#خانومها_بخوانند
#ترفند_زنان_باهوش
🔺چطوري بحث رو تمومش كنم؟؟
◾️يه خانوم باهوش بايد بلد باشه بحث رو توى اوج تموم كنه. اگر قرار باشه انقدر بحث رو كش بديد كه تكرارى بشه و به عبارتى توى سرازيرى بيافته؛ نه تنها حرفتون تاثير گذاريش رو از دست ميده بلكه؛ خسته كننده هم به نظر مياد!
◾️وقتى هنوز حق باهاتونه و دلايل تون رو گفتين؛ قبل از اينكه بحث به دعوا يا مشاجره تبديل بشه بحث رو تموم كنين. يا محل رو ترك كنين يا موضوع صحبت رو عرض كنين.
🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
🏖عارفی را گفتند
فلانی قادر است پرواز کند ،
گفت :اینکه مهم نیست ،مگس هم میپرد .
گفتند :فلانی را چه میگویی ؟روی آب راه میرود !
گفت :اهمیتی ندارد ،تکه ای چوب نیز همین کار را میکند .
گفتند :پس از نظر تو شاهکار چیست ؟
گفت :اینکه در میان مردم زندگی کنی ولی هیچگاه به کسی زخم زبان نزنی ،دروغ نگویی ،کلک نزنی و سو استفاده نکنی و کسی را از خود نرنجانی
این شاهکار است.
http://eitaa.com/cognizable_wan
14 ماده غذایی که برای افسردگی و اضطراب ضرر دارد
تحقیقات مرکز سلامت هاروارد مشخص کرده که انتخابهای ساده غذایی میتواند شما را بین احساس بدتر نسبت به همه چیز و یا ثبات بیشتر روانی تحت تاثیر قرار دهد.
1. غذاهای با سدیم بالا
برای دههها، غذاهای فاقد چربی و کم چرب به عنوان یک راه حل برای کاهش وزن مطرح میشدند
اما،بهتر است اگاه باشید بسیاری از این محصولات، حاوی مقادیر بالای سدیم هستند. این نمک اضافی میتواند به طور جدی احساسات شما را تحت تاثیر قرار دهد؛ زیرا سدیم اضافی موجود در این محصولات کارکرد سیستم عصبی شما را مختل میکند.
2. شیرین کنندههای مصنوعی
«آسپارتام» ماده رایج و خطرناکی که در محصولاتی مانند نوشابه رژیمی یافت میشود، از تولید انتقال دهنده عصبی سروتونین جلوگیری میکند. این موضوع میتواند باعث بروز انواع بیماریهای عصبی از جمله سردرد، بیخوابی، تغییرات خلقی و افسردگی از نوع حاد شود.
3. الکل
به زبان ساده، کارکرد درست سیستم عصبی مرکزی شما برای سلامت روان و داشتن حس مثبت در زندگی بسیار مهم است. این سیستم وظیفه گرفتن اطلاعات از طریق حواس پنجگانه، تفکر، ادراک، استدلال و کنترل عملکرد حرکتی را به عهده دارد. الکل یک عامل کاهش دهنده فعالیتهای عصبی در بدن است و به طور خاصتر، نظم عملکرد سیستم عصبی مرکزی را کاهش میدهد.
از آن جایی که سیستم عصبی مرکزی نحوه پردازش احساسات را نیز کنترل میکند، نتیجه نهایی مصرف زیاد الکل باعث تشدید علائم مرتبط با افسردگی خواهد بود.
4. روغن هیدروژنه
خوراکیهای محبوبی مانند مرغ سرخ شده، پنیر کبابی، سیب زمینی سرخ کرده و انواع سوخاریها که در روغن هیدروژنه تهیه میشوند، علاوه بر ضررهای فراوان برای سلامتی شما و بروز اضافه وزن، میتوانند تاثیرات مخرب جدیتری مانند افسردگی داشته باشند.
5. فست فود و غذاهای آماده
طبق مطالعهای که در سال 2012 در مجله Public Health Nutrition منتشر شد، افرادی که فست فود میخورند، 51 درصد بیشتر از کسانی که این مواد غذایی را مصرف نمیکنند، دچار افسردگی حاد میشوند.
6. چربی ترانس
چربیهای ترانس به صورت گسترده در مواردی مانند مارگارین، اسنکهای میان وعده، مواد غذایی بسته بندی شده و روغنهایی که برای سرخ کردن فست فودها استفاده میشوند، به کار میرود.
مصرف چربیهای ترانس، باعث انسداد شریان و افزایش خطر افسردگی تا 48 درصد میشود.
7. قند و شکر
عمل ساده خوردن قند باعث میشود مغز شما در سطح بهینه کار نکند و هر چه بیشتر این کار را انجام دهید، خطر ابتلا به افسردگی، دیابت و زوال عقل نیز بیشتر است.
8. کافئین
قهوه و چای سیاه خوابیدن را دشوارتر میکند و خواب آشفته میتواند به طور جدی منجر به وضعیت روحی آشفته شود.
9. غذاهای فرآوری شده
جالب است بدانید که ارتباط بین افسردگی و التهاب در سالهای اخیر بسیار مورد توجه متخصصان قرار گرفته و مطالعات نشان داده است که التهاب تاثیر مستقیم روی عملکرد مغز دارد.
