eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.7هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
676 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/amola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaoa_110
مشاهده در ایتا
دانلود
✅حق الناس در آخرت ✍روايت داريم حق الناس در برزخ انسان را اسير مي كند مثلا يك سوم فشار قبر متعلق به غيبت است. در روايتی دیگر هست كه خداوند بر روي پل صراط كمينی قرار داده كه هر كس حق الناس بر گردن دارد، از آنجا به بعد حق عبور ندارد. رسول اكرم (ص) فرمودند: بيچاره ترين مردم كسی است كه با اعمال خوب وارد صحراي محشر شود مثلا در نماز ، حج و ... مشكلی نداشته باشد و جز اصحاب يمين قرار گيرد اما زماني كه قصد ورود به بهشت می كند گروهی از مردم مانع می شوند . علت را جويا مي شود و می شنوند كه حقوق آنها را پايمال كرده است . در آن لحظه از فرشتگان كمك می طلبند و آنها می گويند: حلاليت بگير , يعنی قسمتی از اعمال خوب خود را به آنها بده تا حلالت كنند وقتی اين كار را می كنند متوجه می شوند ديگر هيچ چيز ندارند و نامه را به دست چپ می دهند كه از نظر پيامبر بيچاره ترين بنده ها هستند. 🦋http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️💫❤️ 🚫 *دلايل حساس شدن سيستم استرس بچه ها مي تواند* : امر و نهي زياد والدين ، خستگي ، گرسنگي ، توقع هاي بيش از توان ، روابط مشكل دار والدين ، بي توجهي به نيازهاي عاطفي ، كلام تند و توهين والدين باشد . 🔴براي رفع مشكل ، دليل را جستجو و برطرف كنيد . http://eitaa.com/cognizable_wan
📌 چقدر با فرزندانتان صحبت می‌کنید؟ همراه والدینش به مرکز مشاوره آمده بود. پدر و مادرش مانند بسیاری از والدین دیگر، از تغییر خلق و خوی او در سن بلوغ نگران شده بودند و از این‌که منزوی، لجباز و بیش‌ازحد وابسته به دوستانش بود. پس از شنیدن گلایه‌های پدر و مادرش، خواستم با خودش تنها صحبت کنم. وقتی والدینش اتاق را ترک کردند، از او پرسیدم «دوست داری چه چیزی در زندگی خانوادگی‌تان تغییر کند؟» آهی کشید، قطره‌ای اشک در چشم‌هایش جمع شد و گفت: ... http://eitaa.com/cognizable_wan
🌸 حضرت محمّد مصطفی (ص) : 💐 دین ، داشتن را بعد از دینداری، بالاترین نعمت برای مومن می‌داند. 📒 وسائل شیعه ج۲۰ http://eitaa.com/cognizable_wan
⚠️چه مشكلاتی با بدتر خواهد شد؟ 🔺شب ادراری 🔺 آموزش توالت رفتن 🔺ناخن جويدن 🔺انگشت مكيدن 🔺ناسزا گفتن 🔺نخوابيدن به موقع 🔺اذيت خواهر و برادر 🔺درس نخواندن 🔺دروغگویی 🔺سلام نكردن 🔺بد غذايی 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
💠 فرزند آیت الله بهجت نقل می‌کردن: آیت الله وقتی کنار بچه می‌نشست. انگشت‌های سبابه و میانی یک دستش را مثل پاهای کسی که قدم بزند، می‌گرفت و دستش را می‌برد سمت بچه و نشسته می‌گفت: «اومد،اومد،اومد،اومد...» 😄 http://eitaa.com/cognizable_wan
یک روز صبح، چنگیزخان مغول و درباریانش برای شکار بیرون رفتند. همراهانش تیرو کمانشان را برداشتند و چنگیزخان شاهین محبوبش را روی ساعدش نشاند. شاهین از هر پیکانی دقیق تر و بهتر بود، چرا که می توانست در آسمان بالا برود و آنچه را ببیند که انسان نمی دید.  