eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.7هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
676 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/amola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaoa_110
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹هوالمحبـــــــوب 🌹رمان زیبا و واقعے 🌹قسمت من هم نمی توانستم ببخشم... هر چيزی که منوچهر را می آزرد،مرابیشتر می داد.... انگار همه شده بودند... چقدر بهش گفته بودم.. گله کند و حرف هایش را جلوی دوربین بگوید...😭 هیچ نگفت... اما توقع داشتم از بنیاد کسی زنگ بزند و بگوید یادشان هست... چه قدر منتظر مانده بودم....😭 همه جا را جارو کشیده بودم، پله ها را شسته بودم. دستمال کشیده بودم، میوه ها را آماده چیده بودم و چشم به راه تا شب مانده بودم. فقط که فکر نکند شده.....😭 نمی خواستم بشنوم _ "کاش ما همه رفته بودیم." نمی خواستم منوچهر غم این را داشته باشد که کاری از دستش بر نمی آید، که ... نمی خواستم بشنوم _«ما را بیندازید توی دریاچه ی نمک، نمک شویم اقلا به یک دردی بخوریم." همه ی ناراحتیش می شد یه حلقه توی چشمش... و می کرد. من اما وظیفه ی خودم می دونستم که حرف بزنم،.. اعتراض کنم،... داد بزنم.. توی بیمارستان ساسان که چرا تابلو می زنید «اولویت با جانبازان است»، اما نوبت ما رو می دید به کس دیگه و به ما میگید فردا بیاید....😡😭 چرا باید منوچهر آنقدر وسط راهرو بیمارستان بقیةالله بمونه برای نوبت اسکن... که ریه هاش عفونت کنه و چهار ماه به خاطرش بستری شه....😡😭 منوچهر سال هفتاد و سه رادیوتراپی شد، تا سال هفتاد و نه نفس عمیق که می کشید می گفت: _"بوی گوشت سوخته رو از دلم حس می کنم." این درد ها رو می کشید... اما توقع نداشت از یه بشنوه _ "اگه جای تو بودم حاضر بودم بمیرم از درد اما معتاد نشم." منوچهر دوست نداشت کنه،راضی میشد به مرفین زدن.... و من دلم می گرفت... این حرف ها رو کسی می زد که نمی دونست کجاست و یعنی چی.... دلم می خواست با ماشین بزنم پاشو خورد کنم... ببینه میتونه مسکن نخوره و دردش رو تحمل کنه؟😭 ادامه دارد.. 🌹http://eitaa.com/cognizable_wan
🌹هوالمحبـــــــوب 🌹رمان زیبا و واقعے 🌹قسمت منوچهر باخدا معامله کرد... حاضر نشد مفت ببازد، حتی ناله هایش را. می گفت: _این دردها عشقبازی است باخدا و من همه زندگیم را در او می دیدم. در صداش، درنگاهش که غم ها را میشست از دلم. گاهی که میرفتم توی فکر، سر به سرم میگذاشت... یک «عزیز من» گفتنش همه چیز را از یادم می برد.☺️ باز خانه پر از صدای شادی میشد. ما دو سال تو خونه های سازمانی حکیمیه زندگی می کردیم. از طرف نیروی زمینی یه طبقه رو بهمون دادن... ماشین رو فروختیم، یه از بنیاد گرفتیم و اونجا رو خریدیم. دور و برمون پر از تپه و بیابون بود... هوای تمیزی داشت... منوچهر کمتر از اکسیژن استفاده می کرد... بعدظهرا با هم می رفتیم توی تپه ها پیاده روی. یه گاز سفری و یک اجاق کوچک و ماهیتابه ای که به اندازه ی دو تا نیمرو درست کردن جا داشت خریدیم. با یه کتری و قوری کوچیک و یه قمقمه. دوتایی می رفتیم پارك قیطریه... مثل دوران نامزدی...... بعضی شبا چهارتایی.. می رفتیم پارك قیطریه برای علی و هدی دوچرخه خریده بود. پشت دوچرخه ی هدی رو می گرفت و آهسته می برد.. و هدی پا می زد تا دوچرخه سواری یاد گرفت. اگه حالش بد می شد می موندیم چیکار کنیم...😞 زمستونای سردی داشت.... آنقدر که گازوییل یخ می زد. سختمون بود. پدرم خونه ای داشت.. که رو به  راهش کردیم و اومدیم یه طبقش نشستیم. فریبا و جمشید طبقه ی دوم و ما طبقه ی سوم اون خونه.... منوچهر دوست داشت به پشت بوم نزدیک باشه. زیاد می رفت اون بالا... ادامه دارد.. 🌹http://eitaa.com/cognizable_wan
