eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.7هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
676 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/amola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaoa_110
مشاهده در ایتا
دانلود
قانون ثروتمند کردن تمام ثروت‌های پايدار از طريق ثروتمند کردن ديگران از راه‌های مختلف به وجود می‌آيد. هرچه بيشتر تمرين کنيد که در بالا بردن کيفيت زندگی ديگران سهيم شويد، ثروتمند شدن شما نیز بيشتر تضمين می‌شود. 🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
زیبا سخن بگوییم بگوییم : از اینکه وقت خود را در اختیار من گذاشتید متشکرم. نگوییم : ببخشید که مزاحمتان شدم. بگوییم : در فرصت مناسب کنار شما خواهم بود. نگوییم : گرفتارم. بگوییم : راست می‌گی؟ راستی؟ نگوییم : دروغ نگو. بگوییم : خدا سلامتی بده. نگوییم : خدا بد نده. بگوییم : هدیه برای شما. نگوییم : قابل ندارد. بگوییم : با تجربه شده. نگوییم : شکست خورده. بگوییم : مناسب من نیست. نگوییم : به درد من نمی‌خورد. بگوییم : با این کار چه لذتی می‌بری؟ نگوییم : چرا اذیت می‌کنی؟ بگوییم : شاد و پر انرژی باشید خدا قوت. نگوییم : خسته نباشید. بگوییم: من. نگوییم: اینجانب. بگوییم: دوست ندارم. نگوییم: متنفرم. بگوییم: آسان نیست. نگوییم: دشوار است. بگوییم : بفرمایید. نگوییم : در خدمت هستم. بگوییم : خیلی راحت نبود. نگوییم : جانم به لبم رسید. بگوییم : مسئله را خودم حل می‌کنم. نگوییم : مسئله ربطی به تو ندارد. 🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
موفقیت همیشگی نیست، شکست هم کشنده نیست. تنها یک چیز اهمیت دارد و آن هم شهامت ادامه دادن است./وینستون چرچیل 🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
هر زمان می‌خواهید کاری انجام دهید، طوری آن را انجام دهید که گویی کل جهان در حال تماشای شماست 🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
نکته مهمی که افراد در ارتباط با دیگران ،معمولا موفق به دیدنش نمی شوند اين است که انسان ها همان کاری را که با شما می كنند شاید چندین برابر شدیدترش را با خویش می كنند. آناني که سرزنش کردن دیگران بخشی از رفتار روزمره شان ست ؛بزرگترین منتقد خویش هستند. آناني که مرز های ارتباطی را می شكنند ؛همان هايي هستند که نمي توانند به دیگران نه بگویند. آناني که از دیگران بد می گويند ؛خود بشدت نگران قضاوت شدن هستند. ارتباط ما با دیگران مبین آن چیزی ست که ما با خود می كنيم. 🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
ﺑﺮﺍﯼ تیز کردن ﺧﻮﺩ ﻭﻗﺖ ﺻﺮﻑ ﮐﻨﯿﺪ❗️ ﻣﺮﺩﯼ ﻗﻮﯼ ﻫﯿﮑﻞ ﺩﺭ ﭼﻮﺏ ﺑﺮﯼ ﺍﺳﺘﺨﺪﺍﻡ ﺷﺪ ﻭ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺧﻮﺏ ﮐﺎﺭ ﮐﻨﺪ. ﺭﻭﺯ ﺍﻭﻝ ۱۸ ﺩﺭﺧﺖ ﺑﺮﯾﺪ، ﮐﺎﺭﻓﺮﻣﺎﯾﺶ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺗﺒﺮﯾﮏ ﮔﻔﺖ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﮐﺎﺭ ﺗﺸﻮﯾﻖ ﮐﺮﺩ. ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﺑﺎ ﺍﻧﮕﯿﺰﻩ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﮐﺎﺭ ﮐﺮﺩ، ﻭﻟﯽ ۱۵ ﺩﺭﺧﺖ ﺑﺮﯾﺪ. ﺭﻭﺯ ﺳﻮﻡ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﮐﺎﺭ ﮐﺮﺩ، ﺍﻣﺎ ﻓﻘﻂ ۱۰ ﺩﺭﺧﺖ ﺑﺮﯾﺪ. ﺑﻪ ﻧﻈﺮﺵ ﺁﻣﺪ ﮐﻪ ﺿﻌﯿﻒ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﭘﯿﺶ ﮐﺎﺭﻓﺮﻣﺎﯾﺶ ﺭﻓﺖ، ﻋﺬﺭ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻢ ﭼﺮﺍ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺗﻼﺵ میﮐﻨﻢ، ﺩﺭﺧﺖ ﮐﻤﺘﺮﯼ ﻣﯽ ﺑﺮﻡ! ﮐﺎﺭﻓﺮﻣﺎﯾﺶ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﮐﯽ ﺗﺒﺮﺕ ﺭﺍ ﺗﯿﺰ ﮐﺮﺩﯼ؟ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ: ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﻭﻗﺖ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ، ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺪﺕ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺑﺮﯾﺪﻥ ﺩﺭﺧﺘﺎﻥ ﺑﻮﺩﻡ! ﺭﺍﺯ ﻣﻮﻓﻘﻴﺖ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﻤﻴﻦ ﻧﻜﺘﻪ ﻫﺎی ﻇﺮﻳﻒ ﺍﺳﺖ، انتخاب ها و اندیشه و ابزارهای شما ﺑﺎﻳﺪ "تیز" شوند. 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
ﭘﺴﺮ "ﮔﺎﻧﺪﯼ" در خاطرات خود ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ: ﭘﺪﺭﻡ ﮐﻨﻔﺮﺍﻧﺲ ﯾﮏ ﺭﻭﺯﻩﺍﯼ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﺩﺍﺷﺖ. ﺍﺯ ﻣﻦ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﺑﺮﺳﺎﻧﻢ، ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺭﺳﺎﻧﺪﻡ ﮔﻔﺖ: ﺳﺎﻋﺖ ۵ ﻫﻤﯿﻦ ﺟﺎ ﻣﻨﺘﻈﺮﺕ ﻫﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﺮﮔﺮﺩﯾﻢ. ﻣﻦ ﺍﺯ ﻓﺮﺻﺖ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﺮﺩﻡ و ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﺮﯾﺪ ﮐﺮﺩﻡ. ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻌﻤﯿﺮﮔﺎﻩ ﺑﺮﺩﻡ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺳﯿﻨﻤﺎ ﺭﻓﺘﻢ، ﺳﺎﻋﺖ ۵:۳۰ ﯾﺎﺩﻡ ﺁﻣﺪ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﭘﺪﺭ ﺑﺮﻭﻡ!! ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﺳﺎﻋﺖ ۶:۰۰ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ!! ﭘﺪﺭ ﺑﺎ ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭼﺮﺍ ﺩﯾﺮ ﮐﺮﺩﯼ؟! ﺑﺎ ﺷﺮﻣﻨﺪﮔﯽ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﻍ ﮔﻔﺘﻢ: ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﺒﻮﺩ، ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺷﺪﻡ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﻤﺎﻧﻢ! ﭘﺪﺭﻡ ﮐﻪ ﻗﺒﻼ ﺑﻪ ﺗﻌﻤﯿﺮﮔﺎﻩ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮔﻔﺖ: "ﺩﺭ ﺭﻭﺵ ﺗﺮﺑﯿﺖ ﻣﻦ ﺣﺘﻤﺎ ﻧﻘﺼﯽ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ ﻧﻔﺲ ﻻﺯﻡ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ "ﺭﺍﺳﺖ" ﺑﮕﻮﯾﯽ!!" ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺑﻔﻬﻤﻢ ﻧﻘﺺ ﮐﺎﺭ ﻣﻦ ﮐﺠﺎﺳﺖ؟ ﺍﯾﻦ ﻫﺠﺪﻩ ﻣﺎﯾﻞ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺑﺮ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ باره ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ!! ﻣﺪﺕ ﭘﻨﺞ ﺳﺎﻋﺖ ﻭ ﻧﯿﻢ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺵ ﺍﺗﻮمبیل ﻣﯽﺭﺍﻧﺪﻡ ﻭ ﭘﺪﺭﻡ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺩﺭﻭﻍ ﺍﺣﻤﻘﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻏﺮﻕ ﺩﺭ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﻭ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺑﻮﺩ، ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ!! ﻫﻤﺎﻥ ﺟﺎ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﺮﮔﺰ ﺩﺭﻭﻍ ﻧﮕﻮﯾﻢ... ﺍﯾﻦ ﻋﻤﻞ ﻋﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺧﺸﻮﻧﺖ ﭘﺪﺭﻡ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻧﯿﺮﻭﻣﻨﺪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﮔﺬﺷﺖ ۸۰ ﺳﺎﻝ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻡ ﻫﻨﻮﺯ ﺑﺪﺍﻥ ﻣﯽﺍﻧﺪﯾﺸﻢ!! ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ تنها ﯾﮏ ﺭﺍﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ آﻥ "ﺭﺍﻩ ﺭﺍستی" 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
چند وقت پیش سفری با اسنپ داشتم(بعنوان مسافر). اون روز خیلی بدشانسی آورده بودم و ناراحت بودم، آخه باطری و زاپاس ماشینم رو دزد برده بود. راننده حدودا ۴۰ سال داشت و آرامش عجیبی داشت و باعث شد باهاش حرف بزنم و از بدشانسیم بگم. هیچی نگفت و فقط گوش میکرد. صحبتم تموم که شد گفت یه قضیه‌ای رو برات تعریف میکنم مربوط به زمانی هست که دلار ۱۹ تومنی ۱۲ شده بود. گفتم بفرمایید. برام خیلی جالب بود و برای شما از زبان راننده می‌نویسم. 🔹یه مسافری بود هم سن و سال خودم ، حدودا ۴۰ساله، خیلی عصبانی بود. وقتی داخل ماشین نشست بدون اینکه جواب سلام منو بده گفت: چرا انقدر همکاراتون ......(یه فحشی داد) هستند. از شدت عصبانیت چشماش گشاد و قرمز شده بود. گفتم چطور شده؟ مسافر گفت: ۸ بار درخواست دادم و راننده‌ها گفتن یک دقیقه دیگر میرسند و بعد لغو کردند. من بهش گفتم حتما حکمتی داشته و خودتو ناراحت نکن. این جمله بیشتر عصبانیش کرد و گفت حکمت کیلو چنده و این چیزا چیه کردن تو مختون و با گوشیش تماس گرفت. مدام پشت گوشی دعوا میکرد و حرص می‌خورد.( بازاری بود و کلی ضرر کرده بود). حین صحبت با تلفن ایست قلبی کرد و من زدم بغل و کنار خیابون خوابوندمش و احیاش کردم. سن خطرناکی هست و معمولا همه تو این سن فوت میکنن، چون تا به بیمارستان یا اورژانس برسن طول میکشه. من سر پرستار بخش مغز و اعصاب بیمارستان ..... هستم و مسافر نمی‌دونست. خطر برطرف شد و بردمش بیمارستان کرایه هم که هیچی!!! دو هفته بعد برای تشکر با من تماس گرفت و خواست حضوری بیاد پیشم. من اونموقع شیفت بودم و بیمارستان بودم. تازه اونموقع فهمید که من سرپرستار بخشم. اومد و تشکر کرد و کرایه رو همراه یه کتاب کادو شده به من داد. گفتم دیدی حکمتی داشته؛ خدا خواسته اون ۸ همکار لغو کنن که سوار ماشین من بشی و نمیری.. تو فکر رفت و لبخند زد.. من اون موقع به شدت ۴ میلیون تومن پول لازم داشتم و هیچ کسی نبود به من قرض بده.. رفتم خونه و کادو مسافر رو باز کردم. تو صفحه اول کتاب یک سکه تمام چسبونده بود..! حکمت خدا دو طرفه بود.. هم اون مسافر زنده موند و من هم سکه رو فروختم و مشکلم حل شد..! همیشه بدشانسی بدشانسی نیست.. ما از آینده و حکمت خدا خبر نداریم.. اینارو راننده برای من تعریف کرد و من دیگه بابت دزدی باطری و زاپاسم ناراحتیمو فراموش کردم. من هم به حکمت خدا فکر کردم..! 🍃 🌺🍃 http://eitaa.com/cognizable_wan