آن روز با وجود تمام شور و هیجان گروه، شکاری نکردند. چنگیزخان مایوس به اردو برگشت، اما برای آنکه ناکامی اش باعث تضعیف روحیه ی همراهانش نشود، از گروه جدا شد و تصمیم گرفت تنها قدم بزند. بیشتر از حد در جنگل مانده بودند و نزدیک بود خان از خستگی و تشنگی از پا در بیاید. گرمای تابستان تمام جویبارها را خشکانده بود و آبی پیدا نمی کرد، تا اینکه رگه ی آبی دید که از روی سنگی جاری بود. خان شاهین را از روی بازویش بر زمین گذاشت و جام نقره ی کوچکش را که همیشه همراهش بود، برداشت. پرشدن جام مدت زیادی طول کشید، اما وقتی می خواست آن را به لبش نزدیک کند، شاهین بال زد و جام را از دست او بیرون انداخت. چنگیز خان خشمگین شد، اما شاهین حیوان محبوبش بود، شاید او هم تشنه اش بود. جام را برداشت، خاک را از آن زدود و دوباره پر کرد. اما جام تا نیمه پر نشده بود که شاهین دوباره آن را پرت کرد و آبش را بیرون ریخت. چنگیزخان حیوانش را دوست داشت، اما می دانست نباید بگذارد کسی به هیچ شکلی به او بی احترامی کند، چرا که اگر کسی از دور این صحنه را می دید، بعد به سربازانش می گفت که فاتح کبیر نمی تواند یک پرنده ی ساده را مهار کند.   این بار شمشیر از غلاف بیرون کشید، جام را برداشت و شروع کرد به پر کردن آن. یک چشمش را به آب دوخته بود و دیگری را به شاهین. همین که جام پر شد و می خواست آن را بنوشد، شاهین دوباره بال زد و به طرف او حمله آورد. چنگیزخان با یک ضربه ی دقیق سینه ی شاهین را شکافت. ولی دیگر جریان آب خشک شده بود … چنگیزخان که مصمم بود به هر شکلی آب را بنوشد، از صخره بالا رفت تا سرچشمه را پیدا کند. اما در کمال تعجب متوجه شد که آن بالا برکه ی آب کوچکی است و وسط آن، یکی از سمی ترین مارهای منطقه مرده است. اگر از آب خورده بود، دیگر در میان زندگان نبود. خان شاهین مرده اش را در آغوش گرفت و به اردوگاه برگشت. دستور داد مجسمه ی زرینی از این پرنده بسازند و روی یکی از بال هایش حک کنند: یک دوست، حتی وقتی کاری می کند که دوست ندارید، هنوز دوست شماست. و بر بال دیگرش نوشتند: هر عمل از روی خشم، محکوم به شکست است 🍃 🌺🍃http://eitaa.com/cognizable_wan
من واقعا نمی‌فهمم که چرا وقتی یکی به شما توهین می‌کند، یا بد جوابتان را می‌دهد، یا تحقیرتان می کند یا آن‌طور که انتظار دارید به شما احترام نمی‌گذارد، این شما هستید که ناراحت می‌شوید؟ بابا جانِ‌من! از کوزه همان برون تراوَد که در اوست! رفتارِ هر کس متناسبِ شخصیتش است وقتی گفتار یا رفتارِ یکی زشت یا بی‌ادبانه است، او دارَد شخصیتش را به نمایش می‌گذارد! شما چرا به خودتان می‌گیرید و بیخود ناراحت و خشمگین می‌شوید، خودخوری می‌کنید، به‌هم میریزید، نآارام و آشوب می‌شوید و در صدد یک جواب محکم‌تر برمی‌آیید؟ اوست که دارد بی‌شعوری‌اش را به نمایش می‌گذارد، شما چرا حِرص می‌خورید و به هم میریزید، و تلاش می‌کنید شبیهِ او رفتار کنید؟ هر وقت در این‌جور موقعیت‌ها‌ قرار گرفتید، به یادِ این نکته بیفتید. قول می‌دهم آبی است بر آتش. در این مواقع، فقط ساکت و نظاره‌گر بمانید و حتی در این لحظات می‌توانید این رُباعیِ شیخ_بهایی را با خودتان زمزمه کنید تا آرام‌تر شوید: آن کس که بَدَم گفت، بدی سیرتِ اوست وان کس که مرا گفت نِکو خود نیکوست حالِ متکلم از کلامش پیداست! محسن زندی 🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔰فواید خوردن باقالی به خصوص در فصل سرما برای سلامتی👇 💢خوردن باقالی در فصل سرما موجب تقویت مغز استخوان هاى ساق پا مى شود 💢همچنین ابنوار توان مغز را افزایش داده و خون تازه تولید مى کند. 🍀 http://eitaa.com/cognizable_wan
🌀فواید بی نظیر شکلات تلخ برای بدن : 🔹تامین کننده ویتامین و مواد معدنی مورد نیاز بدن 🔹بهترین ضد افسردگی طبیعی 🔹 پیشگیری از بیماری های قلبی 🔹 پیشگیری از فشار خون و دیابت نوع دو 🔹بهترین اکسیر جوانی 🔹بسیار انرژی زا و مقوی 🔹 مفید برای جلوگیری از سکته قلبی 🔹مقدار مناسبی از شکلات تلخ به سلامت دندان کمک میکند 🍀 http://eitaa.com/cognizable_wan