❣ نشانه هایی که به شما می گوید در يك رابطه سالم هستید : ⇠ به یكدیگر اطمینان دارید ⇠ شما از بودن با هم لذت می‌برید ⇠ همديگر را پذيرفته ايد و به دنبال تغيير هم نيستيد ⇠ شما می‌توانید به راحتی درباره فكرهایتان حرف بزنید ⇠ با هم بحث ميكنيد اما دنبال امتياز گرفتن از هم نيستيد ⇠ اگر با وجود عشقي كه به هم داريد، هركدام ميتوانيد به علاقمندي هايتان بپردازيد ⇠ «دوستت دارم»،«ممنونم» و «عذر می‌خواهم»؛ اين كلمات جادويي را به هم ميگوييد 🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔵جمله ای که تمام بحث های شمابا همسرتان را خاتمه میدهد ✅میفهمم چی میگی ✅شاید در این موردحق باتو باشه و هرجمله ای که بفهمه حرفهایش را شنیده اید البته نحوه گفتن هم خیلی مهمه. 🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
برای ابراز علاقه به همسر خود، بدهید. همسرتان کسی است که قرار است به او نشان دهید برای‌تان بیش‌ از هر چیزی در دنیا ارزش دارد. 🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
*▪️فهرستی از اسامی کسانی که در واقعه عاشورا نقش آفرینی کرده و در قتل فرزند ر‌سول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) دَخیل بودند به همراه درج سرانجام و چگونگی مرگ آن ملعونین که من الازل والی الابد مورد لعن خواهند بود .* نام:ﺷﻤﺮ ﺑﻦ ﺫﯼﺍﻟﺠﻮﺷﻦ نقش وی درکربلا : ﻧﻘﺶﺁﻓﺮﯾﻦ ﺍﺻﻠﯽ ﺟﻨﺎﯾﺎﺕ ﮐﺮﺑﻼ، ﺻﺪﻭﺭ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﯾﻮﺭﺵ ﻫﻤﻪ ﺟﺎﻧﺒﻪ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ(ﻉ) ﻭ ﯾﺎﺭﺍﻧﺶ . سرانجام وچگونگی مرگ : ﺩﺳﺘﮕﯿﺮﯼ ﺗﻮﺳﻂ ﻣﺨﺘﺎﺭ ﺛﻘﻔﯽ، ﮔﺮﺩﻥ ﺯﺩﻥ ﺍﻭ ﻭ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻦ ﻭﯼ ﺩﺭ ﺭﻭﻏﻦ ﺩﺍﻍ . نام :ﺣﺼﯿﻦ ﺑﻦ ﻧُﻤﯿﺮ نقش وی در کربلا : ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﺗﯿﺮﺍﻧﺪﺍﺯﺍﻥ ﻟﺸﮑﺮ ﻋﻤﺮ ﺑﻦ ﺳﻌﺪ ﻭ ﺗﯿﺮﺍﻧﺪﺍﺯﯼ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ‏(ﻉ ‏) سرانجام و چگونگی مرگ : ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ ﺑﻦ مالک ﺍﺷﺘﺮ ﺟﺴﺪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪ ﻭ ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺨﺘﺎﺭ ﺑﻪ ﮐﻮﻓﻪ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ ، ﺳﺮ ﺍﻭ ﺩﺭ ﻣﮑﻪ ﻭ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﺁﻭﯾﺰﺍﻥ ﻣﺎﻧﺪ ﺗﺎ ﺩﺭﺱ ﻋﺒﺮﺗﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺑﺎﺷﺪ . نام:ﻋﺒﯿﺪﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﺯﯾﺎﺩ نقش وی درکربلا : ﺩﺭ ﺣﺎﺩﺛﻪ ﮐﺮﺑﻼ، ﻫﻤﻪ ﺟﻨﺎﯾﺖﻫﺎ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ ﻋﺒﯿﺪﺍﻟﻠﻪ ﺗﺤﻘﻖ ﯾﺎﻓﺖ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﯾﺰﯾﺪ ﺑﯿﺸﺘﺮﯾﻦ ﻧﻘﺶ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻓﺎﺟﻌﻪ ﻋﺎﺷﻮﺭﺍ ﺩﺍﺷﺖ. سرانجام و چگونگی مرگ : ﭼﮑﯿﺪﻥ ﻗﻄﺮﻩ ﺧﻮﻧﯽ ﺍﺯ ﺳﺮ ﻣﺒﺎﺭﮎ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ‏( ﻉ ‏) ﺑﺮ ﺭﺍﻥ ﺍﻭ ﻭ ﺑﺎﻗﯽ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﺁﻥ ﺯﺧﻢ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﻋﻤﺮ ، ﺟﺴﺪﺵ ﺗﻮﺳﻂ ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ ﺑﻦ ﻣﺎﻟﮏ ﺍﺷﺘﺮ ﺑﻪ ﺁﺗﺶ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺷﺪ . نام :ﺷﺒﺚ ﺑﻦ ﺭﺑﻌﯽ نقش وی در کربلا : ﺑﺎ ﺷﻤﺸﯿﺮ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﻣﺒﺎﺭﮎ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ‏(ﻉ ‏) ﺯﺩ. سرانجام و چگونگی مرگ : ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ ﺑﻦ ﻣﺎﻟﮏ ﺍﺷﺘﺮ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺭﺍﻥﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﺮﯾﺪ ﺗﺎ ﻣﺮﺩ. ﺳﭙﺲ ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﺟﺪﺍ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺟﺴﺪﺵ ﺭﺍ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪ . نام :ﺣﺮﻣﻠﺔ ﺑﻦ ﮐﺎﻫﻞ نقش وی در کربلا : ﭘﺮﺗﺎﺏ ﺗﯿﺮ ﺑﺮ ﮔﻠﻮﯼ ﻋﻠﯽﺍﺻﻐﺮ ‏( ﻉ‏) ،پرتاب تیر و اصابت به چشم حضرت ابالفضل العباس و نیز پرتاب تیر و اصابت به قلب امام حسین(ع) سرانجام و چگونگی مرگ : ﻣﺨﺘﺎﺭ ﺛﻘﻔﯽ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﺗﺎ ﺑﺪﻧﺶ ﺭﺍ ﺗﯿﺮﺑﺎﺭﺍﻥ ﮐﻨﻨﺪ . نام: ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﺍﺑﯽ ﺣُﺼﯿﻦ نقش وی در کربلا : ﺁﺏ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺳﯿﺪﺍﻟﺸﻬﺪﺍﺀ ‏(ﻉ) ﺑﺴﺖ ﻭ ﺑﺎ ﺑﯽﺷﺮﻣﯽ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﮔﻔﺖ : ﺍﯼ ﺣﺴﯿﻦ! ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺳﻮﮔﻨﺪ، ﺟﺮﻋﻪﺍﯼ ﺍﺯ ﺁﺏ ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﭼﺸﯿﺪ ﺗﺎ ﺍﺯ ﺗﺸﻨﮕﯽ ﺑﻤﯿﺮﯼ . سرانجام و چگونگی مرگ : ﺑﻪ ﻧﻔﺮﯾﻦ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ‏(ﻉ ‏) ﻣﺒﺘﻼ ﻭ ﺑﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﺍﺳﺘﺴﻘﺎﺀ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﺷﺪ، ﻫﺮﭼﻪ ﺁﺏ ﻣﯽﻧﻮﺷﯿﺪ ﺗﺸﻨﮕﯽﺍﺵ ﺑﺮﻃﺮﻑ ﻧﻤﯽﺷﺪ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻫﻼﮎ شد. نام :ﯾﺰﯾﺪ ﺑﻦ ﻣﻌﺎﻭﯾﻪ نقش وی در کربلا : ﭼﻮﺏ ﺯﺩﻥ ﺑﺮ ﺩﻧﺪﺍﻥﻫﺎﯼ ﻣﺒﺎﺭﮎ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ( ﻉ ‏) سرانجام وچگونگی مرگ : در صحرا و پس از سرکش شدن اسبش،پای او به رکاب اسب گیر کرد و اسب در نهایت سرکشی او را به این سمت و ان سمت کشاند بطوری که جسد نجسش تکه تکه شد و اثری از او باقی نماند نام : ﺳﺤﺎﻕ ﺑﻦ ﺣَﯿﻮﻩ ﺣﻀﺮﻣﯽ نقش وی در کربلا : ﺩﺍﻭﻃﻠﺒﺎﻧﻪ ﺑﺮ ﭘﯿﮑﺮ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ‏(ﻉ ‏) ﺗﺎﺧﺖ ﻭ ﭘﯿﺮﺍﻫﻦ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻏﺎﺭﺕ ﺑﺮﺩ . سرانجام و چگونگی مرگ : ﺑﺎ ﭘﻮﺷﯿﺪﻥ ﭘﯿﺮﺍﻫﻦ ﺍﺑﺎﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ‏(ﻉ ‏) ﺑﻪ ﻣﺮﺽ ﭘﯿﺴﯽ ﻣﺒﺘﻼ ﺷﺪ ﻭ ﻣﻮﻫﺎﯾﺶ ﺭﯾﺨﺖ ، ﺗﻮﺳﻂ ﻣﺨﺘﺎﺭ ﺩﺳﺘﮕﯿﺮ ﺷﺪ ﻭ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﺑﺮ ﺑﺪﻧﺶ ﺗﺎﺧﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻫﻼﮐﺖ ﺭﺳﯿﺪ . نام:ﺍﺣﺒﺶ ﺑﻦ ﻣﺮﺛﺪ‏(ﺍﺧﻨﺲ‏) نقش وی در کربلا : ﺑﺎ ﺍﺳﺐ ﺑﺮ ﺑﺪﻥ ﻣﺒﺎﺭﮎ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ(ﻉ ‏) ﺗﺎﺧﺖ ﻭ ﻋﻤﺎﻣﻪ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻏﺎﺭﺕ ﺑﺮﺩ. سرانجام و چگونگی مرگ : ﭘﺲ ﺍﺯ ﻭﺍﻗﻌﻪ ﻋﺎﺷﻮﺭﺍ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭ ﺻﺤﻨﻪ ﺟﻨﮓ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ، ﺗﯿﺮﯼ ﺍﺯ ﮐﻤﺎﻥ، ﺭﻫﺎ ﻭ ﺑﻪ ﻗﻠﺒﺶ ﺍﺻﺎﺑﺖ ﮐﺮﺩ ﻭ به درک واصل شد . نام : ﺑَﺠﺪﻝ ﺑﻦ ﺳُﻠﯿﻢ نقش وی در کربلا : ﺍﻧﮕﺸﺖ ﻣﺒﺎﺭﮎ ﺍﻣﺎﻡ ‏( ﻉ ‏) ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﺍﻧﮕﺸﺘﺮ ﺑﺮﯾﺪ . سرانجام و چگونگی مرگ : ﻣﺨﺘﺎﺭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺳﺘﮕﯿﺮ ، ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﺮﯾﺪ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺩﺭ ﺧﻮﻥ ﻏﻠﺘﯿﺪ ﺗﺎ ﻫﻼﮎ شد. نام:ﻋﻤﺮﻭ ﺑﻦ ﺣﺠﺎﺝ نقش وی در کربلا : ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻋﺎﺷﻮﺭﺍ ﺁﺏ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺍﺑﺎﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺍﻟﺤﺴﯿﻦ ‏(ﻉ ‏) ﻭ ﯾﺎﺭﺍﻧﺶ ﺑﺴﺖ، ﺍﻣﺎﻡ ‏(ﻉ ‏) ﺭﺍ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪﻩ ﺍﺯ ﺩﯾﻦ ﻧﺎﻣﯿﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﺣﺎﻣﻼﻥ ﺳﺮﻫﺎﯼ ﺷﻬﺪﺍﺀ ﺑﻪ ﮐﻮﻓﻪ ﺑﻮﺩ . سرانجام وچگونگی مرگ : ﺑﻪ ﻧﻔﺮﯾﻦ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ‏(ﻉ ‏) ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﻭ ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﺗﺸﻨﮕﯽ ﺩﺭ ﺑﯿﺎﺑﺎﻥ ﻫﻼﮎ ﺷﺪ . نام:ﻋﻤﺮ ﺑﻦ‌ ﺳﻌﺪ نقش وی در کربلا : ﻣﺠﺮﻡ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﺳﻮﻡ ﻓﺎﺟﻌﻪ ﮐﺮﺑﻼ ﻭ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﯽ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﮐﺮﺑﻼ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻋﻬﺪﻩ ﺩﺍﺷﺖ. سرانجام و چگونگی مرگ : ﺑﻪ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﻣﺨﺘﺎﺭ ﺛﻘﻔﯽ ﺑﻪ ﻗﺘﻞ ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﺳﺮﺵ ﺍﺯ ﺗﻦ ﺟﺪﺍ ﺷﺪ . نام:ﻣﺎﻟﮏ ﺑﻦ ﻧُﺴﯿﺮ ﮐِﻨﺪﯼ نقش وی در کربلا : ﻓﺮﻭﺩ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﺿﺮﺑﻪ ﺑﺮ ﻓﺮﻕ ﻣﺒﺎﺭﮎ ﺳﯿﺪﺍﻟﺸﻬﺪﺍ ‏(ﻉ ‏) سرانجام و چگونگی مرگ : ﻗﻄﻊ ﺩﺳﺘﺎﻧﺶ ﺗﻮﺳﻂ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﻭ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﻋﻤﺮ ﻓﻘﯿﺮ ﻣﺎﻧﺪ . نام: ﺍﺑﺤﺮ ﺑﻦ ﮐﻌﺐ نقش وی در کربلا : ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻦ ﻣﻘﻨﻌﻪ ﺣﻀﺮﺕ ﺯﯾﻨﺐ ‏( ﺱ ‏) ﻭ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﮔﻮﺷﻮﺍﺭﻩ ﺍﺯ ﮔﻮﺵ کودکان سرانجام و چگونگی مرگ : ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ ﺑﻦ ﻣﺎﻟﮏ ﺍﺷﺘﺮ ، ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﻗﻄﻊ ﮐﺮﺩ ، ﭼﺸﻢﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺣﺪﻗﻪ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩ . ❇️ منبع : کتاب عبرتهای عاشورا. http://eitaa.com/cognizable_wan
کودک 🔹بچه ها موقع خوردن باید بازی کنن باید بدو بدو کنن نمی تونن مثل بزرگسالان سر سفره بنشینن و غذا بخورن اگر میخواین سر سفره بنشینن باید دور و برشون اسباب بازی باشه یا اجازه بدید یک لقمه بخورن بدو بدو کنن دوباره بیان یک لقمه دیگه بخورن دنبال سرشون با بشقاب و قاشق نرین که غذا بذارین دهان شون🥄 اجازه بدید خودشون بیان سمت سفره.اگر روی صندلی غذاخوری زندانی شون می کنین حتما با اسباب بازی سرگرمشون کنین🚗شما هم باهاشون بازی کنین شادی کنین تا بخوره ولی خودش بخوره😋 🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
