eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.6هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
671 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/amola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaoa_110
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊رماݩ قسمت "بازی دراز" جای قدم شهیدصیادشیرازے🌷هست. کسی که انقلاب😍 برپیکرش نمازخوندو چند روزبعدازشهادتشون فرمودن: دلم برای صیادم تنگ شده است. بافاصله از بچه ها نشستم وبه مسیر سخت "بازےدراز "نگاه میکردم.👀 سرم رو برگردوندم دیدم یه پیکسل دست مهدیه هست داره عکس میگیره _از ۲۴ساعته بیست ساعتش سرت توگوشی باشه 😒 مهدیه: اییش😬 از صبح که راه افتادیم به نیابت از اومدم الانم داریم باهم بامنطقه عکس میندازیم که بفرستم برای دوستام به دور واطرافش نگاه کردم هیچ پسری کنارش نبود _جن و خولی شدی کومحمدرضات؟😐🤔 مهدیه : بیا ببینش😁 منظور مهدیه یه شهید بود یه شهید دهه هفتادی "شهیدمحمدرضادهقان امیرے" مسؤل اتوبوس گفت باید حرکت کنیم.توی اتوبوس گوشیمو درآوردم وتوگوگل سرچ کردم "زندگینامه شهید محمدرضا دهقان امیری" ✨معرفی مختصر شهید محمدرضا دهقان امیری ✨ تاریخ تولد:۲۶فروردین ۱۳۷۴ محل تولد: تهران وضعیت تأهل:مجرد فرزند دوم خانواده علی دهقان امیری دانش آموخته دبیرستان وعلوم معارف اسلامی امام صادق(ع) دانشجوی سال سوم فقه وحقوق در مدرسه عالی شهید مطهری اعزام به سوریه :۱۵مهرماه ۱۳۹۴ باعنوان بسیجی تکاور. شهادت در تاریخ:۲۱ آبان ۹۴🕊 محل شهادت: سوریه حلب💔 محل دفن: امامزاده علی اکبر، چیذر🌹 شهید مورد علاقه : شهید مدافع حرم رسول خلیلی صفات بارزاخلاقی:👇 مؤمن،مهربان،دلسوز،خوش اخلاق ، خنده رو،شوخ طبع،متبسم،دست و دلباز،خلوص نیت در انجام وظایف دینی وامور خیر،غیرتمند نسبت به خاندان عصمت وطهارت🌹 علایق:👇 مراسمات مذهبی به خصوص مراسمات هیات رأیة العباس وریحانة النبی😍، زیارت کربلا مشهد مقدس😍 ، تفریح وگردش وکوهنوردی،پارکور،ورزشهای هیجانی و موتور سواری. آتقدر غرق عکسای شهید دهقان بودم نفهمیدم کی رسیدیم مدرسه... ادامہ دارد... http://eitaa.com/cognizable_wan
🕊رماݩ قسمت اینبار مقصد "قصرشیرین" بود. سرزمینی که تن رنجورش بارها از ایران دفاع کرد. اوج جنایت رژیم درقصرشیرین زمانی بود که صحبت قطع نامه میان ایران و عراق بود😡. وحشی گرانی که وقتی پا به بیمارستات میزارن به رگبار میبندن😭 وپایه یه ساختمان با TNTمیترکونه اینجا مردان وزنان غیور سالها دربرابر دشمن ایستادگی کردند نمونه بارز این هست🌹 دختر۱۶ساله ای که بانیروهای سپاه همکاری میکرد. یک روز گروهک صدانقلاب به نام کومله ناهید رو میزنن😔😭 مادر ناهید ماه ها در روستاها دنبال دخترش میگردد اما یک روز در کردستان میپیچد که قراره یک خمینی در خیابان برزن رسوا کنند وآن جاسوس شهیده ناهیدفاتحی کرجواست😔 شاید باورش سخت باشد دخترک ۱۶ساله با سری تراشیده ودست بسته به جرم اینکه به امام خمینی توهین نکرده کشتند.