10. سس سویا
اگر به گلوتن حساس هستید، سس سویا و سایر محصولات دارای این ماده میتوانند سیستم گوارشی و سلامت کلی شما را خراب کنند. بدن ما فقط میتواند گلوتن را تا حدی هضم کند که منجر به تحریک روده و واکنشهای ایمنی و آلرژیک شود و در حالی که گلوتن یک تحریک کننده جدی سمی برای کسانی است که از بیماری سلیاک رنج میبرند. این ماده میتواند برای بدن بسیار مضر باشد و علائم افسردگی را به شدت بالا ببرد.
11. سبوس گندم
سبوس گندم که به دلیل محتوای قابل توجه فیبر و عطر و طعم پیچیده و مغذی خود، توسط متخصصان بهداشت و مواد غذایی بسیار توصیه میشود، به دلیل غلظت بالای اسید فیتیک خود نیز میتواند برای بدن مضر باشد.
این ماده ضدمغذی به مواد معدنی مهم مانند روی متصل میشود و جذب آنها را توسط بدن محدود میکند. کمبود روی نیز رفتار اضطراب آور و افسردگی در بدن ایجاد میکند.
12. توفو (پنیر سویا)
سویا مملو از پروتئین بدون چربی و همچنین دارای آنزیمهایی است که هضم پروتئین را به طرز باورنکردنی دشوار میکنند. همین طور دارای مقادیر زیادی مس به عنوان ماده معدنی مرتبط با رفتارهای اضطراب آور است که باید مصرف آن محدود شود.
13. سوپ آماده و کنسرو شده
ماده شیمیایی مورد استفاده در اکثر مواد غذایی کنسرو شده و ظروف پلاستیکی، میتواند انتقال دهندههای عصبی مهم تثبیت کننده خلق و خو را با تغییر قابل توجه ژنها در قسمت واسطه مغز، از بین ببرد.
14. آب سیب
یکی از عجیبترین اعضای فهرست 14 ماده غذایی مضر برای افسردگی و اضطراب، آب سیب است.
برخلاف میوههای کامل، آب میوهها فاقد فیبر هضم کننده و مملو از فروکتوز تصفیه شده هستند. نتیجه مصرف آنها نیز یک جهش در میزان قند خون است که باعث هجوم هورمون استرس آدرنالین در بدن میشود (علائمی که بسیار شبیه حمله پانیک است).
دینو_مترجم:لیلا میرزاخان
http://eitaa.com/cognizable_wan
🍃🌸
#همسرداری
🌺به همسرتان در رفتار با والدینش آزادی عمل بدهید.
🔰علاوه بر تعهدی که زوجین در برابر یکدیگر دارند، با رفتن به زیر یک سقف نیز باید بپذیرند که هر کدامشان در برابر خانواده و پدر و مادرش هم تعهدی دارد.
🔰پس اگر همسر شما نسبت به شما برخوردی شایسته دارد، اجازه بدهید آزادانه آنچه را دوست دارد برای والدیناش انجام بدهد. در واقع هرچقدر به همسرمان آزادی عمل بیشتری بدهیم، خودمان هم آزادی عمل بیشتری خواهیم داشت.
⬅️از تنگنظری و خودخواهیهایی که دامنگیر خود شما هم میشود بپرهیزید.
🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️🍃❤️
#سیاست_همسرداری
#هدیه_گرفتن
👌 یک نکتهی مهم اینکه اگر #هدیهای از سمت همسرتان دریافت میکنید
❌ هیچ وقت از همان اول شروع به انتقاد نکنید:
⁉️ چرا رنگ قرمزش را نگرفتی؟
⁉️چرا کوتاه ترش را نگرفتی؟
⁉️ چرا فلان مدل را نگرفتی؟
⁉️ چرا ....
✍ اخلاق حکم میکند که با کمال میل هدیهی همسرتان را بپذیرید.
👌سعی کنید حتی اگر خوشتان نیامد از آن استفاده کنید تا نتایج آن را ببینید!
🏡http://eitaa.com/cognizable_wan
هفت قانون منطقی:
۱. با گذشته خود کنار بیائید تا حال شما را خراب نکند.
۲. آنچه دیگران در مورد شما فکر میکنند به شما ارتباطی ندارد.
۳. گذشت زمان تقریبا داروی هر دردی است؛ به زمان کمی فرصت دهید.
۴. کسی دلیل و مسئول خوشبختی شما نیست؛ خودتان مسئولید.
۵. زندگی خود را با دیگران مقایسه نکنید؛ ما هیچ خبر نداریم که زندگی آنها برای چه و چگونه است.
۶. زیاد فکر نکنید؛ اشکالی ندارد که جواب بعضی چیزها را ندانیم.
۷. لبخند بزنید؛ شما مسول حل تمام مشکلات دنیا نیستید🍃🌼
👇🔻💙💙💙
http://eitaa.com/cognizable_wan
سلام......
۶۰نکته در۲۰درس
✳️درس ١
انسان های بزرگ زودتر از دیگران سلام می دهند
انسان های متوسط در سلام کردن عجله ای ندارند
انسان های کوچک اما منتظرند دیگران به آن ها سلام کنند
✳️درس ٢
انسان های بزرگ اول فکر می کنند، بعد حرف می زنند.
انسان های متوسط اول حرف می زنند، بعد فکر می کنند
انسان های کوچک اصلا فکر نمی کنندا
✳️درس ٣
انسان های بزرگ بدی های دیگران را فراموش می کنند
انسان های متوسط خوبی های دیگران را فراموش می کنند
انسان های کوچک قبول ندارند که چیزی را فراموش می کنند.
✳️درس ۴
انسان های بزرگ انتقادپذیرند
انسان های متوسط انتقاد گریزند
انسان های کوچک انتقاد ستیزند.
✳️درس ۵
انسان های بزرگ اشتباهات خود را جبران می کنند
انسان های متوسط اشتباهات خود را تکرار می کنند
انسان های کوچک اصلا قبول ندارند که در زندگی اشتباه می کنند.
✳️درس ۶
انسان های بزرگ به فکر حفظ جایگاه دیگران هستند
انسان های متوسط فقط به فکر حفظ جایگاه خود هستند
انسان های کوچک به فکر نابودی جایگاه دیگران هستند.
✳️درس ٧
انسان های بزرگ به فکر جلب رضایت خداوند متعال هستند
انسان های متوسط به فکر جلب رضایت مردم هستند
انسان های کوچک آنقدر از خود راضی اند که هیچ کس از آن ها راضی نیست.
✳️درس ٨
انسان های بزرگ خواستههای دیگران را تامین میکنند
انسان های متوسط تقاضای تامین خواسته هایشان را توسط دیگران دارند.
انسان های کوچک خواسته هایشان را به دیگران تحمیل می کنند.
✳️درس ٩
انسان های بزرگ برای احقاق حقوق دیگران می کوشند.
انسان های متوسط فقط برای اثبات حقوق خود تلاش می کنند.
انسان های کوچک اما انگار فقط در تضییع حقوق دیگران پافشاری می کنند.
✳️درس ١٠
انسانهای خوب کارشان را خوب انجام می دهند، اگرچه تشویق نشوند.
انسان های متوسط بشرط تشویق، کارشان را خوب انجام می دهند
انسان های کوچک اما تا تنبیه نشوند، کارشان را درست انجام نمی دهند.
✳️درس ١١
انسان های بزرگ طبق برنامه عبادت می کنند.
انسان های متوسط بدون برنامه عبادت می کنند.
انسان های کوچک اصلا عبادت نمی کنند.
✳️درس ١٢
انسان های بزرگ انرژی فراوانی به شما می دهند.
انسان های متوسط نه انرژی می دهند و نه انرژی می گیرند.
انسارهای کوچک اما انرژی فراوانی از شما می گیرند.
✳️درس ١٣
انسان های بزرگ اهل مطالعه و مطالبهاند
انسان های متوسط اهل مقایسه و مناظرهاند
انسان های کوچک اهل مغالطه و مناقشهاند.
✳️درس ١۴
انسان های بزرگ با توجه به واقعیت های مهم تصمیم می گیرند.
انسان های متوسط با توجه به وقایع نه چندان مهم تصمیم می گیرند.
واقعیت این است که انسان های کوچک اصلا تصمیمات مهمی نمی گیرند؟
✳️درس ١۵
انسان های بزرگ برای هر کاری مشاوره می کنند
انسان های متوسط همواره مشاهده می کنند.
انسان های کوچک فقط مشاجره می کنند.
✳️درس ١۶
انسان های بزرگ در هر فرصتی می اندیشند
انسان های متوسط فرصت اندیشیدن پیدا نمی کنند.
انسان های کوچک اصلا نیازی به اندیشیدن نمیبینند.
✳️درس ١٧
انسان های بزرگ بی جهت حرف نمی زنند.
انسان های متوسط خیلی حرف می زنند.
انسان های کوچک فقط حرف میزنند.
✳️درس ١٨
انسان های بزرگ به حال دوستان مفیدند
انسان های متوسط دوستان به حالشان مفیدند.
انسان های کوچک اصلا دوستی ندارند تا به حالشان مفید باشد.
✳️درس ١٩
انسان های بزرگ پول را خرج دیگران می کند.
انسان های متوسط پول را خرج خود می کنند.
انسان های کوچک اما خود را خرج پول می کنند.
✳️درس ٢٠
انسان های بزرگ می دانند چرا کار می کنند.
انسان های متوسط نمی دانند چرا کار می کنند.
انسان های کوچک اصلا کاری نمی کنند.
http://eitaa.com/cognizable_wan
آورده اند روزی حاکم شهر بغداد از بهلول پرسید:
آیا دوست داری که همیشه سلامت و تن درست باشی؟
بهلول گفت:
خیر زیرا اگر همیشه در آسایش به سر برم ، آرزو و خواهش های نفسانی در من قوت می گیرد و در نتیجه ، از یاد خدا غافل می مانم..
خیر من در این است که در همین حال باشم و از پروردگار می خواهم تا گناهانم را بیامرزد و لطف و مرحتمش را از من دریغ نکند و آنچه را به آن سزاوارم به من عطا کند..!
🍃
🌺🍃 http://eitaa.com/cognizable_wan
تشبیب حرام است!!!!!!!
تشبیب چیست؟
تشبیب، یعنی: تعریف از زیبایی های فردی، مخصوصا اگر زن باشد. مثلا زنی در مجلس عروسی ببیند که زنی میرقصد، وقتی به خانه خود رفت، برای شوهرش و یا برای برادر و دیگر مردان از اندام و شکل و قیافه او تعریف کند و یا از زیبایی های عروس تعریف نماید.
علت حرمت تمایل مردان به آن زن و فراهم شدن زمینه فساد است و اگر فسادی رخ دهد تعریف کننده نیز در گناه آنان شریک است.
http://eitaa.com/cognizable_wan
میلیاردی از دنیا رفت همسرش با راننده اش ازدواج کرد
خبرنگارا اومدن کنار راننده و ازش پرسیدن چه حسی داری؟
گفت والا من همیشه فکر میکردم برای اربابم کار میکردم ولی الان متوجه شدم همه ی این سال ها رو ارباب برای من کار میکرده....
یادتون باشه👌
مالی که تو جمع کردی ازخیر و ز شر
بعد از تو ندهد برایت هیچ ثمر
تقسیم شود بین سه تن راه گذر
شوی زن وجفت دخت و هم خواب پسر
اگه امروز کار میکنید و برای خودتان استفاده نمیکنید، کارمند یکی از این سه نفرهستید...
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی عظمت بیپایان قدرت خدا، انسان را شگفتزده میکند
در مدل سازی دقیقی که از حرکت زمین و سیارات منظومه شمسی دور خورشید تولید شده است، ما شاهد یک پیچیدهگی حرکتی بزرگ و تابهحال دیده نشده هستیم که مسیر منظومه شمسی را هم در کهکشان راه شیری نشان میدهد. در این تصویرسازی اعجاب برانگیز میبینیم در حین اینکه ما دور خورشید میچرخیم در یک مسیر طولی مستمر بصورت مارپیچ هم در حرکتیم و تمام منظومه ما هم در همان حال درحرکت بصورت یک خط منحنی پیوسته دور کهکشان راه شیریست که با همان نظم و دقت پیچیده مسیر هندسی خود را طی میکند و این چرخش عظیم و بیشمار در جوار میلیاردها منظومه و هزاران میلیارد سیاره دیگر بدون برخورد به هم و یا خارج شدن از مدار منظم خود در حال حرکت است.
🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
اگر تو نفس را به کارها[و افكار سازنده] مشغول نکنی،
او تو را [با اوهام و افكار منفي] به خودش مشغول میکند...
امام علي علیه السلام
🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
دنیای هرکس انعکاس اعمال و رفتار خودشه.
پس مراقب باش چه چیزی میفرستی، چون دقیقا همونو پس میگیری.
🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
آدم هایی که محبت میکنند کمیابند
ولي
آدم هایی که قدر محبت را بدانند
نایاب ...
🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
7 گناه اجتماعی از ديد گاندی:
1. کسب ثروت بدون تلاش
2. لذت و خوشی بدون وجدان
3. دانش بدون منش
4. تجارت بدون اخلاق
5. علم بدون انسانیت
6. پرستش بدون فداکاری
7. سیاست بدون اصول
🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
💓رمان فانتزی نیمه واقعی 😍👌
💓 #دســــٺ_و_ݐـــا_ڇلفتــــــــے
💓قسمت #سی_وچهار
-باشه...ممنونم...بازم اگه سئوالی بود مزاحم میشم...😔
-خواهش میکنم در خدمتیم...
مجید دلش میخواست ماجرای مینا رو از سیر تا پیاز برا زینب تعریف کنه تا بتونه بهتر کمکش کنه ولی از زینب #خجالت میکشید...😞
دلش میخواست همه چیز رو براش تعریف کنه...
از دویدن دو تا بچه ی شیطون دور حوض قدیمی خونه مادربزرگ
تا ماجرای خواستگاری و رد کردن خواستگارش به خاطر مجید...
ولی حس میکرد الان فرصتش نیست...
زینب کل اون روز به حرفهای مجید فکر میکرد💭💓 و چندبار با خودش مرور کرد و هربار به این نتیجه میرسید که اگه پای علاقه ای در کنار نبود پس چرا این سئوال ها رو از اون پرسید؟🤔❤️
کار اون روز تموم شد و زینب و مجید هر کدوم به خونه هاشون رفتن..
هردو خسته بودن از کار روزانه...
هر دو توی اتاقاشون بودن...
هر دو باید در عین خستگی در مورد آزمایشات مقاله میخوندن...
❣هر دو عاشق بودن...
ولی با یک فرق...
مجید تو اتاقش به فکر مینا بود
و زینب تو اتاقش به فکر مجید...
.
.
چند وقتی میشد که مجید دور و بر مینا نبود 😔
و مینا خوشحال بود که مجید دست از سرش برداشته😍☺️
و نمیدونست که مجید بیچاره داره روز و شب برای جلب نظرش تلاش میکنه...😕
.
مینا و محسن خیلی بهم #وابسته شده بودن و این وابستگی هر روز #بیشتر میشد...
یک روز بعد از کلاس که تو مسیر باهم حرف میزدن مینا از محسن خواست که کار رو تموم کنه...
-دیگه خسته شدم محسن...😒حس خوبی ندارم...حس یه ادم دروغگو و بیخود رو دارم😞
-این چه حرفیه مینا جان... خب تو مجبور بودی به خاطر آیندت حقیقت رو نگی و این اسمش دروغ نیست...😏بعدشم قرار نیست که تا قیام قیامت کسی خبر دار نشه...چند وقت دیگه همه میفهمن...😎
-خب این چند وقت کی فرا میرسه؟ چرا هیچ قدمی برنمیداری؟🙁😒
-اخه باید سر یه کاری برم...یه خونه ای جور کنم یا نه؟
-من این چیزا رو نمیفهمم...من خسته شدم از این روزمرگی و قایم موشک بازیها...خسته شدم از اینکه خالم منو به چشم عروسش ببینه و من اونو به چشم خاله نه بیشتر...😒😞
.
مجید اون شب دلش خیلی پر بود...
خیلی سئوال ها داشت که براش بی جواب بود..😔
گوشیش رو برداشت...
رفت و چند خطی برای مینا نوشت...📲
اما با خودش فکر کرد که فایده ای نداره و حتما مینا باز جواب سردی بهش میده...☹️😞
برای اولین میخواست به زینب پیام بده و ازش سئوالی بپرسه.
براش نوشت...
📲سلام خانم اصغری...شرمنده مزاحمتون شدم...بیدارید؟😞
📲-سلام...بله...مشکلی پیش اومده؟؟ نمونه ها خراب شدن 😨
💓💓💓💓💓💓💓💓💓
ادامه دارد...
http://eitaa.com/cognizable_wan
💓رمان فانتزی نیمه واقعی 😍👌
💓 #دســــٺ_و_ݐـــا_ڇلفتــــــــے
💓قسمت #سی_پنج
📲_سلام...بله...مشکلی پیش اومده؟؟ نمونه ها خراب شدن😨
📲-نه نه..اصلا بحث اون نیست...یه سئوال داشتم ازتون...البته اگه اجازه بدید...😔☝️
📲-بفرمایید
📲-راستش نمیدونم از کجا شروع کنم و چجوری بگم..
📲-از هر جا که راحت ترید...
زینب فکر میکرد که مجید میخواد مسئله ازدواج رو باهاش در میون بزاره و به همین خاطر استرس زیادی داشت و قلبش به شدت میزد...💓🙈
منتظر بود که ببینه مجید چی تایپ میکنه و میفرسته...
.
📲-راستش قضیه اینجوریه که آدم ها گاهی اوقات یه حس هایی توشون تجربه میکنن که بهش میگن عشق...حس ارامش کنار یک فرد...حس اینکه دوست داری همیشه تو چشم اون فرد باشی و تحسین بشی از طرفش... 😞حس اینکه دوست داری دیده بشی توسط اون...من هم این حس رو نسبت به یک نفر دارم ولی هرکاری میکنم دیده نمیشم...😣
📲-شاید دیده میشید ولی اون طرف نمیخواد که شما بفهمین و...
📲-نه...حداقل نشونه ای چیزی...😕
📲-خب نشونه ها فرق داره...بعضیا محبتشون رو تو رفتارشون نشون میدن...
📲-حرفاتون درسته...ولی در مورد مشکل من صدق نمیکنه...من میگم اصلا مورد توجه قرار نمیگیرم...😑
زینب یه مقدار به رفتارش با مجید فکر میکنه...به اینکه چه رفتاری با مجید کرده که همچین فکری میکنه...و گفت:
📲-خب شاید اون خانم مطمئن نیست از علاقتون و منتظر اقدام رسمی شماست
📲-اتفاقا اقدام رسمی هم کردم ولی رفتارش فرقی نکرد😞
📲-چیییی؟ کیییی؟ چه اقدام رسمی ای
📲-چند وقت پیش که برا دختر خالم خواستگار میخواست بیاد قضیه رو به خانوادم گفتم و رفتن رسما با خالم اینا حرف زدن.. 😔❣
انگار دنیا سر زینب خراب شده بود... چشماش سیاهی میرفت...بغض گلوش رو گرفته بود...😢یعنی این همه #خیال_بافی الکی بود؟😔برا خودش از مجید کاخی ساخته بود که یک مرتبه سرش اوار شد...یعنی مخاطب این حرفاش دختر خالش بود؟
چند دقیقه ای چشماش رو بست و اروم و بیصدا گریه کرد...😭
با صدای ویبره گوشی به خودش اومد...
باز پیام از مجید بود
📲-خانم اصغری؟رفتید؟ شرمنده بد موقع مزاحم شدم...ببخشید...بعدا مزاحم میشم😔✋
زینب نمیخواست که مجید از علاقش چیزی بفهمه و مجبور بود طوری رفتار کنه که انگار نه انگار که چیزی شده...با همون بغضش تایپ کرد
📲-نه...خواهش میکنم... مراحمید... ببخشید کاری پیش اومد...خب اون خانم چه جوابی دادن بهتون؟😢
📲-شما لطف دارید...بازم شرمنده... راستش اونموقع براش یه خواستگاری اومده بود که تا پای خریده حلقه💍 هم پیش رفته بودن ولی با اقدام و خواستگاری من اون رو رد کردن💓😔
💓💓💓💓💓💓💓💓💓
ادامه دارد...
http://eitaa.com/cognizable_wan
*✒️خدا حافظی دولت روحانی با مردم شریف ایران*
دم شاعرش گرم انصافا. سنگ تمام گذاشته😀🥺
👇🏻👇🏻👇🏻
اگر بار گران بودیم رفتیم
اگر نامهربان بودیم رفتیم
اگر این هشت سالِ پر مصیبت
بلای جانتان بودیم رفتیم
اگر ما بدتر از آقا محمد
ویا چنگیز خان بودیم رفتیم
اگر جای تلاش و خدمت و کار
به فکر جیبمان بودیم رفتیم
برای جذب آراء جوانان
اگر اهل چاخان بودیم رفتیم
اگر گفتیم ما خدمتگزاریم
ولیکن مثل خان بودیم رفتیم
اگر گفتیم مثل زانتیاییم
ولی مثل ژیان بودیم رفتیم
اگر جای گرانی و تورم
به فکر تیپمان بودیم رفتیم
اگر در بحثِ جنگِ اقتصادی
امیدِ دشمنان بودیم رفتیم
اگر ما بهترین نوعِ گزینه
برای غربیان بودیم رفتیم
سر دیگِ فساد و رانتخواری
اگر ما پهلوان بودیم رفتیم
برای مفسدانِ اقتصادی
اگر ما نردبان بودیم رفتیم
ز پر رویی اگر در ثبتِ گینس
رکورددار جهان بودیم رفتیم
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نصب خیمه عزای محرم در کرببلا
امروز
http://eitaa.com/cognizable_wan
💓رمان فانتزی نیمه واقعی 😍👌
💓 #دســــٺ_و_ݐـــا_ڇلفتــــــــے
💓قسمت #سی_شش
📲-شما لطف دارید...بازم شرمنده...راستش اونموقع براش یه خواستگاری اومده بود که تا پای خریده حلقه💍 هم پیش رفته بودن ولی با اقدام و خواستگاری من اون رو رد کردن...💓ولی بعد این قضیه رفتار دختر خالم فرق چندانی نکرد با من😒🙁
.
-خب این نشون میده که شما گزینه بهتری بودید برای اون خانم...تا حالا با خودش حرف زدید؟ چه جوابی داده بهتون؟
-بله چند بار صحبت کردم😞
-نظرشون رو در مورد خودتون ازش پرسیدین؟چی گفت به شما؟
-راستش نه...بیشتر در مورد چیزای مختلف حرف زدیم
.
-خب اول باید نظرشون رو بپرسید... ببینید از چه رفتار شما خوشش اومده که اون قسمت رو تقویت کنید و از چه رفتارتون بدش میاد که اون قسمت رو اصلاح کنید
.
-راست میگید ها...ممنونم بابت کمکتون 😊بازم شرمنده مزاحمتون شدم...خیلی لطف کردید
.
-خواهش میکنم...بازم اگه کاری از دستم بر میاد در خدمتم
.
زینب جواب مجید رو داد ولی هنوز چشماش خیس بود😢
جواب مجید رو داد ولی خدا میدونه توی دلش چی میگذشت😔
فقط #خودش رو مقصر میدونست
مقصر اینکه بدون اطلاع دل بست
بدون تحقیق عاشق شد
والان هم بدون اینکه کسی بفهمه شکست خورده😢
.
آرزو میکرد که کاش پسر بود و میتونست همون ترم اول از مجید خواستگاری کنه و جوابش رو بگیره نه اینکه این همه مدت تو رویای کسی باشه که خودش تو رویای دیگریه😔
.
فردا مجید و زینب به ازمایشگاه رفتن...
مجید انتظار داشت با توجه به حرفهای دیشب یه مقدار یخ زینب آب شده باشه و بتونه امروز بهتر باهاش حرف بزنه و سئوالاش رو بپرسه...
ولی اونروز زینب ساکت ترین دختر روی زمین بود😕
بی حوصله ترین دختر روی زمین😞
.
مجید گیج شده بود 😟و مدام تو دلش تکرار میکرد از هیچ چیز این دخترا سر در نمیشه آورد...
همه رفتاراشون باهم تناقض داره 😕اون مینا که بعد خواستگاری رفتارش بدتر شد و اینم زینب😑
.
.
محسن تصمیم گرفته بود به خواستگاری مینا بیاد
خانواده محسن از لحاظ مالی خانواده سطح #بالایی بودن و به همین خاطر به مینا گفته بود که تا قبول کنن که بیان خواستگاریش طول میکشه
چند مدتی به همین روال گذشت
💔و از مینا #اصرار و از محسن #انکار...💔
انگار نمیخواست به این زودیا خواستگاری بیاد😏
تا اینکه چند مدتی با رفتار سرد مینا رو به رو شد و تصمیم به اومدن گرفت
از طرف دیگه مینا کم کم داشت خونوادش رو برای اومدن محسن آماده میکرد
یه روز بعد از شام که در حال جمع کردن میز با مامانش بود گفت:
-مامان؟😊
-جانم ؟
-از خاله اینا خبری نداری؟
-چرا...هستن اونا هم...چطور...
-منظورم مجیده
-والا با این رفتاری که تو داری کسی جرات نمیکنه بیاد جلو.😕
💓💓💓💓💓💓💓💓💓
ادامه دارد...