🌀اگر تازه نامزد کرده اید یا تازه ازدواج کرده اید و اگر همسرتان خیلی با شما صمیمی نبود گوش به زنگ باشید👇🏻 آقایون تازه کار، ممکنه که خانومتون روز خوبی نداشته باشه و همه چیز برخلاف مراد او پیش رفته باشد. ❗️دقت داشته باشید که واقعا زمان هایی وجود دارد که یک زن می خواهد تنها باشد. 🌀اگر تازه با نامزدتان آشنا شده اید، تا زمانی که احساس می کنید او نیاز به تنهایی دارد، از او عذرخواهی کنید و تنهایش بگذارید. دلیلی ندارد که او را آشفته تر و حال هردویتان را بد کنید. 🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
عذرخواهی آسانترین راه ورود به قلب زنانست مرد رویایی زمانی ک اشتباهی میکند،صادقانه باهمسرش گفتگو میکندو ازاو پوزش میخواهدنادیده انگاری اشتباهات،میتواند دروازه‌ جهنم راروی مردبازکند 🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
، جوان زیبا روی، نیکخوی، پرهیزکار، مؤمن و شجاع کوفی بود. وی که در روز عاشورا بیست و پنج سال داشت و از دامادیش هفده روز می‌گذشت، پس از بریر یا عمرو بن مطاع به میدان رفت و با بردباری در برابر مشکلات، جنگ نیکو و نمایانی کرد. سپس به سوی مادرش قمر و همسرش، هانیه  که با او در کربلا بودند بازگشت و به مادرش گفت: آیا از من راضی شدی؟ گفت: من از تو خشنود نمی ‌شوم مگر آنکه پیش روی حسین علیه السلام کشته شوی. همسرش به او گفت: تو را به خدا سوگند مرا به فراقت مبتلا مکن و دلم را به درد نیاور. مادرش گفت: فرزندم! از تقاضای همسرت روی گردان و به میدان برو و در رکاب فرزند دختر پیامبرت بجنگ تا از شفاعت جدّش در روز قیامت بهره‌مند شوی. وهب به میدان بازگشت نوزده سوار و دوازده پیاده را به هلاکت رساند. هنگامی که دو دستش قطع شد همسرش عمودی به دست گرفت و به سوی او آمد و گفت: پدر و مادرم به فدایت، در راه یاری پاکانِ حرم رسول خدا بجنگ! وهب می‌خواست او را به خیمه برگرداند ولی همسرش گفت: هرگز مراجعت نمی‌کنم مگر این که همراهت کشته شوم. امام حسین علیه السلام فرمود: جُزیُتْم مِنْ أَهْلِ بیتٍ خیراً إرْجعی إلی النساء یرحمک اللّه از اهل بیت من جزای خیر بهره شما باد. خدا تو را رحمت کند به سوی زن‌ها برگرد. همسر وهب مراجعت کرد ولی وهب در میدان ماند تا به فیض شهادت نایل گشت. بنا به نقل ابی مخنف، وهب، پنجاه تن را به هلاکت رساند، برخی تعداد هلاک شده‌ ها را ۱۰۰ تن ذکر کرده ‌اند. سرانجام پس از آنکه هفتاد زخم بر وی وارد شد سرش را بریدند و نزد مادرش انداختند. مادر، خون از چهره‌اش پاک می‌کرد و می‌گفت: «ستایش مخصوص خدایی است که رویم را سفید و چشمانم را به شهادت فرزندم در رکاب امام علیه السلام روشن کرد ... گواهی می‌دهم که یهود و نصاری و مجوس در کلیسا و آتش خانه‌ های خود از شما بهترند.» آنگاه سر را به سوی سپاه یزید انداخت که به یکی‌ از سپاهیان یزید اصابت کرد وبه هلاکت رسید. خوارزمی گوید: غلام شمر به فرمان او، مادر وهب را به شهادت رساند. به گفته برخی از مورّخان، وهب و همسر و مادرش  بودند و در راه کربلا در ثعلبیه به دست امام حسین علیه السلام مسلمان شدند. در روز عاشورا به هنگام نبرد، بیست و چهار پیاده و دوازده سوار را به هلاکت رساند. او را اسیر کرده و نزد عمر بن سعد آوردند. عمر سعد فرمان داد گردنش را زدند و سرش را به سوی لشکر امام علیه السلام انداختند. مادر وهب آن را برداشت و