eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.6هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
676 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/amola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaoa_110
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 _آره حتما تو راست میگے . معلوم نیست چہ بلایے سر پاے بدبخت من آورده این ارتوپده درپیت بعد با ناراحتی ساختگی و با گریه الکی گفت : ای وای حُسنا دیدی علیل شدم، دیگه شوهر گیرم نمیاد... با دستم بہ بازوش زدم : _ تو این موقعیت هم فکر شوهری؟ پاشو خودتو جمع کن به جای اینکه بگی از کربلا جا موندم. تازه شم اونے کہ تو رو میخواد با این پاے علیلت هم میخوادت. خیالت راحت زهرا_ از کجا میدونے؟ _حالا ... فعلا بیخیال ، کربلا رو بگو سریع رنگ نگاهش محزون شد _ قسمت منم نبود انگار. تو حکمتش موندم. الان دیگه خیلی ناراحت نیستم. اولش خیلی حالم گرفته شد ولی الان هرچے فکر میکنم قطعا مصلحتی داشته وگرنہ چرا باید دقیقا همین یک هفته قبل از رفتن، من باید اینجوری می شدم. _اگر دوستان دِگَر اندیش بودند میگفتند ای بابا خودت حواست نبوده بی توجهے کردے پات شکسته چه ربطی به خدا و حکمتش داره. زهرا _آره اونها که کلا تعطیلند. _خب پس فقط داداشت و خانمش میرن؟ زهرا_آره، البته طاهره سادات اومد و گفت من بدون تو نمیرم ... گفتم نه شما باید برید. میدونستم تعارف میکنه وگرنه اونها که بادیگارد بعضیــــــا هستند باید برن. بادیگارد بعضیـــــا ، را غلیظ گفت. _بادیگارد بعضیا؟ زهرا_آره _ یعنی چی؟ کی؟ زهرا_ داداش طاهره سادات _ کدوم داداشش؟ همونے کہ اسم عجیبے داشت ...چے بود؟ زهرا _سید طوفان، اونی که خارج بود. _ همونی که گفتی نخبه است؟ زهرا_آره بورسیه وزارت دفاع بود. با تعجب گفتم _وزارت دفاع؟ زهرا _آره تازه یکسالی هست برگشته. _حالا چرا بادیگارد اون بشن؟ صداشو آروم کرد و گفت : _بین خودمون باشه، هرچی بهش گفتند که باید بادیگارد داشته باشی قبول نکرده ،الان هم که تصمیم گرفته کربلا بره با داداشم صحبت کردن که از راه دور یه جورایی مواظبش باشند. میدونی که محسن ما تو سپاهه _عجب زهرا _حُسنا بہ کسے نگی ها لطفا ، سیکرته نبایدهیچکس بفهمه _نه دیگہ چون تو گفتے منم بہ همہ میگم. زهرا _ای بابا چه غلطے کردم گفتم . من نمیدونم چرا این دهان من چفت وبست نداره... خندیدم و گفتم : باشه حالا چون علیل شدی اذیتت نمیکنم ، بہ کسے نمیگم خیالت راحت. و من به اسم عجیبش فکر میکنم طوفــــــــان ... ↩️ .... ☕️🍃☕️🍃☕️🍃 ╭─┅═♥️═┅╮ http://eitaa.com/cognizable_wan ╰─┅═♥️═┅╯
✅ وقتی خوشحالی قول نده. ‼️ ✅ وقتی عصبانی هستی جواب نده. ‼️ ✅ وقتی ناراحتی تصمیم نگیر.‼️ 😳 چون هرکدام از آنها برای خودش یک عواقبی دارد.‼️ ┅🍃✿❀❤️❀🍃✿┅ http://eitaa.com/cognizable_wan
