eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.7هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
676 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/amola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaoa_110
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙شهید مطهری: بر کدام حسین باید گریست و ما بر کدام‌ حسین می‌گرییم؟ ‌ ‌ ♨️http://eitaa.com/cognizable_wan
میگن دوتا آدم هیچوقت ب زندگی عادی برنمیگردن کسایی ک جنگ و تجربه میکنن و کسایی ک عاشق میشن دسته دوم بَدِ اوضاشون✨ http://eitaa.com/cognizable_wan
◼ حوادثی که بعد از شهادت امام حسین (ع) رخ داد: ❌ پس از شهادت امام حسین (علیه السلام)، عمر سعد (لعنت الله علیه) در همان روز عاشورا سر مقدس حضرت اباعبدالله علیه السلام را توسط خولی برای عبیدالله بن زیاد لعنة الله علیه فرستاد، 🔺سپس دستور داد سرهای بقیه یاران و شهدای کربلا را از تن جدا کردند و به شمر ، قیس بن اشعث و عمروبن حجاج سپردند تا آنها را به کوفه برسانند و آنها نیز همراه با سرهای مقدس شهدا وارد کوفه شدند. ◼ حرکت کاروان اسرا به سمت کوفه: 🔺عمر سعد ملعون روز عاشورا و فردای آن روز را تا هنگام ظهر در کربلا ماند و سپس به همراه بازماندگان اهل بیت امام حسین و اسرای کربلا به راه افتاد و زنان حرم اباعبدالله را برشتران عریان که گلیمهای پاره‌ای روی آنها انداخته بودند بدون محمل یا سایبانی سوار کردند و آنها را با اینکه امانتهای بهترین پیامبر خدا بودند با صورت های باز و بدون نقاب در میان دشمنان به راه انداختند.😭😭 🔺در حالی که اهل بیت در اوج مصیبت و غم و اندوه بودند همچون اسیران روم با آنان رفتار کردند ، شاعری که خدا جزای خیر به او بدهد چنین می‌گوید : آیا این عجیب نیست که بر پیامبری که از بنی هاشم است درود می‌فرستند و در عین حال فرزندانش را بکشند؟. 🔺 روایت شده که تعداد سرهای اصحاب امام حسین علیه السلام ۷۸ سر بود که قبایل عرب برای این که نزد عبیدالله بن زیاد و یزید بن معاویه( لعنت الله علیه) ارج و قربی پیدا کنند آنها را بین خودشان تقسیم کردند و سرهای شهدای کربلا را به همراه اسرا به کوفه بردند .😭😭 منبع: کتاب لهوف سیدبن طاووس صفحه ۱۹۸ 🔷http://eitaa.com/cognizable_wan
🚨 ⚠️📸 متاسفانه باخبر شدیم اپراتورهای ایرانسل و همراه اول دست از بی شرفی برنداشتند و همچنان به فکر غارت جیب مردم هستند. این دو اپراتور بسته های اینترنت خود را بر روی رومینگ بین الملل تنظیم کرده اند و به همین خاطر بسته های اینترنتی ما خیلی سریع تموم میشه. چنین وضعی مثل این‌است که شما دارین در خارج از کشور اینترنت آزاد مصرف می کنید با همان هزینه وحشتناک و سرسام آور اما راهکار چیست....؟ 🔸 همراه اولی ها کد👇👇 *10*29*2# 🔹 ایرانسلی ها کد👇👇 *1111*2# را شماره گیری کنند تا رومینگ خط تلفن شون قطع بشه و هزینه که مصرف می کنند طبق سرور های ایران باشه نه خطوط بین الملل. پ.ن: یعنی تف به ذات کثیف تون که مردم درگیر دو ویروس وحشتناک روحانا و کرونا هستن شماهم جای اینکه کمکی کرده باشین شدین کاسبان جان مردم. http://eitaa.com/cognizable_wan 📡 شماهم درگروه و کانال هاتون منتشرکنیدتا همه مطلع شوند و هرچه زودتر جلوی این اپراتورها گرفته شود. 👇🏻👇🏻👇🏻 http://eitaa.com/cognizable_wan
