eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.7هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
676 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/amola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaoa_110
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ✅ بورس؛ گاو شیرده دولت روحانی از مردم ✍️ آیا می‌دانید دولت روحانی همین روزها که حال بورس خراب است نیز در حال کاسبی از بازار است؟ ✍️ عمق کاسبی دولت روحانی در ماه‌های اخیر در بورس .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این ۴۰ ثانیه را حتما ببینید و سورپرایز شوید ! اعجاز اعداد ساعت وقتی کنار یکدیگر قرار می گیرند! هیچکدام از ما تاکنون به نظم اعداد ساعت دقت نکرده بودیم..! برای همه بفرستید شگفت زده شوند. 🌐 http://eitaa.com/cognizable_wan
☕ قسمت سی و یکم چه پرنده زیبائی بود، تا به حال پرنده اي به زیبائی آن ندیده بودم. رنگ هاي سبز و آبی و ارغوانی روي بال هایش چشم هر انسانی را خیره به خودش می کرد. خیلی از من دور بود، دوست داشتم هر چه سریعتر او را در دستم بگیرم. از بچگی هم آرزو داشتم حیوانی را مهار خودم کنم، اگر پرنده به آن زیبائی مهار من می شد و روي شانه ام می نشست، همه به من نگاه می کردند و حسرت داشتنش را می خوردند، خواستم بروم جلو تا به دام بیاندازمش اما خودش آمد جلو. از ترس اینکه پرواز کند، همان جا ایستادم و تکان نخوردم، آنقدر آرام و آهسته آمد جلو تا اینکه رسید کنار من. خوب نگاهش کردم، چشمش به آسمان بود، با خودم گفتم تا حواسش پرت است، بگیرمش، فاصله ام با او فقط به اندازه یک قدم بود. خودم را آماده کردم بپرم رویش، تا آمدم خودم را پرت کنم، او سریعتر از من پرید و رفت. همانطور که روي خاك افتاده بودم با حسرت نگاهش کردم. زیباتر از آن چیزي بود که تصور می کردم. بال هایش را که براي پرواز باز کرده بود مرا به بهشت می انداخت. رنگ هاي سبز و آبی اش خدا را در وجودم زنده می کرد. من ماندم و حسرت، من ماندم هزار اي کاش اي کاش اي کاش دنبال گرفتنش نبودم ، اي کاش فقط می ماندم و یک دل سیر نگاهش می کردم. ناگهان صدایی آمد که می گفت: تقصیر تو نبود ، تقدیر این بود. از ترس به خودم می لرزیدم، همه جا آبی و بنفش بود، نه زمین بود نه آسمانی و نه حتی خاک و نه جايی من در میان خلأ می دویدم و این صدا تکرار می شد؛ تقصیر تو نبود ، تقدیر همین بود. با دلهره گفتم: تقصیر تو نبود ،تقدیر همین بود. دوباره تکرار کردم و سه باره. تا این که با همین جمله از خواب پریدم. نویسنده؛ عاطف گیلانی این داستان ادامه دارد..... 🌺http://eitaa.com/cognizable_wan
☕ قسمت سی ودوم به دور و اطرافم نگاه کردم، حجره غرق در تاریکی بود بلند شدم و چراغ پیه سوز روي تاخچه را روشن کردم، همینطور چراغ دوم را. تا به حال با جمله اي عجیب از خواب بیدار نشده بودم، به عالم خواب اعتقاد شدیدي داشتم، می دانستم حتما اتفاقی افتاده، محبوبه، شاید براي محبوبه اتفاقی افتاده بود، آن پرنده زیبا حتما نشان از محبوبه داشت، ولی چرا پرید؟ چرا نمی توانستم او را رام خودم کنم؟! بعنی محبوبه هم مثل همان پرنده پرید و رفت ومن خواهم ماند و حسرت پشت حسرت!. صداي در زدن می آمد، برگشتم و به در نگاه کردم. کسی داخل نیامد. دوباره صداي در بلند شد. - قربان. شام برایتان آورده ام. گفتم: برو، گرسنه نیستم. - اطاعت قربان. معده ام هنوز مثل اهل قصر جا باز نکرده بود، همان میوه ها را که خورده بودم هنوز روي معده کوچکم سنگینی می کرد، از جایم بلند شدم و به حیاط قصر رفتم، همیشه قدم زدن بهترین راه براي فرار از پریشانی است، مخصوصا جوان عاشقی مثل من که جدایی از معشوقه پریشانش کرده بود. حیاط قصر در شب زیباتر از روز بود فانوس هاي روي دیوار جلوه زیبائی به حیاط قصر می بخشید. سوز زمستان کما بیش اذیتم می کرد، سرما در جانم اثر می کردولی همچنان قدم می زدم و به درختان کاج و تک و توك ستاره هایی که در آسمان بود نگاه می کردم. راستش خوبی باد پاییزي و زمستانی این است که حس فراق حسی مثل حس جدایی از دوستان، جدایی از کسی که دوستش داري، و چیزي مثل پرواز به آدم دست میدهد. همین حس هایی که گاهی به سر آدم می زند و خواب شب را از آدم می گیرد.آنشب هم از آن شب ها بود که نمی توانستم آرام بگیرم، مطمئن بودم اتفاقی افتاده است، بالاخره بعد از مدتی قدم زدن سرماي زمستان به تنم نشست، خودم هم دیگر از آن همه پریشانی و دلنگرانی خسته شدم و مجبور شدم برگردم به همان حجره اي که بودم. آنشب دل توي دلم نبود ولی خودم را به امید طلوع خورشید فردا صبح به خواب سپردم. خوابم نمی آمد، کمی این ور غلت زدم کمی آنور غلت زدم و زمانی که خودم هم یادم نمی آید، دل از بی قراري ها کندم و خوابیدم. صبح زود، هنوز آفتاب طلوع نکرده بود که مثل مار گزیده ها از جایم پریدم و شروع کردم به سرفه کردن. سرفه پشت سرفه. سرفه ها از ته سینه ام می آمد، خیلی زود به ماجرا پی بردم و دویدم بیرون از حجره، خواستم حوضی، حوضچه اي پیدا کنم ولی هنوز به همه جای حیاط آشنائی نداشتم. سرفه ام قطع نمی شد به هر حال چون جایی پیدا نمی کردم خودم را به زیر درخت کاج رساندم. و مثل ابر بهار خون سرفه کردم. این مریضی از قبل هم بلاي جان من بود،ولی هیچ وقت پول دوا و درمانش را نداشتم، هر از گاهی همین اتفاق برایم می افتاد، از سرفه عادي شروع می شد، کم کم به سینه می رسید تا جایی که خون سرفه کنم. مدت کمی زیر درخت کاج ایستادم، هر کسی که رد می شد به من بد نگاه می کرد، انگار همه آنهایی که آن وقت صبح در حیاط قصر رفت و آمد می کردند. از غلامان یا کارکنان آنجا بودند. عجیب هم نبود، من تازه به قصر آمده بودم و هیچ کسی مرا نمی شناخت. رفتم سرحوض، حوض فاصله زیادي هم به اتاق من نداشت، سر و صورتم را شستم و به حجره برگشتم. آفتاب قشنگ بالا آمده بود که به گرسنگی افتادم ولی طول نکشیدتعجبم گل کرد، طبق معمول باید آن غلام سیاه چاق می آمد و کارهایم را انجام می داد، یا حداقل یک غلام. ولی تعجبم از اینجا بود که چرا عاطف سینی به دست پشت در ایستاده است! نویسنده؛ عاطف گیلانی این داستان ادامه دارد....... 🌺http://eitaa.com/cognizable_wan