هوالمحبوب 🕊رمان قسمت مقصد قائم شهر بود.. شهرحاج محمد بلباسی.شهیدی که از چهار فرزندش گذشت..😓 میخواستم باهمسرشهیدبلباسی صحبت کنم ولی خانمشون باردار بودن واین شرایط به حدکافی برایشان سخت بود. برای همین مزاحم برادرشهیدشدیم. حاج محمدآقا بلباسی.. شهید مدافع حرم از قائم شهر بعد از اخذ مدرک دیپلم در دانشگاه فردوسی مشهد کاردانی دریافت میکنند. خادم الشهدا که در خادمی سال ۹۵ در نگین گمنام هفت تپه برات را میگیرد طوری که پیکر در میماند... از آقا محمد چهار فرزند باقی مانده 《فاطمه،مهدی،حسن وزینبی که پدرش راندید...😢 زینب بلباسی بعد از ۴ماه شهادت پدر به دنیا می آید..😥 وقتی از برادرشهید.. سراغ یادمان برادرشهیدش را گرفتند گفتن: _متاسفانه اون یادمانی که دنبالش هستین نیست.... وما بادلی غمگین.. از قائم شهر دل کندیم وراهی شهر🌷 شهید علی بریری🌷 شدیم😞 ادامہ دارد... http://eitaa.com/cognizable_wan
هوالمحبوب 🕊رمان قسمت قرار بود.. برای دیدار برای خانواده شهید علی بریری به بابلسر بریم اما با بهار تماس گرفتن و اطلاع دادن به قرار استقبال از چند شهید گمنام.برای همین فرصت شناخت شهید به زمان دیگری واگذارشد. بابرگشت از سفری که بازهم به وجودم تزریق شده بود باخبری عجیب روبرو شدیم آقای علوی و لشگری از طریق خانواده عطیه و من رو خواستگاری کرده بودن.😟 عطیه بعد از یک هفته فکر کردن تصمیم گرفت به دلش فرصت شناخت آقای علوی رو بده☺️ اما من پی شناخت مردان از جنس بودم هنوز دلم آروم نشده بود واسه برادری که پیکرش برنگشته... 😔 برای همین گفتم 😔 بابهار تومعراج قرار داشتم . عکسهای رو ریخته بود توفلش رو قرار بود به دستش برسونم. تصمیم داشتم به بهشت زهرا هم بروم خیلی دلم هوای شهدا رو کرده بود تا وارد حسینیه معراج الشهدا شدم صدایی مانع حرکتم شد آقای لشگری: _خانم عطایی فرد یه لحظه کارتون داشتم☝️ _سلام بفرمایید؟ آقای لشگری: _شرمنده ام میخواستم ببینم چرا به خواستگاری من جواب منفی دادین؟😔 _آقای لشگری شما تا لحظه آخر برادرمو دیدین؟ آقای لشگری: _بله.چطور؟چه ربطی به در خواست من داشت؟ _من هنوز نصفه نیمه فهمیدم شهادت یعنی چی!.. بهم حق بدید بعداز چهارماه گم شدن برادرم خیلی زوده تا من مرد دیگه ای رو درکنارم قبول کنم بااجازه یاعلی.✋ به داخل حسینیه رفتم.. کارم با بهار که تموم شد باهم راهی بهشت زهرا شدیم. هنوز وارد قطعه ۵۰نشده بودیم که چشمم به یک مزاری افتاد انگار زیر پام خالی شد 😰باچیزی که دیدم روش نوشته بود.. شهیدگمنام..😳شهیدمدافع حرم😧 کد شناسایی__________😨 روی مزار غش کردم وقتی چشمامو باز کردم بیمارستان بودم.. ادامہ دارد... http://eitaa.com/cognizable_wan