پس از رفتن ابن‌سعد و یارانش، جماعتی از بنی‌اسد که در نزدیکی کربلا منزل داشتند به صحنه کربلا وارد شدند و چون آن بدنهای پاک و مقدس را به آن وضع دیدند دانستند که این بدنها، اجساد مطهر حسین علیه السلام و یاران اوست، پس صدا به شیون و زاری بلند کردند و در شب موقعی که ایمن از دشمن بودند بر امام حسین علیه السلام و یارانش نماز گذاردند و آنها را دفن نمودند. امام علیه السلام را در موضع فعلی آن و علی اصغر را پایین پای آن حضرت علیه السلام دفن کردند، قبری هم برای اهل بیت امام علیه السلام حفر نمودند و قبری نیز برای یاران امام علیه السلام در پایین پای حضرت علیه السلام در نظر گرفتند و آنان را در آنجا به خاک سپردند. بدن مبارک عباس علیه السلام را نیز در همان قبری که فعلاً قبر او شناخته می‌شود و در همان جایی که به شهادت رسیده بود دفن نمودند.[۱] اما بر پایه نقلی دیگر، «دفن شهدا برای بنی‌اسد امکان پذیر نبود، زیرا آنان اهل روستاهایی بودند که در میدان نبرد شرکت نداشتند و بدون راهنمایی کسی که از همه آن شهیدان شناخت کامل داشته باشد قادر به شناسایی و دفن آنان نبودند به ویژه آن که سرهای شهدا را بریده بودند از این‌رو دفن دقیق و همراه با شناخت شهدا بدون وجود راهنمایی آگاه، امکان پذیر نبود و از سوی دیگر با توجه به این باور که کار دفن امام علیه السلام را کسی جز امام علیه السلام نمی‌تواند بر عهده بگیرد. ناگزیر ما را به این مطلب می‌رساند که این راهنما باید امام سجاد علیه السلام بوده باشد. اما این حضور باید به صورت خارق‌العاده بوده باشد، چرا که ایشان در آن زمان دربند اسارت دشمنان بسر می‌برد. با توجه به این گفته، برخی دیگر از مصادر شیعی چنین بیان داشته‌اند که: بنی‌اسد در دفن شهدای کربلا، متحیر و سرگردان بودند، چرا که کوفیان بین سرها و بدنهای شهدا جدایی انداخته بودند و بدنها قابل شناسایی نبودند. در این هنگام امام سجاد علیه السلام به کربلا تشریف آوردند و آنان را در این امر یاری کردند. ایشان با یاری مردان بنی‌اسد نخست پیکر مطهر پدر بزرگوارشان را پیدا کردند و پس از گریه زاری فراوان، آن را روی قطعه حصیری ‌گذاشتند و به آرامگاه فعلی‌اش آوردند؛ سپس اندکی از خاک محل دفن را کنار زدند قبری ساخته و پرداخته ظاهر شد. سپس امام زین‌العابدین علیه السلام دستها را زیر بدن مبارک امام حسین علیه السلام قرار دادند و فرمودند: «بسم الله و فی سبیل الله و علی ملة رسول الله صدق الله و رسوله ماشاءالله،و لاحول و لاقوة الا بالله العلی العظیم». آنگاه به تنهایی، بدن مطهر را در داخل قبر گذاشت؛ ایشان در حالی که دیگران را از کمک در تدفین امام علیه السلام، باز می‌داشت فرمودند: «با من کسانی هستند که مرا یاری دهند». وقتی حضرت علیه السلام بدن را در قبر نهاد صورت مبارکش را بر گلوی بریده ابی عبدالله الحسین علیه السلام نهاد و در حالی که اشک بر گونه‌هایش جاری فرمود: «طوبی لأرض تضمنت جسدک الطاهر فان الدنیا بعدک مظلمه و الآخره بنورک مشرقه و اما اللیل فمسهد و الحزن فسرمد او یختار الله لاهل بیت دارک التی انت بها