ثروت از دست رفته، با تلاش مجدد و دانش از دست رفته، با تعهد به یادگیری، برمیگردد؛
اما، زمان از دست رفته برای همیشه از دست رفته است.
پیتر دراکر،پدر علم مدیریت نوین
🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
وقتى صحبت ميكنيد فقط در حال تكرار مطلبى كه از قبل ميدانيد هستيد ، اما اگر گوش دهيد ، ممكن است مطلب جديدى ياد بگيريد ...
🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
از افلاطون پرسيدند :شگفت انگيز ترين رفتار انسان چيست؟
پاسخ داد : از كودكى خسته مى شود ،براى بزرگ شدن عجله مى كند و سپس دلتنگ دوران كودكى خود مى شود .
ابتدا براى كسب مال و ثروت از سلامتى خود مايه مى گذارد سپس براى باز پس گرفتن سلامتى از دست رفته پول خود را خرج مى كند .
طورى زندگى مى كند كه انگار هرگز نخواهد مرد ، و بعد طورى مى ميرد كه انگار هرگز زندگى نكرده است .
انقدر به آينده فكر مى كند كه متوجه از دست رفتن امروز خود نيست ، در حالى كه زندگى گذشته يا آينده نيست، زندگى همين حالاست.
🕊 http://eitaa.com/cognizable_wan 🇮🇷
ریکی جرویس، کمدین انگلیسی - امریکایی، مجری اصلی برنامه جوایز گلدن گلوب (سال ۲۰۲۰) خطاب به سلبریتی ها میگوید:
"شما بازیگران برای هر که بخواهد بازی می کنید؛ حتی اگر داعش هم شبکه پخش مستمر راه بیندازد و به شما پیشنهاد بازی بدهد پیشنهادش را قبول می کنید.
پس وقتی میآیید روی سن تا جایزه بگیرید بیخود درباره چیزهای مهم سخنرانی نکنید. شما در مورد هیچ چیزی صلاحیت سخنرانی ندارید؛ شما حتی به اندازه یک بچه محصل هم سواد ندارید؛ پس لطفاً بیایید بالا؛ جایزهتان را بگیرید، از مدیر برنامه تون ، از مامی ، از ددی و از خدا تشکر کنید؛ بعد هم گورتان را گم کنید و بروید سرجاتون بتمرگید.!"
آیا مجری اختتامیه جشنواره فجر امسال می تواند چنین سخنانی خطاب به سلبریتی های بی سواد و پرمدعای ایرانی بزند؟
آن هایی که در و دیوار جشنواره شان را از جشنوارههای خارجی کپی میکنند، این یکی را هم کپی کنند دیگر...
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سکانسی از فیلم امام علی(ع):
ابایزید! برای فرار از بدنامی توطئه به منبر برو و مردم را وادار به دعا کن؛ همه چیز را به گردن خدا بیاندازید!!!
جهانگیری: "برای کاهش قیمتها دعا کنید!"
زنگنه: "قیمت دست خداست!"
روحانی: "برجام را خدا آورد!"
http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️💫❤️
#همسرانه
*همه بخونن*
*هیچ گاه همسرتان را تحقیر نکنید*
هرقدر هم که با هم صمیمی باشید، باز هم نباید از این دیوار شیشه ای که میان تان هست بگذرید. در افراد بالغ، صمیمیت در دل خود احترام متقابل را هم دنبال دارد و در یک زندگی عاشقانه، این احترام صد چندان می شود.
پس قبل از توهین به همسرتان یا ناراحت کردنش، از خود بپرسید او و این رابطه تا چه اندازه برای شما ارزش دارد. یادتان نرود تنها یک کلمه می تواند سرنوشت رابطه میان شما را دگرگون کند، مسئولیت شناس باشید و تک تک حرف ها و کارهای تان را، زیر ذره بین بگذارید.
این واقعیت را نادیده نگیرید که بسیاری از همسران خیانت کار ، همان کسانی هستند که مدام مقابل جمع تحقیر می شوند و احساس می کنند که همسرشان برای غرور و هویت آنها ارزشی قائل نیست.
http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️💫❤️
#همسرانه
🔴 *نقش_حوصلۀ_پدر*
🔰 آیت الله حائری شیرازی:
💠 #پدر وقتی خوش اخلاق و با تحمل و #باحوصله باشد، بچه باشخصیت میشود. حوصلۀ پدر، حوضی است که بچه در آن رشد میکند. بچه، مثل «ماهی» است و «حوصلۀ پدر» مثل حوض. آن پدری که حوصلهاش زیاد است، مثل #دریاچه است و بچه تا حدّ ماهیهای دریاچه رشد میکند و بزرگ میشود. پدری که از این هم باحوصلهتر است، مثل یک دریاست، بچه مثل ماهی در #دریا، به اندازۀ #نهنگ قدرت و جرأت پیدا میکند.