🔶جنگ سپاه 🔶سیل سپاه 🔶زلزله سپاه 🔶راه سازی سپاه 🔶سد سازی سپاه 🔶دستگیری عبدالمالک ریگی سپاه 🔶دستگیری جیسون رضاییان سپاه 🔶دستگیری روح الله زم سپاه 🔶مبارزه با گروههای تروریستی شرق و غرب کشور سپاه 🔶حفاظت فرودگاه ها سپاه 🔶حفاظت شخصیت ها سپاه 🔶مقابله با داعش سپاه 🔶حفاظت مرزهای آبی سپاه 🔶انتقام از حمله داعش سپاه انتقام از ترور حاج قاسم سپاه 🔶بازوی پرتوان امام و رهبری سپاه 🔷⭕🔷خواهش میکنم یک اشتباه از یک فرد در این سازمان انقلابی و مردمی باعث نشود خدمات ارزنده این نهاد مقدس را فراموش کنیم . 🔴 http://eitaa.com/cognizable_wan
۴۱ سال آسمان را برایمان امن کردند ۴۱ سال نگذاشتن از آسمان ما سواستفاده شود ۴۱ سال پر از فضای ملتهب و حساس ۴۱ سال ما نگاهمون به اسمان فقط برای دیدن ستاره ها و زیبایی های آن بود. ۲۱ملیون و پانصدو پنجاه هزار دقیقه خطا نکردند حال با یک خطا( هر چند نباید میشد) زحمات آنان را زیر سوال نبریم. 👈قضاوت هامون عادلانه باشه. 👇👇👇 http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از "دانستنیهای زیبا"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ادعاهای جدید ترامپ با لهجه اصفهانی / این صداگذاری و از دست ندید😁 http://eitaa.com/cognizable_wan
خداوند امروز از حاجی زاده امتحان سختی گرفت سخت تر از ۸سال جنگ تحمیلی سخت تر از نشاندن هواپیمای آر کیو ۱۷۰ سخت تر از حمله موشکی به داعش و سختتر از پاسخ موشکی به آمریکا امروز خداوند بر خلاف این چهل سال او را نه با جانش بلکه با آبرویش آزمایش کرد او امروز آمد از خطای اپراتور پدافند تا تاخیر ستاد کل در اعلام خبر را بر عهده گرفت این کار جرات میخواهد... ایستادن و عذرخواهی کردن مردانگی میخواهد 🔺آن لاشخورهایی که فراموش کرده اند شروع کننده این آتش آمریکا بود بدانند هر روز به تعداد شهدای هواپیمای اکراینی در این کشور بیمارانی از دنیا میروند که به خاطر تحریمهای آمریکا دارو به آنها نمیرسد اگر دلسوز مردمید اینها را فریاد بزنید آن کفتارهای خارج نشینی که امروز دارند اشک تمساح میریزند همانهایی هستند که تا دیروز نامه مینوشتند ایران را تحریم کنید، همانهایی هستند که به ترامپ نامه نوشتند به ایران حمله نظامی کن، این خائنین همانهایی هستند که به ترامپ گفتند در سخنرانیت بگو به ۵۲ نقطه ایران حمله میکنی 🔺این فاجعه دردناک است خیلی هم دردناک، آنقدر که قلبها از شدتش فشرده میشود و چشمها از ناراحتیش گریان اما: 🔺این باعث نمیشود یادمان برود جلاد کیست! مردم در این چند روز دیدند چه کسی اغاز کننده بود مردمی که به عشق قاسم سلیمانی به خیابان آمده اند فراموش نمیکنند باعث اصلی خون این شهیدان ما همانهایی هستند که عزت مارا گروگان گرفته اند تا خواسته هایشان برسند ما هیچ وقت در هیچ برهه تاریخ جنگ طلب نبودیم و امروز هم نیستیم ما همیشه خواستار صلحیم اما جنگیدن برای صلح جنگ طلبی نیست بلکه صلحیست مقدس!
🌹 _اسم عجیبی داره، آدم رو یاد گردباد میندازه. زهرا _ طوفان؟آره، فکر میکنم خواستن یه اسمی باشہ به طاهره بیاد گذاشتن طوفان میگم حُسنا کار خدا خیلی قشنگه یکی رو میبره تو اوج و یکی رو میندازه قعر ظلمت _چطور؟ زهرا _نمونه اش همین سید طوفان اینجوری نبوده که... _اگر میخوای غیبت کنی پاشم برم؟ زهرا_بشین بابا خوبیشو میخوام بگم تو که نمیشناسیش. از این پسرهای روشنفکر بود. از همون بقول تو دگر اندیش های خفن. کسی نمیتونست باهاش حرف بزنه، یه مدت آتئيست شده بود،یه مدت میگفت میخوام خواننده بشم،میرفت تو گروه هاے هنرے، میتینگ هاے سیاسے خلاصه هر روزی یه جریانی داشت. میخواست کلا قید ایرانو بزنه و بره خارج . ارشد امتحان داد و بورسیه وزارت دفاع شد با یکی دیگه از هم دانشگاهیاش رفتند آلمان. اونجا گویا با هم اتاقیش، رفیق جینگ میشن. دوستش از این بچه مذهبی ها بوده، فکر کنم تحت تاثیر اون خیلی متحول شد. موقعی که من دیدمش باور نمیکردم این طوفانه یعنی گذشته اش رو اگر ببینی باور نمی کنے این اونہ دوستش اومد رفت سوریہ ، دوماه بعد شهید شد .اینهم خیلے بهم ریخت میخواست بره سوریہ، مامانش هم گفت اگر میخواے من راضے باشم باید زن بگیرے ، میخواست پابندش کنہ که نره ... یعنے حُسنا اگر قبلا دیده بودیش باورت نمیشد . لباس هاش... دوستاش ، چندبار ازش چیزهایے دیدم کہ... با غیض نگاهش کردم . زهرا _چرا اینجوری نگام میکنی؟ _افاضاتتون تموم شد؟ میگم شماره شناسنامه اش هم لابد بلدی؟ چی میخورده چی میپوشیده؟ چندتا دوست دختر داشتہ زهرا_یعنی چے؟ _یعنے اینکہ به ما چه طرف کی بوده و چی شده؟ زهرا_من میخواستم بگم که کارخدا خیلی قشنگه یه آدمی که گذشته اش... _ببین تو دارے میرے تو فاز غیبت، اینکه تو گذشتہ چیکار کرده به خودش و خداش مربوطه.شاید از گذشته اش شرمنده باشه. به ما مربوط نیست بله ادمهای زیادی هستند تغییر میکنند. زهرا_ برو بابا آخوند نقطه گیر. تو زیادی مثبتی. به ترک دیوار هم گیر میدی.انگار من چی گفتم . حالمو بهم زدی حُسنا _ممنون اینهم از محبت شماست زهرا _تو که نمیشناسیش کجاش غیبتہ _شاید یه روز دیدمش زهرا _برو بابا همان موقع در زدند .زن داداش زهرا بود .طاهره سادات _سلام طاهره خانم طاهره سادات_سلام حُسنا جان خوبی خانم؟ _الحمدلله، شما خوب هستید؟ طاهره _ شکر خدا زهرا _ سلام زن داداش طاهره _سلام زهرا جان بهتری ان شاء الله؟ زهرا _ ممنون بد نیستم طاهره _بفرمایید بشینید سرپا نایستید خب چه خبر حُسنا خانم؟ _خبرا که پیش شماست، بسلامتی راهی کربلایید. _بله ان شاء الله روزی شما بشه بزودی. خیلی ناراحت شدم نتونستی بیای، راستی بهت خبر ندادن که کسی کنسل کرده یا نه؟ _نه ↩️ .... ☕️🍃☕️🍃☕️🍃 ╭─┅═♥️═┅╮ http://eitaa.com/cognizable_wan ╰─┅═♥️═┅╯
♡﷽♡ ❤️ ☘ زهرا گوشی به دست مشغول بود . ناگهان سرش را بالا اورد وگفت: من باید کنسل کنم. هر دو بہ طرفش برگشتیم. هیچکس حرفی نمیزد این سکوت را زهرا شکست .چشمهاشو ریز کرد و گفت : تو کہ نمیخوای جاے من برے ؟ هاج و واج نگاه میکردم . نمے دونستم چی بگم. طاهره خانم برگشت و گفت اتفاقا فکر خوبیہ زهرا جان. حُسنا به جای تو بیاد ، نائب الزیاره ات میشه. زهرا بہ سمت من برگشت و گفت : آره ؟ مگر با این نگاه جرأت بله گفتن داشتم _من؟ ... چیزه ...یعنی یه دفع زهرا از لاک حمله بیرون آمد و مظلومانہ گفت : حُسنا تو خیلی دوست داشتی بری، من بخیل نیستم میدونم هر کسی یه رزقی داره، دوست داشتم منم بودم با شما ولی اگر موقعیت داری من راضیم به جای من بری. میدونم چقدر مشتاق بودی. با این حرف چشام رنگ تعجب گرفت. نمیدونستم باید چے بگم. _زهرا خودتے؟ حرفهای قشنگ قشنگ میزنی . من به جای تو برم؟ آه تو منو میگیره . زهرا_ نه اینطوریام نیست. طوری آه میکشم که بهت نخوره، جدا از شوخے تعارف ندارم باهات .جدی گفتم .با مامانت صحبت کن طاهره سادات_ آره اگر بتونی بیای خوبه من هم خوشحال میشم یه همسفر داشته باشم. _ممنون لطف دارید.ولے آخہ الان میشه مگه؟ دیر نیست؟ _نه با محسن صحبت مے کنم جورش میکنہ کمی دیگہ صحبت کردیم. اذان را گفته بودند، همونجا نماز رو خوندم و به خانه برگشتم. با مامان خیلے صحبت کردم. مامان _ زهرا که نیست میخوای تنها بری چیکار؟ _تنها نیستم مادر من، طاهره خانم هستند. مامان_ اگر زهرا بود باز یه چیزی اون دوستته، تو که با زن داداشش صمیمی نیستی. _ من میخوام برم زیارت، چه فرقی میکنه صمیمی باشم یا نه، مهم اینه آشناست و میتونه کمکم باشه. همان موقع دايے وارد سالن شد. دايے_چے شده صداتون تا هفت کوچہ اون ور تر میاد . _هیچے ، صحبت کربلاست . زهرا پاش شکستہ نمیتونہ بیاد ، گفت من بہ جاش برم .مامان خانوم قبول نمیکنہ. ↩️ .... ☕️🍃☕️🍃☕️🍃 ╭─┅═♥️═┅╮ http://eitaa.com/cognizable_wan ╰─┅═♥️═┅╯
🌹 دايے حبیب چشمهاش رنگ تعجب و نگرانے گرفت . دايے _ چے؟پاش شکستہ ؟ برا چے؟ _ چہ میدونم ، از پلہ ها افتاده دايے_از پله؟آخہ چطورے؟ حالا حالش چطوره؟ دستپاچہ شده بود . من و مامان بہ هم نگاهے کردیم دایی_بگو دیگہ _اے بابا دايے جان اصول دین میپرسی؟ خوبه حالش بہ جاے اینکہ بہ من کمک کنے نگرانِ زه ... ناگهان برگشتم چشمامو ریز کردم و عمیق نگاهش کردم . کہ نمیتونم ازت آتو بگیرم نه؟ هول شد سریع بحث رو عوض کرد دایی _حالا نمیدونی مسئول کاروانشون کیہ؟ لبخند زدم کہ یعنے باشہ دارم برات _چرا، زهرا گفتہ بود آقای ثبو....نه ثابتی. آره اقای ثابتی دايے_ حاج محمود ثابتی؟ اگر حاج محمود باشه خودم میتونم باهاش صحبت کنم مسئول کاروان خودمون هم بود. یادت میاد آبجے؟ مامان _ آره ... حبیب چے میگے برا خودت؟کجا بفرستمش تنها؟ دايے_شما چے میگے حوریہ جان مگہ حُسنا بچہ است . آبجے جون نگرانیت رو درک میکنم اما دخترت تصمیمش رو گرفته ، خوب نیست شمام جلوش سنگ اندازے کنید... تنها هم نیست .برادر زهرا خانم با خانمش هم هستند. توکل بہ خداکن بسپرش دست امام حسین ... مامان سکوت کرد و بعد زیر لب حرفے زد :به خودت میسپرمش ... ومن در دلم کارخونہ قندسازے بہ پا شد . ❣«مژده اے دل کہ کنون وقت وصال است و غمت رو بہ زوال است ☘ به عشّاق بگویید ، رہ وصل بپویید ...