The Rooster, the Duck, and the Mermaids
خروس، اردک و پری دریایی
#داستان_کوتاه_انگلیسی
A rooster and a duck were arguing so much over whether mermaids exist or not, that they decided to settle the matter once and for all, by searching the bottom of the sea.
یک خروس ویک اردک باهم بحثهای زیادی میکردند که آیا پری دریایی وجود داردیا خیر. اینقدر بحث کردند که دستآخر تصمیم گرفتند که موضوع رایکبار برای همیشه با رفتن به اعماق دریا حل کنند.
They dived down, first seeing colourful fish, then medium-sized fish and large fish. Then they got so deep that they were in complete darkness and couldn’t see a thing.
آنها به سمت پایین دریا شیرجه زدند و شنا کردند. اول ماهیهای رنگارنگ دیدند؛ سپس ماهیهایی با اندازههای متوسط دیدند؛ و سپس ماهیهای بزرگ دیدند. سپس آنقدری در اعماق دریا فرورفته بودند که در تاریکی کامل بودند و نمیتوانستند چیزی ببینند.
This made them terribly scared, so they returned to the surface. The rooster was terrified and never wanted to return to the depths, but the duck encouraged him to keep trying. To calm the Rooster, this time the duck took a torch. They dived down again to the darkness, and when they started getting scared, they switched the torch on.
این موضوع آنها را بهشدت ترساند. برای همین به سطح زمین بازگشتند. خروس بسیار وحشتزده شده بود و نمیخواست که دیگر هیچوقت به اعماق دریا برگردد. اما اردک او را تشویق کرد که به تلاشش ادامه بدهد. و برای اینکه خروس را آرام کند، این بار اردک با خودشیک چراغ آورد. آنها باری دیگر به سمت تاریکی شنا کردند و وقتیکه احساس کردند که دارند میترسند، آنها چراغ را روشن کردند.
When the darkness was lit up they saw that they were totally surrounded by mermaids.
وقتیکه تاریکی روشن شد، آنها مشاهده کردند که کاملاً در میان تعدادی پری دریایی محاصرهشدهاند.
The mermaids told them that they thought the rooster and the duck didn’t like them. The previous time the mermaids had been just about to invite their visitors to a big party, but the rooster and the duck had quickly left.
پریهای دریایی به آنها گفتند که فکر کرده بودند که خروس و اردک از آنها خوششان نیامده است. دفعهی قبلی پریهای دریایی نزدیک بود که بازدیدکنندگانشان را به یک مهمانی دعوت کنند؛ اما خروس و اردک سریع صحنه را ترک کردند.
The mermaids were very happy to see that they had returned, though.
And thanks to their bravery and perseverance, the rooster and the duck became great friends with the mermaids.
بااینحال، پریهای دریایی بسیار خوشحال بودند که آنها دوباره برگشتند. و با تشکر از شجاعت و استقامت خروس و اردک، آنها دوستان خیلی خوبی برای پریهای دریایی شدند.
👌لغات مهم داستان
Settle the matter: حل کردن موضوع
Once and for all: یکبار برای همیشه
Dive: شیرجه زدن، غواصی کردن
Terrified: وحشتزده شدن
Encourage: تشویق کردن
Torch: چراغ
Surrounded: محاصره شدن، در میان چیزی بودن
Bravery: شجاعت
Perseverance: استقامت
🔸 فایل صوتی و ویدیو این داستان در زیر همین پست قرار دارند
#Short_story_28
🐔 @coding_504 🐓
4.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚪️ The Rooster, the Duck, and the Mermaids
⚪️ خروس، اردک و پری دریایی
#داستان_کوتاه_انگلیسی
⚪️ @coding_504 ⚪️
🔻 نگران فیلتر تلگرام نباشید
این کانال لحظه به لحظه پروکسی های جدید تلگرام رو ارسال میکنه
@TgProxies
@TgProxies
@TgProxies
@TgProxies
کافیه کلیک کنید و لینکو با تلگرام باز کنید. اگه رفت تو مرورگر ایتا لینکو کپی کنید و تو تلگرام ارسال کنید و اونجا روش کلیک کنید.
به دوستاتونم ارسال کنید تا استفاده کنند
👉 @coding_504
#یادگیری_سریع_زبان_انگلیسی_در_۵_قدم
1⃣ خودتان را در موقعیتی قرار دهید که ناچار به یادگیری باشید.
🎗اگر استفاده از مهارتهای زبان را به انتخاب خودمان واگذار کنند احتمال زیاد رغبت چندانی به آن نشان نخواهیم داد. مغز ما بهطور غریزی همواره به دنبال راحتی است و طبیعتاً گزینههایی را انتخاب میکند که به کمترین میزان تفکر نیاز دارند. یادگیری یکزبان جدید مثل هر مهارت دیگری نیازمند ارادهای قوی است. شما باید آگاهانه از پناهگاه امن خود خارجشده و هرگز اجازه بازگشت به نقطه اول را به خود ندهید. اغلب افراد تصور میکنند بهترین راه یادگیری یکزبان عبارت است از زندگی کردن در یک کشور خارجی زبان که البته چندان تصور درستی نیست. امروزه در دنیایی زندگی میکنیم که دانستن زبان انگلیسی در زندگی هر فرد بسیار پرمنفعت است. در اغلب کشورهای خارجی درصدی از جمعیت به زبان انگلیسی صحبت میکنند و اغلب در شهرهای بزرگ متمرکزند در اینگونه موقعیتها رشد کردن اجباری نیست بلکه اختیاری است. روشهای متعددی وجود دارند که با استفاده از آنها میتوان یادگیری انگلیسی را اجباری نمود. مثلاً تغییر زبان موبایل خود و یا هر رسانه اجتماعی دیگر به انگلیسی. همچنین میتوانید اشیا گوناگون آشپزخانه و یا حمام خود را با برچسب بانام انگلیسی آنها نامگذاری کنید. وقتی اینگونه خود را مجبور به استفاده از زبان انگلیسی میکنید درنتیجه یادگیری با سرعت و بهطور تضمینی اتفاق میافتد.