http://eitaa.com/cognizable_wan
💓رمان فانتزی نیمه واقعی 😍👌
💓 #دســــٺ_و_ݐـــا_ڇلفتــــــــے
💓قسمت #سی_هفت
-والا با این رفتاری که تو داری کسی جرات نمیکنه بیاد طرفت...😕
-خب مگه مامان از اول قرارمون این نبود 😕قرار بود این مدت ببینم مجید به درد زندگی مشترک میخوره یا نه...خب الان میگم نمیخوره...مجید بچست😌
-اخه دختر تو نه باهاش بیرون رفتی نه درست حسابی حرفی زدی...رو چه حسابی میگی اینا رو😑😠
-چرا اتفاقا...هم بیرون رفتیم و هم حرف زدیم ولی نظرم دربارش عوض نشد بلکه قطعی تر شد...😎
-من که تو رو درک نمیکنم...اون خواستگار به اون خوبی رو اونجوری رد کردی...😐مجیدم به این خوبی که داری ایراد میگیری...😑نکنه منتظری پسر شاه پریون بیاد خواستگاریت؟
-نخیر...منتظرم پسری بیاد که بشه بهش تکیه کرد😏
-با این تفکرات به هیچ جا نمیرسی.. همچین مردی وجود نداره😠
-چرا اتفاقا...داره😐
-چی؟؟نکنه کسی....😳😠
مینا سرش رو پایین انداخت و چیزی نگفت😞
-منو نگاه کن مینا؟نکنه کسی بهت چیزی گفته😡
-پسر خوبیه مامان😞
-به خوبی و بدیش کار ندارم...دختر من رفته با پسر غریبه قرار و مدار عروسی گزاشته بدون گفتن به ما 😡
-نه مامان...اینطوریا نیست...فقط اجازه گرفته بیاد خواستگاری و چون همکلاسیم میشناسمش و میدونم پسر خوبیه.😊😕
-من نمیدونم...خودت جواب بابات و خالت رو بده...
نیازی نیست خاله اینا چیزی بفهمن...یه خواستگاری سادست فقط
.
یه مدت کارم شده بود بحث تو خونه با مامان و بابا و گریه کردن و قهر کردن...
اول به هیچ وجه راضی نمیشدن ولی وقتی این حال من رو دیدن اول مامان راضی شد و بابا رو هم راضی کرد که یه بار خواستگاری بیان...
میدونستم اگه محسن اینجا بیاد با زبونش که مثل مجید سر و ساکت نبود مامان و بابا رو راضی میکنه☺️
.
.
💓از زبان مجید💓
هفته ی بعد عروسی یکی از اقوام بود
خوشحال بودم چون قرار بود با خاله اینا بریم ☺️
و توی مسیر و اونجا کلی فرصت بود برای حرف زدن با مینا 😍
البته هنوز خاله اینا جواب نهایی نداده بودن که میخوان بیان یا نه
خدا خدا میکردم که بیان😕
یه شب بعد شام همینطور که تو هال نشسته بودم و تلوزیون میدیدم گوشی مامانم زنگ زد😦
دیدم اااا شماره خالست😍😅
گوشی رو رفتم به مامان دادم و کنارش نشستم
خدا خدا کردم که خبر اومدنشون رو بده و نگه که کار دارن و نمیان😕
مامانم شروع به صحبت کرد...
یه مقدار که حرف زد لحنش عوض شد😧
میشنیدم میگه...مبارکه...مبارکه...😐🙁
اره دیگه...با اصرار که نمیشه...ممنون ایشاالله همه خوشبخت بشن... 😒
اصن سر در نمیاوردم...دارن در مورد چی حرف میزنن؟😦شاید اصن خالم نیست و شماره رو اشتباهی دیدم...😦
💓💓💓💓💓💓💓💓💓
ادامه دارد...
http://eitaa.com/cognizable_wan
💓رمان فانتزی نیمه واقعی 😍👌
💓 #دســــٺ_و_ݐـــا_ڇلفتــــــــے
💓قسمت #سی_هشت
.
مامان که گوشی رو گذاشت پرسیدم:
-کی بود مامان؟ چی گفت؟😦
-هیچی...خالت بود😕
-خب چیکار داشت😧
-مجید جان همینطور که قبلا هم بهت گفتم هیچ چیز رو به زور نمیشه به دست آورد و باید دید قسمت چیه...🙁مینا قسمت تو نبود...😒یعنی از اولش هم نبود...😞
.
-چی داری میگی مامان 😭
-پسرم باید قوی باشی...😐باید واقعیت رو قبول کنی و باهاش کنار بیای😕
-من که نمیفهمم درمورد چی صحبت میکنید 😭اخه رو چه حسابی؟چرا؟😨
-خالت میگه هرچی اصرار کرد ولی مینا قبول نکرد...😕نمیدونم شاید دلش از #همون_موقع ها جای دیگه بود...😑
-یعنی...؟؟😭
-یعنی اینکه اخر هفته عقدشه و تو باید از فکرش بیرون بیای😞
- من باید باهاش حرف بزنم😭
-حرف بزنی که چی بشه؟😠 گیرم اصلا یک درصد با اصرار تو و ترحم بهت قبول کرد باهات ازدواج کنه ولی اسم این زندگی میشه؟😠اسم این عشق میشه؟😠 اون دیگه به تو تعلق نداره و بهتره دیگه فکر نکنی بهش
-مگه به همین سادگیه مامان😭
-ساده تر از اونی که فکرش رو بکنی😞
-مامان من روز و شبم رو با فکرش ساختم 😭
-همیشه ساختن سخته ولی خراب کردن راحت...باید خراب کنی کاخی که ازش ساختی رو 😔
.
دوست داشتم بمیرم😭...
بغض گلوم رو فشار میداد...سرم گیج میرفت...تمام بدنم میلرزید...به همه چیز لعنت میفرستادم..
رفتم تو اتاقم و فقط گریه میکردم...😣😭کلی حرف نگفته تو دلم مونده بود که بهش نزدم...فقط گریه میکردم...
وقتی حال چند لحظه پیش خودم و چند روز و چند هفته و چند ماه پیش خودم که یادم میومد دوست داشتم بمیرم...