☕ قسمت سی و سوم محترمانه در زد، به طرف در رفتم و قبل از اینکه او در را باز کند، خودم در را برایش باز کردم . سینی به دست و لبخند بر لب داخل آمد. گفتم : شما چرا زحمت کشیدید قربان؟ گفت: با این قربان قربان گفتن ها فقط می توانی ناراحتم کنی، خواهشا عاطف صدایم کن. واقعا چرا با من اینطور برخورد می کرد اصلا از عاطف انتظار نمی رفت که آنقدر خودمانی رفتار کند. سینی را گذاشت زمین، کنارم نشست و گفت: - خودم گفتم از حجره هاي حیاط اول را به تو بدهند، مشکلی که نداري؟ - نه ، راحتم. لبخندي زدم و گفتم: - ولی فکر می کنم حیاط دوم زیباتر از اینجاست. - آري زیباتر از اینجاست. ولی خطرناك تر از اینجا هم هست. - خطر! مگر جنگل است ! - خطرناك تر از جنگل ، جنگل ترسی ندارد، قانون جنگل است که ترس دارد. - یعنی این جا قانون جنگل اجرا می شود؟ آهی کشید و گفت: - ولش کن،زیاد مهم نیست، حالت بهتر شده؟ او از کجا می دانست حال خوشی نداشتم، چشمهایم از تعجب گرد شد و تند تند گفتم: شما از کجا خبر داشتید؟ - صبحانه ات را بخور، قصر آنقدرکوچک است که هیچ چیز پنهان نمی ماند ،حالا بگو ببینم، چرا خون سرفه می کردي؟ -نمی دانم، هیچ وقت دنبال دوا و درمانش نرفتم، یعنی پولش را نداشتم ،از اینها بگذریم، هر دردي را می شود تحمل کرد، مغذرت میخواهم ، ولی درد عاشقی را نه . - به خاطر همین پریشانی؟ - نمی دانم، شاید اتفاقی افتاده باشد، دیشب خواب پرنده اي زیبا را دیدم می خواستم بگیرمش تا رام من شود،ولی پرید و رفت. - می توانم به تو کمکی کنم؟ سرم را به نشانه تایید تکان دادم و گفتم: - از دیشب منتظرت بودم، مدتهاست از کسی که دوستش دارم خبري ندارم. - می خواهی بروي؟ - من نه، آن محله براي من امنیت ندارد، باید کسی را بفرستیم، آن غلامی که چاق و سیاه است می تواند؟ - فرات؟ خنده ام گرفت، با خنده گفتم: نامش فرات است! - مهم است؟ - اشکالی ندارد، ولی فرات رود زیبائی است. غلام شما هیچ شباهتی به آن ندارد. ریزخندي زد و گفت: تا حالا دقت نکرده بودم، ولی ..... - ولی چی؟ - فرات ساده تر از این حرف هاست که بتواند از همه چیز خبر بگیرد. -خبر خاصی نیست فقط میخواهم بدانم.... مکثی کوتاه کردم و آرام گفتم؛ - ازدواج کرده یا نه، و اینکه مطمئن شوم اتفاقی نیفتاده. از جایش بلند شد و گفت: فرات لازم نیست، نشانی بده خودم می روم. اختیارم را از دست دادم و مانند دیوانه ها از جایم بلند شدم. - ممنونم عاطف، قول می دهم این لطفت را جبران کنم. بدرقه اش کردم، چیزي نگذشت که عاطف سوار بر اسب از حاشیه فرات ناپدید شد. به آسمان پر از ابر نگاه کردم، انگار آسمان دلش باران می خواست، وقتی برگشتم به قصر، چوب گردو و قلم منبت کاري همانطور که دستور داده بودم آماده بود، می دانستم اگر بیکار بمانم فقط می توانم به انتظار عاطف بنشینم و دل دل کنم تا بیاید. به خاطر اینکه زمان زودتر بگذرد چوب را برش زدم و کار را شروع کردم. گاهی بدون اینکه متوجه باشم دست از کار می کشیدم و به فکر فرو می رفتم. اگر بیاید و بگوید ازدواج کرده یا اتفاقی برایش افتاده چه کنم؟ البته شاید هم ازدواج نکرده باشد! اصلا" از کجا معلوم شاید عروسی به هم خورده باشد، بالاخره این دو طایفه از قدیم با هم دشمنی داشته اند. و دوباره حواسم را به کار جمع می کردم و به کارم ادامه می دادم. هنوز ظهر نرسیده بود که آسمان شروع به باریدن کرد، قطره هاي ریز باران با سرعت بر زمین می ریختند و من انتظار عاطف را می کشیدم ،بعد از ظهر که شد، دیگر دل و دماغ کار کردن را نداشتم رفتم توي حیاط و شروع کردم به قدم زدن، دلهره و انتظار کشیدن خلاصم نمی کرد. نویسنده؛ عاطف گیلانی این داستان ادامه دارد..... 🌺http://eitaa.com/cognizable_wan
