگر انتقام جنایت بیمارستان غزه گرفته نشود و فقط بیانیه بازی بشود، اتفاقات تلخ‌تری برای غزه و محور مقاومت خواهد افتاد. حجت الاسلام رحمت الله معظمی 🇵🇸 http://eitaa.com/clad_girls
پدر شهید صالحی💔 از این ترور‌ها و این شهادت‌ها که گویا برای برخی عادی شده، این صحنه ها هم باید نمایش داده شود! هر کدام از این شهدا پدری و مادری و همسری و فرزندانی دارند که ممکن است اینگونه کمرشان زیر بار داغِ فراق خم شود گرفتن این عزیزان از دشمن صهیونی می‌تواند کمی از این غم جانکاه بکاهد و دلهای داغدار را تسلی دهد 🆔@clad_girls | دختران‌چادری
9.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مسئولیت سنگینی به دوش‌تان قرار گرفته... 🏴@Clad_girls | دختران چادری
💠: امید قطعا در این جنگ دورایستا اسرائیل بازندست 💠: امنیت امنیت ایران پهناور با میلیونها رزمتده مومن پای کا با ترور از دور به خطر نمیفته. ایران امنیت وجودیش پایداره 💠: انتقام قطعا پشیمان می شوند 📌 محور رسانه الان اتحاد ایران برای انتقام وظیفه مومنان هنگام شروع جنگ: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا لَقِيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَ اذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيرًا لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ(٤٥) اى اهل ايمان! هنگامى كه [در ميدان نبرد] با گروهى [از مشركان و كافران] برخورد كرديد، ايستادگى نماييد و خدا را بسيار ياد كنيد تا رستگار شويد وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ رِيحُكُمْ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ(٤٦) و از خدا و پيامبرش فرمان بريد، و با يكديگر نزاع و اختلاف مكنيد، كه سست و بد دل مى شويد، و قدرت و شوكتتان از ميان مى رود؛ و شكيبايى ورزيد؛ زيرا خدا با شكيبايان است (سوره انفال) ۱. ثبات و ایستادگی ۲. ارتباط بسیار با خدا ۳. اطاعت از دستور ۴. عدم نزاع با یکدیگر ۵. استقامت توصیه شماره ۲ ✅ خطوط زیر در این شرایط مهم است: # آرام سازی جامعه در دستور باشد. # روحیه حماسی مردم برجسته شود. # نیروهای مسلح مقتدر و آماده هستن و در حال انجام ماموریت و هیچ خللی ایجاد نخواهد شد. # اخبار ناامید کننده نباید کار شود . # از انتشار اخبار میدانی و هیجانی جلو گیری کنید. # اراده کشور در حفاظت از حقوق ملت در موضوع هسته ای با این اقدام تغییر نخواهد کرد. # در خبر شهادت و نشان دادن کشته ها احتیاط کنید . دوستان بصورت جدی همکاران را توجیه کنید جلوی هر گونه تخطي از موارد ذکر شده را بگیرید. ▫️أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللّهَ عَلى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ 🔻الان باید در اوج شجاعت و امید باشیم و چند فرمانده و دانشمند، شجاعت و اراده ما را صد چندان کند و تصمیم در را بعهده فرماندهانمان بگذاریم تا در دام تعجیل بی‌جایی که دشمن منتظر است نیفتیم فقط پشتیبانی خود را از تصمیمات مسؤلین اعلام کنیم و با توسل به امیرالمومنین اسدالله الغالب امید خودمان را در انتقام خون اولیای الهی با فشردن دندان‌هایمان بر همدیگر و آمادگی برای هرگونه جانفشانی به مسؤلین عزیزمان اعلام کنیم. 🇮🇷 پرچم را در کوچه ها و خانه هایمان نصب کنیم تا سبب اهتزاز بیشتر در دلها باشد. 🔻«ما فرزندان امیر المومنین حیدر هستیم» شعار اصلی ما و مظهر قدرت و امید و غلبه ماست. 🔴 كَتَبَ اللّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِي إِنَّ اللّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ 🔻ان شاالله غدیر امروز قدرتش آشکار خواهد شد ما به حیدر کرار اسدالله الغالب باور داریم. 🆔 @Clad_girls | دختران چادری
ما از مرحله به مرحله رسیده‌ایم هر چند این جنگ با نقاط پایانی و تمام عیار خود فاصله زیادی دارد در جنگوجودیِ جبهه حق و باطل، نیازمند تقسیم ظرفیت ها و برنامه ای دقیق، طولانی‌مدت و هوشمند هستیم. سیاست همیشگی امریکا "حذف رهبران شجاع" و "دادن شکلات به بزدل ها"ست! اگر در مقابل این سیاست صبور نباشید با موشک های دشمن شکست خواهید خورد آمار تلفات اعلام شده صهیونیست‌ها، برای مدیریت آمار واقعی کشته ها و مجروحین آنهاست ضربه سهمگین و موفقیت ۳ را در شدت ضربات متقابل و انتقام‌بخش آن ها جست و جو کنید ! 🆔 @Clad_girls | دختران چادری