#عبد فرّار
#ملا_حسینقلی_همدانی قدّس سرّه
يكى از افراد ناباب نجف به نام عَبْدِ فرّار كه خيلى شرور بود و مردم از او واهمه و ترس فراوان داشتند، روزى وارد صحن مطهّر اميرالمؤمنين عليهالسّلام مىشود و نزديک مرحوم آخوند رحمهالله كه در يكى از حجرات صحن مطهّر نشسته بود مىرسد و مىايستد.
آخوند از او مىپرسد: اسمت چيست؟ مىگويد: من را نمىشناسى؟ من عبد فرّار هستم. آخوند مىفرمايد:
«أمِنَ الله فَررتَ أم مِن رسولِه؟»
از خدا فرار كردهاى يا از رسول خدا؟
آن مرد با شنيدن اين سخن به فكر فرو مىرود و به خانه باز مىگردد.
روز بعد آخوند به شاگردانش مىگويد: به تشييع جنازه يكى از اولياء الله برويم. پس با هم به منزل عبد فرّار مىروند و مىبينند كه مرحوم شده است. چون از خانوادهاش علّت فوتش را مىپرسند، مىگويند:
ديروز حالش خوب بود از منزل بيرون رفت و برگشت، شب تا به صبح ناليد و گريه كرد و مرحوم شد.
http://eitaa.com/cognizable_wan