eitaa logo
📖کـــافـــــــــہ شـــعــــــــر📖
3.3هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
7.8هزار ویدیو
20 فایل
همه شب نقش خیالاتِ تو هست و، دلِ من ، از تو ای ارام جانم ، خبری  نیست که نیست،، اشک می بارد زچشمم باز خاموشم ، خموش ، چون منِ دیوانه ،خونین جگری ، نیست که نیست ، #راحم_تبریزی ❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
مشاهده در ایتا
دانلود
"هیچ است" عید، بی عاطفه ، بی مهر و محبت هیچ است بی من و بی تو و آیین ِ رفاقت هیچ است! مثل ايام دگر بی ثمر و بی بار است به دل اَر عشق نباشد همه سالَت هیچ است عمرمان می گذَرد بی هدف و بیهوده گذر ثانیه و گردش ِ ساعت هیچ است‌ روزه و راز و نیاز و، سر به سجاده و مُهر دل اگر بشکنی هفتاد عبادت هیچ است! گر که صد مِی بخوری، بِه ز یکی نان بِبُری ! دست گیری نکنی آنهمه طاعت هیچ است توکه از حال ، سیصد و شصت بی خبری! پنج روزی مکن از حال سوالت، هیچ است !! ❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀ ۰ 😍🧇@Delicious_foods🧇😍
" در سفرم " هردم از کوچه تنهایی دل می‌گذرم روی تو خاطره ساز است هرآن در نظرم منظرَم سختی دیوار و یکی پنجره نیست ! هر طرف غربت سنگ است چو من مینگرم تن دیوار پر از خاطره های من و توست نه تو داری خبر از من، نه ز تو باخبرم روی یک پله نشستیم ،به هنگام غروب وعده کردی و سپردی به صبح سحرم! یادگاری که تراشیدم و تن‌پوش درخت .. زخمی نام تو شد پیش دو چشمان ترَم عمری از کوچه دل ،خسته چنین می گذرم نه که تنهام ، است مرا همسفرم ❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀ 📖@cofeh_shear📖
" دیدمت" دیدمت وقتی که در زلف تو تاب افتاده بود چشم هایم از قضا در دام خواب افتاده بود زیر پلکم ساحلی آماده ی امواج بود نقش تو بر سایه سار ماهتاب افتاده بود! دیدمت ساغر به دست و، ساقی میخانه ای یک جهان در پای تو مست و خراب افتاده بود بر کویر سینه ام رویای باران داشتم در خیالم، آب ها از آسیاب افتاده بود! دیده ام دریا و دل اندر هوایت سوخته گوئیا در آتشی ،جانِ کباب افتاده بود! تا گشودم دفترم عطر تو آمد بر مشام یاد تو همچون گلی لای کتاب افتاده بود دیدمت در خواب و شیرین شد شبِ شعر آنچنان قندی که در لیوان آب افتاده بود ❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀ 📖@cofeh_shear📖
" غریبانه " چرا دنیا قفس شد دام تنهایی ما شد؟ غمش چون شوکران در جام تنهایی ما شد نمی دانم چرا روح اندر این جسمم نگُنجید گمانم عشق هم بدنام تنهایی ما شد! کبوتر وار جَلد آسمان هرکه گشتم به هر قلبی نشستم، بام تنهایی ما شد ز تشویش جهان رفتم بسوی ساحل خویش جهان ، امواج ناآرام تنهایی ما شد نه من دارم به شعرم ادعای پختگی را که هر شعری سرودم خام ِتنهایی ما شد جوانی مان چو پیران در ره ِ اغیار بگذشت غریبانه، فرجام تنهایی ما شد! ❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀ 📖@cofeh_shear📖
"هیچ است" عید، بی عاطفه ، بی مهر و محبت هیچ است بی من و بی تو و آیین ِ رفاقت هیچ است! مثل ايام دگر بی ثمر و بی بار است به دل اَر عشق نباشد همه سالَت هیچ است عمرمان می گذَرد بی هدف و بیهوده گذر ثانیه و گردش ِ ساعت هیچ است‌ روزه و راز و نیاز و، سر به سجاده و مُهر دل اگر بشکنی هفتاد عبادت هیچ است! گر که صد مِی بخوری، بِه ز یکی نان بِبُری ! دست گیری نکنی آنهمه طاعت هیچ است توکه از حال ، سیصد و شصت بی خبری! پنج روزی مکن از حال سوالت، هیچ است !! ❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀ 📖@cofeh_shear📖