هرگز هیچ روز زندگیت را سرزنش نکن روز خوب به تو شادی میدهد، روز بد به تو تجربه، و بدترین روز به تو درس میدهد فصل ها برای درختان هر سال تکرار میشود، اما فصل های زندگی انسان تکرار شدنی نیست تولد ... کودکی ... جوانی... پیری و دیگر هیچ تنها زمانی صبور خواهی شد که صبر را یک قدرت بدانی نه یک ضعف آن چه ویرانمان میکند، روزگار نیست، حوصله کوچک و آرزوهای بزرگ است.!! 🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
میتونستی پولدار ترین باشی یا قدرتمند ترین آدم. میتونستی خیلی مشهور باشی و بهترین جای زمین زندگی کنی یا سالم باشی و در طبیعت قدم بزنی اما دیروز آخرین روز زندگیت بود. تو از همه ی اتفاق های بالا بیشترش رو داری اگر امروز زنده ای. اگر الان پیغامم رو میخونی بدون هیچ چیز گرون تر از سلامتی و وقت نیست. هیچ چیز. 🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
“ﺁﻫﻨﮓ” ﺯﻧﺪﮔﻴﺖ ﺭﺍ، ﺧﻮﺩﺕ ﻣﯽ ﻧﻮﺍﺯﯼ! ﺑﻪ ﺯﻭﺩﯼ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﻓﻬﻤﻴﺪ، ﻣﻬﻢ ﻧﻴﺴﺖ ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﻣﻬﻤﺎﻥ “ﻣﻮﺳﻴﻘﯽ” ﺯﻧﺪﮔﯾﺖ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ… ﻣﻬﻤﺎﻥ ﻫﺎ، ﻣﯽ ﺁﻳﻨﺪ ﻭ ﻣﯽ ﺭﻭﻧﺪ… ﻭ ﻓﻘﻂ ﺧﻮﺩﺕ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ” ﺷﻨﻮﻧﺪﻩ” ﺧﻮﺩﺕ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﻣﺎند! ﻳﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﺪ، ﻣﻬﻢ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻃﻮﺭﯼ “ﺑﻨﻮﺍﺯﯼ” ﻛﻪ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ”ﻣﻮﺳﻴﻘﯽ” ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮﯼ! ﺑﻠﻨﺪ ﺷﻮﯼ ﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﺧﻮﺩﺕ ” دست بزنی. 🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
✔️ده روش برای به دست آوردن دل زنان! - به حرفاش گوش بده -کارت بانکیت رو دراختیارش بزار😄 - بهش محبت کن - گاهی براش یک شاخه گل بگیر -کارت بانکیت رو بهش بده😄 - چندروز یک بار بهش بگو دوستت دارم - تولدشو فراموش نکن - کارت بانکیت رو بهش بده😄 - حداقل در روز یک بار بهش تلفن کن - جلوی جمع بهش احترام بذار -کارت بانکیت رو بهش بده😄 - سالگرد ازدواج و روز زن رو فراموش نکن - موقعی که ناراحت هست کنارش باش و بهش بگو نگران چیزی نباش من کنارتم - کارت بانکیت رو حتما بهش بده😄 بابا این کارتِ بی صاحاب و بش بده دیگه😂 ‼️فقط خاله بازیه http://eitaa.com/cognizable_wan
چـــادر ...🌿 مزاحــم من نیست ! دست و پایم را نمیگیرد ... مـــادرم به من آموخته ... چـــادر سَر کردن بلدی نمیخواهد ... |•عشـــق•| می خواهد ....♥️✌️🏻 🌹 ‌ ♡ http://eitaa.com/cognizable_wan
ﺳﺮﻋﺖ ﺁﻫﻮ 90 ﮐﯿﻠﻮﻣﺘﺮ ﺩﺭ ﺳﺎﻋﺖ ﺍﺳﺖ؛ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ که سرعت شیر 57 کیلومتر در ساعت ﺍﺳﺖ. ﭘﺲ ﭼﻄﻮﺭ ﺁﻫﻮ ﻃﻌﻤﻪ شیر می‌شود؟ "ﺗﺮﺱ" ﺁﻫﻮ ﺍﺯ ﺷﮑﺎﺭ ﺷﺪﻥ ﺑﺎﻋﺚ ﻣيشود ﮐﻪ ﺍﻭ ﺑﺮﺍﯼ سنجیدن فاصله خود با شیر مدام به "پشت ﺳﺮ" ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﺪ، ﻭ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ همین سرعتش بسیار کم می‌شود! تا جایی که شیر میتواند به او برسد؛ یعنی ﺍﮔﺮ ﺁﻫﻮ ﺑﻪ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺵ ﻧﮕﺎﻩ ﻧﮑﻨﺪ طعمه ﺷﯿﺮ نمیشود! ﺍﮔﺮ ﺁﻫﻮ ﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ ﺧﻮﺩ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ؛ ﻫﻤﺎﻧﮕﻮﻧﻪ ﮐﻪ شیر به نیرویش ایمان دارد؛ ﻫﯿﭽﮕﺎﻩ ﻃﻌﻤﻪ ﯼ ﺷﯿﺮ نخواهد شد. ﺍﯾﻦ ﻗﺼﻪ ﯼ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﻫﻢ ﻫﺴﺖ، ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ایمان نداشته باشیم و در طول زندگی ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﻧﮕﺎﻩ کنیم و به مرور خاطرات ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﯾﻢ؛ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯿﻤﺎﻥ ﻋﻘﺐ میمانیم ﻭ ﻫﻢ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﯽ ﺩﻫﯿﻢ... 🍃 🌺🍃http://eitaa.com/cognizable_wan
گوش‌کردن یکی از مهم‌ترین قسمت‌های برقراری ارتباط با دیگران است. با گوش‌کردن است که می‌توانید دریابید در مغز طرف مقابل چه می‌گذرد. در مذاکره هر چقدر بیشتر و بهتر گوش کنید، قوی‌تر به‌نظر می‌رسید. یعنی طرف مقابل اطلاعات بیشتری در اختیارتان می‌گذارد. افراد آرامی که به‌دقت گوش می‌کنند، مذاکره‌کنندگان موفق‌تری به‌نظر می‌رسند و قابل‌ احترام هستند. پس از مهارت گوش دادن غافل نشوید که بسیار مهم است. این مهارت نیز مانند هر مهارت دیگری برای تقویت به تمرین زیاد نیاز دارد. 🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
برای انسان‌های بزرگ بڹ بستی وجود ندارد زیرا بر ایڹ باورند که یا راهی خواهم یافت یا راهی خواهم ساخت 🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
همه ميتونن كثيفى هاى وجود ديگران رو ببينن تو اونى باش كه طلاى وجودشون رو پيدا ميكنى. 🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️💫❤️ *ناراحتی_بجا_و_رفتار_نابجا* 💠 ناراحت شدن زن و شوهر از دست یکدیگر می‌تواند باشد. به هر حال ممکن است همسرمان دچار اشتباهی شود که ما را کند. 💠 اما مهم آن است که در قبال کار اشتباه همسرمان از ما سر نزند. 💠 اولا عکس‌العمل ما باید با بزرگی یا کوچکی اشتباه همسرمان باشد. 💠 ثانیا طبق آموزه‌های دینی، یا اشتباه همسرمان را با رفتار از بین ببریم. تا مصداق آیه ۲۲ سوره رعد باشیم: (وَيَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ؛ کسانی هستند که را با نیکی از بین می‌برند.) 💠 کردن، گفتن، بد دهانی کردن، داد و بیداد کردن، همسر را بردن و .... از مصادیق رفتار با وجود بجای ماست که عامل زیاد شدن و اشتباه همسرمان می‌گردد. http://eitaa.com/cognizable_wan
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 📕 ✍دور خودش می چرخید ،اشک می ریخت و زیرلب آیه الکرسی می خواند. اولین مانتو و شلواری را که دستش رسید پوشید،چادرش را به سر کشید، کیفش را برداشت و بیرون رفت. اوضاعش برای رانندگی کردن مناسب نبود،دربست گرفت و با دلی که آشوب تر و بی قرارتر از همیشه بود راه افتاد. همین که ماشین از پیچ اولین کوچه گذشت و نگاهش افتاد به سیاهی های ایستگاه صلواتی دلش لرزید،چشمش را بست و با تمام وجود امام حسین را صدا کرد... "یا امام حسین،بخیر بگذرون" تقریبا نیم ساعت نشده جلوی بیمارستان بود انقدر برای دیدن همسرش سردرگم بود که حتی متوجه نشد کرایه را چگونه حساب کرده! جلوی پذیرش نرسیده رادمنش ظاهر شد و نفهمید چه چیزی در چهره اش دیده که سریع شروع کرد به دلداری دادن . ولی خب تصادف ساده که نیازی به اتاق عمل نداشت! سعی کرد مثل همیشه صبوری کند،خدایا... کاش این همه تنها نبود.آن هم اینجا، پشت درهایی که هرچند قفل و زنجیری نداشت اما مانع از عبورش شده بودند. لیوان آب را از رادمنش گرفت و با صدایی که از شدت گریه گرفته بود گفت :نمی فهمم،آخه چرا تصادف؟ارشیا که هیچ وقت بی احتیاطی نمی کنه _حادثه که خبر نمی کنه خانم .ممکن بود برای من اتفاق می افتاد. بچه که نبود،می دانست اما نمی فهمید چرا از بین این همه آدم،شوهر او باید تصادف می کرد و مثلا وکیلش راست راست راه می رفت! دوباره از علاقه ی زیاد خبیث شده بود!