مقیم و علیک منی السلام یابن رسول الله و برکاته؛ چه مبارک است زمینی که بدن مطهر تو را دربرگرفته است؛ دنیا بعد از تو تاریک است و آخرت با نور جمال تو روشن و نورانی. بعد از تو شبهای‌مان سخت و حزنهایمان طولانی است؛ تا آن زمان که خداوند سر منزلی را که تو مقیم آن شده‌ای برای اهل بیت علیهم السلام و خاندانت اختیار کند. ای زاده رسول خدا صلی الله علیه و آله سلام و رحمت خدا و برکات او بر تو باد». آنگاه قبر را پوشانید و با انگشت مبارک روی قبر امام علیه السلام نوشتند: «هذا قبر الحسین بن علی بن ابیطالب علیه السلام الذی قتلوه عطشانا غریبا». سپس برادر گرامی‌اش - علی اکبر علیه السلام - را در پایین پای امام علیه السلام دفن کردند و بقیه هاشمیین و اصحاب را در قبر دیگر در زیر پای امام حسین علیه السلام دفن نمودند. سپس امام علیه السلام به همراه بنی‌اسد به نهر علقمه رفتند؛ در آنجا با مشاهده پیکر پاک عمویش - عباس علیه السلام،- خود را بر روی بدن ابوالفضل علیه السلام افکند و گلوی مبارکش را بوسید. امام علیه السلام در حالی که به شدت می‌گریست، ‌فرمود: «علی الدنیا بعدک العفا یا قمر بنی‌هاشم و علیک منی السلام من شهید محتسب و رحمة الله و برکاته؛ بعد از تو ای قمر بنی‌هاشم خاک بر سر این دنیا؛ و سلام من به تو و رحمت و برکات الهی بر تو باد». آنگاه برایش قبری حفر کرد و همانند پدر شهیدش به تنهایی او را درون قبر گذاشت و به بنی‌اسد فرمود: «کسی با من هست که کمکم می‌کند» سپس بدن شریف عباس علیه السلام را دفن کردند».[۲] ادامه در👇👇👇
این گزارش به وسیله روایتی که از امام رضا علیه السلام نقل شده نیز تأیید می‌شود. راوی می‌گوید: «من نزد امام رضا علیه السلام بودم که علی بن ابی‌حمزه، ابن‌سراج و ابن‌مکاری بر حضرت علیه السلام وارد شدند. علی پس از گفتگو با حضرت علیه السلام درباره امامت ایشان، گفت: "از پدران شما برای ما روایت کرده‌اند که کار امام علیه السلام را کسی جز امامی مانند خودش بر عهده نمی‌گیرد.[پس چگونه است که پس از شهادت پدر بزرگوارتان امام موسی کاظم علیه السلام شما حضور نداشتید و متقبّل امر کفن و دفن ایشان نشدید]" امام علیه السلام فرمود: "بگو ببینیم حسین بن علی علیه السلام امام بود یا غیر امام؟" گفت: "امام علیه السلام بود". فرمود: "چه کسی عهده‌دار کارش بود." گفت: "علی بن الحسین علیه السلام" فرمود: "علی بن الحسین علیه السلام کجا بود. "گفت:" در کوفه در زندان ابن‌ زیاد." امام علیه السلام فرمود: "چگونه در حالی که زندانی بود عهده‌دار کار پدرش گردید." گفت: "دور از چشم آنان رفت و پدرش را کفن و دفن نمود و بازگشت." امام علیه السلام فرمود: "آن کسی که به علی بن الحسین علیه السلام امکان داد به کربلا برود و کار پدرش را بر عهده بگیرد به صاحب این امر نیز امکان می‌دهد که به بغداد برود و کار پدرش را عهده‌دار گردد."»[۳] آنچه که در این روایت به صراحت بدان اشاره شده است خارق‌العاده بودن حضور امام سجاد علیه السلام در کربلا و همراهی با بنی‌اسد در تدفین شهدای کربلا است. ..... ۱. الارشاد،مفید، ج2، ص114 اعلام الوری، ج1، ص417. ۲. مقتل مقرم، صص319-321. ۳. رجال الکشی، صص463-464 ؛ بحارالانوار ،ج45، ص169.
