خداوند امروز از حاجی زاده امتحان سختی گرفت
سخت تر از ۸سال جنگ تحمیلی
سخت تر از نشاندن هواپیمای آر کیو ۱۷۰
سخت تر از حمله موشکی به داعش
و سختتر از پاسخ موشکی به آمریکا
امروز خداوند بر خلاف این چهل سال او را نه با جانش بلکه با آبرویش آزمایش کرد
او امروز آمد از خطای اپراتور پدافند تا تاخیر ستاد کل در اعلام خبر را بر عهده گرفت
این کار جرات میخواهد...
ایستادن و عذرخواهی کردن مردانگی میخواهد
🔺آن لاشخورهایی که فراموش کرده اند شروع کننده این آتش آمریکا بود بدانند هر روز به تعداد شهدای هواپیمای اکراینی در این کشور بیمارانی از دنیا میروند که به خاطر تحریمهای آمریکا دارو به آنها نمیرسد اگر دلسوز مردمید اینها را فریاد بزنید
آن کفتارهای خارج نشینی که امروز دارند اشک تمساح میریزند همانهایی هستند که تا دیروز نامه مینوشتند ایران را تحریم کنید، همانهایی هستند که به ترامپ نامه نوشتند به ایران حمله نظامی کن، این خائنین همانهایی هستند که به ترامپ گفتند در سخنرانیت بگو به ۵۲ نقطه ایران حمله میکنی
🔺این فاجعه دردناک است خیلی هم دردناک، آنقدر که قلبها از شدتش فشرده میشود و چشمها از ناراحتیش گریان اما:
🔺این باعث نمیشود یادمان برود جلاد کیست!
مردم در این چند روز دیدند چه کسی اغاز کننده بود
مردمی که به عشق قاسم سلیمانی به خیابان آمده اند فراموش نمیکنند باعث اصلی خون این شهیدان ما همانهایی هستند که عزت مارا گروگان گرفته اند تا خواسته هایشان برسند
ما هیچ وقت در هیچ برهه تاریخ جنگ طلب نبودیم و امروز هم نیستیم ما همیشه خواستار صلحیم
اما جنگیدن برای صلح جنگ طلبی نیست بلکه صلحیست مقدس!
#رمان_آنلاین_رؤیای_وصــــال🌹
#قسمت_هشتم
_اسم عجیبی داره، آدم رو یاد گردباد میندازه.
زهرا _ طوفان؟آره، فکر میکنم خواستن یه اسمی باشہ به طاهره بیاد گذاشتن طوفان
میگم حُسنا کار خدا خیلی قشنگه یکی رو میبره تو اوج و یکی رو میندازه قعر ظلمت
_چطور؟
زهرا _نمونه اش همین سید طوفان اینجوری نبوده که...
_اگر میخوای غیبت کنی پاشم برم؟
زهرا_بشین بابا خوبیشو میخوام بگم
تو که نمیشناسیش.
از این پسرهای روشنفکر بود. از همون بقول تو دگر اندیش های خفن. کسی نمیتونست باهاش حرف بزنه، یه مدت آتئيست شده بود،یه مدت میگفت میخوام خواننده بشم،میرفت تو گروه هاے هنرے، میتینگ هاے سیاسے خلاصه هر روزی یه جریانی داشت.
میخواست کلا قید ایرانو بزنه و بره خارج .
ارشد امتحان داد و بورسیه وزارت دفاع شد با یکی دیگه از هم دانشگاهیاش رفتند آلمان.
اونجا گویا با هم اتاقیش، رفیق جینگ میشن.
دوستش از این بچه مذهبی ها بوده، فکر کنم تحت تاثیر اون خیلی متحول شد. موقعی که من دیدمش باور نمیکردم این طوفانه
یعنی گذشته اش رو اگر ببینی باور نمی کنے این اونہ
دوستش اومد رفت سوریہ ، دوماه بعد شهید شد .اینهم خیلے بهم ریخت میخواست بره سوریہ، مامانش هم گفت اگر میخواے من راضے باشم باید زن بگیرے ، میخواست پابندش کنہ که نره ... یعنے حُسنا اگر قبلا دیده بودیش باورت نمیشد . لباس هاش... دوستاش ، چندبار ازش چیزهایے دیدم کہ...
با غیض نگاهش کردم .
