دیگر ڪارے بہ شعر ندارم!
شعر هم مرا میان تنهایے ،
پُر از تو رها ڪرده...
اِنگار قلم میل بہ شڪستن دارد!
دفتر هم پنجرهء بودنش را میبندد!!
اگر تو باشے ، بیایی
بودنِ جانم باشی...
رنگین ڪمان بعد از ،
بارانم باشے.
شعر و دفتر و قلم را ...
بہ خدا میسپارم .
#سیامڪ_جعفرے
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مرگ...
شب رسید...
#صبحی دیگر از دِل شب
زاده شد!!
خورشید فَرح بخش رقص کنان
آمد.
جانی دوباره به پهنه گیتی داد .
امّا...
#صبح من تویی!!
طلوع کن از پس کوه های
احساسم.
تَن مردانه ام را نوازش کن.
اهنگ #صبح بخیر را با ،
مضراب موهایت
بنواز..!
#صبحم را شقایقی کن.
#سیامڪ_جعفرے(#غریب_شیرازی)
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
#صبح_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
📖@cofeh_shear📖
#کاش می شد سر قسمت را ،
کلاه گذاشت و مال هم ،
می شُدیم.
به قول سهراب...
جور دیگری باید دید...
من همه تن چشم میشوم به
تماشای تو...
جانم را به عشق تو غسل دادهام...!
کَفن خواستنت را پوشیده ام...!
من دیگر ،
قایق داشتنت را به دریای چشمانت
سپردم.
دل زدم به موج های دلتنگی ،
در دریای خروشان عشقت.
به قول فروغ...
شانه های تو قبله گاه ،
دیدگان پر نیاز من.
نه سهرابم نه فروغ ،
هر روز شعرم را ،
پیچ و تاب میدهم!
قلم را می رقصانم بر ،
سطر سطر دفترم.
دیگر...
نه قلم نه دفتر و نه شعر ،
را میخواهم.
تمامی بودنت را میخواهم ،
در این شَبِستان کبود.
#سیامڪ_جعفرے(#غریب_شیرازی)
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
📖@cofeh_shear📖