اینجا پر است از شعر و من ،جانا نمیابم تو را یا من تو را گم کرده ام، یا که تو گم کردی مرا ؟ در ازدحام برگ ها چون غنچه ی یاسی یقین.. عطر تو می پیچد ولی، رویت نمیبینم چرا اندر خزان عاشقی چشم انتظار رویش ام چون برگ پاییزی تنَم، تو چون بهار هستی که را ؟! هر روز در این بیت ها ،می‌گویم از دیدار تو اما نمی آیی و من بی تو شدم دیوان سَرا ! شاید بیایی از رَه و پیدا کنم روزی تو را هر صبح وعده میدهم این عاشق بیچاره را چشمم چو پایم پیر شد!، نا آمدی و دیر شد جز شعر ویران راهی نماند آواره را ❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀ 📖@cofeh_shear📖
گر تو اینبار آمدی ، باید بمانی بیشتر از نگاهم دردهایم را بخوانی بیشتر تا که من می‌گویم از حال نزار عاشقان تو بگویی خود ز عشق و شادمانی بیشتر روبرویت می نشینم در قفس مرغ دلم.. میزند پرپر به جان از هر زمانی بیشتر غرق دریای نگاهت میشوم ،بهر نجات.. قایق چشمت به سوی من بِرانی بیشتر دستهایم ناتوان است و دل از من خسته تر داستانی نو بگو ،از زندگانی بیشتر ! دوستت دارم بگویم چون همین شعر تو بگویی بیشتر من، ای فلانی بیشتر ❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀ 📖@cofeh_shear📖
تو در دست رقیبی و منم آن شاه مغلوبم مرا نایی نمانده تا به طبلِ جنگ بَرکوبم تمام سرزمینم را گرفته ملت تاتار ! ببین افتاده در خاکم، سراسر غرق آشوبم فتانده آتش هجرت شرر بر جسم بیجانم نه در راهت چنان سنگم، که من خشکیده چون چوبم ز هر ویرانه بگذشتم، خودم ویرانه ای گشتم غبار از خانمان عشق، به هر ویرانه می روبم ! نگر سردار چالاکت نیام از تیغ خالی کرد سپر انداختم تنها، مران از خویش محبوبم چو می‌گوید من ؛ بدان احوالِ من خوب است تو باور میکنی آیا که من بی وصلِ تو خوبم ؟! ❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀ 📖@cofeh_shear📖
" چوپان و گرگ و سگ" هر قصه ی چوپان دِه ،راز مگوی گرگ بود! غافل از آنکه کار سگ، خود آرزوی گرگ بود! همواره اندر کوه و دشت میرفت و او بی واهمه فارغ ز سود و از زیان، یا های و هوی گرگ بود شب، گوسفندان می‌شمُرد از گله اش یک کم نبود صبح سحر می آمد اما ظَن به سوی گرگ بود! افتاده چندین گوسفند خونین بدن در پیش ِ پا هرگز گمان بر سگ نبُرد ،در جستجوی گرگ بود یک شب ز پندارش نخفت، بر دیده اش سگ را گرفت! دریافت چوپان روی سگ بدتر ز روی گرگ بود گاهی هزاران گرگ ِ بَد از یک نگهبان بهتر است بدنامی از روز ازل در آبروی گرگ بود! دشمن خصالش کینه است، از آشنایان دور باش سگ را تو گفتی ای ،میشی به خوی گرگ بود!! ❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀ 📖@cofeh_shear📖
"چیزی نمانده از من" در پیله ی آغوش من پروانه بودی، ناگهان .. پرپر زدی تو بی خبر، بی قافله بی ساربان! در لحظه های امن ِ من ناگه شکستی پیله ات پرواز کردی از زمين ،یک شب بسوی آسمان سر تا به پایم شعله بود اما ندیدی شمعِ جان رفتی و حتی یک نظر بر ما نکردی زآن زمان در جمع یاران سوختیم از ما نمانده یک اثر خاموش و سرد و بی کَسیم ،تنها و زار و بی نشان چون کوه بودیم و ستُرگ، آتش به دل انداختی آتشفشان فوّاره کرد ،نه نای ماند و نه دهان ! چیزی نمانده از جز دیدن رویای تو امّید وصلت یک نفس در این جهان، یا آن جهان ... ❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀ 📖@cofeh_shear📖