فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چقدر ناز چقدر لطیف😬😅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا یه شوهر اینجوری نصیب کنه هروقت دلت گرفت بگی مرد پاشو یهکم قِر بده دلمون وا شه😂
••••••••••••••••••
😁
👚
👖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هیچ وقت کم نیارین😂😂😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بهترین راه جلوگیری از خودکشی 😂😂😂😂
هدایت شده از مرکز پخش کتاب آوای بهار
مرکز پخش کتاب آوای بهار
برای تهیه کتاب با ما تماس بگیرید
۰۹۱۲۴۵۱۰۸۲۰
۰۹۱۰۰۷۵۲۹۹۳
جعفری
https://eitaa.com/awaybaharbook
🔴شواهد جدید از مرگ «آیتالله مایک» در سرنگونی هواپیمای آمریکایی به دست طالبان
🔹برخی منابع افغانستانی گفتند که دیآندریا رئیس عملیاتهای مخفی سیا در امور ایران که گفته میشود از طراحان عملیات ترور شهید سلیمانی هم بوده کشته شده است. منابع آمریکایی تا این لحظه از ارائه اطلاعات شفاف در این باره خودداری کردهاند.
🔹 منابع آگاه میگویند این هواپیما حامل دستکم 18 نفر از مقامهای نظامی آمریکا بوده است. فردی که از لحاظ امنیتی در رده بالاتری نسبت به آیتالله مایک قرار داشته هم از جمله سرنشینهای این هواپیما بوده و کشته شده است. منابع ما از ارائه نام این مقام خودداری کردند.
🔹 آنها درباره جزئیات حادثه منتهی به سقوط هواپیما میگویند «E-11A» به دلیل نقص فنی در حال پرواز در ارتفاع پایینتری نسبت به حالت معمول بوده و با شلیک موشک «استرلا-1» که یک سلاح دوشپرتاب روسی است از سوی اعضای طالبان هدف قرار گرفته و ساقط شده است./تسنیم
چند روز قبل یک خبرنگار عراقی توییتی منتشر کرده بود که ایران تمامی اعضای تیم ترور سپهبد قاسم سلیمانی در سازمان سیا و ارتش آمریکا را به درک واصل کرده است
صبح شد و مرد با انرژي و حس خوب مطابق هر روز سوار بر اتومبيلش شد و به سمت محل کارش حرکت کرد.
در جادهي دو طرفه، ماشيني را ديد که از روبرو ميآمد و راننده آن، خانم جواني بود.
وقتي اين دو به هم نزديک شدند، خانم در يک لحظه سر خود را از ماشين بيرون آورد و به مرد فرياد زد: «حيووووووووون!»
مرد متعجب شد اما بلافاصله در جواب داد زد: «ميمووووووون»
هر دو به راه خودشون ادامه دادند.
مرد به خاطر واکنش سريع و هوشمندانهاي که نشون داده بود خشنود و خوشحال بود و در ذهنش داشت به کلمات بيشتري که ميتونست تو اون لحظه بار اون خانم کنه فکر ميکرد و از کلماتي که به ذهنش ميرسيد خندهاش ميگرفت.
اما چند ثانيه بعد سر پيچ که رسيد حيواني وحشي که از لا به لاي درختان کنار جاده درآمده بود، با شدت خورد توي شيشهي جلوي ماشين و اتومبيل مرد به سمت آن درختان منحرف شد...
و آنجا بود که متوجه شد حرف اون خانم هشدار بوده نه فحش و فهميد اسير قضاوت کردن زودهنگام شده.
🎀http://eitaa.com/cognizable_wan
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
✍🌺#زیبا_نوشت
هميشه خودت را "نقد" بدان
تا ديگران تو را به "نسيه" نفروشند...
سعی كن استاد "تغيير" باشی
نه قربانی "تقدير"...
در زندگی به کسی اعتماد كن كه به او "ايمان" داری نه "احساس"...
هرگز به خاطر مردم "تغيیر" نكن
اين جماعت هر روز تو را "جور دیگری" می خواهند...
شهری كه همه در آن "می لنگند"
به كسي كه "راست" راه می رود می خندند...
ياد بگير تنها کسی كه لبخند تو را می خواهد "عكاس" است
كه او هم "پولش" را می گيرد...
به چیزی كه دل ندارد "دل نبند"...
هرگز تمامت را برای کسی "رو نكن"…
بگذار کمی "دست نيافتنی" باشی...
آدم ها "تمامت" كه كنند، "رهايت" می كنند...
و در آخر"خودت باش"
🎀http://eitaa.com/cognizable_wan
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
📚 #حکایتیبسیارزیباوخواندنی
💎سرخ پوست پيری برای کودکش ازحقايق زندگی چنین می گفت:
در وجود هرانسانی هميشه مبارزه ايی جريان دارد مانند مبارزه دوگرگ
که يکی ازگرگها سمبل بديها مثل: حسد غرور،شهوت، دروغ تکبرو خودخواهی است
و دیگری سمبل: مهربانی عشق، اميد و حقيقت.
سخنان پدر، کودک رابه فکر فرو برد،
تا اينکه پرسيد :
پدر کدام گرگ پيروز ميشود؟
پدر لبخندی زد و گفت :
گرگی که تو به آن غذا ميدهی
💠قِصـّـهای دردنــاک وعبـرت آمـوز💠
💠 اسم من اسماست، دختری مسلمان وعربی ازخانواده ای خیلی متواضع، من شوهرم وخانوادهام راخیلی دوست دارم، خدای مهربان همسری دوست داشتنی و مهربان که دارای اخلاق عالی بود نصیب من کرد.
💠 چهارسال پیش برای زندگی به لندن نقل مکان کردیم، خیلی خوشحال بودم و از زندگیام راضی وخشنود، ... همسرم مرابه همه جاهای دیدنی لندن بردو من دراوج لذت و شادی وصف ناپذیری بودم میتونم بگم من خوشبخت ترین انسان روی زمین بودم.
💠 خداوند به ما پسری داد اسمش را "محمد" گذاشتیم. اکنون 3 سالش هست... بعد از آن دختری بنام "هدیل" که او هم اینک یکسال ونیمش هست... فرزندانم همه دنیای من بودند و من با تمام وجود خودم را در اختیارآنها قرار داده بودم تا آنها را خوشبخت کنم... همسرم مرد خوب و خانواده دوستی بود در یک رستوران عربی درلندن مشغول کار بود.
💠 بعد از دو ماه اتفاقی در زندگیام افتاد که همه زندگی مرا دگرگون کرد، همسرم برام یکiphone کادو گرفت...و من هم طبق معمول همه کاربران اینترنتی، برنامه های دلخواهم را دانلود کردم که ازهمه برنامه ها واتساپ برام جذابتر بود... شروع کردم به برقراری ارتباط با خانواده و دوستانم و عکس بچههایم را برای خانواده وخواهرم در آمریکا فرستادم..
💠 کم کم واتساپ مرا جوری به خودش مشغول کرد که نسبت به خانواده وفرزندانم توجه کمتری داشتم... همه اوقات من شده بود چت کردن بادوستان مجازی که روز بروز بیشترمیشدند.!و دوستانی را دوباره پیداشون کردم که سالها از آنها بیخبر بودم .. حسابی دراین فضای مجازی (مسموم) غرق شده بودم ... من رسما معتاد گوشی و واتساپ شده بودم!
💠 یک لحظه گوشی ازدست من جدا نمیشد.. من که همواره با بچههایم میگفتم و میخندیدم و بازی میکردم وبا هم غذا میخوردیم و... حالا اصلا به آنها اهمیتی نمیدادم و توجه نمیکردم...!! کلا نسبت به خانه وخانواده ام بی توجه شده بودم..!