❇️گاهی افرادی سوال می‌کنند فایده نماز خواندن ما، برای خدا چیست؟ برای خدا چه فایده‌ای دارد که من نماز بخوانم؟ دیگری می‌گوید: شما می‌گویید من نماز بخوانم، نزد خدا اعلام بندگی کنم، تعظیم کنم، چاپلوسی کنم تا خدا یادش نرود که چنین بنده‌ای دارد. اگر خدا یادش برود، چنین خدایی که خدا نیست. شما که می‌گویید خدا هرگز یادش نمی‌رود. پس عبادت کردن برای چیست؟ خیر، نماز برای این نیست که خدا یادش نرود که چنین بنده‌ای دارد؛ نماز برای این است که بنده یادش نرود که خدایی دارد؛ نماز برای این است که ما همیشه یادمان باشد که بنده هستیم، یعنی چشم بینایی در بالای سر ما وجود دارد، در قلب ما وجود دارد، در تمام جهان وجود دارد؛ یادمان نرود به موجب اینکه بنده هستیم خلقت ما عبث نیست؛ بنده هستیم پس تکلیف و وظیفه داریم. پس اینکه من نماز می‌خوانم، مرتب می‌گویم: الله‌ اكبر، سبحان الله، و اعلام عبودیت می‌کنم که من بنده هستم، برای این است که همیشه یاد خدا در دل من باشد. فايده آن‌ چیست؟ در این مرحله فایده اش این است: یادمان هست که بنده هستیم، یادمان هست که وظیفه داریم، یادمان هست که قانون خدایی عادلانه‌ای در دنیا وجود دارد؛ به این قانون باید عمل بشود. *🌀استاد شهید آیت‌الله مرتضی مطهری* http://eitaa.com/cognizable_wan
✅بالاترین تنبیه ✍️وقتی حضرت موسی (ع) خواست به کوه طور برود کسی به او گفت : به پروردگار بگو این همه من معصیت میکنم،چرا من را تنبیه نمیکنی!؟ خداوند به حضرت موسی گفت، وقتی رفتی به او بگو: بالاترین تنبیهات این است که نماز میخوانی‌ و لذت نماز را نمی چشی... 📚آیت الله (ره) ✳️ http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️💫❤️ *همه بخونن* ❓ *چطور بچه‌ها را موقع کلاس کم کنیم*؟ ✅با فرزندتان مهربان باشید. ✅به هیچ عنوان فرزندتان را به‌خاطر عدم‌ یادگیری سرزنش نکنید. ✅به کودک استراحت بدهید. ✅بچه‌ها در کنار درس خواندن، نیاز به استراحت دارند، به نیازها و خواسته‌های فرزندتان توجه کنید. http://eitaa.com/cognizable_wan
🦋حضرت آیت الله : تمام شیعیان به منزله‌ی اولاد فاطمه علیها السلام هستند، ولی خدا می‌داند که چه کارهایی می‌کنیم که شاید سبب شود آن حضرت از ما و کار ما ناراضی شود. 📚 در محضر بهجت، ج١، ص١٨٣ ✳️ http://eitaa.com/cognizable_wan
🔴 💠 گاه دیده‌اید ، پس از درد زیاد و یا بعد از عمل سخت، روحیه‌ای لطیف پیدا می‌کند و آمادگی روحی بیشتری برای دارد. 💠 یکی از راههای موثر در کسب اخلاق و نرم‌خو شدن این است که عمیقا به بزرگ و متنوع الهی در روز قیامت و جهنّم فکر کنیم. 💠 گاه تفکر عمیق در خدا، حال ما را دگرگون می‌کند و ترس حاصل از آن‌، عامل بازدارنده‌ای برای بروز صفات و ما می‌شود. 💠 بعد از از تفکّر در عذاب سخت خدا، روح ما داده می‌شود و چه بسا بسیاری از عیوب و نقصهای همسر، در نزدمان جلوه‌ می‌کند. 