هوالمحبوب 🕊رمان قسمت 🍀راوےعطیه 🍀 وقتی از سفر جنوب برگشتیم مامان یه خبری بهم دادکه برام عجیب نبود ولی بود خواستگاری سید محمد از من یه چیز شوکه کننده بود.. به نیت سه ساله امام حسین.. ✨سه روز روزه گرفتم ✨سه شب نماز شب خوندم😢 افطار روز سوم راهی بهشت زهرا یادمان 🕊شهید ابراهیم هادی🕊 رفتم زندگی من تاچهار ماه پیش زمین تا آسمان کرده بود دختری که ، ، برایش مسخره بود الان میفهمید پای دختران چادری چقدر شهیدان داده شده است کنار یادمان نشستم.. خداروشکر خلوت بود. درحالیکه گلاب روی سنگ مزار می ریختم شروع کردم به حرف زدن سلام آقاابراهیم..😞 تو واسطه طعیه شدنم شدی تو واسطه شدی تا بفهمم عشق یعنی چی توبهم فهموندی عاشق چادر شدن یعنی چی.. حالا اومدم تا کمکم کنی تا زینب وار کنار همقدمت وایسم، کمکم کن اگه سیدمحمد رفت من ادامه دهنده راهش باشم حالا امروز پنج شنبه است.. وباچادر گل صورتی ام منتظر خواستگارم باصدای زنگ برای آرامشم یه صلوات میفرستم ودر آشپزخانه منتظر میمونم🙈 بعداز یک ربع مامان صدایم کرد: _دخترم عطیه جان چایی بیار وقتی سینی چای را مقابل آقاسید گرفتم تازه متوجه رز های زرد و سفید روی میز شدم💐 تازه روی مبل کنار مامان آروم گرفته بودم که مادر آقاسید لجازه خواست برای صحبت کردنمون باهم وقتی توی اتاقم قرار رفتیم اولین چیزی که دیدم لبخندتحسین آمیز آقاسید بود آقاسید: _اتاقتون همش بوی شهید هادی رو میده _شهیدهادی تموم زندگیمو تغییر داد یک ساعت یک ساعت ونیمی حرف زدیم وآقاسید آخر پرسید: _خب با این حساب نظرتون چیه؟ _قبل از جواب من یه چیزی بگم؟ آقاسید: بفرمایید _من توسکای چندماه قبل نیستم ولی کلی راهم مونده بشم مثل زینب وبهار😔 آقاسید: _خانم عطایی فرد وخانم رضایی عالین ولی شما هم از عالی عالیترین.. خب حالاجواب؟ _راضیم به رضای خدا آقاسید: مبارکه ان شاءالله اون شب من با انگشتر نشون به خواب رفتم.💍🙈 واسه عقد.. هفته بعد کنار یادمان شهید ابراهیم هادی رو انتخاب کردیم☺️ ادامہ دارد... http://eitaa.com/cognizable_wan
هوالمحبوب 🕊رمان قسمت این یک هفته خیلی در گیر بودم مخصوصا که قصدمون بود عقدمونو کنار برگزارکنیم.😍 اما کم وبیش با زینب درارتباط بودم. ازش خواسته بودم فعلا آروم باشه تا بعد عقد همراهش باشم برای تحقیق درباره شهدای گمنام مدافع حرم اومده بودم تا بهار رو دعوت کنم تو ورودی حسینیه با آقاسید روبرو شدم _سلام آقاسید: سلام بیرون منتظرت میمونم تاباهم بریم برا خرید اون سفارشت. _ممنون واردحسینیه شدم بهار رو دیدم بهار: سلامممم عروس خانم😍😁خوبی؟ _ممنون عزیز دلم بهار عقدم یادت نره ها الانم بریم 100تا کتاب 🌷 رو بخریم بعد عقد هدیه به دختروپسرای جوون بدیم خوبه؟ بهار: عالیهههه😉 زودتر از تصورم پنج شنبه رسید... وقتی روگفتم متوجه صلوات اطرافیان شدم ولی از همه بود☺️🙈 ادامہ دارد... http://eitaa.com/cognizable_wan
هوالمحبوب 🕊رمان قسمت 🍀راوےزینب🍀 چادرم رو سر کردم و از اتاق خارج شدم مامان درحالیکه داشت به مرتضی (داداش کوچولویی که تازه سرپرستیشو قبول کرده بودیم) غذا میداد گفت: _زینب معلوم هست این چهار پنج روز کجا میری که با چشم گریون برمیگردی؟😕 _جای خاصی نمیرم امروز تموم میشه😔 وقتی توحیاط رسیدم چشمم به ماشین افتاد بغض کردم و گفتم : _کمکم کن داداش😢 بهار وعطیه توکوچه منتظرم بودن بهار فقط جواب سلاممو داد ولی عطیه برگشت عقب وگفت: _ان شاءالله امروز یه حرفی بشنوی آرومت کنه چهل روز شده بود کارمون گشتن تو سپاه بنیادشهید وحفظ آثار😞 امروز قرار بود برای جواب قطعی بریم بنیاد شهید وارد اتاق رئیس بنیاد شدم به احتراممون بلند شد وگفت: _خانم عطایی فرد من درخدمتم مشکل چیه؟ _حدود دوهفته پیش تو بهشت زهرا مزار شهید گمنام مدافع حرم دیدم حالا میخوام بدونم چقدر امکانش هست که پیکر دفن بشه؟😢 آقای رئیس: _امکانش صفره مطمئن باشید هر زمانی که محل تفحص شهادت برادر شما انجام بشه بهتون خبر میدیم.. اون شهدایی که شما دیدین غالبا شهدای فاطمیون وزینبیون هستن که فقط به نیت تشریف میارن ایران.. تو برگه اعزام فردا شما شماره تماس ثبت نشده نگران نباشید ما عموما شهدای مدافع حرم گمنام ایرانی نداریم. وقتی از معراج خارج شدیم بهار گفت: _دیدی حالا حرف گوش نکن هی😒بخدا زینب نبودن حسین برای همه سخته باید باشی به فکر قلب مامان باش.. تو اگه برادرتو از دست دادی اون از دست داده😔هربار که با این حال میبینمت حال قلبم بدتر میشه😣 خدایا شکرت که داداشم گمنام تو وطن خودش دفن نشده خودت پیکرشو بهم برسون.. 😭🙏 توهمین حال وهوا آروم شدم که سفر راهیان غرب رسید...... وچقدر این سفر آموزنده بود.. ادامہ دارد... http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️💫❤️ 🍀🍂🍀🍂🍀🍂🍀🍂🍀🍂🍀🍂🍀🍂 🍂در زندگی به بن‌بست رسیده بود. حسّ زندگی، از او گرفته شده بود. حال نماز خواندن نداشت. می‌خواست خودکشی کند؛ امّا جرأتش را نداشت. 🍂پیش یک مشاور رفته بود؛ از آن مشاورها! به او گفته بود باید دوستی از جنس مخالف، برای خودت پیدا کنی. مشاور گفته بود: «اگر حال نماز خواندن نداری، نخوان و احساس گناه هم نکن!». 🍂از دفتر مشاوره که بیرون آمد، به دنبال دوستی از جنس مخالف رفت. پیدا کردنش کاری نداشت؛ امّا این دوستی، راه چارۀ مشکلش نشد که هیچ، او را به چاه عمیق‌تری انداخت. 🍂حالا آمده بود پیش من. مرا ایستگاه آخر می‌دانست. به من می‌گفت: اگر نتوانی راهی پیش پایم بگذاری، کاری را که تا به حال جرأتش را نداشتم، انجام می‌دهم. 🍂راه‌کارهایی به او دادم. یکی از آنها این بود: هر هفته برای کمک به فقرا، کاری انجام بده؛ البته با دست خودت. مهم نیست چه چیزی کمک می‌کنی، مهم آن است که با دست خودت باشد؛ حتّی اگر یک سیب‌زمینی نپخته باشد. 🍀سه سال بعد، او را دیدم. جلو آمد. شناختمش. از او پرسیدم: چه خبر از خودکشی؟ خندید و گفت: همه چیز، تمام شد. به زندگی برگشتم. نمازم را هم می‌خوانم. خیلی خوش‌حال شدم. او ادامه داد: من آمده‌ام به شما بگویم آنچه مرا نجات داد، همان کمکی بود که باید با دست خودم به فقرا می‌کردم. هنوز هم این کار را ترک نکرده‌ام. من با این کار، به زندگی برگشتم. 🍀🍂🍀🍂🍀🍂🍀🍂🍀🍂🍀🍂🍀🍂 🔴رابطۀ این کار و بازگشت به زندگی، برای علومی که نگاهی حیوانی به انسان دارند، قابل توجیه نیست. شما باید تربیت را از نگاه دین، تحلیل کنید و دلیل به بن‌بست رسیدن این جوان را در دوری او از خدا پیدا کنید. این جوان، از خدا فاصله گرفته و زندگی برای او، مرگ تدریجی شده. از همین رو، دوست دارد هر چه زودتر از آن خلاص شود. 