.
#حـــــیدریم .
مُـژگانِ مـا جــارویِ صــَحنِ شــما شَـوَد
ما سُرمه میکنیم خاکِ نَجَف را به روی چَشم
┅═══✼❉❉✼═══┅
🆔 @Clad_girls
هدایت شده از 🔴 بابت تبلیغات پوزش 🔴
@Farsna.mp3
9.55M
🎙ها عليٌّ بشرٌ کیف بشر...با نوای محمود کریمی
🌸عید سعید غدیر خم، عید ولایت مبارک باد.
هدایت شده از 🇮🇷|مِعْـراجــےهـٰـا|🇵🇸
نحن جیوش فخر المتقین.mp3
16.18M
#فایل_صوتی
🔹سرود: نحن جیوش فخرالمتقین
فارسی _ ترکی
به مناسبت عید سعید غدیر خم
#پیشنهاد_دانلود
#فقط_به_عشق_علی
🔸کاری از:
گروه سرود
”عاشقـان ولایت زنجان”
@Merajiha_zn
هدایت شده از 🇮🇷|مِعْـراجــےهـٰـا|🇵🇸
ـیٌ حُــبُهُ جُنَّــــه، قَسیمُ النــارِ وَ الجَنَّه.mp3
9.85M
#فایل_صوتی
🔹سرود: علیٌ حُــبُهُ جُنَّــــه
قَسیمُ النــارِ وَ الجَنَّه
به مناسبت عید سعید غدیر خم
#پیشنهاد_دانلود
#فقط_به_عشق_علی
🔸کاری از:
گروه سرود
”عاشقـان ولایت زنجان”
@Merajiha_zn
✅ آرزوی زن غربی در روز #غدیر
خطبه پیامبر به پایان رسید و قرار بود همه با او بیعت کنند، پرده ای کشیده شد و تشتی از اب آوردند تشت میان پرده قرار گرفت پشت پرده مولا علی دست در اب گذاشتند و سمت دیگر پرده، زنان به نوبت دست در آب می گذاشتند و با مولایشان بیعت می کردند.
اولین زنی که با حضرت علی بیعت کرد حضرت خدیجه بود. او زمانی بیعت کرد که ابتدای نبوت پیامبر بود و علی علیه السلام نوجوان بود و افراد بسیاری باور به ولایت حضرت علی نداشتند .
زنان در #غرب ، در حسرت حق انتخاب کردن بیش از 1000سال بعد توانستند پس از سال ها تلاش، تظاهرات، جنبش،تجمع، و.... به حق رای برسند و در مناسبات سیاسی مورد توجه باشند.
🌺🌺 عید غدیر را به همه اعضای کانال تبریک میگوییم 🌺🌺
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔴 عضو شوید ⇩⇩⇩
🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قابلتون نداره... تبرکی نگهدارید،
خرجش نکنید ها😁😂
عیدتون مبارک🎉💖💖
🆔 @Clad_girls
هدایت شده از چادرانه🖤🇵🇸
در غدیر گفتند زنها هم بیایند بیعت کنند. این یعنی خیلی قبل تر از آن که فمینیست ها بخواهند منت #حق_رأی و مشارکت سیاسی را بر سر ما بگذارند، به ما گفتند یک پای حیات سیاسی اسلام زن ها هستند. پیام غدیر تنظیم کردن زندگی با ولایت است. پیام غدیر هماهنگ کردن زندگی با نیازهای حکومت و جامعه است. باید پرسید زن های کوفه و شام کجا کم گذاشتند که ولی خدا به مسلخ کربلا رفت؟
🌹الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ...🌹
عیدتون مبارک ❤️❤️😊😊
💛 چادرانه | سبک زندگی چادریها
Chadorane.ir
@Chadorane
♡ایݩࢪوزهاحالدلممعلومنیسٺ؛
چشمهایمبلاٺکلیفاند؛
نمۍدانݩاشڪشوقبࢪیزند
ازࢪسیدݩغدیࢪ،
یااشڪحسࢪٺبباࢪنداز
ندیدݩواࢪثغدیࢪ؛
ڪاشمۍآمدیو
ٺکلیفایݩهمہچشممنٺظࢪمعلوممۍشد…
((🌱"°•
#ایواࢪثغدیࢪ
#بیاآقا🕊
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَالْفَـــرَج 🍃
🆔 @Clad_girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴توصیهی شهید حججی به پسرش برای الگو گرفتن از مولا امیرالمومنین (ع)
امروز ۱۸ مرداد سالروز شهادت شهید بیسر محسن حججیه
🆔 @Clad_girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚 اخرین خداحافظی شهید حججی با علی اقا
🆔 @Clad_girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍 #طنز / مجردا ببینند 😅
خدا همسری نصیبتون کنه ....
🆔 @Clad_girls
💢 ایتالیا: فرزند سوم بیاورید، زمین کشاورزی بگیرید!!
🔻 ایتالیا در میان کشورهای اتحادیه اروپا، کمترین نرخ تولد در سال را دارد. به نحوی که جمعیت این کشور از سال ۲۰۱۷ تا ۲۰۱۸ تقریبا ۶۸ هزار نفر کاهش یافته و در سال گذشته میلادی در این کشور تنها ۴۶۴ هزار تولد به ثبت رسیده است. در واقع جمعیت ایتالیا با سرعت به سمت پیر شدن پیش میرود.
🔻 دولت ایتالیا میگوید که با این طرح دو نشان را با یک تیر خواهد زد. وزیر کشاورزی این کشور اخیرا در توضیح این طرح اعلام کرد که به دلیل کم بودن زاد و ولد حتی در روستاهای ایتالیا، وزارتخانه تحت مدیریت وی تصمیم گرفته است تا در جهت تغییر روند رشد منفی جمعیت به دولت کمک کند.
🔻 ایده «زمین برای کودک» به نحوی به سود دولت این کشور نیز هست. انجمن شرکتهای کشاورزی ایتالیا میگوید که هزینه نگهداری از نزدیک به نیم میلیون هکتار زمین کشاورزی تحت مالکیت دولت بسیار بالاست .
#حقوق_زنان
#حقوق_خانواده
🆔 @Clad_girls
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
#دست_شیعه_ی_خانجان
┄━••━┄ ┄━•√
خانجان عقیده داشت؛ روز هجدهم ذی الحجه، چادر گلدار خاص خودش را می طلبد. قرار بود برای من هم یک چادر غدیرانه ترتیب ببیند که حاشیه اش با گل های ریز سبز، طور دوزی شده و نشانه های سادات بودن از گوشه هایش سر ریز شود. بالاخره ابرهای تیره به آسمان تشریف فرما شدند. خانجان طبق قول و قرارش به سراغ چرخ خیاطی آمد و در یک چشم بر هم زدن چادر را برش و دور دوزی کرد. حالا فقط مانده بود، طور های سبز دست دوز. بی صبرانه منتظر فرود آمد اولین سوزن بر دل پارچه ی چادری شدم. دقایقی دیگر می توانستم با چادر گلدار سبزم دور حوض فیروزه چرخی بزنم و هنر خانجانم را به رخ ماهی ها بکشم.
در همین افکار بودم که خانجان گفت:«آخ!» و نوک انگشتش را به دهان گرفت. پریدم به سمتش و هراسان پرسیدم: «چی شد؟» خون از میان انگشتش بیرون زده بود اما با اشاره ی سر خیالم را راحت کرد و گفت: «پرنسس مولا! ادامه اش بماند برای صبح، عیبی ندارد؟» شقیقه اش را که با چند موی خاکستری تزئین شده بود، بوسیدم و گفتم: «قربانت بروم، تو فقط خوب باش!»
خانجان کف دست هایش را باز کرد و و گفت: «باز دستِ شیعه ام عجله کرد!» گیج نگاهش کردم پس خودش درصدد توضیح برآمد: «من اسم دستِ راستم را گذاشته ام، دست شیعه و دست چپ را هم، دستِ سنی. هر وقت این دوتا، دست همدیگر را بگیرند، من هم توانم کاری بکنم کارستان اما خدا نکند یکی بدقلقی بکند!» صدایش را پایین آورد و ادامه داد: «این رمزی بود که من برای زندگی با آقابزرگ گذاشتم!» حالا دیگر تعجب من چند برابر شده بود. به دست های لرزانش خیره شدم و گفتم: «به خاطر آقابزرگ چه راز و رمزهایی داشتی خانجان!» توجهی به من نداشت.هنوز هم چشم دوخته بود به دست هایش.آب دهانش را به سختی قورت داد، گویی استخوانی در گلویش مانع حرف زدن می شد: «اگر سوزن... اگر سوزن را به گوشت دست چپ فرو نمی کردم، الان چادرِ غدیرانه ات...!»