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔴 💠 دیروز رفتم یه سوپر مارکت باکلاس تخم‌مرغ بخرم.گفت:نداریم داره. پرسیدم: چرا خودتون نمیارید؟ گفت: بعضی چیزهارو نیاوردیم تا صاحب مغازه روبرویی که یه مسن هست، بتونه با آرامش کاسبی کنه. 💠 فرمول قشنگی یاد گرفتم با همسرم به این نتیجه رسیدیم که نوع پوشش، خوراک و ما باید به گونه‌ای باشد که عامل ایجاد توقعات و تصمیمات غلط در زندگی اطرافیان ما نشود و سبک زندگیمان روحیه و سازش را در زندگی همسران دیگر نابود نکند. 💠 چقدر شیرین است که گاه کریمانه از خود بگذریم تا زندگی و کاسبی صفات خوب در دیگران بگیرد. 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔸قهوه اگر لیستی از مواد خوراکی ضد میل جنسی تهیه کنیم شک نداشته باشید که قهوه در بین آنها وجود دارد. نوشیدن بیش از حد قهوه می‌تواند به آدرنال شما آسیب برساند  که عملکرد آن مرتبط با میل جنسی مردان است. البته این به این معنی نیست که شما برای حفظ کیفیت رابطه جنسی خود به طور کلی قهوه را حذف کنید. یک فنجان قهوه صبحگاهی معمولاً ۴ تا ۶ ساعت در بدن شما باقی می‌ماند و تاثیر زیادی روی میل جنسی شما ندارد. 🍀 http://eitaa.com/cognizable_wan
🍲هرروزسوپ بخورید 🙋افرادی که روزانه یک وعده یابیشتر سوپ میخورند کاهش وزن بیشتری نسبت به آنهایی دارندکه به مقدارمساوی کالری مصرف میکنند 🍀 http://eitaa.com/cognizable_wan ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌
🌼ابلیس به ۵ علت بدبخت شد اقرار به گناه نکرد از کرده پشیمان نشد خود را ملامت نکرد تصمیم به توبه نگرفت از رحمت خدا ناامید شد 🌼آدم به ۵ علت سعادتمند شد اقرار به گناه کرد از کرده پشیمان شد خود را سرزنش کرد تعجیل در توبه کرد به رحمت حق امید داشت ┄┅┅❅💠❅┅┅┄ http://eitaa.com/cognizable_wan
10نكته بسیار مهم ١_ ترسناك ترين جای جهان ذهن شماست. ٢_ عمل باشيد نه عكس العمل، صدا باشيد نه انعكاس صدا. ۳_ مراقب بدن خود باشيد ، زيرا تنها جايی است كه تا آخر عمر در آن زندگی می‌كنيد. ٤_ اجازه ندهيد رفتار ديگران آرامش درونی شما را بهم بزند. ٥_ آرزو كردن برای اينكه جای شخص ديگری باشيد ، يعنی ناديده گرفتن خودتان. ٦_ ارزش شما با رفتار ديگران با شما، تعيين نميشود. ٧_ اگر كسی كار اشتباهی انجام داد، همه خوبی‌هايش را فراموش نكنين. ٨_ قهرمان بودن يعنی ايمان به خود، وقتی ديگران به شما اعتقادی ندارند. ٩_ كسانی كه در گذشته زندگی می‌كنند، آينده خود را محدود می‌كنند. ١٠_ هيچ يك از ما برنده يا بازنده به دنيا نيامده ايم، انتخاب كننده به دنيا آمده ايم. ❇️ عضو شوید 👇👇🔻 http://eitaa.com/cognizable_wan
اگر کسی خوبی هات را فراموش کرد، اشکال نداره؛ ولی تو خوب بودن رو فراموش نکن. هر کس خودش را به یادگار میگذارد. 🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
