♡﷽♡
#رمان_رؤیاےوصال❤️
#ادامہ_قسمت134
اونروزها سختترین روزهاے زندگیم بود.از هرچے مرد بود بدم میومد.
تا اینڪہ تصمیم گرفتم شاغل بشم طورے ڪہ فرصت ازدواج و زندگے دوباره رو نداشتہ باشم.
بہ ڪمڪ پدر یڪے از دوستام با ڪلے آزمون و مصاحبہ وارد این ڪار شدم.
سہ سال گذشت تا با یڪے از مأمورهاے اطلاعات آشنا شدم. ڪم ڪم متوجہ شدم هر دو مون بہ هم علاقہ مند شدیم. ماجراے زندگیمو بہش گفتم .فڪر میڪردم جا بزنہ ولے اینڪارو نکرد.
قرار بود بیان خواستگارے یڪ روز قبل از خواستگارے تو یڪے از مأموریتہا تیر خورد و ...
شهید شد.
اینہم سرنوشت من ...
با این جملہ ناخودآگاه اشڪش چڪید.
براستے دلم براے خودم بسوزد ؟ یا تو ...
"تو نپندار که تنها عاشوراييان را بدان بلا آزمودند و لاغير... صحراے بلا به وسعت همہ تاریخ است."(شهید آوینے)
_خیلے سخت بوده واقعا روزهاے سختے رو دیدے.
اما بہ نظر من هیچوقت براے شروع دوباره دیر نیست.
همیشہ راه زندگے باز هست.
مرضیہ_بعد اینهمہ سختے دوباره ؟بہ نظرم خدا نمیخواد من سر وسامون بگیرم .
_میدونے من یہ مثالے دارم اینہ ڪہ
اگہ خدا از یہ درے بیرونت ڪرد .تو از پنجره برو داخل ، بازهم بیرونت ڪرد از دود کش برو داخل
هیچوقت نباید تو زندگے ڪم بیاریم. توشکست اولش سختہ ها واقعا آدم سقوط میڪنہ هرچے هم بالاتر برے وقتے سقوط میڪنے ،سقوطت شڪننده تر هست.
اما بعد از رنج و درد اولیہ اش زمان ڪہ یہ ڪم بگذره ،بلند میشے .
خدا بیخود مارو اشرف مخلوقات نیافریده
تو ڪُشتے با آزمون هاے زندگے باید حریف رو ضربہ فنے ڪنے .اونوقتہ ڪہ
خدا بہ فرشتہ هاش میگہ
دیدید این همونے بود ڪہ گفتید چرا باید اینو بیافریدم؟خوب نگاش ڪنید.
مرضیہ_ پس با همین هاست ڪہ اینجور دوام آوردے.
_ اگر وعده "او" نبود .من هیچوقت دوام نمیاوردم .
إِنَّ الَّذينَ قالوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ استَقاموا تَتَنَزَّلُ عَلَيهِمُ المَلائِكَةُ أَلّا تَخافوا وَلا تَحزَنوا وَأَبشِروا بِالجَنَّةِ الَّتي كُنتُم توعَدونَ
ترجمه:
به یقین کسانی که گفتند: «پروردگار ما خداوند یگانه است!» سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آنان نازل میشوند که: «نترسید و غمگین مباشید، و بشارت باد بر شما به آن بهشتی که به شما وعده داده شده است!
(فصلت آیہ۳۰)
✍🏻 #نویسنده_زهراصادقے
↩️ #ادامہ_دارد....
☕️🍃☕️🍃☕️🍃
╭─┅═♥️═┅╮
http://eitaa.com/cognizable_wan
╰─┅═♥️═┅╯