آدم ها آنطور که بزرگ شده اند، فکر میکنند! کسی که تفکرش باتو متفاوت است، دشمنت نیست؛ انسان دیگریست! http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️💫❤️ *آقایون و خانمها بخونن* *هميشه صادق باشيد* صداقت شما هيچوقت از ياد همسرتان نخواهد رفت و بي‌صداقتي نيز براحتي میتواند اعتماد همسرتان را ازشما سلب، و او رابه شما بدبين كند وهمين باعث ازبين رفتن عزت شما شود ❤️💫❤️ http://eitaa.com/cognizable_wan
🌷 آقایون مهربون 💞 در مواقعی که همسرتان 💞 در حال انجام دادن کاری مثل : 👈 ظرف شستن 👈 جارو کشیدن 👈 غذا پختن 👈 اتو زدن و... باشد 💞 به سمت او بروید 💞 و از پشت ، او را در آغوش بگیرید. 💞 او را ببوسید 💞 و از زحماتش، تشکر نمایید http://eitaa.com/cognizable_wan
. . ❤❤ . 🔮 . -سلام -😐..باز هم شما؟! شما دست بردار نیستین،؟ -ببخشید...اصلا من قصد مزاحمت ندارم...ولی حرفم رو باید بزنم... -چه حرفی آخه؟!من حرفی ندارم... -اما من دارم 😕 اجازه بدین بگم 🙏 -گرچه مایل نیستم بشنوم ولی بفرمایین... -راستیتش من به شما... -نمیخواد ادامش رو بگین...پس حدسم درست بود😑این همه نقش بازی کردن ها همه با هدف بود -چه نقش بازی کردنی؟!😯 -انتظار ندارین باور کنم یه شبه به راه راست هدایت شدین و... -نمیدونم شما چرا اینقدر بدبین هستین ولی من تغییرم اصلا به خاطر شما نبود...به خدا شهدا بود... -بیچاره شهدا...چه کسایی ازشون دم میزنن 😁...آقای به اصطلاح مذهبی...توی طلاییه شما و دوستاتون پشت سر ما بودین و من همه حرفاتون رو شنیدم...شاید خواست خدا بود که بشنوم و گولتون رو نخورم -میدونم چی میگید😔ولی من اون روز هنوز عوض نشده بودم -شما دقیقا فرداش اومدین جلوم رو گرفتین... -میدونم...چجوری بگم...من درست هنون شب خواب دیده بودم. -خواب؟؟؟؟چه خوابی؟!😐 -خواب شهدا رو😕 -یعنی انتظار دارین من این حرفها رو باور کنم؟! ببینید شهدا خیلی احترام دارن و بهتره مسخره دست ما نشن...چطور بگم...ولی بین شما و شهدا هیچ وجه اشتراکی نیست...پس سعی نکنید خودتونو به دروغ بهشون بچسبونید 😐 -اما... -من دیگه حرفی ندارم باهاتون... نزاشت حرفم رو ادامه بدم و سریع به سمت در دانشگاه حرکت کرد 😕 بغضم گرفته بود... میخواست اشکم دربیاد ولی به زور جلوی خودم رو گرفتم... از خودم...از دنیا...از همه چیز داشت حالم بهم میخورد 😕 شاید راست میگفت...بین من و شهدا هیچ وجه اشتراکی نیست . 🔮از زبان مریم بعد از صحبت با اون پسر سریع به سمت در خروجی حرکت کردم... منتظر تاکسی بودم که دیدم یه ماشین از اونور بوق میزنه... اول بی اعتنا بودم که دیدم در عقب باز شد و معصومه اومد بیرون -مریم جوون...مریم جوون بیا اینور... نگاه کردم دیدم آقا میلاد هم تو ماشین نشسته... -رفتم عقب ماشین پیش معصومه نشستم و آقا میلاد هم گفت: -سلام بر خانم آینده 😊خسته نباشید... -سلام...لطف دارین...شما ها چرا اومدین اینجا؟! معصومه: راستش اومدبم جلو در خونتون دنبالت که بریم بیرون مامانت گفت دانشگاهی...آدرس دانشگاه رو گرفتیم و اومدیم... -ای بابا...چرا زحمت افتادین آخه؟! -چه زحمتی...حالا حالاها مونده ما و آقا میلاد بیایم دنبال شما راستی میلاد این همون دانشگاه که خاله اکرم میگفت آقا سهیلم اینجا درس میخونه. پرسیدم کدوم سهیل؟😯 -همون سهیل که بچگی ها باهامون بازی میکرد دیگه.. . http://eitaa.com/cognizable_wan
. . ❤❤ . 🔮 . راستی میلاد این همون دانشگاه که خاله اکرم میگفت آقا سهیلم اینجا درس میخونه... پرسیدم کدوم سهیل؟! -همون سهیل بچگی ها باهامون بازی میکرد دیگه... -آهاااااا....ااااااا...راست میگی؟! خیلی دوست دارم ببینمش چه شکلی شده...خیلی مظلوم بود بچگیاش 😀 -ارهه...خنگ بود -نههه...پسر خوبی بود -من فکر کردم هم دانشگاهی هستین حتما میشناسیش...میخواستم خبرشو از تو بگیرم -نه...من نمیدونستم اینجا دانشگاه میاد در حال صحبت با معصومه بودیم که میلاد گفت: خب دیگه حالا انگار کی هست اینقدر مهمه دیدنش براتون 😀 خلاصه دعوتش میکنیم میاد میبینیمش دیگع... خب حالا عروس و خواهر شوهر بگین کجا بریم؟! من سرم رو از خجالت انداختم پایین و چیزی نگفتم که معصومه گفت: میلاد ببرمون یه رستوران خوب... من گفتم: نه من مزاحم نمیشم...میرم خونه... -کجا میری...تازه پیدات کردیم عروس خانم ... -آخه زشته😕 -چه زشتی؟! داداش میلادم حالا خرج ها داره... و به سمت رستوران را افتادیم.. معصومه دختر مهربون و خوبی بود و هنوز مثل بچگیاش شیطون بود... تو رستوران رفتیم و نشستیم منتظر بودیم تا غذاها رو بیارن... خیلی خجالت میکشیدم... نمیدونم چرا ولی احساس میکردم تپش قلب دارم و قلبم درد میکنه... خیلی وقت بود همچین حسی نداشتم... خلاصه اونروز گذشت و 🔮از زبان سهیل رفتم تو دفتر و همش به حرفاش فکر میکردم... صدبار قضیه رو با خودم مرور میکردم 😕 و هربار هم حق رو به اون میدادم...شاید منم بودم باور نمیکردم یه شبه یه نفر بخواد عوض بشه نمیدونستم چیکار باید کنم داشتم دیوونه میشدم... ای کاش هیچوقت نمیدیدمش... ای کاش اصلا اون خواب رو نمیدیدم 😔 سرم رو روی میز گذاشتم و و آروم گریه کردم که به صدای باز شدن در اتاق به خودم اومدم... -سلام آقا سهیل سرم رو بالا آوردم...فرماندمون بود -سلام سید جان...خوبی؟! -سهیل گریه میکردی؟! -من؟! نه...نه...حساسیت فصلیه 😕 -ای بابا...یه جوشونده بخور خوب میشی -ای کاش با جوشونده خوب میشدم 😕 -حالا نگران نباش...چیزی نیست که -ان شاالله -راستی سهیل باید برنامه ریزی کنی ها...راهیان نور نزدیکه -من؟!😯 -آره دیگه...مسئول دفاع مقدس ناسلامتی تویی دیگه 😐 -آخه من رو شهدا راه نمیدن که -این حرفها چیه...شهدا مهربون تر این حرفان...کافیه فقط یه قدم بر داری براشون -هعیییی 😢 . . http://eitaa.com/cognizable_wan
. . ❤❤ . 🔮قسمت_بیست_و_دوم -آره دیگه...مسئول دفاع مقدس ناسلامتی تویی دیگه 😐 -آخه من رو شهدا راه نمیدن که -این حرفها چیه...شهدا مهربون تر این حرفان...کافیه فقط یه قدم بر داری براشون -هعیییی 😢 -پوسترها و اینا آماده ان ...فقط ثبت نام و هماهنگی و اینا با تو -باشه...توکل به خدا از دفتر بیرون اومدم و به محل ثبت نام رفتم... نوشته ی بالای بنر بدجور دلم رو هوایی کرد من رو یاد خوابم انداخت... بزرگ نوشته بود... محل ثبت نام دعوت شدگان شهدا...😔 🔮از زبان مریم یه زهرا رو تو حیاط دانشگاه دیدم -سلام عروس خانم -سلام زهرایی...خوبی؟! -ممنون...چه خبرا؟! -سلامتی...تو چه خبرا؟! -هیچی؟!راستی راهیان نور نمیای؟! -خیلی دوست داشتم بیام ولی خودت که میدونی چه قدر این ایام سرم شلوغه 😕 -آره...