نیمه های شب است
با صدای ضعیفی از آهنگی دلنشین بیدار میشوم
صدا را دنبال میکنم
در آشپزخانه رو به روی پنجره نشسته و دستش را دور لیوانِ چای حلقه زده و در حال تماشای شهر است
لای پنجره را کمی باز گذاشته و خودش را در صندلی جمع کرده
ملافه را دورش میپیچم
لیوان چای را کنار غزلیّات سعدی میگذارد و بدون اینکه نگاهم کند دستانم را میگیرد میان دستانش و میگوید:
بوی عید است...هوای نوبرانه...استشمام نمیکنی؟
شانه هایش را لمس میکنم و میگویم اگر هوای بوسیدنات بگذارد، اگر بوی موهایت رهایم کند بدم نمیآید...
سرش را بالا میآورد و سوالی نگاهم میکند
ادامه میدهم راستش من در جغرافیای تو زندگی میکنم جانا...
چشمانت تلفیق فصل هاست، آمیزهای از باران و آفتاب و شکوفه
و همین حالا که اینگونه از ذوقِ بهار آسمان را نشانه رفته ای وُ سعدی میخوانی وُ بنان گوش میکنی، حسرت میخورم که چرا نقاش نیستم تا چشم نوازترین لحظهی تاریخ در چند سال اخیر را به تصویر بکشم...
بلند میشود وُ در آغوشم میگیرد وُ میگوید:
جواب تو را سعدی میداند
و شعری زیر لب زمزمه میکند
دستِ چو منی قیامه باشد
با قامتِ چون تویی در آغوش...
#علی_سلطانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
📖@cofeh_shear📖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبحانه را میتوان
با دِسِرِ عاشقانه های شیرین میل کرد...
وقتی اَلَکی حواسم را پرتِ روزنامه خواندن کنم و
از فنجان تو چای بنوشم
و بعد با کلی آب و تاب بگویم:
عجیب است...
چقدر چایِ امروز خوش طعم شده...!
چشمانت به خنده بیفتد و
لقمه ی نیمه گاز زده ام
را از دستم بگیری و
بگذاری دهانت و
بگویی: عجیب تر اینکه نان و مُرَبایِ امروز هم طعم هیجان انگیزی دارد
و هضم این مزه های عجیب،
بوسه ای میخواهد
که از ابتدای صبح
روی لب های جنابعالی دارد
زبان درازی میکند!
#علی_سلطانی
#صبح_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
📖@cofeh_shear📖