بوسید و با عمود خیمه، یک و به قولی دو تن را به هلاکت رساند و به فرمان امام علیه السلام از معرکه خارج شد. شیخ صدوق رحمه الله مطلب فوق را با مقداری تفاوت و به نام وهب بن وهب نقل کرده است. وهب در حال مبارزه چنین رجز می ‌خواند: انْ تُنْکُرونی فَأنَا ابْنُ الکلبِّ • سَوْفَ تَروَنی و تَرَوْنَ ضَرْبِی‌ وَ حَمْلَتِی و صَولَتی فی الحَرْبِ • ادْرِکُ ثَأْرِی بَعْدَ ثَأْری صَحْبی‌ الْکَرْبَ امامَ الکربِ • لَیْسَ جِهادی فِی الْوَغی بالْلَعْبِ‌ اگر مرا انکار می ‌کنید پس -بدانید که‌- من پسر کلب هستم. به زودی من و ضربتم، حمله و هیبتم را در جنگ خواهید دید. پس از خونخواهی یارانم، انتقام خود را می‌ گیرم. در مقابل سختی مشقت را -از خود- دور می ‌کنم. «کوشش من در این نبرد بازی و شوخی نیست». إِنّی زَعیمٌ لکِ امّ وهبٍ • بِالطَّعن فِیِهمْ تارَةً و الضَرْبِ‌ ضَرْبَ غُلامٍ مُوقِنٍ بالرَّبِّ • حتّی یَذوقَ الْقَومَ مُرّ الحرَبِ‌ انّی امْرؤٌ ذُوَمّرةٍ وَ غَضَب • حَسْبی إِلهی مِنْ عَلیم حَسَبی «ای ام وهب با زدن نیزه و شمشیر از تو نگهداری می‌کنم. ضربه زدنِ نوجوانی که به پروردگار یقین دارد. تا اینکه -آن‌- قوم طعم تلخ جنگ را بچشد. همانا من مردی استوار و خشمناکم. خدای دانا مرا بس و کافی است.» وقار شیرازی علاوه بر ابیات فوق این رجز را نیز به وهب نسبت داده است: یا حسینَ بنَ علی لَیْسَ یَبْغیِ • القوم قَصْدکَ فازَ مَنْ والاک مَوْلی و کانَ الیومَ جُنْدَک لَعَنَ اللّهُ مُعادیک • وَ مَنْ اظْهَر حقْدک لَعَن اللّهُ بن سَعدٍ و یزیدَ حَینَ صدک اورده اند: همسر وهب همراه شوهرش به حضور امام حسین علیه السلام رسید و در محضر آن حضرت دو تقاضا کرد: ۱- وهب در عرصه گاه محشر، بی او به بهشت نرود. ۲- چون غریب و تنها است، به عنوان کنیز و خدمتکار، نزد دختران و خواهران امام حسین علیه السلام بماند. امام علیه السلام در خواست او را پذیرفت و وهب عازم میدان شد. http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️🍃❤️ 👈آقايون بعضی وقتا همســــــرتون رو محــــــــــکم کنید❤️ بذارید اشک بریزه تا سبک بشه بعد آروم تو گوشش بگید : عزیزم چته؟! من که باهاتم!❣ 💪 🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
کودکی که تهدید شده وناامن است اين ترس را به شكل واضح بروز نمی دهد بلکه آن را به شكل هاى مختلفى همچون ناخن جويدن، لكنت زبان، شب ادرارى، كم رو و كم حرف شدن كاهش تمركز و خشونت نشان ميدهد. 🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️🍃❤️ 🙏قدردانی از کارهای کوچک و معمول در خانه میکند 👗چه لباس قشنگی ❤️چه آرایش موی قشنگی 🍲چه دست پخت خوبی 🙏 از این که بچه را نگه داشتی ممنون 🙏متشکرم که آشغال ها را بردی 🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
👌حواستان به سالگردها یا مناسبت‌های مذهبی مثل باشد. 👈چرا که همسر شما منتظر شماست. 👈 شما بقای زندگی شما را تضمین خواهد کرد. 🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است عصر فردا بدنش زیر سم اسبان است مکن ای صبح طلوع شب قتل است یک امشب که حسین مهمان است غمش امشب همه از تشنگی طفلان است مکن ای صبح طلوع جامه ای صبح مزن چاک مده جولان را هست مهمان شه دین امشب و یک فردا را مکن ای صبح طلوع چرخ ای چرخ مزن چرخ دگر امشب را تا قیامت تو نگه دار همه کوکب را نه حسین فکر عیال است نه به فکر جان است مکن ای صبح طلوع همه بینند ز ما ناله و چون شیون را شمر از قتل حسین بهر حسین دربان است مکن ای صبح طلوع باد ای باد،پریشان تو نما عالم را تا قیامت تو نگه دار همه خاتم را مکن ای صبح طلوع سعد سردار لعین بسته صف لشکر کین بهر قتل شه دین شمر خنجر به کَفَش سعد لعین خندان است مکن ای صبح طلوع خور ای خور ز رخ پرده میفکن بیرون زینب از دیدن روی تو نگردد محزون مکن ای صبح طلوع آب ای آب زنی موج دهی جولانت نکشی هیچ خجالت ز رخ مهمانت مکن ای صبح طلوع شب قتل است یک امشب ز عطش سوزان است یا محمد تو کجایی، که بدی یار غریب در کجا هست علی،بود پرستار غریب فاطمه جان تو کجایی که حسین است غریب مکن ای صبح طلوع
ساعات وقایع روز عاشورا http://eitaa.com/cognizable_wan
هدایت شده از "دانستنیهای زیبا"
✍علامه تهرانی (ره) : هر کس در عصر پنج شنبه برود بر سر قبر مادرش و پدرش و طلب مغفرت کند ، خداوند عزوجل طبقه هایی از نور به قلب آنان افاضه می کند و آنها را خشنود می گرداند و حاجات این کس را بر می آورد. أرحام انسان در عصر پنجشنبه منتظر هدیه ای هستند و لذا من در بین هفته منتظرم که عصر پنج شنبه برسد و بیایم بر سر قبر پدر و مادرم و فاتحه بخوانم. 📕 معاد شناسی علامه طهرانی ، ج ۱ ، ص ۱۹۰ امروز پنجشنبه یادی كنيم ازمسافرانی که روزي درکنارمان بودند و اكنون فقط یاد و خاطرشان در دلمان باقی ست با ذكر فاتحه و صلوات "روحشان راشادکنیم 🌸اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم🌸 👇👇 http://eitaa.com/cognizable_wan
👆روزنامه‌ی فردای عاشورا اگر فردای روز عاشورا روزنامه‌ای منتشر می‌شد ، چه تیترهایی داشت؟! این پوستر اثر "محمدصادق پورمیر" است که به عنوان پوستر برتر در سوگواره هنر عاشورایی انتخاب شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بعضی از جوانان بی تفکر و بیسواد ایران خوب دقت کنند! اون شخصی که میگفت،بی ارزش ترین پول ،پول ایران است،و پشت تریبون از اراجیف خودش لذت می برد،و می خندید، برای فرار از دست طالبان،در فرودگاه کابُل،ازدبیمِ جان ،خودرا به درب هواپیمای امریکایی چسبانده بود و چون هواپیما اوج گرفت،با تنی چند از همشهریانش از ارتفاع زیاد از هواپیما بر روی باند سقوط کرد و آسفالت شد. آن رییس جمهوری که با خرسندی میگفت،مشهد باید روستایی از افغانستان باشد،فکر این روز را نمیکرد که ایران،خودش را در راستا و کل کل با ابر قدرتها آماده میکند،و وقتش را صرف شغالانی چون غنی ،نخواهد کرد. حالا جوانان ایرانی بگویید ببینم،،،پول با ارزش افغان بهتر بود،یا ریال بی ارزش ما؟ ایا پول با ارزش افغان توانست جلو تجاوز امریکاییها و طالبان را بگیرد؟ ایا ارتش افغانستان در برابر تهاجم طالبان،که یک گروهک بودند،توانست حتی یک تیر شلیک کند؟ ای ایرانیان، ای شیعیان، ارزش و اقتدار ،نه به مدال و اتیکت است، نه به لامبور گینی و پورشه و دناپلاس، نه تجمل گرایی. ما شیعیان در مکتب رسول الله یاد گرفته ایم،برای بقا، باید حوادث و جنگهایی مانند تبوک را تجربه کنیم. یاد گرفتیم،برای مقاوم شدن،و خالص شدن،و مرد شدن، و قدرت گرفتن،باید،حوادثی مانند شعبِ ابوطالب را تجربه کنیم. ما در مکتب رسوالله ، در مکتب علی ع، یاد گرفتیم،تجمل و سلطنت بازی، نه قدرت و عزت، بلکه سقوط و ذلت می آورند. ما شیعه هستیم، مردمانی جان سخت. مبارز، کم توقع. جسور، باهوش، دانا، خونسرد اما چموش. 📢 http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنان زینب کبری سلام الله علیها در کنار بدن برادرش حسین علیه السلام http://eitaa.com/cognizable_wan
🌹هوالمحبـــــــوب 🌹رمان زیبا و واقعے 🌹قسمت دستهایم را دور دست منوچهر که دوربین را جلوی چشمش گرفته بود.. و آسمان را تماشا می کرد، حلقه کردم... گفت: _من از این پشت بام متنفرم. ما را از هم جدا می کند. بیا بروییم پایین. نمی توانستم ببینم آسمان و پرواز چند پرنده منوچهر را بکشد بالا و ساعت ها نگهش دارد. منوچهر گفت: _"دلم می خواهد آسمان باز شود و من بالاتر را ببینم."🕊 شانه هایم را بالا انداختم؛ _ "همچین دوربینی وجود ندارد! "😳 منوچهر گفت: _"چرا هست. باید دلم را بسازم، اما دلم ضعیف است." دستم را کشید. و مثل بچه های بهانه گیر گفت: _"من این حرف ها سرم نمی شود. فقط می بینم اینجا تو را از من دور می کند، همین. بیا برویم پایین" منوچهر دوربین را از جلوی چشمش برداشت و دستش را روی گره دستم گذاشت و گفت: _ "هر وقت دلت برایم تنگ شد بیا اینجا. من آن بالا هستم." دلم که میگیره،... میرم پشت بوم... از وقتی منوچهر رفت... تا یه سال آرامش نشستن نداشتم. مدام راه می رفتم.. به محض اینکه می رفتم بالا کمی که راه می رفتم، می نشستم روی سکو و آروم می شدم،... همون که منوچهر روش می نشست... روبروی قفس کبوترا می نشست،... پاهاش رو دراز می کرد و دونه می ریخت و کبوترا میومدن روی پاش می نشستن و دونه بر می چیدن... کبوترا سفید سفید بودن، یا یه طوق گردنشون داشتن... از کبوترای سياه و قهوه ای خوشش نمیومد.. می گفتم: _تو از چیه این پرنده ها خوشت میاد؟ میگفت: _از پروازشون.🕊 چیزی که مثل مرگ دوست داشت لمسش کنه.😭 ادامه دارد.. 🌹http://eitaa.com/cognizable_wan
🌹هوالمحبـــــــوب 🌹رمان زیبا و واقعے 🌹قسمت دوست نداشت توی خواب بمیره. دوستش ساعد که شهید شد... تا مدتها جرات نمی کرد شب بخوابه... شهید ساعد جانباز بود... توی خواب نفسش گرفت و تا برسه بیمارستان شهید شد. چند شب متوجه شدم منوچهر خیلی تقلا می کنه. بیخوابه.... بدش میومد هوشیار نباشه و بره... شبا بیدار می موندم تا صبح که اون بخوابه... 😭 برام با این که بعد از اذان صبح فقط دو سه ساعت می خوابیدم، کسل نمی شدم... شب اول منوچهر بیدار موند... دوتایی مناجات حضرت علی می خوندیم. تموم که می شد از اول می خوندیم، تا صبح..... شباي دیگه براش حمد می خوندم تا خوابش ببره. مدتی بود هوایی شده بود... یاد دوکوهه و بچه های جبهه افتاده بود به سرش. کلافه بود... یه شب تلویزیون فیلم جنگی داشت... یکی از فرمانده ها با شنیدن اسم رمز فریاد زد _ «حمله کنید، بکشیدشون، نابودشون کنید ».... یهو صدای منوچهر رفت بالا... که _«خاك بر سرتون با فیلم این ساختنتون!  کدوم فرمانده جنگ می گفت حمله کنید؟ مگه کشور گشایی بود؟ چرا همه چیزو می کنید؟....»😡 چشماشو بسته بود و بد و بیراه می گفت.... تا صبح بیدار بود فردا صبح زود رفت بیرون... باغ فیض نزدیک خونمون بود... دوتا امام زاده داره... می رفت اونجا. وقتی برمی گشت چشم هاش پف کرده بود.... نون بربری خریده بود... حالش رو پرسیدم گفت: _خوبم، خستم، دلم می خواد بمیرم... به شوخی گفتم: _آدمی که میخواد بمیره نون نمی خره!😉 خندش گرفت.....!گفت: _یه بار شد من حرف بزنم تو شوخی نگیری؟!   اما اون روز هر کاری کردم سر حال نشد. خواب بچه ها رو دیده بود. نگفت چه خوابی.....😣🕊 ادامه دارد.. 🌹http://eitaa.com/cognizable_wan