اینکه چقدر #پاک دوستش داشتم 😔
دلم برای خودم میسوخت...
برای مجید #بدبختی که همه چیزش رو از دست داده😞
برای مجیدی که دیگه امیدی به زندگی نداره😢
.
گوشی رو برداشتم و بهش پیام دادم...📲
هر چی تو دلم بود نوشتم و
📲گفتم چه قدر نامردی کرده...
📲گفتم کارم روز و شب شده اشک و گریه اما تنها جوابش به من این بود که:
.
📲((سلام داداش..من از اولش به خانواده ها گفته بودم که هیچ چیز قطعی نیست ولی اینکه چطور به شما این موضوع رو رسوندن من نمیدونم...😐 خواهشا اینقدر ناراحتی نکنید که دل منم میشکنه...برام ارزوی خوشبختی کنید...نزارید بهترین روزهای زندگیم که همیشه منتظرش بودم به خاطر شما تو ناراحتی باشه))
.
.
چند روزی کارم شده بود ناراحتی و بغض و..😔
حوصله هیچ جا و هیچ کس رو نداشتم😞
دلم که میگرفت فقط میرفتم مزار شهدا و با شهدای گمنام درد ودل میکردم 😔
چند روزی دانشگاه نرفتم
به خانم اصغری هم گفتم حوصله ادامه پروژه رو ندارم و هرچی پرسید چی شده جوابی ندادم.
.
بالاخره روز پنجشنبه شد...😞💔
💓💓💓💓💓💓💓💓💓
ادامه دارد...
http://eitaa.com/cognizable_wan
💓رمان فانتزی نیمه واقعی 😍👌
💓 #دســــٺ_و_ݐـــا_ڇلفتــــــــے
💓قسمت #سی_نه
.
بالاخره روز پنجشنبه شد...😞💔
روز عقد مینا...
روز عقد کسی که از بچگی تا الان فک میکردم قراره من کنارش روی اون سفره سفید بشینم 😔
کسی که همیشه فک میکردم قراره من اون تور سفید رو بعد بله گفتنش از صورتش بالا بزنم...
کسی که همیشه فکر میکردم دختر رویاهای منه و قراره ایندم با اون ساخته بشه 😔
همون مینایی که یک عمر هر کاری کردم برای رضایت دل اون بود..
ولی الان رضایت دلش رو یک نفر دیگه به دست اورده..
الان یک نفر دیگه کنارش روی اون سفره نشسته...
الان یک نفر دیگه بعد بله گفتن اون تور رو بالا میزنه 😔
الان یک نفر دیگه بعد عقدش میتونه دستهاش رو بگیره نه من 😭
همون دستهایی که تو بچگی اشکهای من رو پاک میکرد حالا باعث اشکام شده 😢
.
.
اولش گفتم نمیام و قرار هم نبود که اصلا برم
ولی بعد از اینکه مامان اینا رفتن دیدم که نمیتونم اصلا تو خونه بشینم...
انگار در و دیوار داشت من رو میخورد...
مرور این خاطرات داشت حالم رو بهم میزد...
باورم نمیشد😭
با خودم گفتم مجید #بی_عرضه..
پاشو برو با گوشهای خودت بشنو بله گفتنش رو تا باورت بشه 😔
پاشو برو بدبخت شدنت رو با چشمات ببین💔
پاشو برو با چشمات ببین که کی دستش رو تو دستاش میگیره...💍
برو با چشمات ببین که دیگه مینا مال توی بی عرضه نیست 😢
برو ببین تو لباس عروسش چقدر قشنگ شده 😭
پاشو برو...
یه عمر خونه نشستی چی شد؟
پاشدم و لباسم رو پوشیدم و به سمت خونه مامان بزرگ حرکت کردم
.
جلوی در چراغونی🎊💡 بود😔
وقتی وارد شدم یکهو انگار دنیا روی سرم خراب شد😭
دیدن اون حیاط...اون حوض...اون گلها 😔😔
خالم و شوهر خالم انتظار دیدن من رو نداشتن و کلی متعجب شدن 😧😧
شاید میترسیدن که کاری کنم و مجلس رو بهم بزنم...
ولی نمیدونستن من
❤دست و پا چلفتی❤تر از این حرفام😔
.
بزرگترها برای عقد رفتن توی خونه و چون جا کم بود یه عده تو حیاط موندن
رفتم گوشه ی حوض نشستم
صدای عاقد از تو میومد
زل زده بودم به رنگ ابی حوض و اینکه با چه عشقی اونروز که قرار بود برگردن این حوض رو رنگ زده بودم 😭
صدای عاقد از تو میومد...
💔دوشیزه خانم مینا
قلب من تند تند میزد😥
خاطرات کودکی و دوتایی دویدن هامون دور همین حوض یادم میومد😔
اونموقع مینا جواب ها رو با بله میداد و الانم میخواد بگه بله ولی این بله چقدر فرق داره 😔
.
صورتم رو اب زدم تا اشکام معلوم نشه😢
بعد از عقد با مامان و بابا رفتیم تا کادو رو بدیم.
با دامادی که اصلا نمیشناختمش و عروسی که کاملا میشناختمش احوالپرسی کردم و تبریک گفتم.
داماد بهم دست داد
میخواستم بهش بگم مراقبش باش 😔😔
💓💓💓💓💓💓💓💓💓
ادامه دارد...
http://eitaa.com/cognizable_wan