😔😭 مادر ناهید برای آرامش ناهیدیکر دخترش رابه تهران انتقال میدهد ودر بهشت زهرا دفن میکند.🕊🌹 تیر جایش را به مرداد داد وتولدم رسید.سخت بود بدون ،بادوستام رفتم مزارشهدا کیک بریدم 🍰بدون حسین😔 مرداد جایش را به شهریور داد وعطیه باتعهد بابا وهمسرش در مدرسه شروع به درس خواندن کرد. تاسوعا آمد ورفتیم معراج الشهدا اما چی فهمیدیم😧 همه بچه ها اسم نوشتند واسه پیاده روی 😍❤️ اما ما چون کنکور آزمایشی،تست،رس وامتحان داشتیم مانع سفر رؤیایی مون بود😣 تازه از معراج الشهدا خارج شدیم که گوشی عطیه زنگ خورد📲 _ کییه؟ عطیه: سیده خدا کنه از اربعین چیزی نگه _ حالام بگه بچه بازی درنیار😒 عطیه:سلام خوبی آقا؟ سید:...... عطیه: باشه همسری پس بازینب شب منتظرتم😍😊 ادامہ دارد...... http://eitaa.com/cognizable_wan
🕊رماݩ قسمت 🍀راوےعطیه🍀 وارد خونه شدم _سلام مامان:سلام دخترم😊.عطیه مامان چیشده؟ _هیچی مامان شب سید میاد من میرم تواتاقم دراتاقمو بستم چادر و مانتومو در آوردم. جانمازم را پهن کردم وچادرنماز به سر کردم. دورکعت نماز خوندم بعدنشستم اشکام همینجوری میومد.😭 " یا سیدالشهدا خودت آرومم کن"🙏😭😭 داشتم همینطوری حرف میزدم که دراتاقمو زدن اشکامو پاک کردم گفتم: بفرمایید فکر میکردم مامانه ولی باتعجب دیدم ❤️ از جانماز پاشدم. ودستموبه دستش دادم😍🙈 _سلام عزیزم خوش اومدی☺️ سید:گریه کردی خانم گل؟🌹 _بیا بشین عزیزم سید دستمو تو دستش گرفت 🙈😍و گفت:چیشده خانمم؟😊 _هیچی سرسفر اربعین ناراحتم😔 سید:اتفاقامنم اومدم دراین موردباهات حرف بزنم _خب بفرمایید بنده درخدمتم سید:عطیه جانم میشه رضایت بدی منم برم؟ _من فدای جدت بشم ❤️😍عزیزم برو به سلامت به چشم بهم زدنی راهی کربلا شدند. حتی باباومامان منو زینب راهی شدند. قرار شد منم برم خونه زینب اینا. امروز صبح همه راهی مرز ایران وعراق شدند.😔😢 زینب درحالیکه پیتزا🍕 به دست وارداتاق میشد گفت:عطیه فردا امتحان شیمی داریم استراحت کنیم درس بخونیم بعد بریم کهف تا۱۱ برگردیم.موافقی؟ _بلی داشتم درس میخوندم که یهو زینب گفت: واااااییی مخم دیگه نمیکشه😖 بریم؟؟ _بریم اینجا کهف الشهدا منبع آرامش🌹😊 من آرومتر بودم ولی های های گریه های زینب بالا گرفت....😰 ادامہ دارد... http://eitaa.com/cognizable_wan
قسمت از گریه های زینب ترسیدم دوباره حالش بد بشه از حال بره هیچکسی هم همراهمون نبود😰 رفتم جلوسرشوبغل کردم _زینب توروخدا حالت بدمیشه ها پاشوبریم بسه دیگه😥 زینب: _یه کم دیگه بمونیم خواهش میکنم گوشی منو، عطیه از توکیفم میدی؟ _آره وایسا برم از توکیفت بیارم گوشی خودمم برداشتم گوشی زینبم دادم دستش زینب یه مداحی گذاشت منم نتمو روشن کردم _عه زینب بیاببین مهدیه رسیده بین الحرمین هم بامحمدرضا عکس انداخته هم ناهار مهمون امام حسینه زینب: _خوشبحالش که لیاقتشوداشت من حتی ازپیکر داداشمم موندم😔😭من اونقدر بی لیاقتم که حتی پیکر داداشموندیدم همش صبر صبوری تاکی آخه؟😭چرا منونطلبیدن یکم آروم شم حداقل _زینب توروخدا ببین داری میلرزی من میترسم اینجا حالت بدبشه دستمم جایی بند نیس.. توروخدازینب.. جان حسین پاشو😢 لرزش بدن زینب به قدری بود که مجبور شدم ببرمش دکتر آرامبخش بزنه وقتی رسیدیم خونه خواب خواب بود زینب روتختش خوابید منم رفتم توپذیرایی تلگراممو چک کنم که چشمم به عکس حسین روپذیرایی افتاد گوشیو گذاشتم رومیز رفتم سمت عکسش _حسین توفقط برادر زینب نبودی زینب مرید و مجنون و شاگرد تو بوده خودت آرومش کن.. 😢 همونجا روی مبل گوشی به دست خوابم برد.. چشمامو که باز کردم دیدم زیارت عاشورا میخونه با گریه _زینب چیشده چرا گریه میکنی؟ 🍀راوےزینب🍀 با آرامبخش خوابم برد. خواب دیدم بین الحرمینم.. حسین بالباس سبزپاسداری وسط بین الحرمین وایستاده یکم اونورتر محمدرضادهقان ومجیدقربانخانی ایستاده بودن.حسین رفت سمت شهیدمحمدرضا دهقان یه بلیط گرفت وگفت : _منتظرتم خواهری وقتی چشمامو باز کردم الله اکبر اذانو شنیدم عطیه:زینب چیشده؟ _هیچی خواب حسینودیدم توبخواب من برم قورمه سبزی درست کنم داشتم میرفتم قورمه سبزی درست کنم که تلفن زنگ خورد _الو بفرمایید؟ :منزل شهیدعطایی فرد؟ _بله بفرمایید؟ :ببخشیدحاج آقاهستن: _خیرشما؟ : کریمی هستم از ناحیه باهاتون تماس میگیرم ببخشید میشه باحاج خانم یاخواهرشون حرف بزنم؟ _خودم هستم بفرمایید؟ پیکرحسین تفحص شده؟ :خیرخانم عطایی فرد.. تماس گرفتم بگم برای عیدنوروز با سایرخانواده های شهدای جاویدالاثر مشرف میشید سوریه زیارت خانم حضرت زینب .س.فقط حاج آقا که از کربلا برگشتن مدارکتونو بیارین ناحیه اشکام میریخت.. حسین گفت _ ادامہ دارد... http://eitaa.com/cognizable_wan
.: یه روز یه خانم مثل هر روز بعد از کلی آرایش کنار آینه,مانتو تنگه و کفش پاشنه بلنده شو پا کرد و راهی خیابونای شهر شد. همینطوری که داشت راه میرفت وسط متلک های جوونا یه صدایی توجهش رو جلب کرد : ❌خواهرم حجابت !! خواهرم بخاطر خدا حجابت رو رعایت کن !!. نگاه کرد، دید یه جوون ریشوئه از همون ها که متنفر بود ازشون با یه پیرهن روی شلوار و یه شلوار پارچه ای داره به خانم های بد حجاب تذکر میده. به دوستش گفت من باید حال اینو بگیرم وگرنه شب خوابم نمیبره مرتیکه سرتاپاش یه قرون نمی ارزه، اون وقت اومده میگه چکار بکنید و چکار نکنید. تصمیم گرفت مسیرش رو به سمت اون آقا کج کنه و یه چیزی بگه که دلش خنک بشه‌ وقتی مقابل پسر رسید چشماشو تا آخر باز کرد و دندوناش رو روی هم فشار داد و گفت تو اگه راست میگی چشمای خودتو درویش کن با این ریشای مسخره ات ، بعدم با دوستش زدن زیر خنده و رفتن.. پسر سرشو رو به آسمون بلند کرد و زیر لب گفت : خدایا این کم رو از من قبول کن !! شبش که رفت خونه به خودش افتخار میکرد گوشی رو برداشت و قضیه رو با آب و تاب برای دوستاش تعریف میکرد. فردای اون روز دوباره آینه وآرایش و بعد که آماده شد به دوستاش زنگ زد و قرار پارک رو گذاشت. توی پارک دوباره قضیه دیروز رو برای دوستاش تعریف می کرد و بلند بلند میخندیدند شب وقتی که داشت از پارک برمیگشت یه ماشین کنار پاش ترمز زد : خانمی برسونیمت؟ لبخند زد و گفت برو عمه تو برسون بعد با دوستش زدن زیر خنده ، پسره از ماشین پیاده شد و چند قدمی کنار دختر قدم زد و بعد یک باره حمله کرد به سمت دختر و اون رو به زور سمت ماشین کشید. دختر که شوکه شده بود شروع کرد به داد و فریاد اما کسی جلو نمیومد ، اینبار با صدای بلند التماس کرد  اما همه تماشاچی بودن ، هیچ کدوم از اونایی که تو خیابون بهش متلک مینداختن و زیباییشو ستایش میکردن، حاضر نبودن جونشون رو به خطر بندازن دیگه داشت نا امید میشد که دید یه جوون به سمتشون میدوه و فریاد میزنه : آهای ولش کن بی غیرت !! مگه خودت ناموس نداری ؟؟ وقتی بهشون رسید، سرشو انداخت پایین و گفت خواهرم شما برو ، و یه تنه مقابل دزدای ناموس ایستاد !! دختر در حالی که هنوز شوکه بود و دست و پاش میلرزید یک دفعه با صدای هیاهو به خودش اومد و دید یه جوون ریشو از همونا که پیرهن رو روی شلوار میندازن از همونا که به نظرش افراطی بودن افتاده روی زمین و تمام بدنش غرق به خونه  ناخودآگاه یاد دیروز افتاد ، اون شب برای دوستاش اس ام اس فرستاد : وقتی خواستن به زور سوارش کنند ، همون کسی از جونش گذشت که توی خیابون بهش گفت : خواهرم حجابت !! همون ریشوی افراطی و تندرو همون پسری که همش بهش میخندید.. اما الان به نظرش یه پسر ریشو و تندرو نبود ، بلکه یه مرد شجاع و با ایمان بود💪 دیگه از نظرش اون پسر افراطی نبود ، بلکه باغیرت بود✌️ 🌹حالا متوجه شدیم که این جوون ریشو کسی نیست جز شهید امر به معروف و نهی ازمنکر 🌹 💚 http://eitaa.com/cognizable_wan
مخترع کمربند ایمنی در تصادف اتومبیل کشته شد شصت سال پیش غلامرضا اسکندریان جوانی از اهالی اندیمشک کمربندی برای اتومبیل اختراع کرد و آنرا به رییس وقت کارخانه ایران ناسیونال ارائه داد. طرح او مورد قبول قرار نگرفت. اسکندریان به دنبال تحصیل در رشته الکترونیک راهی رومانی شد و نخستین مهندس مکانیک و الکترونیک ایران لقب گرفت. سپس به ایتالیا رفت و طرح خود را به استپان فیات رییس کارخانه فیات ارائه کرد و فیات طرح اورا به مبلغ ۳۰۰۰ لیره از وی خرید و نخستین بار کمربند ایمنی اتومبیل بر روی خودروی فیات نصب شد. طرحی که بعدها در تمام کارخانه های اتومبیل سازی جهان مورد استفاده قرار گرفت و الزامی شد و جان میلیونها نفر را نجات داد. اسکندریان از طرح خود تنها ۳۰۰۰ لیر به دست آورد و تمام آنرا صرف مخارج تحقیق برای نوعی لاستیک خاص جهت اتومبیل کرد. اینگونه بود که لاستیک تیوبلس اولیه زاده شد و در ابتدا هیچ سرمایه گذاری حاضر به اجرای طرح او نبود. ماکسیم فورد رییس کارخانه فورد طرح وی را احمقانه و موجب آتش گرفتن خودرو نامید. اسکندریان سرخورده و تهی دست به رومانی و مجددا به ایران بازگشت. محمود خیامی رییس کارخانه هیلمن_ پیکان، طرح تیوبلس وی را پسندید و با کمک یک شرکت فرانسوی چند نمونه لاستیک تیوبلس تولید کرد. قرارداد اسکندریان و خیامی مشروط به بازدهی طرح بود و چون نمونه اولیه لاستیک تیوبلس خوب از آب در نیامد طرح شکست خورد و خیامی از اسکندریان شکایت کرد و ۳ ماه به جرم کلاهبرداری راهی زندان شد. پس از آزادی زندان راهی فرانسه و از آنجا سوئد شد و طرح خودرا به مبلغ ۷۰۰ کرون به میرچا وولوو رییس کارخانه ولوو فروخت. ولوو طرح را مناسب یافت و برروی تمام اتومبیلهای شرکت خود استفاده کرد و در سال اول ۶۴۰۰۰۰ کرون سود خالص به دست آورد و از آن پس لاستیک تیوبلس اتومبیل در سراسر اروپا برروی خودروهای معتبر استفاده شد. در دفتر مرکزی ولوو واقع در استکهلم تنها عکس موجود از غلامرضا اسکندریان نابغه جوان و گمنام ایرانی بر روی دیوار در کنار میرچا ولوو نصب شده است. غلامرضا اسکندریان عاشق اتوموبیل بود و بیش از ۳۵ اختراع مختلف برای اتوموبیل انجام داد درحالیکه در تمام عمرش هرگز نتوانست خودرو خریداری کند. . او به ایران بازگشت و در فقر و گمنامی به استخدام اداره دارایی خرم آباد درآمد و سرانجام در ٢٦ تيرسال ۱۳۶۱ در راه خرم آباد به پلدختر در تنگ ملاوی با تصادف خودروی حامل او و وهمراهانش با درخت جان خود را از دست داد و در خرم آباد و در دامنه کوه هشتاد پهلو، بالای خیابان جلال ال احمد به خاک سپرده شد. علت مرگ وی در روزنامه اطلاعات سه شنبه پنجم فروردین ۱۳۶۱نبستن کمربند ایمنی اعلام شد. با این تیتر: غلامرضا اسکندریان نابغه ایرانی ومخترع کمربند ایمنی در تصادف اتومبیل کشته شد. تنها فرزند او آریا اسکندریان هم اکنون رییس بخش خاورمیانه کمپانی فیات در ایتالیاست. یادش گرامی منبع: بهار نیوز ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹http://eitaa.com/cognizable_wan
مشكلات زندگى نميان كه نابودت كنن، ميان كه بهت كمك كنن تا پتانسيل هاى نهفته ات رو بشناسى. 🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔴 💠 گاهی مواقع افراد نسبت به همسر خود یا دلخوری پیدا کرده و نمی‌توانند به راحتی خود را ببخشند. 💠 در اینگونه مواقع یکی از چیزهایی که حالتان را می‌دهد و می‌تواند را از بین ببرد این است که نقاط همسر و یا خوشِ با هم بودن را مرور کنید. 💠 مثلا به یا فیلمهایی که مربوط به لحظات خوش شما بوده است نگاه کنید تا بهانه‌ای برای شدن دلتان شده و عاملی برای برقراری ارتباط دوباره و تازه گردد. 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
