eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.5هزار دنبال‌کننده
16.1هزار عکس
17.3هزار ویدیو
628 فایل
#دانستنی_های_زیبا کانالی برای قشر جوان با بهترین نکات #علمی، #تربیتی، #اخلاقی، #پزشکی و #روانشناسی بهمراه #کلیپ_های زیبای اخلاقی از #سخنرانان_کشوری جهت ارتباط با آدمین از طریق👇👇👇 @alimaola_110 پیام ارسال نمایید
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹هوالمحبـــــــوب 🌹رمان زیبا و واقعے 🌹قسمت -حالا من قربانی شدم یا تو؟ منوچهر زل زد به چشم هاي فرشته. از پس زبانش که بر نمی آمد! فرشته چشم هایش را دزدید و گفت: _"این که دیگه این همه فکر ندارد. معلوم است، من". منوچهر از ته دل خندید. فرشته گردنبندش را که منوچهر سر عقد گردنش کرده بود، بین انگشتانش گرفت و به تاریخ «21 بهمن 57» که منوچهر داده بود پشت آن کنده بودند، نگاه کرد.😢😍 حالا احساس میکرد اگر آن روز حرفهاي منوچهر برایش قشنگ بود، امروز ذره ذره وجود او برایش ارزش دارد و زیباست. او مرد رؤیاهایش بود،قابل اعتماد،دوست داشتنی و نترس.. هرچی من از بلندي می ترسیدم، منوچهر عاشق بلندي و پرواز بود...🙈😅 باورش نمی شد من بترسم می گفت: _"دختري که با سه چهار تا ژ_سه و یک قطار فشنگ دوشکا ده دوازده تا پشت بام رو می پره چه طور از بلندی می ترسه؟" کوه که می رفتیم، باید تله اسکی سوار میشد روی همین تله اسکی ها داشتم می شدم! من رو میبرد پیست موتورسواري می رفتیم کایت سواري.☺️ اگه قرار به دیدن فیلم بود، من رو می برد فیلم هاي نبرد کوبا و انقلاب الجزایر...! برام کتاب📚 زیاد میاورد به خصوص رمان هاي تاریخی با هم میخوندیمشون... منوچهر تشویقم می کرد به درس خوندن. خودش تا دوم دبیرستان بیشتر نخونده بود. برام تعریف می کرد وقتی بچه بود و می رفت مدرسه، با دوستش،علی، برادر خونده شده بود، فقط به خاطر اینکه علی روی پشت بوم خونه شون یه قفس پر از کبوتر داشت! پدرش براي اتمام حجت سه بار از منوچهر می پرسد: _"می خوای درس بخونی یا نه؟" منوچهرم می گه "نه" براي اینکه سر عقل بیاد، میذارتش سر کار توي مکانیکی. منوچهر دل به کار میده و درس و مدرسه رو میذاره کنار...!! به من می گفت _"تو باید درس بخونی." می نشست درس خوندنم رو تماشا می کرد. ☺️😍 دوست داشتیم همه ي لحظه ها رو کنار هم باشیم . نه براي اینکه حرف بزنیم، رو هم دوست داشتیم. توي همون محله مون یه خونه اجاره کردیم . دو سه روز مونده بود به امتحانات ثلث سوم. شبا درس می خوندم منوچهر ازم می پرسید، می رفتم امتحان می دادم. بعد از امتحانات رفتیم ماه عسل.😇 یه ماه و نیم همه ي شمال رو گشتیم. هر جا میرسیدیم و خوشمون میومد، چادر می زدیم و میموندیم.🏕 تازه اومده بودیم سر زندگیمون که جنگ شروع شد....😔 ادامه دارد.. 🌹http://eitaa.com/cognizable_wan
28.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ | 💠حجت الاسلام عالی کربلایی کاظم ساروقی و داستان شدن در یک شب ✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan