eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.5هزار دنبال‌کننده
14.6هزار عکس
14.6هزار ویدیو
638 فایل
#دانستنی_های_زیبا کانالی برای قشر جوان با بهترین نکات #علمی، #تربیتی، #اخلاقی، #پزشکی و #روانشناسی بهمراه #کلیپ_های زیبای اخلاقی از #سخنرانان_کشوری جهت ارتباط با آدمین از طریق👇👇👇 @alimaola_110 پیام ارسال نمایید
مشاهده در ایتا
دانلود
♡﷽♡ ❤️ 🍃 کلید انداختم و در خانه را باز کردم. خسته از درس و دانشگاه مخصوصا این سال آخرے که با سختے بسیار تخصص رشته ارتوپدی قبول شدم .دنبال راهی برای رفع خستگے هایم مے گشتم. ازوقتے یادم می آید فقط درس خواندم . مخصوصاً بعد از فوت پدر... می گویند دخترا بابایے اند و من همان دختر بابايےِ بابا هستم کہ روزگار عجیب تلخش کرده اما بخاطر مادرم ، شیرین میگذرانم . این روزها به تنوع نیاز داشتم .آن هم از نوع عشق و حالِ مخصوصِ خودم . به در آشپزخانه که رسیدم بوی خوش غذا مستم کرد ایستادم وعمیق بو کشیدم... _سلام مامان جونم سریع برگشت _اِه سلام مادر خوبی؟خسته نباشے ؛کِے اومدی ؟ _ممنون همین الان مامان عجب دو و دمی راه انداخته بود.حسابی گرسنه بودم . به میز اشاره کرد و گفت: _بشین الان برات غذا مے کشم صندلی را کشیدم و گفتم: شما نخوردید؟ _نه عزیزم منتظر داییتم دستم را به لب گرفتم و گفتم: _اممم ...میشہ من زودتر بخورم خیلی خستہ ام میخوام یہ کم استراحت کنم . قول مے دهم بقیہ روزها هر وقت تونستم در کانون گرم خانواده دور هم غذا بخوریم . مامان همیشہ از اینکه هرکسے جدا غذا بخورد آن هم در اتاق ،بشدت مخالف بود. میگفت صفاے خانواده به دور هم بودنش هست.بخصوص بعد از پدر... _اینقدر زبون نریز. نہ که الان بگم نخور حرف گوش مے کنی . برو لباساتو عوض کن بیا برات غذا بکشم . از جایم برخاستم و گفتم: به روی چشم خانم معلم! به سمت اتاق کہ مے رفتم صدای غُرغُرش را شنیدم : تا وقتے پیر بشید ما باید جلوتون غذا بزاریم. دکمه هاے لباسم رو باز کردم با صدای بلند گفتم : آخیش چقدر حال میده از راه برسی غذاے آماده جلوت بذارن. خدایا این خوشے رو از ما مگیر .الهی آمین بہ آشپزخونہ کہ بر گشتم مامان گفت: بلہ معلومہ باید کبکت خروس بخونہ منم اگر یه بدبختے بود شب و روز جلوم غذا میذاشت بندرے مے رقصیدم .بعد بگید مامان بد . با حالت افسوس آهی کشید و گفت: کے قدر ما رو مے دونہ... پشت لبم رو گاز گرفتم و گفتم _أستغفرالله حاج خانم این حرفہا چیہ ؟ الان ملائکہ خونہ فرار میکنند. شما سرور مايے . من غلط بکنم این حرف رو بزنم . از سر جایم بلند شدم و از گونہ اش یه ماچ آبدار وعمیق گرفتم. از همان هایی که مامان می گوید تف تفی . _بے خود نیست زمین دهان بازمے کنه و بهشت زیر پاتون یہ هویے در میاد دیگه. اگر بگے تا خود صبح بندری برقصم برات مے رقصم مادمازل ،چه برسه به رقص عربی مثل اجدادت أنت فے قلبي... دست هایش را گرفتم و گفتم اینجورے . مادر بزرگ مادریم کویتے بود. دست وپاشکسته عربے ياد گرفته بودم. _خُبہ خُبہ بشین سر جات نمے خواد مزه بریزے اگر بندری بلد بودے که اینجا نبودے . درمانده گفتم: _اِه پس کجا بودم ؟ _خونه شوهر با گریه ساختگی و لب و لوچه آویزان گفتم: آره راست میگید چقدر من ترشیده شدم.اے واے پس این سوار بر اسب سفیدم کے میاد ؟ آه کجایے ای یار من ...کجایے دقیقا کجایے؟ ↩️ .... ☕️🍃☕️🍃☕️🍃 ╭─┅═♥️═┅╮ http://eitaa.com/cognizable_wan ╰─┅═♥️═┅╯