زهرا _چرا اینجوری نگام میکنی؟
_افاضاتتون تموم شد؟ میگم شماره شناسنامه اش هم لابد بلدی؟ چی میخورده چی میپوشیده؟ چندتا دوست دختر داشتہ
زهرا_یعنی چے؟
_یعنے اینکہ به ما چه طرف کی بوده و چی شده؟
زهرا_من میخواستم بگم که کارخدا خیلی قشنگه یه آدمی که گذشته اش...
_ببین تو دارے میرے تو فاز غیبت، اینکه تو گذشتہ چیکار کرده به خودش و خداش مربوطه.شاید از گذشته اش شرمنده باشه. به ما مربوط نیست
بله ادمهای زیادی هستند تغییر میکنند.
زهرا_ برو بابا آخوند نقطه گیر. تو زیادی مثبتی. به ترک دیوار هم گیر میدی.انگار من چی گفتم . حالمو بهم زدی حُسنا
_ممنون اینهم از محبت شماست
زهرا _تو که نمیشناسیش کجاش غیبتہ
_شاید یه روز دیدمش
زهرا _برو بابا
همان موقع در زدند .زن داداش زهرا بود .طاهره سادات
_سلام طاهره خانم
طاهره سادات_سلام حُسنا جان خوبی خانم؟
_الحمدلله، شما خوب هستید؟
طاهره _ شکر خدا
زهرا _ سلام زن داداش
طاهره _سلام زهرا جان بهتری ان شاء الله؟
زهرا _ ممنون بد نیستم
طاهره _بفرمایید بشینید سرپا نایستید
خب چه خبر حُسنا خانم؟
_خبرا که پیش شماست، بسلامتی راهی کربلایید.
_بله ان شاء الله روزی شما بشه بزودی. خیلی ناراحت شدم نتونستی بیای، راستی بهت خبر ندادن که کسی کنسل کرده یا نه؟
_نه
↩️ #ادامہ_دارد....
☕️🍃☕️🍃☕️🍃
╭─┅═♥️═┅╮
http://eitaa.com/cognizable_wan
╰─┅═♥️═┅╯
♡﷽♡
#رمان_رؤیاےوصــــــال❤️
#قسمت9☘
زهرا گوشی به دست مشغول بود . ناگهان سرش را بالا اورد وگفت:
من باید کنسل کنم.
هر دو بہ طرفش برگشتیم.
هیچکس حرفی نمیزد
این سکوت را زهرا شکست .چشمهاشو ریز کرد و گفت :
تو کہ نمیخوای جاے من برے ؟
هاج و واج نگاه میکردم .
نمے دونستم چی بگم.
طاهره خانم برگشت و گفت اتفاقا فکر خوبیہ زهرا جان.
حُسنا به جای تو بیاد ، نائب الزیاره ات میشه.
زهرا بہ سمت من برگشت و گفت :
آره ؟
مگر با این نگاه جرأت بله گفتن داشتم
_من؟ ... چیزه ...یعنی
یه دفع زهرا از لاک حمله بیرون آمد و مظلومانہ گفت :
حُسنا تو خیلی دوست داشتی بری، من بخیل نیستم میدونم هر کسی یه رزقی داره، دوست داشتم منم بودم با شما ولی اگر موقعیت داری من راضیم به جای من بری. میدونم چقدر مشتاق بودی.
با این حرف چشام رنگ تعجب گرفت. نمیدونستم باید چے بگم.
_زهرا خودتے؟ حرفهای قشنگ قشنگ میزنی . من به جای تو برم؟ آه تو منو میگیره .
زهرا_ نه اینطوریام نیست. طوری آه میکشم که بهت نخوره، جدا از شوخے تعارف ندارم باهات .جدی گفتم .با مامانت صحبت کن
طاهره سادات_ آره اگر بتونی بیای خوبه من هم خوشحال میشم یه همسفر داشته باشم.
_ممنون لطف دارید.ولے آخہ الان میشه مگه؟ دیر نیست؟
_نه با محسن صحبت مے کنم جورش میکنہ
کمی دیگہ صحبت کردیم. اذان را گفته بودند، همونجا نماز رو خوندم و به خانه برگشتم.
با مامان خیلے صحبت کردم.
مامان _ زهرا که نیست میخوای تنها بری چیکار؟
_تنها نیستم مادر من، طاهره خانم هستند.
مامان_ اگر زهرا بود باز یه چیزی اون دوستته، تو که با زن داداشش صمیمی نیستی.
_ من میخوام برم زیارت، چه فرقی میکنه صمیمی باشم یا نه، مهم اینه آشناست و میتونه کمکم باشه.
همان موقع دايے وارد سالن شد.
دايے_چے شده صداتون تا هفت کوچہ اون ور تر میاد .
_هیچے ، صحبت کربلاست . زهرا پاش شکستہ نمیتونہ بیاد ، گفت من بہ جاش برم .مامان خانوم قبول نمیکنہ.
↩️ #ادامہ_دارد....
☕️🍃☕️🍃☕️🍃
╭─┅═♥️═┅╮
http://eitaa.com/cognizable_wan
╰─┅═♥️═┅╯
#رمان_آنلاین_رویای_وصال🌹
#ادامه_قسمت_نهم
دايے حبیب چشمهاش رنگ تعجب و نگرانے گرفت .
دايے _ چے؟پاش شکستہ ؟ برا چے؟
_ چہ میدونم ، از پلہ ها افتاده
دايے_از پله؟آخہ چطورے؟ حالا حالش چطوره؟ دستپاچہ شده بود .
من و مامان بہ هم نگاهے کردیم
دایی_بگو دیگہ
_اے بابا دايے جان اصول دین میپرسی؟ خوبه حالش بہ جاے اینکہ بہ من کمک کنے نگرانِ زه ...
ناگهان برگشتم چشمامو ریز کردم و عمیق نگاهش کردم .
کہ نمیتونم ازت آتو بگیرم نه؟
هول شد سریع بحث رو عوض کرد
دایی _حالا نمیدونی مسئول کاروانشون کیہ؟
لبخند زدم کہ یعنے باشہ دارم برات
_چرا، زهرا گفتہ بود آقای ثبو....نه ثابتی. آره اقای ثابتی
دايے_ حاج محمود ثابتی؟ اگر حاج محمود باشه خودم میتونم باهاش صحبت کنم مسئول کاروان خودمون هم بود. یادت میاد آبجے؟
مامان _ آره ... حبیب چے میگے برا خودت؟کجا بفرستمش تنها؟
دايے_شما چے میگے حوریہ جان مگہ حُسنا بچہ است . آبجے جون نگرانیت رو درک میکنم اما دخترت تصمیمش رو گرفته ، خوب نیست شمام جلوش سنگ اندازے کنید... تنها هم نیست .برادر زهرا خانم با خانمش هم هستند. توکل بہ خداکن
بسپرش دست امام حسین ...
مامان سکوت کرد و بعد زیر لب حرفے زد :به خودت میسپرمش ...
ومن در دلم کارخونہ قندسازے بہ پا شد .
❣«مژده اے دل کہ کنون وقت وصال است
و غمت رو بہ زوال است ☘
به عشّاق بگویید ، رہ وصل بپویید ...❣
*
طی پنج روز باقیمانده تمام کارهامو انجام دادم، پروازمان پنج شنبه ساعت 2 ظهر ، به مقصد بغداد بود.
شب قبل چمدانم را درآوردم وچیزهایی که لازم بود در آن گذاشتم.
باید با احسان خدا حافظے میکردم چون صبح میرفت .در حمام مشغول مسواک زدن بود. آرام داخل شدم و از پشت محکم به گردنش زدم. از همان پس گردنی هایے کہ عجیب میچسبد.
_آش خورے خوش میگذره؟
تکان ناگهانی خورد و سرش را برگرداند. با اخم و دهان کف کفی حرف میزد
احسان_چیکار میکنی روانے؟
_هیچی، فردا دارم میرم کربلا، گفتم از من یه خاطره ای قبل رفتن داشته باشی
احسان_تو دیوونه ای ،ان شاء الله بری اسیر داعش شی یه نفس راحت بکشیم.
با چشم غره گفتم
_زبونت رو گاز بگیر بچه
داعش جرأت داره بیاد سمت ڪربلا
احسان_شانس ماست متاسفانہ بادمجون بم هم آفت نداره...
_دلِتَم بخواد خواهرے مثل من داشتہ باشے. رفتم کربلا دلت برام تنگ میشہ
بعد برای آن که از دلش درآرم پیشونیش رو بوسیدم. بادی به غبغب انداختم. صدام رو کلفت کردم به شانه اش زدم و گفتم : در نبود من مواظب مامان باش. چقدر بزرگ شدی مرد ...
پوزخندی زد، تاخواست به سمتم حمله کنه پا به فرار گذاشتم.
↩️ #ادامہ_دارد....
☕️🍃☕️🍃☕️🍃
╭─┅═♥️═┅╮
http://eitaa.com/cognizable_wan
╰─┅═♥️═┅╯
📣📣#تضعیف_سپاه یعنی #تضعیف_کشور و#تسلط_دشمن📣
📛#سفیر_ انگلیس_در تجمع دیروز#بازداشت شد.
📛#ترامپ_مردم ایران _را به #اغتشاش فراخواند.
📣یقین بدانیم که دشمن با تمام قوا، در قالب #جنگ_هیبریدی❗️(ترکیبی)به میدان آمده است.
◀️#سفیر_ انگلیس_در تجمع دیروز(21دی)به دلیل هدایت ِاغتشات ،بازداشت شد. #ترامپ_مردم ایران _را به #اغتشاش فراخواند.
◀️عده ای #لاشخور داخلی ،#منافقان و افرادِ بی بصیرت نیزباآنان همنوا شده اند.❗️
📣مردم هوشیار و انقلابی ایران #یقینا_بدانیم که:
#تضعیف_سپاه یعنی #تضعیف_کشور و #تسلط_داعشی ها به کشور.در اینصورت همۀ مردم درخطرمی افتند(همه جناح ها و ادیان مذاهب).
❌با خطای انسانی یک سرباز؛ هیچگاه،.اجازه موج سواری به دشمن نمیدهیم.
🌺#سپاه_مقتدر،#قدردان_زحمات شما هستیم. 🌺
http://eitaa.com/cognizable_wan
✅لطفا نشر حد اکثری👆
علی اکبر صیدی
🔻بزرگترین قاتل ایرانی ها در تهران در وسط معرکه آشوبگری به بهانه سقوط هواپیما
🔹️وقتی عامل قتل ۹میلیون ایرانی (در صد سال پیش)در ناآرامی دیروز دستگیر میشود،یعنی این که اکنون هم برنامه دارد نصف جمعیت ایران را با دستان خودشان خفه کنند تا ایران همچنان در خدمت انگلیس باشد.
*حضور سفیرانگلیس را در تجمعات دانشگاه امیر کبیر دستکم نگیرد،زیرا انگلیس یعنی؛
*پای کار آوردن جاسوس های سیا،موساد و ام آی ۶
*استفاده از ظرفیت های سلطنت طلبان و منافقین
*ناتو ،شورای امنیت و دستگاه جاسوسی اشلون
*به خدمت گرفتن برخی از جاسوسان و سلبریتی های جنگ نرم
*پای کار آوردن لشکر رسانه ای برای آشوب در ایران و استفاده از ظرفیت های بی بی سی،من و تو،ایران اینترنشنال
+ انگلیس سایه شوم ناامنی است،حضور سفیر در اغتشاشات بدون پوشش بسیار مهم است حتما برنامه گسترده دارند که بدون ماسک و پوشش آمده و حتما از امنیت خود اطمینان کسب کرده است.
❤️ باید طوری زندگی کنی ، آن طوری که حضرت امیرالمومنین علیه السلام در نهج البلاغه فرمودند :
طوری در دنیا زندگی کنید که اگر مردید برای شما گریه کنند.
و اگر زنده ماندید ، خواهان معاشرت با شما باشند.
🌹روزی که تو آمدی به دنیا عریان
🌹بودند همه خندان و تو بودی گریان
🌹 کاری بکن ای دوست که وقت مردن
🌹 باشند همه گریان و تو باشی خندان.
☀️امام رضا عليه السلام
مردم دو دسته اند: يكى آنكه با مـرگ، آسـوده مى شود. ديگرى آنكه مردم با مرگش از دست او آسوده مى شوند.
📚مسند امام رضا(ع)،ج1،ص263
🎀http://eitaa.com/cognizable_wan
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 #فتنه_دوست_داشتنی 👆
🔵 استاد علیرضا پناهیان 👆
🔴 فتنه های آخرالزمان ! 👆
از فتنه های اخر الزمان نگران نباشید......
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گاهی خون کافی نیست.....
باید آبرو گذاشت...
جنگ سخت حاج قاسم رو ازمون گرفت😔
نمیگذریم جنگ نرم و سیاسی تو را از ما بگیرد.
❤
http://eitaa.com/cognizable_wan