هدایت شده از ⛔ هوس/online ⛔
•●❥ ❥●•
تق تق..
توق توق...
احمدم احمد
مذهبی ام مذهبی
جامانده از متاهلان
تنهای تنها؛بی یار ویاور
دختری چادر به سر
اهل خدا و پیغمبر
بیاید پی وی..
تا بکنیم کمی صحبت..
بلکه وا بشود این دل غمزده مان!
فقط بانو میان گفتگوهایمان؛
حواسمان باشد نگذاریم پا را فراتر از حد
کمی درد و دل..با استیکر قلب و گریه...
وقت اذان و دعا
بدویم نماز، التماس دعا!
احمد گل گلاب
آمده بود برای دوستی و به قول بچه های امروزی رل و فور اور بای...!
دل دهد و قلوه پس گیرد..
این وسط قربان و فدایت گردم،شود ورد زبانش..
فقط اهل خدا و پیغمبر و چادربه سر چه بود؛ که آورد بر زبان!؟
مگر مهم بود رل با چادر یا مانتو و شال؟!
نکند چادری که باشد،کاور دار میشود
کامپیوترش مثال آن تبلیغ های بی محتوای حجاب...
یا که روبند می گذارد پشت صفحه مجازی ؟!
نکند قرار بود میان چت هایشان
دخترک بگوید کلام خدا را
وَلاَ مُتَّخِذِي أَخْدَانٍ وَ....
که نگیرید دوست پنهانی...
او هم بگوید حدیثی از پیغمبر!!!
عجب کلاه شرعی گذاشته بود بر سر!
آخ که چه نفس بد بازی گرفته بود،این پسرک را در شمایل مذهب..
شیطان یکه تاز این میدان...
حرفهایش بسی تکرار میکرد ماجرای روباه و زاغ...
مذهبی نمیشد نامید دگر او را...
شده بود یک پا مذهبی نما!
فیک زده بود..
آنهم فیک مذهبی ها را..
در دل گفتم اعوذ بالله...
و احمد بدون تردید شد بلاک..!
داستان او یک فرشته بود،شد تکرار
شیطان شنید پناه بر خدا را
جیغ بنفش کشید و رفت به سراغ دختری دیگر..
چادر به سر..
از قضا حافظ قران!
•●❥ هر چه قدر فرد به درجه بالاتری از مذهب و ایمان می رسد
شیطان بیشتر در کمین می نشیند! ❥●•
#فاطمه_قاف
#فیک_مذهبی
#او_یک_فرشته_بود
#کپی_تنها_با_نام_نویسنده_جایز_است
📛⛔️📛⛔️📛⛔️📛
✍ بر روی خرابه هایِ خاطرات تلخ شما ؛
پلی میسازیم ب نام #تجربه؛برای رسیدن به #معصومیت های از دست رفته 💚👇👇
eitaa.com/joinchat/3779723272C22d0624772
🌸 دختــران چــادری 🌸
👇👇👇
چشم از من برندار؛
زن ها برای کـشـ🔍ــف حجاب در خانه
به #روشنایی نیاز دارند!
#موجز_نویس | #کشف_حجاب
#میم_اصانلو |
@clad_girls
هدایت شده از کتابخونه
دخترشینا6.mp3
11.08M
🌸 دختــران چــادری 🌸
👇👇👇
#دختر_آفتاب 🖤
دینگ
-سلام..خوبی؟
+شما؟
دینگ
-ایکس هستم از ایگرِگ آباد
+نمیشناسم
دینگ
-حالا آشنا میشیم..
دینگ
-من با کسی نیستم..میشه با هم باشیم؟
این مکالمه برای همه ی ما،یعنی دخترها، حداقل یکبار پیش آمده..من هم مستثنی نبودم..روزی که آقای ایکس پیام داد:"آفتاب خانم میشود باهم باشیم؟"گوشی را انداختم گوشه ی تخت..ترسیده بودم..کاغذ و قلم آوردم..و شروع کردم به حساب کتاب..شوخی نبود که..قرار بود بوی فرند دار بشوم..!
به ناااام خدا..
یک جدول پنج خانه ای کشیدم
بالای خانه سمت راست نوشتم:
"برای داشتن بوی فرند نیاز داریم به.."
و بالای خانه سمت چپ نوشتم:
"آیا می توانم؟"
خب!
برای داشتن بوی فرند نیاز داریم به..
لوندی و ناز عشوه خرکی..
|اوممم!من که تا امروز ناز دارِ پدر بودم..|
آیا میتوانید؟
نه آفتاب، لوسِ باباست
نیاز داریم به..
احساسات مفت و چند روزه..
|اوممم!من که تا امروز باغِ گلِ ارزشمندِ پدر بودم..|
آیا میتوانید؟
نه آفتاب، پرنسسِ باباست
نیاز داریم به..
اعصاب قوی و یک مشت جنگ و دعوا..
|اوممم!من که تا امروز پدر داد نمیزد تا قلب کوچکم نلرزد..|
آیا میتوانید؟
نه آفتاب، دردانه یِ باباست
نیاز داریم به..
دروغ پشت دروغ..
|اوممم!من که تا امروز برایم پدر الگوی صداقت بود..|
این هم نه!اصلا و ابدا
رسیدم به خانه آخر..
این خانه چقدر به نفع من بود!
نیاز داریم به..
تیغ زدن جیب و گرفتن شارژ و کادویِ وَلِن..
|اوممم!پدر برایم کم نگذاشته بود از هر حیث و نظر..|
آیا میتوانید؟
نه آفتاب، همه ی داراییِ باباست
برایش فقط یک پیام دادم:"پیامک بعدی با پدرم طرفی آقا"
گوشی را دوباره پرت کردم روی تخت..
اینبار با یک:خدایا شکرت!
صدای چرخاندن کلید در می آمد..
کسی از دور صدا میزد:
آفتاب؟بابا؟
#میم_اصانلو
#کپی_تنها_با_نام_نویسنده_جایز_است
💟 @clad_girls