تانیمه های شب پشت واتساپ مشغول چت کردن با دوستان مجازی ام بودم.. من تاخرخره غرق شده بودم..!!
💠 تقریبا چهارماه بعد از دریافت گوشی از شوهرم یکی از شبها که با دوستم مشغول چت های بیجا و بیهوده که هیچ ربطی به خانواده و یا زندگیام نداشت و فقط وقت تلف کردن بود، مشغول بودم ،طوری غرق چت کردن بودم که حتی یادم نبود که بچه هام تو اتاق دیگه و من تو اتاقی دیگه هستم..
💠 صدایی رشته افکارم پاره کرد، که میگفت: ماما ماما ماما..!! صدای پسرم محمد بود، با عصبانیت برسرش داد زدم و او را ساکت کردم.. چون من بادوستم در واتساپ مشغول بودم ... پسرم ساکت شد ودیگه مزاحمم نشد... بعداز مدتی رفتم تو اتاقشان ودیدم دخترم هدیل رو زمین دراز کشیده وپسرم باچشمانی اشکبار بالای سرش نشسته و او را می نگرد..
💠 داد زدم چی شده؟ ... پسرم جواب دادم من که چندبار صدات زدم مامان جان اما تو سرم داد زدی و نگذاشتی من حرفم رابزنم.. هدیل نمیدانم چی چیزی را بلعیده ونمیتونه نفس بکشه ومن هرچه تلاش کردم نتونستم از گلوش خارح کنم.! دیوانه وار دخترم راتکان میدادم اما بیفایده بود زنگ زدم اورژانس ازآنها کمک خواستم ... دقایقی بعد اونها با آمبولانس اومدند وبعد از معاینه،
دکتر گفت:متاسفم
💠 من نتوانستم برای دخترت کاری کنم..او از دنیا رفته است.! لحظاتی بعد پلیس هم از راه رسید و تحقیقات آغاز شد و مرا با دختر عزیزم که دیگه تو این دنیا نبود به بیمارستان برای تحقیقات بیشتر و انجام آزمایشات متتقل کردند... وقتی شوهرم به بیمارستان اومد ازمن پرسید که چی شده؟چه اتفاقی افتاده؟ او باور نمیکرد که ما برای همیشه دختر و جگرگوشمون هدیل را از دست دادهایم...
💠 من جسته گریخته براش تعریف میکردم وکوشش میکردم تایه جورایی حقیقت راکتمان کنم اما دروغ گفتن درچهره ام نمایان بود وشوهرم حرفهایم را باور نکرد ومن مجبور شدم حقیقت را کامل بدون کم و کاستی برایش بازگو کردم تا هم خودم از عذاب وجدان آسوده شوم وهم خانوادهام را ازدست ندهم..!
💠 بعد از اینکه من حادثه را بازگو کردم شوهرم که طاقت شنیدن چنین واقعهای را نداشت با فریاد داد زد وگفت: توطلاق هستی طلاق هستی طلاق هستی ... و در حالیکه گریه میکرد بیرون رفت... من اعصابم بهم ریخت و دچار افت و شکست روحی شدیدی شدم ... مرا به بخش دیگری از بیمارستان منتقل کردند...
😔 منِ احمق..
با ندانم کاریهایم..
همه زندگی ام را از دست دادم؛
دخترم،
همسرم،
خانوادهام،
وهمه زندگیام را نابود ساختم
😔 چون بادوستان فضای مجازی و واتساپ مشغول بودم وخانواده ام و فرزندانم را فدا کردم و به آنها بی توجه بودم..!!
📵 این قصه تقدیم به همه زنان و مردانیکه خود را وقف این برنامه ها کرده اند و از دور و بر و خانواده و پدر و مادر و دین و دنیا و زندگی حقیقی خود غافل شدهاند..!!📵
✋⛔️هوشیار باشید..
زنگ خطری برای همه است...
🎀 @cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بازم #حسن_ریوندی ترکونده از دستش نده😂😂😂
این قسمت : جوراب بابا🧦😂😂