ان شاالله سال دیگه با آقات میری دیگه 😊 -ان شاالله...ولی فعلا که نسبت به راهیان و اینا علاقه ای نشون نداده...فک کنم امسال شهدا ما رو دعوت نکردن 😔 -ببینه تو دوست داری حتما میبرتت دیگه... -ان شاالله... -آها...راستیییی...رفتم ببینم قضیه ثبت نام چجوریه و اینا دیدم مسئول راهیان عوض شده... -خب به سلامتی -نههه..اخه جالب اینجاعه که اون پسره شده مسئولش -کدوم پسره؟!😯 -بابا همون که هی میاد باهات حرف بزنه و تو ازش خوشت نمیاد -جدا؟؟؟؟اخه چی بگه آدم...یعنی یه تحقیق نمیکنن مسئولیت میدن به اینا😑حتما گول ریشش رو خوردن -شاید واقعا پسر خوبی شده -بعید میدونم 😐 . . چند روز گذشت و ما هم مشغول خرید عروسی و اینا بودیم... آقا میلاد اصرار داشت عروسی زودتر برگزار بشه... دلیل اصرارش رو نمیدونستم ولی چون خودمم مشکلی نداشتم قبول کردم... هر روز که بیرون میرفتیم و زیاد راه میرفتیم یه درد خفیفی تو قلبم حس میکردم ولی بهش بی توجه بودم راستیتش از بچگی یه مشکل قلبی داشتم ولی با قرص و دارو که میخوردم حل شده بود و خیلی وقت بود دکتر نرفتم😕 . یه روز که بیرون رفته بودیم آقا میلاد گفت: نظرتون چیه امروز ناهار بریم جیگر بزنیم؟! که معصومه سریع گفت: واییی من عاشق جیگرم😍مریم جون نظر تو چیه؟! نمیدونستم چی بگم...ولی قبول کردم. رفتیم تو جیگرکی و یهو دیدم آقا میلاد 30 سیخ جیگر سفارش داد😨 -چه خبره آقا میلاد 😯 -آخه جیگر با یکی دو سیخ که معلوم نمیشه😊بخورین مطمئنم بازم میخواین...جیگرهای اینجا حرف نداره😆 . بعد چند دیقه جیگرها رو آوردن و شروع به خوردن کردیم...آقا میلاد و معصومه تند تند میخوردن و من به زور سه سیخ رو خوردم... که معصومه گفت: -فک کنم دوست نداریا مریم جون؟!😯 . .http://eitaa.com/cognizable_wan
🏴 امام زین العابدین (ع) : اَلرِّضا بِمَکروهِ القَضا ، مِن اعلی الدَرَجاتِ الیَقینِ راضی بودن به سخت ترین مقدرات الهی از عالی ترین مراتب ایمان و یقین خواهد بود. 🏴 شهادت حضرت امام زین العابدین (ع) بر تمام شیعیان تسلیت باد.
اگر منظور حسین(ع)، جنگ در راه خواسته‌های دنیایی بود، من نمی‌فهمم چرا خواهران و زنان و اطفالش به همراه او بودند؟ پس عقل چنین حکم می‌کند که او فقط به خاطر اسلام فداکاری خویش را انجام داد 👤چارلز دیکنز ⚫️ http://eitaa.com/cognizable_wan
🕌 (عنایت امام حسین (علیه السلام) به زوّار) 🦋روزی مردِ زائر وارد یکی از قصابی های کربلا می شود و مقداری گوشت می خرد و به حرم امام حسین (علیه السلام) می رود، بعد از زیارت به خانه برگشته و گوشت را به همسرش می دهد و می گوید آبگوشتی درست کن ظهر که می شود همسرش به مرد می گوید گوشت نپخته است و مرد می گوید اشکالی ندارد صبر کن تا شب بپزد. شب که می روند سراغ گوشت می بینند گوشت اصلا نپخته است و مرد قصاب را سرزنش می کنند که گوشت بی کیفیت به آنها داده است و می گذارند تا صبح بپزد. صبح بیدار شدند دیدند گوشت هنوز نپخته است مرد با عصبانیت ظرف غذا را می برد قصابی و می گذارد روی میز و می گوید مرد حسابی ما زائر امام حسین (علیه السلام) هستیم بی انصافی است به ما گوشت بی کیفیت بدهی، از دیروز صبح که گوشت را خریدم تا امروز صبح گوشت اصلا نپخته است. قصاب لبخندی زد و به او گفت وقتی گوشت را خریدی مستقیم رفتی داخل حرم امام حسین (علیه السلام) ؟ زائر گفت چطور ؟ بله رفتم قصاب گفت مگر نمی دانی گوشتی که وارد حرم امام حسین (علیه السلام) شود آتش به او کارساز نیست، اگر می دانستم قصد زیارت داری قبلش به تو می گفتم. در روایات آمده است سوزاندن بدن زائر امام حسین (علیه السلام) بر آتش جهنم حرام است. 📚کتاب داستان های شگفت آیت الله دستغیب (ره) http://eitaa.com/cognizable_wan