زبانش را گاز گرفت و استغفراله گفت ناخودآگاه یاد صبح افتاد،هنوز عصبی از کابوس دیشب بود که لیوان شیر را روی میز گذاشت.ارشیا که اتفاقا چند روزی هم بهم ریخته تر بود با قاشق کوچک روی تخم مرغ کوبید و پرسید: _تو دیگه چرا اول صبح پکری؟ در جواب فقط شانه بالا انداخت.متعجب بود از اینکه متوجه بی حوصله بودنش شده! حتی موقع رفتن هم گفته بود: _ممکنه امشب زودتر برگردم‌، قرمه سبزی می پزی؟ و او فقط برای چند دقیقه چقدر خوشحال شد که روزش با این همه حرف و توجه از جانب ارشیا شروع شده اما درگیر‌ اوهام هم بود ... راستی چرا هنوز خروشت ش را بار نگذاشته بود؟!انگار هنوز و دوباره دل خودش قیمه می خواست! به خیالش بی توجهی صبح را با شام خوشمزه ی شب جبران می کرد .ولی حالا دست خودش نبود که گریه اش مدام بیشتر می شد،ای کاش دلیل گرفته بودنش را می گفت ،یا نگذاشته بود شرکت برود،ای کاش خواب لعنتی اش انقدر زود تعبیر نمی شد و حالا تدارک‌ غذای دوست داشتنی او را می دید و هزاران ای کاش دیگری که مدام و بی وقفه توی سرش چرخ می خورد. بالاخره ثانیه های کشدار گذشت و دکتر سبزپوش بیرون آمد.قبل از او رادمنش به سرعت سمتش رفت و پرسید : _دکتر ،حالشون چطوره؟ _خوشبختانه خطر رفع شده در حال حاضر وضعیت قابل قبولی داره، فعلا هم توی ریکاوری هستن. سعی می کرد هضم کند حرف های عجیب بعدی دکتر را در مورد شرح حالش. انگار کم کم باید خوشحال هم می شد که شوهرش از چنین تصادفی جان سالم به در برده! سرگیجه دست از سرش برنمی داشت،همین که دکتر رفت با ترانه تماس گرفت و همه چیز را دست و پا شکسته برایش گفت،نیاز داشت به وجود خواهرش . وقتی تخت ارشیا بیرون آمد اول نشناختش .صورتش متورم و کمی کبود به نظر می رسید و به دست و پایش آتل بسته شده بود .سرش را هم باندپیچی کرده بودند ... و اما اخم همیشگی اش را هم داشت که اگر نبود شاید شک می کرد به هویتش ! ⇦نویسنده:الهام تیموری ⏪ .... http://eitaa.com/cognizable_wan 🌸 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌼
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 📕 ✍تمام این چند روز را بدون وقفه در بیمارستان و بالای سر ارشیا بود. پای راستش را که از دوجا شکسته بود عمل کرده و برایش پلاتین گذاشته بودند ،هرچند می دانست خیلی درد دارد اما ارشیا حتی بی تابی هایش هم پر غرور بود.آن چنان ناله و فریاد نمی کرد و فقط بد خلق تر می شد. و ریحانه ای که ساعت ها پشت در اتاق عمل و یا در انتظار به هوش آمدنش اشک ریخته و داشت پر پر می زد،حالا همه ی نق زدن هایش را به جان می خرید این روزها برای سلامتی شوهرش آنقدر نذر و نیاز می کرد که مطمئن بود همه را فراموش می کند و بخاطر همین مجبور شده بود تا ریز و درشت نذوراتش را گوشه ای بنویسد! مخصوصا نذری که روز عمل کرده بود و باید ادا می شد چیزی که فعلا بین خودش و امام حسین بود و بس. ارشیا خواسته بود تا بهتر شدن حالش ملاقاتی نداشته باشد،فقط ترانه و همسرش و رادمنش بودند که هر روز سر می زدند. گل ها را درون پارچ آب می گذاشت و به خاطره ی نوید از تصادف سه سال قبلش گوش می کرد که ترانه کنار گوشش گفت: _ببینم ریحان بالاخره از ماجرا سر در آوردی یا نه؟ _اوهوم،اینجوری که نوید تعریف می کنه ماشین پشتی ... _نچ!چرا گیج بازی درمیاری؟من به خاطره ی نوید چیکار دارم؟دارم میگم نفهمیدی دلیل تصادف شوهرت چی بوده؟ کمی کنارتر کشیدش و با لحنی که سعی می کرد آرام باشد ادامه داد: _یک هفته گذشته و تو هنوز نفهمیدی ارشیا چرا و چطور به این حال و روز افتاده ،حتی متوجه رفتار مشکوکش با این آقای وکیل هم نشدی!؟ ناخودآگاه نگاه ریحانه سمت رادمنش کشیده شد که دست در جیب کنار پنجره ایستاده و غرق تفکر بود. _چه رفتار مشکوکی؟! _یعنی یادت رفته همین که ارشیا به هوش اومد سراغ اینو گرفت؟