🔺 @coding_504 🔻
99. #rage : ˈreɪdʒ
violent anger, something that arouses intense but brief enthusiasm
خشم شدید، غضب، چیزی که علاقه شدید اما مختصر بر می انگیزد
a. Joan's bad manners sent her mother into a rage.
رفتار های بد ژوآن مادرش را به خشم آورد.
b. In a fit of rage, Francine broke the valuable glass.
فرانکین در یک جنون آنی جام گران قیمت را شکست.
c. The mayor felt a sense of rage about the exaggerations in the press.
شهردار از گزافه گویی های مطبوعات خشمگین شد. (بزرگنمایی مطبوعات)
🍂 @coding_504 🍂
دوستان متاسفانه امکان انتقال ویس ها به ایتا نیست برای ویس ها باید به تلگرام مراجعه کنید
این کانال لحظه به لحظه پروکسی های جدید تلگرام رو ارسال میکنه با لمس پروکسی ها میتونید به تلگرام وصل بشید👇👇👇👇👇
@TgProxies
هدایت شده از Get free fresh socks5 proxies
4_6001483486328783813.apk
حجم:
21.89M
#ویژه
#تلگرام_طلایی تنها نسخه بدون فلیتر تلگرام را دانلود کنید
«طلگرام پیشرفته (تلگرام طلایی)» را در بازار اندروید ببین:
http://cafebazaar.ir/app/?id=org.ir.talaeii&ref=share
The Tortoise and the Hare
لاکپشت و خرگوش
#داستان_کوتاه_انگلیسی
A speedy hare lived in the woods. She was always bragging to the other animals about how fast she could run.
خرگوشی چابک در جنگل زندگی میکرد. او همیشه درباره سرعت دویدنش برای حیوانات دیگر لاف میزد.
The animals grew tired of listening to the hare. So one day, the tortoise walked slowly up to her and challenged her to a race. The hare howled with laughter.
حیوانات از گوش دادن به حرفهای خرگوش خسته شده بودند. به همین خاطر روزی از روزها لاکپشت آرامآرام پیش او رفت و او را به مسابقه دعوت کرد. خرگوش با خندهای فریاد زد.
“Race you? I can run circles around you!” the hare said. But the tortoise didn’t budge. “OK, Tortoise. You want a race? You’ve got it! This will be a piece of cake.” The animals gathered to watch the big race.
خرگوش گفت: «با تو مسابقه بدم؟ من تو رو بهراحتی میبرم!» اما نظر لاکپشت عوض نشد. «باشه لاکپشته. پس تو می خوای مسابقه بدی؟ باشه قبوله. این واسه من مثه آب خوردنه.» حیوانات برای تماشای مسابقه بزرگ جمع شدند.
A whistle blew, and they were off. The hare sprinted down the road while the tortoise crawled away from the starting line.
سوتی زدند و آنها مسابقه را شروع کردند. خرگوش مسیر را با حداکثر سرعت میدوید درحالیکه لاکپشت بهکندی از خط شروع مسابقه دور میشد.
The hare ran for a while and looked back. She could barely see the tortoise on the path behind her. Certain she’d win the race, the hare decided to rest under a shady tree.
خرگوش مدتی دوید و به عقب نگاه کرد. او دیگر نمیتوانست لاکپشت را پشت سرش در مسیر ببیند. خرگوش که از برنده شدن خود مطمئن بود تصمیم گرفت در سایهی یک درخت کمی استراحت کند.
The tortoise came plodding down the road at his usual slow pace. He saw the hare, who had fallen asleep against a tree trunk. The tortoise crawled right on by.
لاکپشت با سرعت همیشگیاش آهستهآهسته از راه رسید. او خرگوش را دید که کنار تنهی درختی به خواب رفته است. لاکپشت درست از کنارش رد شد.
The hare woke up and stretched her legs. She looked down the path and saw no sign of the tortoise. “I might as well go win this race,” she thought.
خرگوش از خواب بیدار شد و پاهایش را کشوقوسی داد. مسیر را نگاه کرد و اثری از لاکپشت ندید. با خودش فکر کرد «من باید برم و این مسابقه رو هم برنده بشم.»
As the hare rounded the last curve, she was shocked by what she saw. The tortoise was crossing the finish line! The tortoise had won the race!
وقتی خرگوش آخرین پیچ را رد کرد، ازآنچه میدید تعجب کرد. لاکپشت داشت از خط پایان رد میشد! لاکپشت مسابقه را برد!
The confused hare crossed the finish line. “Wow, Tortoise,” the hare said, “I really thought there was no way you could beat me.” The tortoise smiled. “I know. That’s why I won.”
خرگوش سردرگم از خط پایان رد شد. خرگوش گفت: «وای لاکپشته، من واقعاً فکر نمیکردم تو بتونی منو ببری.» لاکپشت لبخندی زد و گفت: «می دونم. واسه همین بود که من برنده شدم.»
#Short_story_24
🐇 @coding_504 🐇
💠فایل ویدیویی این داستان در زیر ضمیمه 📎 شده است.👇