استاد علی قمصری ملودی بختیاری ‌•━━━━━━━━━●─────• ⇆ㅤㅤ ↻ㅤ ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ ❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀ 📖@cofeh_shear📖

یڪ جرعه حس خوب 🔸 اجراے دلنشین ❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀ 📖@cofeh_shear📖

تقدیم تون❤ ❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀ 📖@cofeh_shear📖

برای رفیقت بفرست و آرزو کن به هرچیزی که لایقشه برسه❤️ 👇🍃👇 🪶❄️ ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐ 🍃👈 ❤تنها صداست که می ماند......❤ 🎙🎶@cofeh_deklameh🎶🎙

گرشا رضایی🎤 جاده و بارون گفتم: بالاخره که فراموشش میکنی، اینجوری نمی‌مونه. نفس عمیقی کشید و گفت: یاد بعضی آدما هیچوقت تمومی نداره. با اینکه نیستن، با اینکه رفتن، ولی هیچوقت خاطره‌شون تموم نمیشه. گفتم: ولی همین که نیستش، کم کم همه چی تموم میشه. گفت: نه! بودن بعضی از آدما، تازه از نبودنشون شروع میشه … ‌•━━━━━━━━━●─────• ⇆ㅤㅤ ↻ㅤ ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ ❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀ 📖@cofeh_shear📖

هر قطره باران همانند لبخند تو زیباست ای کاش هر روز و هر شب باران می بارید تا زندگی ات پر از لبخند شود و جایی برای اشک نماند... ❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀ 📖@cofeh_shear📖

‌ همه جا می خوانمت به شعر غزل ، ترانه ، سپید در هم می پیچم افکار عاشقانه ام را دهلیزه های قلبم پر شده از رنگین کمان پررنگترین قرمز به شوق آمدم از احساس سر می دهی دوستت دارمی رویاهایم را به نیلوفران آبی می سپارم همه جا حضور تو پیداست جهانم زیبا نگاهم شیدا دستانم را به بازوانت سپرده شکوه عشق را به فریادی شاعرانه هدیه می دهم به رخ افتاب و مهتاب ندیده تو #ثریا_شجاعی_اصل ‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀ 📖@cofeh_shear📖

می گشت پدر در پی عیاشی و مستی زین رو همه ی درد جهان سهم پسر شد.. 👇🍃👇 🪶❄️ ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐ 🍃👈 ❤تنها صداست که می ماند......❤ 🎙🎶@cofeh_deklameh🎶🎙

چشم ‌وا کن شش جهت یارست و بس هر چه خواهی‌ دید، دیدارست‌ و بس سبحه بر زنار وهمی بسته‌اند این‌گره‌ گر واشود تارست و بس گر بلند و پست نفروشد تمیز از زمین تا چرخ هموارست و بس #بیدل_دهلوی #صـبح_بـخیـر ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀ 📖@cofeh_shear📖

🔴تاجری بودعقیم. هرچه زن می گرفت بچه اش نمی شد و زنها را روی اصل نزاییدن با زور طلاق می داد. بعد از اینکه چند زن گرفت و طلاق داد، دختری را عقد کرد. این دختر مادری داشت آتشپاره و خیلی زرنگ. دختر که به خانه تاجر رفت یک هفته بعد از آن مادرش قدری خمیر درست کرد و روی شکم دخترش گذاشت و رویش پوست کشید و به دختر گفت:« هروقت که تاجر به خانه آمد به او بگو من بچه دار هستم.»😳 دختر گفت:« مادرجان، من که بچه ندارم. تو قدری خمیر روی شکم من گذاشته ای. من چطور بگویم بچه دارم؟»🏃‍♂️ مادرگفت:« نترس بچه خمیره، خدا کریمه» و هر طوری بود دختر را متقاعد کرد. تاجر که شب به خانه آمد، .... 👈ادامه داستان.. https://eitaa.com/joinchat/2388852909Cd7d81e06c2 https://eitaa.com/joinchat/2388852909Cd7d81e06c2

گاهی وقت ها فراموش کن که کجایی به کجا رسیدی ، به کجا نرسیدی گاهی وقت ها فقط زندگی کن یه وقت هایی در جواب خودت که پرسید چرا اینجایی؟ چرا اینجای زندگی گیر کردی اشتباه از خودت بود.. لبخند بزن و بگو تلاشمو کردم ، کم نزاشتم اما نشد یه وقت هایی دست از جنگیدن بردار بنشین و تماشا کن یه وقت هایی بیخیال نداشته هات ، غم ها بیخیال هرچه که آمده تا تو را ناارام کند شو نفس بکش! و فقط کمی زندگی کن.. 🌱" آهای تویی که با وجود تموم سختی ها و محدودیت هات هم چنان داری ادامه می دی دمت گرم......❤️ 🎙 #گیلدخت 📖@cofeh_shear📖