💝خانواده بهشتی💝 ❤️🍃❤️ ✍ ثابت کنید یک خوب می تونید باشید. ❌ به همسرتون این اطمینان رو بدید که می تونه با شما درد و دل کنه و خودش رو بهتون بگه. ⏪باید بهش ثابت کنید بهترین مأمن اسرار و یا همدرد براش هستید. 🔻چون معمولا افراد رازهای دل و درد و دل هاشون رو به نزدیکانی که خیلی دوسشون دارند میگند. ❤️ قدرت عشق رو باور داشته باشید که می تونه آدم و زندگیش روبه کلی متحول کنه 😍پس باشید و همسرتون رو با گفتار و رفتار کنید. 💕💕💕 http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️🍃❤️ 😊حالا که تمامت برای من است 💕حالا که می دانم با خیال راحت دارمت. 🌹حالا که می تونم پُز با تو بودن رو به عالم و آدم بدهم. 😌روزی هزار بار افسوس می خورم. 👌ای کاش زندگی خیلی قبل ترها از دو گوشه ی این شهر بزرگ برمی داشت و ما را سنـــــــ🖇ـــــــجاقمان می کرد به هم.... 😍ای کاش زودتر از اینها داشتمت....😘 💕💕http://eitaa.com/cognizable_wan
🔴احوالات قبـــر و میــت 🌹پیامبر اکرم (ص) می‌فرمایند : ميت در قبر مانند كسی است كه در دريا غرق شده باشد، هرچه را ديد چنگ به آن ميزند، كه شايد نجات يابد و منتظر دعای كسی است كه به او دعا كند... و از دعای زندگان نورهايی مانند كوهها داخل قبور اموات ميشود.و اين مثل هديه است كه زندگان از برای يكديگر ميفرستند... پس چون كسی از برای ميتی استغفاری يا دعايی كرد، فرشته‌ای آن را بر طبقی ميگذارد و از برای ميت ميبرد و ميگويد: اين هديه‌ای است كه فلان برادرت يا فلان خويشت برای تو فرستاده است و آن ميت به اين سبب شاد و خوشحال ميشود... 📚 منبع احیا،العلوم ‌http://eitaa.com/cognizable_wan
راهكارهاي کم رنگ کردن خاطرات بد از بین بردن تمام آثار بیرونی خاطرات بد از دیگر قدم های مهم فراموش کردن آن است .به طور مثال در صورتی که فرد از یک تصادف خاطره بدی در ذهن خود دارد، باید خودرویی که با آن تصادف کرده را بفروشد لباس‎ ها و لوازم را تعویض کند و عکس ها را از بین ببرد؛ اگر این خاطره بد در ارتباط با فردی دیگر به وجود آمده، تا حد ممکن باید از دیدار و گفت وگو با آن فرد خودداری شود. عدم پرورش افکار منفی ، به گونه ای که نباید با یادآوری خاطرات بد، آن ها را گسترش داد. متاسفانه برخی افراد عادت دارند افکار مزاحم را پرورش دهند. از راه های اهمیت ندادن به افکار منفی این است که فرد در مواقع هجوم آن ها به ذهن، سریع ذهن خود را متوقف کند و با ایجاد حالت تنبیه، آمار ورود این افکار به ذهن را کاهش داد. با نوشتن آن خاطره بر روی کاغذ و پررنگ کردن هر خاطره ای هرچند بد، نکات مثبت آن را در نظر گرفت؛ از جمله نکات مثبت هر خاطره بد می توان به هوشیاری، آگاهی، تجربه و درس عبرت برای افراد اشاره کرد. از مهم ترین کارها این است که افکار مثبت، جایگزین افکار منفی شوند، این امر تمرکز قوی و تلاش مداوم فرد را می طلبد . 🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan