eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.7هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
679 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/alimaola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaola_110
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️🍃❤️ 💞به یکدیگر زمان بدهید. 👌مهم‌ترین چیزی که زن و شوهر‌های جوان باید به آن توجه کنند ❣صبر داشتن ❣و زمان دادن به یکدیگر است. 👈برخی از کنار آمدن‌ها در طول زمان ایجاد می‌شود. 👈 حتی وقتی یکدیگر را خوب می‌شناسید ✍ درک تفاوت‌ها و سازگار شدن با آنها نیاز به زمان دارد که 🔰تنها شرط آن است. 🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️🍃❤️ 👌مراقب باشید ‼️ نسازید! ❓حالا یعنی چی؟ ✍یعنی اگر با همسرت یکبار یا باهم بسازید ❤️ باید پنج بار باهم بسازید 😊 و خوش بگذرونید 👌 تا اثر اون دعواهه یا خاطره‌ی بد از بین بره! 👈در رابطه والدین با هم همینه ‼️ یعنی یکبار اگر به بچه‌ات وعده بدی یا دعواش کنی 👌 بچه یادش می‌مونه و باید چندبار خوبی کنی تا شاید برطرف بشه ✍برای همین یه عده توصیه میکنن 👈 بجای اینکه خیلی تلاش کنید تا خاطره خوش بسازید 👌 خیلی مراقب باشید بد نباشید وخاطره بد نسازید!‼️ ❣ اینجوری روابط‌تون کیفیت بهتری داره. 🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️🍃❤️ ❤️برای درکنار هم موندن..👇 🙏 باید خیلی چیزارو بخشید 👌خیلی حرفارو نشنیده گرفت ✍و از خیلی کارها عبور کرد... 🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️🍃❤️ 👌گوش شنوای خوبی برای شریک زندگی‌شان باشید 👈 به طور جدی از هم سوال بپرسند ❣ پاسخ بدهند ❣ قدردان هم باشند ❣جذاب بمانند ❣به لحاظ فکری رشد کنند ❣شریک زندگی خود را در آغوش بگیرند 🙏به حریم خصوصی او احترام بگذارند ✅صادق و قابل اعتماد باشند ✍آن‌چه نیاز دارند را به همسرشان بگویند ❣کاستی‌های او را قبول کنند 🙏 به او احترام بگذارند ‼️هرگز او را تهدید به رفتن و تنها گذاشتن‌اش نکنند ❌ تصور نکنند که رابطه‌شان برای همیشه دوام خواهد داشت ⏪ و درون رابطه‌شان عنصر تنوع را پرورش دهند 🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️🍃❤️ ‼️ بی توجهی به همسر بیشتر از کتک و آزار فیزیکی یک زن را رنج می‌دهد! 👌پس با بی‌توجهی او را نسبت به خود دلسرد نکنید 👈 و وقتی درمنزل هستید ❤️ زمان بیشتری را با او سپری کنید 🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
هرگز بدون همسرتان به مسافرت نروید: وقتی می‌خواهید از مرخصی‌های خود استفاده کنید، مسلما به اولین چیزی که فکر می‌کنید، رفتن به مسافرت ولو یک گردش کوچک خارج از شهر است. خیلی طبیعی است بخواهید از اوقات فراغت خود لذت ببرید؛ اما فراموش نکنید که شما با همسرتان پیمان بسته‌اید همیشه و در همه حال، در خوشی و ناخوشی با هم باشید. همسرتان همه چیز شماست و شما همه چیز او و درست نیست بدون حضور او بخواهید با دیگران خوش بگذارنید. 🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔸 در خانه « کنــدر » بسوزانید ‼️ گذشته از فواید خوراکی کندر کندر یک مسکن طبیعی برای اضطراب، افسردگی و سردرد سرد است دود کندر نشاط آور، تقویت کننده حافظه، تمرکز ، خلاقیت و ضد عفـونی کننده هواست. 💠 http://eitaa.com/cognizable_wan
روی موهایتان اسپری کنید 🔸گلاب باعث درخشش بیشتر و تقویت ریشه و تسریع رشد مو میشود ؛ بعلاوه گلاب با خواص ضدعفونی کننده و ضد التهابی به درمان و کمک میکند 💠 http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک بازدم طولانی، پس از یک روز طولانی 🐳 نهنگ‌های آبی با طول‌ ۳۰ متر و وزنی بیش از ۱۸۰ هزار کیلوگرم، بزرگ‌ترین موجوداتی هستند که تا به امروز در جهان زیسته‌اند. دانشمندان معتقدند این پستانداران عظیم‌الجثه حتی از بزرگترین دایناسورها هم بزرگترند. برای درک عظمت این حیوانات خارق‌العاده همین بس که بدانیم تنها وزن زبان آنها به اندازه وزن برخی از فیل‌ها است. قلب ۱۸۰ کیلوگرمی این غول‌های دوست‌داشتنی، با هر تپش حدود ۲۲۰ لیتر خون را به سراسر بدن‌شان می‌رساند. نهنگ‌های آبی زیر آب قادر به تنفس نیستند و برای هواگیری از طریق سوراخ بالای سرشان، باید هر نیم ساعت یک بار به سطح آب بیایند. اگر چه آنها قادرند با یک بار نفس‌گیری تا ۹۰ دقیقه زیر آب بمانند. http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*سکانسی ازفیلمی است که دولت حسن روحانی اجازه اکران آن رانداد دقت کنید گرچه ازنظراصلاحطلبان ودولت روحانی دیدنش جرم است* http://eitaa.com/cognizable_wan
*⭕️محرم نزدیکه* *بجای نگاه به تقویم به این نقشه نگاه کنید هر چه به محرم نزدیک تر میشیم نقشه قرمز تر میشه* *اول محرم کل نقشه قرمز خواهد شد.* *👌مدیون وزارت بهداشت و ستاد کرونا نشید یه وقت !!* *بندگان خدا مشکلی ندارن ما با ویروسی کاملا هوشمند مواجهیم که ایام مذهبی و دینی به اوج خودش میرسه !!* *ان شاالله بعد از اربعین دوباره اوضاع عادی میشه !!* ✍ 🌐
در زمان‌های دور، روستایی بود که فقط یک چاه آب آشامیدنی داشت. یک روز سگی به داخل چاه افتاد و مرد. آب چاه دیگر غیر قابل استفاده بود. روستاییان نگران شدند و پیش مرد خردمندی رفتند تا چاره کار را به آنان بگوید. مرد خردمند به آنان گفت که صد سطل از چاه آب بردارند و دور بریزند تا آب تمیز جای آن را بگیرد. روستاییان صد سطل آب برداشتند اما فرقی نکرد و آب کثیف و بدبو بود. دوباره پیش خردمند رفتند، او پیشنهاد کرد که صد سطل دیگر هم آب بردارند. روستاییان این کار را انجام دادند اما باز هم آب کثیف بود. روستاییان بنابر گفته مرد خردمند برای بار سوم هم صد سطل آب از چاه برداشتند اما مشکل حل نشد. مرد خردمند گفت: «چطور ممکن است این همه آب از چاه برداشته شود اما آب هنوز آلوده باشد. آیا شما قبل از برداشتن این سیصد سطل آب، لاشه سگ را از چاه خارج کردید؟» روستاییان گفتند: «نه، تو گفتی فقط آب برداریم نه لاشه سگ را!» در حل مسائل و مشکلات، ابتدا علت اصلی و ریشه‌ای را کشف کرده و آن را از بین ببرید.👌🏻😉 🍃 🌺🍃 http://eitaa.com/cognizable_wan
✅❄️چهار اصل زندگی صداقت در هنگام فقر سادگی در ثروتمندی ادب در زمان قدرت سکوت هنگام عصبانیت 👇🔻💙💙💙 http://eitaa.com/cognizable_wan
آن درگهى که پایه‏ هایش از عرش برتر است دولت‏سراى حضرت موسى بن جعفر است آیینه جمال خداوند سرمدى هم مظهر علوم و خصال پیمبر است ولادت امام موسی کاظم مبارک باد http://eitaa.com/cognizable_wan
🔻خطر استفاده مداوم از هندزفری 🔹عفونت گوش 🔹کاهش شنوایی 🔹ایجاد سرگیجه 🔹سردردهای مزمن 🔹مشکلات حرکتی 🔹کاهش تمرکز روی کار 🔹سعی کنید کمتر استفاده کنید و هرگز مشترک استفاده نکنید. ✅ http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفااین اعتراف توهین آمیز را به ملت ایران گوش کنید تا بهتربه ماهیت دشمنان ملت ایران پی ببرید. http://eitaa.com/cognizable_wan
💓رمان فانتزی نیمه واقعی 😍👌 💓 💓قسمت هیچ حرفی نمیتونستم بزنم و با اینکه اشتها نداشتم ... ولی مشغول شدن با نوشیدنی رو ترجیح دادم به هر کاری...😔 آخر سر محسن بلند شد و گفت _ببخشید وقتتو گرفتم...هرجا میری میرسونمت..بفرما🚗 سریع گفتم: _نه...ممنونم ازتون...با شیوا اومدم و با هم میریم. در حال صحبت کردن بودم که شیوا اومد جلو و گفت من و بابک با هم میریم دور بزنیم...بچه ها شما هم با همین دیگه؟ . که اقا محسن با چشم اشاره مثبتی زد و و شیوا هم سریع خداحافظی کرد و رفت دلم میخواست به شیوا فحش بدم... اصن نمیدونستم باید چیکار کنم😕 پشت سر اقا محسن حرکت کردم و به سمت ماشینش رفتیم ماشینش از این خارجیا بود که اسمش هم خوب نمیدونم... در عقب رو باز کردم که بشینم که محسن گفت: -خانم ما آژانس نیستیما😁 -نه...قصد جسارت نداشتم...فقط گفتم شاید کسی مارو ببینه -نه خیالتون جمع...شیشه ها دودیه... بفرمایین جلو با تردید رفتم جلو نشستم و تا سر کوچمون محسن و من میکردم ازش خواهش کردم که سر کوچه پیادم کنه تا همسایه ها نبینن مارو و سو تفاهمی پیش نیاد رفتم خونه و سریع زنگ زدم به شیوا و با عصبانیت گفتم -شیواااااا...این قرارمون بود؟😡 -چی شده مینا؟😦 -چرا وسط کافه ول کردی ما رو رفتی؟😠 -آوووو...حالا فک کردم چیشده ها...حالا مگه مثلا با محسن اومدی چی شد؟؟ تو رو خورد؟😒 -صحبت این حرفها نیست...اگه کسی میدیدمون چی؟؟😠 -من نمیدونم...بیا و خوبی کن...اصن از این به بعد به من ربط نداره به محسنم میگم ازش خوشت نیومده و همه چی تموم بشه...تو هم بشین تو خونه تا کسی نبیندت😠 -نه شیوا...منظورم این نبود...آخه...😐 -دیگه آخه نداره که...به قول شاعر جگر شیر نداری طلب یار نکن یا یه چیزی تو همین مایه ها...نترس😏 . 💓از زبان مجید💓 . با اصرار فراوان به مامان و بابا ازشون خواستم که یه ماشین پراید برام بخرن... و رفتم برای گواهینامه ثبت نام کردم حتما مینا خوشحال میشد وقتی بفهمه که گواهینامه و ماشین گرفتم...😍☺️ اصلا میتونستم در بست در خدمتش باشم و مسیر دانشگاه تا خونه برسونمش و اینجوری بیشتر هم فرصت حرف زدن پیدا میکنیم 😊😊 همین ها باعث میشد سخت بچسپم به گرفتن گواهینامه و حتی روزی دو جلسه آموزش میرفتم و امتحان آیین نامه هم قبول شده بودم و تونستم امتحان شهر رو هم اولین بار قبول بشم...😍☝️ خیلی ذوق داشتم ک از همونجا به مامانم زنگ زدم و خبر دادم بعد از اینکه گواهینامم اومد و دست فرمونم هم خوب شد به مامان گفتم به خاله زنگ بزنه بعد از ظهر بریم دور بزنیم تو ذهنم گفتم میبرمشون پارک🌳⛲️ براشون بستنی🍧🍧🍨🍦 میخرم بعد بازار🛍🛍 و خلاصه کلی دلبری میکنم😊😍🙈 💓💓💓💓💓💓💓💓💓 ادامه دارد... http://eitaa.com/cognizable_wan
💓رمان فانتزی نیمه واقعی 😍👌 💓 💓قسمت خلاصه کلی دلبری میکنم امروز😍🙈 بعد از ظهر شد🌆 و دل تو دلم نبود💓 اول رفتم آرایشگاه💇‍♂ و خودمو مرتب کردم و اومد خونه و لباسم رو اتو زدم 👌تا شلخته نباشم جلوی چشم مینا... یادم اومد تو ماشین اهنگی ندارم و سریع رفتم تو فلشگ اهنگایی ریختم که میدونستم مینا دوستشون داره و خوشش میاد ازشون...😍 خیلی استرس داشتم... نکنه ماشین رو وسط راه خاموش کنم نکنه سوتی بدم و آبروم بره 😕 یه دعای قبل رانندگی از الیاس یاد گرفته بودم و توکاغذ نوشته بودم و توجیبم بود و قبل حرکت میخوندم ✨(سبحان الذی سخرلنا هذا و...)✨ خلاصه آماده شدیم و همه چیز آمده ی یه بعد از ظهر خاطره انگیز بود... با مامان رفتیم جلو در خاله اینا و منتظر بودیم که بیان... تا بیان چند بار تو آینه جلوی ماشین خودم رو برانداز کردم و چند تار مویی که پایین میومدن رو دوباره بالا میدادم و عرق پیشونیم رو خشک میکردم..😁😅 در حال ور رفتن با ضبط ماشین و پیدا کردن پوشه اهنگ ها بودم که صدای در یهو من رو به خودم اورد... خاله از در اومد بیرون و در خونه رو بست و سوار ماشین شد و بعد از سلام و احوالپرسی و تبریک ماشین نو نشست و در ماشین رو هم بست 😕 راه نیوفتاده بودم و منتظر مینا بودم که خاله گفت: -منتظر چیزی هستین؟😊 -مامانم گفت: مینا جون مگه نمیاد؟😟 -نه راستش...مینا درس داشت و گفت حوصله بیرون اومدن نداره...😊 -بدجور تو ذوقم خورد...😣 -دیگه حوصله بیرون رفتن و دور زدن رو نداشتم...😞 دوست داشتم زودتر این بعد از ظهر نکبت تموم بشه و برم خونه...😞حتی حوصله نداشتم اهنگها رو هم بزارم و تمام مدت رادیو گوش دادیم...😣 . . 💓از زبان مینا💓 روز به روز با محسن صمیمی تر میشد و هم بهش بیشتر... یه جورایی بهش داشتم میشدم و اگه یک روز بهم پیام نمیداد نگرانش میشدم بعد دانشگاه هم با هم بیرون میرفتیم و من رو تا سر کوچمون میرسوند... وقتایی هم که تو خونه بودیم دایم باهاش میکردم و یه جوری گزارش هر اتفاق جدید زندگیمون رو بهش میدادم... حتی به بارکه مجید بهم جکی فرستاده بود و خوشم اومده بود و جک رو برای محسن فرستادم ولی اینقدر هول بودم که اسم مجید بالای جک افتاد و محسن شاکی شده بود و قضیه مجید رو برای محسن هم تعریف کرده بودم...😐 و همین باعث شده بود احساس خطر کنه و به مساله نگاه کنه. 💓💓💓💓💓💓💓💓💓 ادامه دارد... http://eitaa.com/cognizable_wan
💓رمان فانتزی نیمه واقعی 😍👌 💓 💓قسمت . 💓از زبان مینا 💓 . یه جورایی خاص بود و اعتقادات من رو هم داشت کم کم شبیه خودش میکرد.😟 اصلا باورم نمیشد با توجه به ظاهرش اینقدر روی بعضی از مسائل حساس باشه. با اینکه مذهبی نبود ولی روی خیلی از مسائل از خودش حساسیت نشون میداد. یه روز گفت: -مینا؟ -بله؟ -یکی از دلیل های علاقه من به تو نوع پوششت بود و این که مطمئنم مثل بقیه دخترهای دانشگاه جلف نیستی -ممنون 😊 -اما ازت یا چیزی میخوام -چی؟ میخوام که تو گروه دانشگاه دیگه و تو گروه های مختلط هم و حتی تو دانشگاه هم با هیچ پسری حتی شده درسی و یا هر بهانه ای .. با هم بهتره زیاد نگردی چون حسودن و معمولا حرفاشون باعث فتنه میشه. -باشه اما خود شما که تو خیلی گروها هستین😕 -نه...دختر و پسرها خیلی فرق دارن تو این قضایا... بشی این چیزا رو بهتر درک میکنی عزیزم...بدون من رو میخوام... -یعنی به من شک دارین؟😦 -نه عزیزم...به بقیه شک دارم😏 . نمیدونستم چی تو سرش میگذره فقط میدونستم که دارم و این برام مهمه...😊 چند ماهی همین جوری گذشت ... تا اینکه محسن تصمیم گرفت قضیه رو علنی کنه و بیاد . ازم خواسته بود هم دیگه ارتباطی نداشته باشم و حتی خونشون هم کمتر برم. . 💓از زبان مجید💓 . نمیدونستم دیگه باید چیکار کنم حرکات مینا برام معادله چند مجهولی بود😥😑 از طرفی اگه دوستم داره چرا هیچ علامت و نشونه ای نیست😟 و اگه دوستم نداره چرا به پام مونده 😞 دیگه از واسطه و واسطه بازی خسته شده بودم🙄 میخواستم رو در رو با مینا حرف بزنم و حرفام رو بهش بگم...👎 گوشی📲 رو برداشتم و شروع به تایپ کردن حرفای دلم کردم... . ((سلام مینا خانم راستش این مدت خیلی کلنجار رفتم که باهاتون حرف بزنم ولی همیشه جلوم رو میگرفت و نمیتونستم چیزی بگم مینا خانم خودتون میدونید من چقدر شما رو دوست دارم ولی تو این مدت حرکات شما و رفتارتون طوری بود که هر روز منو نا امید تر میکرد. انگار اصلا براتون نیستم. تا پیام ندم پیامی نمیدید و اگرم جواب بدید با سردی و از انگار از سر مجبوریه. مینا خانم من روزی رو شب نکردم و هیچ شبی رو روز نکردم که به شما فکر نکرده باشم... اما متاسفانه...)) . دست رو بردم سمت گزینه ارسال ولی دستم میلرزید و نمیتونستم فشارش بدم قلبم داشت میارزید.💓😔 فکری به سرم زد. همه متن رو کردم باید باهاش حرف بزنم... چشم تو چشم ساعت رو نگاه کردم و نزدیک ظهر بود... لباسم رو پوشیدم و با ماشین رفتم سمت دانشگاش. تا رسیدم جلوی در دیدم...😧 💓💓💓💓💓💓💓💓💓 ادامه دارد... http://eitaa.com/cognizable_wan