دیگر چیزی نگفت و به سراغ جعبه کمک های اولیه رفت. یک باند و نوار چسب آورد و با احتیاط مشغول بستن انگشت سبابه شد. لحظه ای، زیر چشمی نگاهم کرد و بدون سوالی از جانب من، پاسخ داد: «پرنسس جان! هیچ وقت نگذار دستِ شیعه ات تند برود. گرچه بنظر دستِ سنی را زخمی می کند اما تو باید تمام حواست به کار ناتمام مولا...» پریدم میان کلامش.چین و شکنج ابروهایم هرلحظه بیشتر می شد. اعتراض کردم: «خانجان! خلفای اهل تسنن در حق مولا جفا کردند، چطور می شود لال مانی گرفت؟»
او لختی اندیشید. نخ و سوزن را به دست راستم داد و گفت: «این که کاری ندارد دخترم، کافیست نوک سوزن را فرو کنی به دل پارچه نه دست چپ! مولا در جنگ صفین می دانی چه گفت؟ اذکروا معایب افعالهم; پس سوزن اول را بزن بر کارهای خلفا و طرحی بکش با طور سبز.» دوباره تن صدایش رو به پایین نزول کرد: «من با آقابزرگ بارها راجب کارهای خلفا حرف زدم،دلیل و مدرک هم آوردم اما فحش و ناسزا به شخصیت ها در مکتب علی(ع) جای ندارد!» آن وقت انگشت هایم را نوازش کرد و کف دست راستم را اندکی فشار داد و گفت: «پرنسس مولا! به دستِ شیعه ات، <خیاطی أَحسن> را یاد بده. اگر حواست باشد که سوزن را به کجا وارد کند، هم چادر غدیرانه ات دوخته می شود و هم حقیقت و زیبایی اش مثل روز روشن...!» با جمله ی آخر خانجان، سرم را تا زانو خم کردم. کاشتن بوسه ای حوالی دستِ شیعه اش، واجب بود.
| نویسنده : #میم_اصانلو |
💟 @clad_girls
❤️🍃
🌸❤️ جشن عروسےشان مصادف با عید غدیر خم بود ...
براےاینکه گناهی ناخواسته صورت نگیره
با پیشنهاد داماد ، تصمیم گرفته بودند
که سه روز،روزه بگیرند
که مقام معظم رهبری درباره تصمیم شون می فرماید :به نظر من این را باید ثبت گردد
🔰📚 که یک دختر و پسر جوانی برای اینکه در جشن عروسی شان خلاف شرع و گناهی انجام نگیرد. به خدا متوسل میشوند. سه روز روزه میگیرند.
♥️🌸____مبارکا باشه ____🌸♥️
شهید حمید سیاهکلی مرادی
#از_شهدا_بیاموزیم
#سبک_زندگی
🆔 @Clad_girls
4-fadaeian-milad-imam-ali-96_0.mp3
10.82M
رفقا دم غروبی دلتونو ببرین نجف مولا
بی نظیره
حال خوبی پیدا میکنین
🔴 داستان زیبا 👇👇
کارد به استخوانش رسیده بود. وضعیت رقّت بار و غیر قابل تحملی داشت. روزى از روى شکایت و فشار روحى کنار ضریح مطهّر حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام آمد و عرضه داشت:
«شما این لوسترهاى قیمتى و قندیلهاى بى بدیل را به چه سبب در حرم خود گذاردهاید در حالى که من براى اداره امور زندگیم در تنگناى شدیدى هستم؟!»
شب امیرالمؤمنین علیه السلام را در خواب مى بیند که آن حضرت به او مى فرماید :
«اگر مى خواهى در نجف مجاور من باشى اینجا همین نان و ماست و فیجیل و فرش طلبگى است و اگر زندگى مادّى قابل توجّهى می خواهى باید در هندوستان به شهر حیدرآباد و خانه فلان کس مراجعه کنى؛ چون حلقه به در زدى و صاحب خانه در را باز کرد به او بگو:
«به آسمان رود و کار آفتاب کند.»
پس از این خواب ، دوباره به حرم مطهّر مشرف مى شود و عرضه مى دارد : «زندگى من اینجا پریشان و نابسامان است شما مرا به هندوستان حواله مى دهید!!»
بار دیگر حضرت را خواب مى بیند که مى فرماید :
«سخن همان است که گفتم ، اگر در جوار ما با این اوضاع مى توانى استقامت ورزى اقامت کن ، اگر نمى توانى باید به هندوستان به همان شهر بروى و خانه فلان راجه را سراغ بگیرى و به او بگویى:
«به آسمان رود و کار آفتاب کند.»
صبح، کتاب ها و لوازم مختصرى که داشته به فروش مى رساند و اهل خیر هم با او مساعدت مى کنند تا خود را به حیدرآباد هندوستان میرساند.
وقتى به در خانه آن راجه مى رسد در مى زند. هنگامی که در باز مىشود مى بیند که شخصى از پله هاى عمارت پایین میآید. طلبه وقتى با او روبرو مى شود مى گوید:
«به آسمان رود و کار آفتاب کند»
فوراً راجه پیش خدمت هایش را صدا مى زند و مى گوید : «این طلبه را به داخل عمارت راهنمایى کنید و پس از پذیرایى و رفع خستگى، وى را به حمام ببرید و او را با لباس هاى فاخر و گران قیمت بپوشانید.»
همه چیز به صورتى نیکو انجام مى گیرد و طلبه در آن عمارت عالى تا فردا عصر پذیرایى مى شود . فردا دید محترمین شهر از طبقات مختلف از اعیان و تجار و علما وارد شدند و هر کدام در آن سالن پر زینت در جاى مخصوص به خود قرار گرفتند. از شخصى که کنار دستش بود ، پرسید : «چه خبر است ؟»
گفت : «مجلس جشن عقد دختر صاحب خانه است.» پیش خود گفت : «وقتى به این خانواده وارد شدم که وسایل عیش براى آنان آماده است.»
هنگامى که مجلس آراسته شد ، راجه به سالن واردشد. همه به احترامش از جاى برخاستند و او نیز پس از احترام به مهمانان در جاى ویژه خود نشست .
آنگاه رو به اهل مجلس کرد و گفت : «آقایان من نصف ثروت خود را که بالغ بر فلان مبلغ مى شود از نقد و مِلک و منزل و باغات و اغنام و اثاثیه به این طلبه که تازه از نجف اشرف بر من وارد شده بخشیدم و همه مى دانید که اولاد من منحصر به دو دختر است. یکى از آنها را هم که از دیگرى زیباتر است براى او عقد مى بندم و شما اى عالمان دین ، هم اکنون صیغه عقد را جارى کنید.»
چون صیغه جارى شد، طلبه که دهانش از شدت تعجب بسته شده بود و در دریایى از شگفتى و حیرت فرو رفته بود ، پرسید : «ماجرا چیست؟»
راجه گفت : «من چند سال قبل قصد کردم در مدح امیرالمؤمنین علیه السلام شعرى بگویم. یک مصراع گفتم و نتوانستم مصراع دیگر را بگویم. به شعراى فارسى زبان هندوستان مراجعه کردم ، مصراع گفته شده آنها چندان مطلوب نبود. به شعراى ایران مراجعه کردم ، مصراع آنان هم چندان چنگى به دل نمى زد. پیش خود گفتم حتماً شعر من منظور نظر کیمیا اثر امیرالمؤمنین علیه السلام قرار نگرفته است ، لذا با خود نذر کردم اگر کسى پیدا شود و مصراع دوم این شعر را به صورتى مطلوب بگوید ، نصف دارایى ام را به او ببخشم و دختر زیباتر خود را به عقد او در آورم تا اینکه شما آمدید و مصراع دوم را گفتید. دیدم از هر جهت این مصراع شما درست و کامل و تمام و با مصراع من هماهنگ است.»
طلبه گفت : «مصراع اول چه بود ؟»
راجه گفت : من گفته بودم:
«به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند»
طلبه گفت: «مصراع دوم از من نیست ، بلکه لطف خود امیرالمؤمنین علیه السلام است.»
راجه سجده شکر کرد و خواند:
«به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند
به آسمان رود و کار آفتاب کند»
برگرفته از کتاب «عبرت آموز» تالیف استاد شیخ حسین انصاریان
🌹از اعماق وجودم، نظر لطف سَيِّدُ اَلْوَصِيِّينَ وَ قَائِدُ اَلْغُرِّ اَلْمُحَجَّلِينَ وَ قِبْلَةُ اَلْعَارِفِينَ وَ يَعْسُوبُ اَلدِّينِ وَ نُورُ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ وَارِثُ عِلْمِ اَلنَّبِيِّينَ عَلیُّ بنُ ابی طالب صلوات الله علیه را برای شما خواستارم.🌹
الحمدالله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیرالمؤمنین و الائمة المعصومین علیهمالسلام
١٨/۵/١٣٩٩ برابر با ١٨ ذی الحجه ١۴۴١
ارادتمند شما محمدعلی حبیب اللهیان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 چقدر همسران شهدا غریب اند!
جگر آدم اتیش میگیره این لحظات رو میبینه خدا صبر بده به خانواده شهدا😔
#همسران_شهدا_از_همه_خلق_خدا_عاشقترند
🆔 @Clad_girls
🌸🍃🌸🍃🌸
.
.
.
زائران درگهت را بر در خلد برین
میدهند آواز طبتم فادخلواها خالدین
🆔 @Clad_girls
💚 گروه های استانی مون هم بیکار نبودن و کلی کارای قشنگ داشتن که فرصت نشد عکساشون رو بذاریم ....
هدایت شده از 🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
🔸توصیه شهید حججی
🖌در زمینه حجاب...
🔻از همه ی خواهران عزیزم واز همه ی زنان امت رسول الله می خواهم
روز به روز حجاب خود را تقویت کنید،
مبادا تار مویی از شما نظر نامحرمی را
به خود جلب کند؛ مبادا رنگ و لعابی بر صورتتان باعث جلب توجه شود؛
مبادا چادر را کنار بگذارید...
همیشه الگوی خود را حضرت زهرا و زنان اهل بیت قرار دهید...
🆔 @Clad_girls