eitaa logo
📖کـــافـــــــــہ شـــعــــــــر📖
3.4هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
7.8هزار ویدیو
20 فایل
همه شب نقش خیالاتِ تو هست و، دلِ من ، از تو ای ارام جانم ، خبری  نیست که نیست،، اشک می بارد زچشمم باز خاموشم ، خموش ، چون منِ دیوانه ،خونین جگری ، نیست که نیست ، #راحم_تبریزی ❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
مشاهده در ایتا
دانلود
بیکلام چو بستی در به روی من، به کوی صبر رو کردم چو درمانم نبخشیدی، به درد خویش خو کردم چرا رو در تو آرم من که خود را گم کنم در تو؟ به خود بازآمدم، نقش تو در خود جستجو کردم خیالت ساده دل تر بود و با ما از تو یک روتر من این ها هر دو با آئینه ی دل، روبرو کردم فشردم با، همه مستی به دل، سنگ صبوری را ز حال گریه ی پنهان، حکایت با سبو کردم فرود آی ای عزیز دل، که من از نقش غیر تو سرای دیده با اشک ندامت شستشو کردم صفائی بود دیشب با خیالت خلوت ما را ولی من باز پنهانی تو را هم ، آرزو کردم ملول از ناله ی بلبل مباش ای باغبان، رفتم حلالم کن اگر وقتی گلی در غنچه بو کردم تو با اغیار پیش چشم من، می در سبو کردی من از بیم شماتت، گریه پنهان در گلو کردم حراج عشق و تاراج جوانی، وحشت پیری در این هنگامه من کاری که کردم، یاد او کردم از این پس "شهریارا" ما و از مردم رمیدن ها که من پیوند خاطر با غزالی مشک مو کردم شهریار 📖@cofeh_shear📖
‍ باید گلی پرپرشده در خارها باشی تا ارزنی در قلب گندمزارها باشی بانوی زیباروی شهر زشت دلقک ها باید چو سوزن در دل انبارها باشی اندیشه هایت گرچه روشن مثل خورشیدند باید همیشه حبس در پندارها باشی موسیقیِ شیوای شیرینی به لب داری اما چرا باید به چنگ تارها باشی؟!؟ فرقی ندارد ،مرگ با این ماندن مشروط تا کی مونالیزا ی این دیوارها باشی طوطی صفت قند لبت را میفروشی و باید همیشه حبس در منقارها باشی دود از سرتو میرود تا سرفه های تلخ از چیست اینکه روشن از سیگارها باشی تخدیر چشمت راز یک افیونِ فتّان است باید کمی هم فکر این بیمارها باشی از تکه تکه ترمه ی دل نازکی هایت خورشید پوش خیمه ی ایثارها باشی گاهی عروس حجله های خون چکان ایل گاهی چنان اسطوره روی دارها باشی آجر به آجر عشق بر هم می‌گذاری تا زیباترین انگیزه در معمارها باشی بالا نخواهد رفت آن که پای تو خم نیست چون بهترین میزان این معیارها باشی گیسوی خود را میتکانی بر سر این شهر تا عطر ناب طبله ی عطارها باشی با این همه حُسنی که در ماه رخت داری باید عروس بهترین تالارها باشی دانی چرا یوسف دلت را برد و پنهان شد تا مشتری داغ این بازارها باشی باری، بگویم آخرین بیت دلم را که تو میتوانی چاره ی ناچارها باشی 📖@cofeh_shear📖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هیچ چیز پنهان نمی مونه، یک شبی یک جایی، نور که بزنه اون موقع می فهمیم چه خبره... بقول قدیمیا ماه که همیشه پشت ابر نمیمونه😏 شنیدم بوف هنگام سحر با درد می خواند که هرگز ماه پشت ابر تا آخر نمی ماند... 👇🍃👇 🪶❄️ ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐ 🍃👈 ❤تنها صداست که می ماند......❤ 🎙🎶@cofeh_deklameh🎶🎙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شاخ خشکیم به ما سردی عالم چه کند پیشِ ما برگ و بری نیست که سرما ببرد وحشی بافقی . 👇🍃👇 🪶❄️ ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐ 🍃👈 ❤تنها صداست که می ماند......❤ 🎙🎶@cofeh_deklameh🎶🎙
هر کجا آهی به لبهایت نشست هرکجا اشکی به رخسارت دوید هر کجا از عشق رازی گفته شد هر کجا گوش دلت شعری شنید ای امید جان به یاد آور مرا... گر شنیدی شاعری جان سوخته نقد جان در راه جانان داده است یا گر شنیدی دختری دور از دیار در دل ویرانه ای جان داده است ای امید جان به یاد آور مرا... باز اگر یک روز برفی در عبور برف در مژگان چشمت جان سپرد یا پس یک پنجره چشمی غمین گامهایت را به حسرت می شمرد ای امید جان به یاد آور مرا... روزگاری گر گذر کردی ز دشت بوته خاری زیر پاهایت شکست یا اگر گشتی اسیر سرنوشت اشک با غم معنی اش را می نوشت ای امید جان به یاد آور مرا... 📖@cofeh_shear📖
بسدے اے دل گئجہ لر حالیمے ویران ائلمه منے اینجیتمہ ڪونول گوزلرے گریان ائلمہ بے وفا یارہ اورڪ باغلاما سن بوشلا غمے عقل ڪے اوشدے باشمنان گوزومے تار ائلمہ چرخے سنسن فلڪین سنلہ بے یار اولمادے هچ اورگیم بسدے یغشدر بئلہ بیداد ائلمہ قوے نقدر ناز ائلیور ناز ائلسین نازلے نگار نازینے چڪمیہ خاطر اوزوے خار ائلمه بیلنین قدرینے بیل بیلمینے بوشلا براخ عالم عشقیدہ سن یوسیفی بیمار ائلمه قسمتیم اولمادے آے دل ڪے او دلدارہ چاتام لا اقل اوے گئجہ لر بئیلہ سن آزار ائلمہ یات ڪے شاید بو گئجہ عالم رویادہ گورڪ گورمسح دورما ڪونول داے منے هوشیار ائلمه قوے یاتم ترڪ ائلیم دنیانے غم باشدان آتاخ بلڪہ بیر دم گئجہ لر راحت وآسودہ یاتاخ نازینے چڪ بیلنین بیلمیینے هار ائلمہ یات ب دنیانے منہ چوبہ ے بیر دار ائلمه 📖@cofeh_shear📖
آخر قصه ،به معشوقه اش عاشق نرسید هیچ کس باید وشاید به علایق نرسید آفتاب آمد وگرما به سر دشت گذشت بر سر قله ی این دشت شقایق نرسید غرقه شد قایق جان از نفس باد جنون لیک افسوس به یک باد موافق نرسید عمر بگذشت ونماندست از او جز نفسی سالها طی شد وانسان به حقایق نرسید مژده ها داد که بعد از شب یلدا سحر است پس چرا هیچ به ما مژده ی صادق نرسید پُر بودی جمله ی دنیا به علایق عجب است ز چه رو جمله به این جمع خلایق نرسید آب بُرد رودِ دل عاشق دریا زده را لیک کس داد دلِ ساده ی عاشق نرسید علی_معصومی_زاده 📖@cofeh_shear📖
تنگ اگر باشد دلت، در قصر هم منزل کنی تنگ می‌گردد جهان، در تنگنای دیده‌ات ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ درود و صبخیر....... روزتون زیبـا ....... دلتون شاد...... کانون خانواده همیشه گرم ...... 📖@cofeh_shear📖
صبح رسم هر روز خداست... تا با تولدی دیگر، تو را به زندگی عادت دهد... آفتاب بر پلکهایت تار می نوازد... و تو را به بودن های بی تکرار،سوق می دهد... سلام صبحتون بخیرو خوشی ‎ 📖@cofeh_shear📖
در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع شب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع روز و شب خوابم نمی‌آید به چشم غم پرست بس که در بیماری هجر تو گریانم چو شمع رشته صبرم به مقراض غمت ببریده شد همچنان در آتش مهر تو سوزانم چو شمع گر کمیت اشک گلگونم نبودی گرم رو کی شدی روشن به گیتی راز پنهانم چو شمع در میان آب و آتش همچنان سرگرم توست این دل زار نزار اشک بارانم چو شمع در شب هجران مرا پروانه وصلی فرست ور نه از دردت جهانی را بسوزانم چو شمع بی جمال عالم آرای تو روزم چون شب است با کمال عشق تو در عین نقصانم چو شمع کوه صبرم نرم شد چون موم در دست غمت تا در آب و آتش عشقت گدازانم چو شمع همچو صبحم یک نفس باقیست با دیدار تو چهره بنما دلبرا تا جان برافشانم چو شمع سرفرازم کن شبی از وصل خود ای نازنین تا منور گردد از دیدارت ایوانم چو شمع آتش مهر تو را حافظ عجب در سر گرفت آتش دل کی به آب دیده بنشانم چو شمع 📖@cofeh_shear📖
حد اعلایی و با حداقل‌ها همنشین آه مرواریدِ اصلِ با بدل‌ها همنشین از معمّا ماندنت چندی‌ست لذت می‌بری ای سؤال مشکلِ با راه حل‌ها همنشین من به لطفِ دوستانت رفتم امّا سعی کن بعدِ من کمتر شوی با این دغل‌ها همنشین دل به مفهوم سیاهی کم‌کم عادت می‌کند چشم وقتی می‌شود با مبتذل‌ها همنشین گردن آویزی چنین را پاره کن، آزاد شو آه مرواریدِ اصلِ با بدل‌ها همنشین کاظم_بهمنی 📖@cofeh_shear📖
در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست می‌رسم با تو به خانه، از خیابانی که نیست می‌نشینی روبه رویم خستگی در می‌کنی چای می‌ریزم برایت توی فنجانی که نیست باز می‌خندی و می‌پرسی که حالت بهتر است؟ باز می‌‌خندم که خیلی! گرچه می‌دانی که نیست شعر می‌خوانم برایت واژه‌ها گل می‌کنند یاس و مریم می‌گذارم توی گلدانی که نیست چشم می‌دوزم به چشمت، می‌شود آیا کمی دست‌هایم را بگیری بین دستانی که نیست؟ وقت رفتن می‌شود با بغض می‌گویم نرو پشت پایت اشک می‌ریزم در ایوانی که نیست می‌روی و خانه لبریز از نبودت می‌شود باز تنها می‌شوم با یاد مهمانی که نیست رفته‌ای و بعد تو این کار هر روز من است باور اینکه نباشی کار آسانی که نیست 📖@cofeh_shear📖