تعدادی حشره کوچک در یک برکه، زیر آب زندگی می کردند. آنها تمام مدت میترسیدند از آب بیرون بروند و بمیرند. یک روز یکی از آنها بر اساس ندای درونی از ساقه یک علف شروع به بالا رفتن کرد... همه فریاد می زدند که مرگ تنها چیزی است که عاید او میشود، چون هر حشره‌ای که بیرون رفته بود برنگشته بود. وقتی حشره به سطح آب رسید نور آفتاب، تن خسته او را نوازش داد و او که از فرط خستگی دیگر رمقی نداشت روی برگ آن گیاه خوابید. وقتی از خواب بیدار شد به یک سنجاقک تبدیل شده بود. حس پرواز پاداش بالا آمدنش بود. سنجاقک بر فراز برکه شروع به پرواز کرد و پرواز چنان لذتی به او داد که با زندگی محصور در آب قابل مقایسه نبود... تصمیم داشت برگردد و به دوستانش هم بگوید... بگوید که بالای آن ساقه ها کسی نمی میرد ولی نمی توانست وارد آب شود چون به موجود دیگری تبدیل شده بود. شاید بیرون رفتن از شرایط فعلی ترسناک باشد، اما مطمئن باشید خارج از پیله تنهایی و غم و ترس، تلاش برای رفتن به سوی کمال عالی است! نترسیم و همین حالا تغییر را آغاز کنیم ......👌 🍃 🌺🍃http://eitaa.com/cognizable_wan
🔴 💠 گاهی برخی از قابل بیانِ محل کار را با خانمتان در میان بگذارید تا به شما دهد. 💠 مهم این است که کند او را حساب کرده‌اید و این در افزایش مهر و علاقه او به شما موثر است. 💠 گاهی اینکار برخی از همسر نسبت به شوهر را از بین می‌برد. 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
علائمی که نشان می,دهد کبدتان بیمار است ورم شکم خارش پوست مدفوع بی رنگ زرد شدن رنگ صورت حالت تهوع و سنگینی معده ‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ 🍀 http://eitaa.com/cognizable_wan ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌
🔴 دوش صبحگاهی شبیه نوعی مدیتیشن است 🔰 دوش صبحگاهی باعث آزاد شدن دوپامین میشود؛ ماده ای شیمیایی که شما را در حالتی شادتر و آرام تر قرار میدهد و هوشیاری و خلاقیت شما افزایش خواهد یافت ! 🍀 http://eitaa.com/cognizable_wan
🅾 چطوری انگشتان دست را تقویت کنیم؟ انگشتان خود را شبیه چنگال کنید و به مدت ۳۰ تا ۶۰ ثانیه در همین حالت نگه دارید (تکرار ۴ مرتبه) با اینکار از لرزش دست در پیری نجات پیدا میکنید. 🍀 http://eitaa.com/cognizable_wan
هر روز 1 یا 2 عدد انجیر خیس خورده در آب بخورید👌 🔸انجیر خیسانده در آب، بدلیل فیبر بالایی که دارد به شما کمک میکند سریع تر وزن کم کنید. از چین و چروک جلوگیری کرده، پوستتان را نرم و شفاف میکند. سیستم ایمنی را تقویت میکند و رشد موها را افزایش میدهد. 🍀 http://eitaa.com/cognizable_wan
"زندگی" با نگاه آغاز می شود زندگی با "محبت" محکم می شود زندگی با صداقت درست می شود... زندگی با "تبســــم" آرام می شود و زندگی با "عشــــق" زیبا می شود.... 👇👇👇🔻 http://eitaa.com/cognizable_wan
‏سه خطای بزرگ هستی: ۱-ابلیس از روی تکبر از فرمان خدا سرپیچی کرد و رانده شد ۲-آدم همه نعمتی داشت اما از میوه ممنوعه خورد و همه چیزرا از دست داد ۳-قابیل برادرش راکشت تا دارائیش را غصب کنه و منفور عالم شد ✍نتیجه: مغرور باشی رانده میشی طمع کنی همه چیزتو از دست میدی حسود باشی منفور عالم میشی 👇👇🔻 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔸دلايل تعریق زیاد در خواب 🔻برخی داروها 🔻بیماری های عفونی 🔻کاهش قندخون یا هیپوگلیسمی 🔻بیماری‌های مغز و اعصاب 🔻اختلالات هورمونی 🔻سرطان ها 🍀 http://eitaa.com/cognizable_wan ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