🌷 برادران متأهل و خانواده دوست 🌸 بدانید که خانمها دوست دارند ؛ 🌸 در زمانی غیر از ارتباط جنسی ، 👈 همسرشان به سمتشان بیاید . 👈 با وی ، بازی و شوخی کند . 👈 ابراز عشق و علاقه کند . 👈 حرفهای عاشقانه بزند . 👈 و بسیار محبت کند . http://eitaa.com/cognizable_wan
🌷 برادران متأهل عزیز در زمان‌هایی مثل دیدن تلوزیون 👈 که در کنار همسرتان نشستید ، 💞 گاهی دست او را بگیرید 💞 گاهی موهایش را نوازش کنید 💞 گاهی نگاهی عاشقونه بهش کنید 💞 گاهی بی بهونه بوسه ای نثارش کنید زنان دوست دارند 👈 که همسرشان ، همیشه به آنها توجه کند http://eitaa.com/cognizable_wan
🔴 شوخی با نامحرم ممنوع امروزه در فضای مجازی شاهد تشکیل هستیم که به گفتگو های سیاسی و دینی و اجتماعی می پردازند و متاسفانه در این بین با نام اهل بیت(ع) و شهدا دیده می شود که دختران و پسران انقلابی بدون هیچ محدودیتی با هم به می پردازند. این آسیب بسیار جدیست. عده ای در تلاش هستند این مرزهای حد و حدود شرعی را جابجا کنند و را در جامعه عادی سازند. ⭕️از این جهت بر برادران و خواهران مومن و انقلابی لازم است مسئله را فراموش نکنند و به افراد را بدهند. در مورد شوخی با نامحرم به این روایت توجه کنید..👇👇 ابوبصیر می گوید: در کوفه برای زنی قرآن می خواندم، یک بار در موردی با او کردم. بعد از مدّتی خدمت امام باقر (علیه السلام) رسیدم،امام مرا مورد مؤاخذه و سرزنش قرار داد و فرمودند: «کسی که در خلوت مرتکب گناه شود، خداوند به او نظر لطف نمی کند، چه سخنی به آن زن گفتی؟؟!! وی می گوید:از شرم و خجلت سر در گریبان افکندم و . امام باقر (علیه السلام) فرمودند: «شوخی با زن نامحرم را .» 📗بحارالانوار ج۴۶ ص۲۴۷ http://eitaa.com/cognizable_wan
▪️ ▪️ 🍃 فکر نکنید چون دیگر زن و شوهر هستید و چندین سال از زندگی مشترکتان می‌گذرد، باید نسبت به وضع ظاهرتان بی‌خیال شوید...! 👈 چرا که در روایات اسلامی هم نسبت به این که هر کدام از زن و شوهر خودش را برای همسرش آراسته کند، تاکیدات و سفارشات بسیار فراوانی وجود دارد. 👈 پس بهتر است که دست از شوریدگی و نامرتب بودن بردارید، موهایتان را ژولیده و درهم رها نکنید و به خودتان برسید!  👈 همسرتان مطمئناً شما را همان گونه که هستید دوست دارد، با این حال چرا سعی نمی‌کنید خود را به بهترین شکل نشان دهید؟ 👈 به این ترتیب به او نشان می‌دهید که حضور او و تاثیری که بر او می‌گذارید برایتان مهم است. ‎‌‌‌ http://eitaa.com/cognizable_wan
معمولی به دنیا بیای به یک مدرسه معمولی بری در یک دانشگاه معمولی قبول بشی یک شغل کارگری یا کارمندی معمولی داشته باشی با یک دختر یا پسر معمولی ازدواج کنی یک بازنشستگی عادی با حقوق معمولی داشته باشی در آخر هم خیلی معمولی بر اثر سکته بمیری و بعد از یک مدت فراموش بشی واقعا فکر میکنی معنی واقعی زندگی اینه؟ اگر میخوای خلافشو ثابت کنی، از امروز تصمیم بگیر و از زندگیت یه شاهکار خلق کن 🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