♡••࿐
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•
http://eitaa.com/cognizable_wan
مرحوم آقای حاج شیخ عبدالکریم حائری از شاگردان مرحوم میرزای بزرگ شیرازی در سامرا بود. میرود محضر امیرالمؤمنین(ع) در حرم زیارت و به آقا امیرالمؤمنین میگوید:آقا،ماداریم برمیگردیم به ایران و میدانم برگردم، سیل مقلّدین و مراجعین در مسائل شرعیه بسمت مامیآید.آقا، یک الگویی را بما معرفی کنید که من در آیندهی زندگیام، این الگو بشودبرای ماشاخص، این استقبال دنیا،مرجعیت،عزّت،ثروت و آقایی،ماراغافل نکند.شیخ عبدالکریم حائری،سه ماه نجف میماند وصبح وشام وقتی حرم مشرّف میشد،از امیرالمؤمنین(ع) همین خواسته را تقاضا میکرد.سه ماه هم ایشان کربلا میماند. جمعاًمیشود شش ماه.دیگر ایشان داشته باز ناامید میشد که شاید آقا امام حسین(ع) هم مصلحت نمیدانند معرفی کنند، آنشب با دل شکسته از حرم میرود درهمان منزلی که درکربلا اسکان داشتند، ایشان شب میخوابد، خواب سیدالشهداء(ع) را میبیند.آقا میفرمایند: شیخ عبدالکریم! از ما یک انسان جامعِ کاملِ وارسته میخواهی به عنوان الگو؟ میگوید:بله آقا. میفرمایند: "فرداصبح واردحرمِ ما که میخواهی بشوی،طلوع فجر،کنار قبرِ حبیب بن مظاهر اسدی،یک جوان 18سالهای نشسته،عمامهای کرباسی بسر دارد و یک عبای کرباسی ولباس کرباسی هم پوشیده.شما که وارد میشوید،این جوان بلندمیشود وارد حرم میشود یک سلامی پایین پا بمن میکند،یک سلام به علی اکبر، یک سلام بجمیع شهداء، از حرم خارج میشود بعدازطلوع فجر.این جوان را دریاب که یکی از انسانهای بزرگ است ".
حاج شیخ میفرماید:بیدار شدم.طلوع فجر،وقتی وارد حرم شدم، دیدم کنار قبر حبیب بن مظاهر، همان گوهری که امام حسین(ع) حواله کرده بود،نشسته بود. وارد شدم،این قیام کرد و آمد در حرم و یک سلام به حضرت سیدالشهداء(ع)، یک سلام به علی اکبر و یک سلام بجمیع شهداء،از حرم خارج شد آمد به ایوان و از آنجا بصحن رفت.دنبالش دویدم. در صحن،صدایش زدم وگفتم:آقا،بایست من باتو کار دارم.برگشت یک نگاهی بمن کرد و گفت:"آقا! عمامهی من عاریتی است " و رفت.از صحن رفت بیرون، رفت در کوچهپسکوچههای کربلا، دنبالش دویدم: آقا!عرضی دارم، مطلبی دارم، بایست. دوباره درحال حرکت برگشت وگفت: "آقا! عبای من هم عاریتی است "؛و رفت. حاج شیخ عبدالکریم میگوید: دیدم دارد از دستم میرود؛ محصول شش ماه زحمت درِ خانهی دو امام،با این دو کلمه دارد میگذارد و میرود.دویدم و خودم را باو رساندم و دستش را گرفتم وگفتم: بایست.عبای من عاریتی است؛عمامهی من عاریتی است یعنی چه؟ شش ماه التماس کردهام تاشما را معرفی کردهاند، کارداریم بشما.یک نگاهی به حاج شیخ میکند و میگوید: "چه کسی من را به شما معرفی کرد؟". شیخ عبدالکریم میگوید: صاحب این بقعه و بارگاه، سیدالشهداء(ع).
به حاج شیخ عبدالکریم میگوید: "امروز چندمِ ماه است؟"حاج شیخ عبدالکریم روز را میگویند.میگوید: "دنبال من بیا".
در کوچهپسکوچههای کربلا میروند تا به خارج از کربلا میرسند.یک تلّی بود که روی آن تل،یک اتاقکی بود. میرسد به درِ آن اتاق و میگوید:"اینجا خانهی من است،فردا طلوع فجر،وعدهی دیدار من و شما همین جا".میرود داخل و در را میبندد.
مرحوم شیخ فرمود: من در عجب بودم؛ خدایا،این چه مطلبی میخواهد بمن بگوید که موکول کرد به فردا. چرا امروز نگفت؟! آن درسی که بناست به من بدهد و زندگی آیندهی من را تضمین کند در معنویت؛ بشود درس؛ بشود پیام.
ایشان میفرماید: لحظهشماری میکردم. آن روز گذشت تا فردا و طلوع فجر، رفتم بیرونِ کربلا، روی همان تل. پشتِ همان اتاقک. آمدم در بزنم، صدای نالهی پیرزنی از درون آن اتاق بلند بود و صدا میزد: وَلَدی! وَلَدی. پسرم، پسرم.
در زدم، دیدم پیرزنی با چشمان اشک¬آلود در را گشود. گفتم: خانم دیروز یک جوانی زمان طلوع فجر، وارد این خانه شد و گفت اینجا خانهی من است و با من وقت ملاقات گذاشته. این آقا کجاست؟ گفت: این پسرِ من بود، الآن پیشِ پای شما از دنیا رفت. وارد شدم. دیدم پاهای این جوان به قبله دراز، هنوز بدن گرم. گفتم: واأسفا! دیر رسیدم..یک روز حاج شیخ بر فراز تدریس کرسی درس خارج در قم، این خاطره را نقل کرده بود از دوران جوانی و بعد فرموده بود: آن درسی که آن جوانِ بزرگ و کامل از طرف امام حسین (ع) به من آموخت، درسِ عملی بود. روز قبل به من گفت: آقا عمامهی من عاریتی است، عبای من عاریتی است. فردا جلوی چشمانِ من، عبا و عمامه را گذاشت و رفت. میخواست به من بگوید: شیخ عبدالکریم حائری! مرجعیت، عاریتی است؛ ریاست، عاریتی است؛ خانههایتان، عاریتی است؛ پولهای حسابتان، عاریتی است؛ وجودتان، عاریتی است؛ سلامتیتان، عاریتی است. هر چه میبینید، عاریه است و امانت است؛ دل به این عاریهها نبندید. اینها را یا از شما میگیرند. یا حوادث، یا وارث میبرد.
http://eitaa.com/cognizable_wan