📚من دیگر ما، کتاب اول، صفحه۲۹ http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️💫❤️ ♥ خانوما؛ ذاتا عاشق آقایونی هستن که بتونن به اونا تکیه کنن! آقای خونه❣ شما، واسه همیشه معشوق همسرت هستی، اگه بتونی در او این احساس را به وجود بیاری که: در هر شرایطی با قدرت و صلابت مردونه، تکیه گاهش هستی.❤️ ❤️💫❤️ http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️💫❤️ 🔴 *معاینه_قلب_همسر* 💠 دکتری که بالاسر یک بیمار یا می‌رسد ابتدا علائم حیات بیمار را و چک می‌کند اگر قلب یا مغز مصدوم آسیب جدّی دیده باشد برای دکتر رسیدگی به این اعضاء از شکستگی انگشت و یا پارگی برخی اعضا دارد. قرار نیست دغدغه پزشک در این وضعیت، تمیز کردن صورت یا لباس بیمار از و آلودگی باشد. 💠 گلایه بسیاری از همسران در مشاوره‌ها این است چرا با اینکه به همسرم می‌کنم باز اختلاف زیاد و جنگ اعصاب داریم و شاهد همسرم می‌باشم. 💠 یکی از دلایل مهم این قضیه، عدم رعایت در رسیدگی به نیازهای همسر است. بطور مثال بچّه‌ای که زیاد است اگر ابتدا به فکر گرفتن ناخن او و یا پوشاندن لباس تمیز به او باشید با اینکه دارید به او رسیدگی می‌کنید ولی فقط از او می‌بینید! 💠 هنر شما باید این باشد که نیازهای و فوری همسرتان را در شرایط عادی و غیر عادی تشخیص دهید. مثلاً اگر شوهرتان نیاز شدید به دارد طبق روایات باید بدون درنگ ابتدا به این نیاز رسیدگی کنید و یا اگر خانم شما نیاز به گفتگو و دارد خرید نان و میوه و یا شستشوی ظروف قرار نیست او را آرام کند. 💠 راه نیازهای فوری و اصلی همسر، مطالعه پیرامون روان‌شناسی زن و مرد، گرفتن، سوال از همسر و توجّه به گلایه‌ها و توقّعات پرتکرار و منطقی اوست. http://eitaa.com/cognizable_wan
نگاهی به پدر بزرگ ها و مادر بزرگ های اطرافتان بیندازید سختی‌های زیادی کشیده‌اند رنج ها و مرارت های فراوانی تجربه کرده‌اند اما افسرده نیستند، ناامید و درمانده نیز نیستند. درد و رنجی که نسل های امروز نسبت به آن ها تجربه می کنند بسیار اندک است اما نسل های جدید دچار افسرده گی و درماندگی بیشتری هستند. یکی از دلایل این تفاوت، تعریف و دیدگاه و انتظار نسل جدید از زندگی است، نسل جدید زندگی را در ذهن خود معادل آسودگی در نظر گرفته است از نظر نسل‌های جدیدتر زندگی یعنی راحتی مداوم و اگر ناکامی و سختی در آن رخ دهد زندگی پایان یافته است. نسل گذشته اما ذهن و روان خود را برای مواجهه با سختی های زندگی آماده می‌کردند آنها می‌دانستند قراری نیست که آنها به طور مداوم آسوده باشند بلکه زندگی برای آنها به معنای دست به گریبان شدن با انواع چالش‌ها بود. نسل امروز ازدواج ،کار، تحصیل و روابط، همه و همه را معادل با راحتی معنا می کنند و به همین دلیل در شرایط دشوار میزان تاب آوری این نسل بسیار پایین آمده است. در روانشناسی نیز گفته می شود ما به پدر و مادر های نسبتا خوب نیاز داریم به این معنا که پدر مادرهای آگاه اجازه می دهند که فرزندانشان ناکامی بهینه را در زندگی تجربه کنند و گاهی صبر می کنند تا آنها شکست بخورند، سختی بکشند و مسئولیت زندگی خودشان را بپذیرد. چیزی که در تربیت نسل های امروز کمتر دیده می شود. نسل های جدید مانند فردی می مانند که خود را برای رفتن به مهمانی آماده کرده اند در حالی که به میدان جنگ فرستاده شده اند و طبعا در این فضا چیزی جز ناامیدی و درماندگی تجربه نمی شود. بیایید امتحان کنیم از فردا معنای زندگی را در ذهن خود با مفهوم چالش معادل بگیریم اینگونه خواهید دید که چقدر شهامت و توان زیستن تان بالا می رود. 