برعکس عمل کن! ده روز، احساسِ یک انسانِ با اقتدار و قوی را داشته باش و از تهِ دل اقتدار و شادی را حس کن به جای اینکه احساسِ یک آدم ضعیف و غمگین را داشته باشی چه فکر کنی ضعیف هستی و چه قوی، درهر دو صورت داری به خودت درست میگویی، چون آنچه تو می‌خواهی همان بدست خواهی آورد، پس چه بهتر که تصمیم با ارزشی در راستای بهترین شدن و یک شدن باشد. جهان تو را به سمتِ آنچه که رفتار میکنی سوق میدهد. 🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 🌹کشف نیزه شکسته های روز عاشورا در کربلا!!! ♦️محل کشف کف العباس در عمق 8 متری سطح زمین!!!!(پخش شده از صدا و سیما)  
❤️✨❤️ *آقایون بخونن* 🍃مرد بایستی به همسر خود، بخصوص در حضور دیگران احترام بگذارد. این احترام باید توأم با صمیمیت و مهربانی باشد. 👈 نیازمند دریافت محبت و احترام از شوهر است 👌به ویژه هنگامی كه در حضور دوستان و آشنایان قرار داشته باشد. این امر باعث می شود كه زن از داشتن شوهر احساس افتخار و سربلندی كند 💜و این احساس، شوق او را به زندگی زناشویی و آمادگی وی را برای گذشت 👌و بردباری در برابر محرومیت ها و سختی های احتمالی بیشتر میكند. ❤️💫❤️ http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ایشون گرون ترین گوسفند دنیاست که هفته‌ی اخیر در اسکاتلند با قیمت معادل ۱۰ ميليارد تومن فروخته شده. قیمت کارشناسی شده‌اش ۲۶۰ میلیون تومن بوده ولی در حراجی تا ۱۰ میلیارد تومن بالا میره! آخرشم سه تا مزرعه‌دار به صورت اشتراکی میخرنش تا در سه مزرعه از وجودش بهره ببرند. http://eitaa.com/cognizable_wan
در هجده سالگی، نگران تفکر دیگران در مورد خودتان هستید وقتی چهل ساله میشوید، اهمیتی نمی دهید که دیگران در مورد شما چه فکر میکنند و زمانی که شصت ساله میشوید، پی میبرید که اصلا هیچکس در مورد شما فکر نمیکرده است! وای که چه آسان هدر میدهیم عمر خویش را فقط برای دیگران و طرز فکرشان... تا فرصت زندگی داری جانانه زندگی کن 🧠http://eitaa.com/cognizable_wan
مردم همیشه برای اون چیزی که هستن، شرایط رو مقصر می دونن من اینو قبول ندارم افراد پیشتاز و پیشرو آونایی هستن که پا میشن و دنبال شرایطی که می خواهن می گردن و اگه اون شرایط رو پیدا نکنن میسازنش ‌ 🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️💫❤️ *تقویت_متقابل* 💠برای بهبود یک ، دو نوع تغییر باید ایجاد کنید: 1. رفتارهای ناخوشایند را حذف کنید و 2. رفتار خوشایند را افزایش دهید. ◀️افزایش ، آسان‌تر و مؤثرتر از حذف رفتارهای ناخوشایند است. برای اکثر افراد انجام دادن چیزهایی که همسرشان دوست دارد، آسان‌تر از انجام ندادن چیزهایی است که همسرشان از آن‌ها متنفّر است. 🔍پژوهش‌ها نیز نشان می‌دهند که افزایش رفتار مثبت مؤثرتر است. نتایج بررسی‌ها نشان می‌دهند که حذف رفتارهای ناخوشایند، الزاماً رفتارهای خوشایند را افزایش نمی‌دهد، امّا افزایش رفتارهای خوشایند، رفتارهای ناخوشایند را کاهش می‌دهد. ❤️💫❤️ http://eitaa.com/cognizable_wan