بنظرت چرا باید از بین تمام دوست و همکاراش فقط همین یه نفر باشه که مدام میاد و میره؟ _خب ارشیا خیلی به ... _بس کن ریحانه، چقدر ساده ای تو خواهر من !حاضرم قسم بخورم که کاسه ای زیر نیم کاسه ست و تو بی خبری،هر چند الانم بهت امیدی ندارم اما باید حتما بفهمی که قضیه از چه قراره _خب آره راست میگی رادمنش کلا یه مدت هست که بیشتر از قبل میاد و میره،باشه حالا از ارشیا می پرسم خوبه؟نه عزیزم، ایشون کی تا حالا از جیک و پوک همه چیز حرف زده که الان با این حال و اوضاعی که داره و با یه من عسل نمیشه خوردشم بشینه برا تو مفصل توضیح بده!؟باید از خود رادمنش بپرسی _چی؟! _هیس چته داد می زنی؟ _آخه تو که می دونی ارشیا اصلا خوشش نمیاد که من با همکاراش مچ بشم اولا که قرار نیست بفهمه چون مطمئن باش مانع میشه،دوما مچ شدن نیست فقط یه نوع تخلیه ی اطلاعاتی باید صورت بگیره که بازم متاسفانه خیلی خوشبین نیستم بهت! با ذهنی که حالا درگیر و آشفته شده بود گفت: _داری کم کم می ترسونیم ترانه _خلاصه که از من گفتن بود حالا خواه پند گیر خواه ملال! _چی بگم _لااقل در موردش فکر کن _باشه ترانه .... _فقط زودتر تا خیلی دیر نشده! و انقدر تحت تاثیر شک و تردیدی که ترانه در دلش انداخته بود قرار گرفت که کل عصر را به مرور این چند روز گذراند حق با خواهرش بود حالا همه چیز در نظرش مشکوک بود... ⇦نویسنده:الهام تیموری ⏪ .... http://eitaa.com/cognizable_wan ‌ 🌸 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌼
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 📕 ✍حق با خواهرش بود،حالا همه چیز در نظرش مشکوک بود! همین که ارشیا به هوش آمده و حواسش جمع شده بود خواست تا رادمنش را ببیند .حتی یکی دوبار هم که مشغول حرف زدن بودند از او به دلایل مختلف خواسته بود تا اتاق را ترک‌کند. شم زنانه اش به کار افتاده بود و پشت سر هم‌ حدس و فرضیه می زد ،جوری که خودش هم می ترسید از این همه تصورات منفی .باید زودتر ماجرا را می فهمید تا آرامش‌ بگیرد. حالا که ارشیا تحت تاثیر داروهای مسکن خوابیده بود و می دانست حداقل تا دو سه ساعت دیگر هم بیدار نمی شود بهترین موقعیت بود! اما شجاعت نداشت حتی به گوشی کنار تخت نزدیک و شماره ی رادمنش ‌را بردارد . ولی مجبور بود... بعد از کلی نهیب زدن و دو دل بودن بالاخره با بدبختی و دست هایی که لرزان شده بود کاری را که باید انجام داد،شماره را برداشت و وارد موبایل خودش کرد. روی نیمکت سالن نشست و نفسش را بیرون فرستاد.هیچ وقت در در مسائل شوهرش دخالت نکرده بود و حالا هم حس خوبی نداشت.هرچه بیشتر فکر می کرد شک و تردید بیشتری هم روی تصمیمش‌ سایه می انداخت. اما اوهام جدید و مزخرف باعث آزارش شده بود.عزمش را جزم کرد و با گفتن بسم الله شماره را گرفت. مدام پیش خودش تکرار می کرد که چه بگوید.تماس برقرار شد و بعد از چندتا بوق خوردن صدای آشنایی گوشش را پر کرد . _الو آب دهانش را قورت داد و سعی کرد راحت صحبت کند: _الو، سلام رنجبر هستم _سلام خانم ،بله شناختم .احوال شما؟ _بد نیستم ممنون _ اتفاقی افتاده؟ _نه‌ هیچی... اما...راستش می خواستم باهاتون صحبت کنم _خواهش می کنم ،در خدمتم _به نظرم اگه حضوری حرف بزنیم‌ خیلی بهتره‌، البته اگه وقت داشته باشید _مطمئنید حال ارشیا خوبه؟ _بله خوابیده ‌... نمی خوام باخبر بشه بهتون زنگ زدم _متوجه شدم تقریبا .هیچ اشکالی نداره من فردا صبح خدمت می رسم خوبه؟ _خیلی ممنونم جناب رادمنش _با همین شماره تماس بگیرم؟ _بله ،متشکرم _خواهش می کنم .امری نیست؟ _عرضی نیست ،خدانگهدار _وقت شما بخیر . با خیال راحت قطع کرد.نفسش را دوباره و اینبار پر سر و صدا بیرون داد و گفت : _دیدی ریحان جان ،انقدر ها هم سخت نبود و با طمانینه برگشت به اتاق ... با رادمنش توی پارک کنار بیمارستان قرار داشت .زودتر از موعد رفت تا کمی از بوی تند الکل همیشگی پیچیده در راهروها دور باشد. از شنیدن صدای خش خش برگ ها زیر‌ نیم بوتش حس‌ خوبی داشت .نم نم باران شروع شده بود .نفس عمیقی کشید و خواست روی نیمکت چوبیِ نیمه خیس بنشیند اما پشیمان شد. چادرش را جمع تر کرد تا پایینش لکه نشود،کاش لباس بیشتری می پوشید، همیشه سرمایی بود. _سلام رادمنش بود ،مثل همیشه خوش پوش و آن تایم ،این دو صفتی بود که بارها از ارشیا شنیده بود. _علیک سلام _هوا خیلی مناسب نیست بهتره بریم توی ماشین من . موافقت کرد و چند دقیقه بعد در حالی که قهوه نیمه شیرینش را مزه می کرد از پشت شیشه ماشین شاسی بلند او به تردد آدم ها نگاه می کرد. _خب من سراپا گوشم خانم .راستش کنجکاو شدم بدونم چه موضوعی باعث شده که اینجا باشم.اونم بدون اطلاع جناب نامجو! نفهمید که کلامش بوی طعنه داشت یا صرفا کنجکاوی بود .البته خیلی هم اهمیت نداشت همانطور که انگشتش را دور ماگ قهوه می کشید گفت : _می تونم صادقانه سوالی بپرسم و توقع جواب صادقانه هم داشته باشم؟ _حتما !من همیشه حامی راستگویی ام. _مطمئنم اتفاق مهمی افتاده که شما و ارشیا ازش باخبرید اما به هر دلیلی منو در جریان نمیذارید .ارشیا که سکوت کرده اما توقع دارم که حداقل شما بگید موضوع از چه قراره... به وضوح جمع شدن ناگهانی عضلات صورتش رادمنش را دید اما ⇦نویسنده:الهام تیموری ⏪ .... http://eitaa.com/cognizable_wan 🌸 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌼
هدایت شده از یا فارج الهمّ
👇👇 هنگام پيري پاهای ما باید هم چنان محکم بمانند. در پيري نباید از سفید شدن مو، یا افتادگی پوست، يا چین و چروک بترسيم. اما از ضعف پاها بايد ترسيد. از جمله علائم طول عمر، که در مجله‌ي آمریکایی «Prevention» فهرست شده، «عضلات قوی پا» در صدر فهرست ذکر شده است. اگر پاها را به مدت دو هفته حرکت ندهید، قدرت پا ده سال کاهش می‌یابد. تحقيقاتي در دانشگاه کپنهاگ دانمارک نشان داد که چه پیر و چه جوان، اگر دو هفته بي‌تحرك بمانند، قدرت عضله‌ي پا به یک‌سوم تقليل پيدا مي‌كند که معادل 20-30 سال پیر شدن است. با ضعیف شدن عضلات پا، حتی اگر بعداً تمرینات توان‌بخشی انجام دهید، بهبودی مدت زمان زیادی طول می‌کشد. بنابراین، انجام ورزش منظم و مناسب مانند پیاده‌روی، بسیار مهم است. فشار کل بدن روی پاهاست. پا ستونی است که بار كل بدن انسان را به دوش می‌کشد. 50٪ از استخوان‌ها و 50٪ از عضلات بدن، در دو پا قرار دارند. بزرگ‌ترین و محکم‌ترین مفاصل و استخوان‌های بدن هم در پاها هستند. استخوان‌های قوی، عضلات قوی و مفاصل انعطاف‌پذیر مثلث آهنیني را تشکیل می‌دهند، که مهم‌ترین بار را بدن انسان را بر دوش دارند. 70% فعالیت انسان و مصرف انرژی در طول زندگی فرد، توسط دو پا انجام می‌شود. آيا مي‌دانستيد كه ران‌های يك جوان قدرت کافی برای بلند کردن يك اتوموبيل کوچک را دارند؟ پاها مرکز حرکت بدن هستند. در هر دو پا با هم، 50٪ از سلسله‌ي اعصاب و 50٪ از رگ‌های خونی قرار دارند و 50٪ از خون از طریق آنها جریان دارد. این یک شبکه‌ي گردش خون بزرگ است، که كل بدن را به هم متصل می‌کند. فقط وقتي پاها سالم هستند، خون به‌نرمی جریان می‌یابد. بنابراین كسانی که عضلات پاي قوی دارند، قطعاً قلب قوی هم دارند. پیری از پاها به بالا شروع می‌شود. هرچه پیرتر مي‌شويم، از دقت و سرعت انتقال دستورات بین مغز و پاها کاسته می‌شود. به‌علاوه، به اصطلاح «کود استخوانی کلسیم» دیر یا زود با گذشت زمان از بین می‌رود و افراد مسن را مستعد شکستگی استخوان می‌کند. شکستگی در افراد مسن، به‌راحتی باعث ایجاد یک سری بیماری‌ها، به‌ویژه بیماری‌های مهلک مانند ترومبوز مغز می‌شود. آیا می‌دانید 15٪ بیماران مسن در طی یک سال شکستگی استخوان ران، می‌میرند؟ ورزش پا، حتی بعد از 60 سالگی، هرگز دیر نیست. اگرچه پاها به‌تدریج و با گذشت زمان پیر می‌شوند، اما ورزش پا، یک کار مادام‌العمر است. فقط با تقویت پاها می‌توان از پیری بیشتر جلوگیری کرد. لطفاً حداقل 30-40 دقیقه در روز پیاده‌روی کنید، تا مطمئن شوید پاهای شما ورزش کافی را انجام می‌دهند و عضلات شان سالم مي‌ماند. سلامت باشيد. ⭕️ http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️💫❤️ *همه بخونن* ما معمولاً دوست داريم الگوی‌خانوادگى پدر و مادر خود را در زندگى بعد از ازدواج پياده كنيم خانمى را تصور كنيد كه پيش از ازدواج، زمانى كه پدرش به منزل مى‌آمده بچه‌ها دور او جمع مى‌شدند و به نوبت اتفاقات روزشان را براى پدر بازگو مى‌كردند، به تصور او بايد اينچنين باشد. ولی همسر او در خانواده‌اى بزرگ شده كه پدر اولين ساعات بعد از كار را به خودش اختصاص مى‌داده تلويزيون مى‌ديده و يا روزنامه مى‌خوانده و بچه هاحق حرف زدن نداشتند، برداشت او از خانواده اين است حالا در زندگى مشترك، آقا مثل پدرش رفتار می‌کند و‌ خانم که به رفتار پدر خودش عادت داشته، با دیدن این رفتار به این نتیجه می‌رسد كه همسرش او و بچه‌ها را دوست ندارد و اعتراض مى‌كند و بعد از چند بار اعتراض آقا نیز به اين نتيجه مى‌رسد كه با يك زن غُرغُرو ازدواج كرده است و مرد بيشتر اوقات خود را بيرون از منزل مى‌گذراند و خانم هم به اين نتيجه مى‌رسد كه باید به این زندگی خاتمه دهد اما در حقيقت آنچه كه دو طرف نياز دارند آگاهی و گفتگو درباره اين مطلب است كه عملكرد خانواده طرفين در گذشته چگونه بوده ؟ و اینکه مى‌خواهيم عملكرد خانواده ما اكنون چگونه باشد؟ http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️✨❤️ ⭐️ یکی از راههای کلی و عمومی این است که سعی کنید عیوب خودتان را اصلاح کنید. وقتی شما تغییر می کنید ناخودآگاه این فرمان را به همسرتان می دهید که او نیز تغییر کند. ولی وقتی شما سر جای خودتان ایستاده اید، نباید از همسرتان انتظار تغییری را داشته باشید. پس بهترین کاری که من می توانم برای همسرم انجام بدهم این است که سطح خودم را از نظر اخلاقی بالا بکشم. http://eitaa.com/cognizable_wan
🌹 از عارفي پرسيدند : چرا اينقدر ذکر صلوات در منابع دينى ما تأکيد شده! و براى آمرزش گناهان، وسعت روزى ، صحت و سلامتى، گشايش در کارها و... صلوات تجويز کرده اند، سِرّ و راز اين ذکر چيست؟ فرمودند: اگر به قرآن نگاه کنيد فقط يکجا در قرآن هست که خداوند انسان را هم شأن و هم درجه ى خودش ميکند يعنى از انسان ميخواهد که بيايد کنار او و با هم در يک کارى مشارکت کنند و آن آيه اینست : 🌸 "انّ الله و ملائکته يصلّون علي النبي يا ايها الذين آمنوا صلّوا عليه و سلموا تسليما" 🌸 خداوند و ملائکه اش براى پيامبر(ص) صلوات ميفرستند. علّت عظمت و بزرگى ذکر صلوات همين است که انسان را يکباره تا کنار خداوند بالا ميبرد. 🌹 اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد و آلِ مُحَمَّد. وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌹 http://eitaa.com/cognizable_wan
هدایت شده از یا فارج الهمّ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽؛ 👁🎥 تلخند برتر ⁉️ درباره ظریف کدومشو بگم همشو بگو😂😂😂 ۱۴۰۰ این خععلی خوبه ببینین شاد شین😃😂 🔖http://eitaa.com/cognizable_wan