👶🏻 http://eitaa.com/cognizable_wan 👶🏻
‏مغز به طور زیستی نیاز دارد که برای رسیدن به هدفی تلاش کند،اگر ما به آن هدف ندهیم خودش هدفی پیدا می‌کند واگر هدفی پیدا نکرد وسیله رسیدن دیگران به اهدافشان میشود ! 🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔰روزی از عارفی سؤال شد: چرا ما امام زمان را نمی‌بینیم؟ عارف گفت: لطفا برگردید و پشت به من بنشینید. شاگرد این کار را انجام داد. آیا الان می‌توانید مرا ببینید؟ شاگرد عرض کرد خیر، نمی‌توانم ببینم. عارف فرمود: چرا نمی‌توانی من را ببینی؟ شاگرد گفت: چون پشت من به شماست. عارف فرمود: حالا متوجه شدید چرا نمی‌توانید امام زمان را بینید؟! 😔چون شما پشتتان به امام زمان است، با گناه کردنها و نافرمانی‌ها به امام زمان پشت کرده‌ایم و در عین حال تقاضای دیدار امام زمان را داریم ⚘⚘⚘ http://eitaa.com/cognizable_wan
هدایت شده از "دانستنیهای زیبا"
✍علامه تهرانی (ره) : هر کس در عصر پنج شنبه برود بر سر قبر مادرش و پدرش و طلب مغفرت کند ، خداوند عزوجل طبقه هایی از نور به قلب آنان افاضه می کند و آنها را خشنود می گرداند و حاجات این کس را بر می آورد. أرحام انسان در عصر پنجشنبه منتظر هدیه ای هستند و لذا من در بین هفته منتظرم که عصر پنج شنبه برسد و بیایم بر سر قبر پدر و مادرم و فاتحه بخوانم. 📕 معاد شناسی علامه طهرانی ، ج ۱ ، ص ۱۹۰ امروز پنجشنبه یادی كنيم ازمسافرانی که روزي درکنارمان بودند و اكنون فقط یاد و خاطرشان در دلمان باقی ست با ذكر فاتحه و صلوات "روحشان راشادکنیم 🌸اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم🌸 👇👇 http://eitaa.com/cognizable_wan
هر روز سه اتفاق خوشایند حتی کوچک را بنویسید و سه دقیقه شکرگزاری کنید این کار را برای ۲۱ روز ادامه دهید. این کار مغز را عادت میدهد که بر روی مسائل مثبت تمرکز کند و باعث خوشحالی شما شود امیدوارم روزهاتون پر از اتفاق های خوب باشه 🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
زندگى مثل دوچرخه سوارىِ. براى اينكه تعادلت حفظ بشه بايد به حركت ادامه بدى . 🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
حیرت خواهی کرد، که اگر خود را دوست بداری، دیگران نیز دوستت خواهند داشت. هیچکس کسی را که خود را دوست نمیدارد، دوست ندارد. اگر نمی توانی به خود عشق بورزی، چه کس دیگری به این کار اهمیت خواهد داد؟/ اُشو 🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
*گل رفت و شمیم خوشش اینجاست هنوز* * *بلبل به هوای یک گل چه شیداست هنوز* / *رفتی ز جهان گر چه ای روح خدا* *ولیکن عَلَم مهر تو برپاست هنوز* / رحلت جانسوز امام خمینی (ره)تسلیت باد 🖤🕯️