❣ * طی پنج روز باقیمانده تمام کارهامو انجام دادم، پروازمان پنج شنبه ساعت 2 ظهر ، به مقصد بغداد بود. شب قبل چمدانم را درآوردم وچیزهایی که لازم بود در آن گذاشتم. باید با احسان خدا حافظے میکردم چون صبح میرفت .در حمام مشغول مسواک زدن بود. آرام داخل شدم و از پشت محکم به گردنش زدم. از همان پس گردنی هایے کہ عجیب میچسبد. _آش خورے خوش میگذره؟ تکان ناگهانی خورد و سرش را برگرداند. با اخم و دهان کف کفی حرف میزد احسان_چیکار میکنی روانے؟ _هیچی، فردا دارم میرم کربلا، گفتم از من یه خاطره ای قبل رفتن داشته باشی احسان_تو دیوونه ای ،ان شاء الله بری اسیر داعش شی یه نفس راحت بکشیم. با چشم غره گفتم _زبونت رو گاز بگیر بچه داعش جرأت داره بیاد سمت ڪربلا احسان_شانس ماست متاسفانہ بادمجون بم هم آفت نداره... _دلِتَم بخواد خواهرے مثل من داشتہ باشے. رفتم کربلا دلت برام تنگ میشہ بعد برای آن که از دلش درآرم پیشونیش رو بوسیدم. بادی به غبغب انداختم. صدام رو کلفت کردم به شانه اش زدم و گفتم : در نبود من مواظب مامان باش. چقدر بزرگ شدی مرد ... پوزخندی زد، تاخواست به سمتم حمله کنه پا به فرار گذاشتم. ↩️ .... ☕️🍃☕️🍃☕️🍃 ╭─┅═♥️═┅╮ http://eitaa.com/cognizable_wan ╰─┅═♥️═┅╯
📣📣 یعنی و📣 📛 انگلیس_در تجمع دیروز شد. 📛 ایران _را به فراخواند. 📣یقین بدانیم که دشمن با تمام قوا، در قالب ❗️(ترکیبی)به میدان آمده است. ◀️ انگلیس_در تجمع دیروز(21دی)به دلیل هدایت ِاغتشات ،بازداشت شد. ایران _را به فراخواند. ◀️عده ای داخلی ، و افرادِ بی بصیرت نیزباآنان همنوا شده اند.❗️ 📣مردم هوشیار و انقلابی ایران که: یعنی و ها به کشور.در اینصورت همۀ مردم درخطرمی افتند(همه جناح ها و ادیان مذاهب). ❌با خطای انسانی یک سرباز؛ هیچگاه،.اجازه موج سواری به دشمن نمیدهیم. 🌺، شما هستیم. 🌺 http://eitaa.com/cognizable_wan ✅لطفا نشر حد اکثری👆 علی اکبر صیدی
🌷 روزهای پر فتنه با حزب علی باشید 🌹آیت الله بهجت رحمت الله علیه : ائمه برای این روزهای پرفتنه تکلیف ما را روشن کرده اند و مـا را حیران و سرگردان به حال خود وا نگذاشته اند. فرمودند: 🌺 درصورت اختلاف، با حزب و فرقه ای باشید که با علی است. 📚در محضر بهجت، ج٣، ص٢٩٩ 🌹 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔻بزرگترین قاتل ایرانی ها در تهران در وسط معرکه آشوبگری به بهانه سقوط هواپیما 🔹️وقتی عامل قتل ۹میلیون ایرانی (در صد سال پیش)در ناآرامی دیروز دستگیر میشود،یعنی این که اکنون هم برنامه دارد نصف جمعیت ایران را با دستان خودشان خفه کنند تا ایران همچنان در خدمت انگلیس باشد. *حضور سفیرانگلیس را در تجمعات دانشگاه امیر کبیر دستکم نگیرد،زیرا انگلیس یعنی؛ *پای کار آوردن جاسوس های سیا،موساد و ام آی ۶ *استفاده از ظرفیت های سلطنت طلبان و منافقین *ناتو ،شورای امنیت و دستگاه جاسوسی اشلون *به خدمت گرفتن برخی از جاسوسان و سلبریتی های جنگ نرم *پای کار آوردن لشکر رسانه ای برای آشوب در ایران و استفاده از ظرفیت های بی بی سی،من و تو،ایران اینترنشنال + انگلیس سایه شوم ناامنی است،حضور سفیر در اغتشاشات بدون پوشش بسیار مهم است حتما برنامه گسترده دارند که بدون ماسک و پوشش آمده و حتما از امنیت خود اطمینان کسب کرده است.
✨﷽✨ ✨ #پندانـــــــهـــ 🔻نجس فقط آن چیزی نیست که به دهان وارد میشود. بلکه چیزیست که از دهان بیرون هم می آید: مثل دروغ، غیبت، تهمت و..... مواظب خروجی دهانمان باشیم❗️
❤️ باید طوری زندگی کنی ، آن طوری که حضرت امیرالمومنین علیه السلام در نهج البلاغه فرمودند : طوری در دنیا زندگی کنید که اگر مردید برای شما گریه کنند. و اگر زنده ماندید ، خواهان معاشرت با شما باشند. 🌹روزی که تو آمدی به دنیا عریان 🌹بودند همه خندان و تو بودی گریان 🌹 کاری بکن ای دوست که وقت مردن 🌹 باشند همه گریان و تو باشی خندان. ☀️امام رضا عليه السلام مردم دو دسته اند: يكى آنكه با مـرگ، آسـوده مى شود. ديگرى آنكه مردم با مرگش از دست او آسوده مى شوند. 📚مسند امام رضا(ع)،ج1،ص263 🎀http://eitaa.com/cognizable_wan 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 #فتنه_دوست_داشتنی 👆 🔵 استاد علیرضا پناهیان 👆 🔴 فتنه های آخرالزمان ! 👆 از فتنه های اخر الزمان نگران نباشید...... http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گاهی خون کافی نیست..... باید آبرو گذاشت... جنگ سخت حاج قاسم رو ازمون گرفت😔 نمیگذریم جنگ نرم و سیاسی تو را از ما بگیرد. ❤ http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ 👤 استاد #رائفی_پور - « یک الگو برای فروپاشی ٣ کشور محور مقاومت »👍😳 حتما ببینید. فقط چند دقیقه از سخنرانی دو روز پیش استاد رائفی پور👍😳😱👆 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
💢 پروژه حذف یک سردار دیگر 🔹 پس از آنکه سپاه قدرت پوشالی آمریکا را شکسته طبعا آنها برای دفاع از خودشان بدنبال انتقام از سپاه هستند 🔸 از آنجایی که میدانند در میدان رزم و نبرد فیزیکی هیچ غلطی نمیتوانند بکنند به دنبال ترور نرم سردار حاجی زاده هستند تا بتوانند با حذف و کمرنگ کردن سپاه آسمان، زمین و منابع کشورمان را به استعمار خود دربیاورند 👈 پروژه #حذف_سردار حاجی زاده پس از ترور سردار سلیمانی با کمک نفوذی های داخلی شروع شده 🔹 خطاب به آقایان داخلی و خارجی که نقشه های شوم علیه سپاه پاسداران در سر دارند میگوئیم؛ درست است که سردار علنا #معذرت خواهی کرده و گفته است در محضر ملت گردنش از مو هم باریک تر است 🔸 اما اگر شما نفوذی ها و تروریست ها بخواهید #غلطی بکنید باید بدانید اینجا دیگر عراق و بغداد و فلان نیست که یکی دیگر از سرداران مدافع وطنمان را ترور کنید 🔹 ما مردم خودمان گردنتان را خواهیم شکست و اجازه نخواهیم داد عده ای #نفوذی و #وطن_فروش امنیت مملکتمان را بازیچه سیاست بازی هایشان کنند.
28.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺 روایت ماجرای سقوط هواپیما و چند سوال...
1_169497331.mp3
27.24M
💾🔊 #دانلود_سخنرانی استاد #رائفی_پور 📝 « سهل انگاری یا نفوذ ؟! » زمان: 📅 ١١ اردیبهشت ٩٨ مکان: دانشگاه آزاد رشت این همه اتفاق تو کشور پشت سر هم کار کیه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥بیانیه نمایندگان مجلس در حمایت از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی """""""""""""""""""""""""""""" http://eitaa.com/cognizable_wan
🔴 هر موقع در مناطق جنگی راه رو گم کردید نگاه کنید آتش دشمن کدام سمت را می‌کوبد همان جبهه خودی است (شهید همت) 👈 امروز دشمن بنای انتقام از سردار #حاجی‌زاده را دارد ... مراقب خط باشیم.
کی شود باور کنیم این داغ را ...
هیچوقت با حالت دستوری با افراد خانواده تان صحبت نڪنید...! ✔️مردی صبح از خواب بیدار شد و با همسرش صبحانه خورد و لباسش را پوشید و برای رفتن به ڪار آماده شد. هنگامی ڪه میخواست ڪلیدهایش را بردارد گرد و غباری زیاد روی میز و صفحه تلویزیون دید. خارج شد و به همسرش گفت: دلبنـدم، ڪلیدهایم را از روی میز بیاور. زن خواست تا ڪلید ها را بیاورد دید همسرش با انگشتانش وسط غبارهای روی میز نوشته: "یادت باشه دوستت دارم" و خواست از اتاق خارج شود صفحه تلویزیون را دید ڪه میان غبار نوشته شده بود: "امشب شام مهمون من" زن از اتاق خارج شد و ڪلید را به همسرش داد و به رویش لبخند زد، انگار خبر می داد ڪه نامه اش به او رسیده! این همان همسر عاقلیست ڪه اگر در زندگی مشڪلی هم بود، مشڪل را از ناراحتی و عصبانیت به خوشحالی و لبخند تبدیل می ڪند.. 🎀http://eitaa.com/cognizable_wan 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 ‌
14.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
توضیحات امید دانا سلطنت طلب خارج نشین درمورد سقوط هواپیما اوکراین، پیشنهاد میکنم حتما #دانلود کنید. ╭─┅═ঊঈ♠️ঊঈ═┅─╮ ☑️ http://eitaa.com/cognizable_wan ╰─┅═ঊঈ♠️ঊঈ═┅─╯ ‌
♡﷽♡ 🌹 صبح مامان سفره صبحانه رو چیده بود اما من از شوق هیچ اشتهایی نداشتم . تو اتاقم مشغول جمع کردن وسایل بودم که مامان خانوم باظرف صبحونه وارد شد. مامان _بیا این صبحونه ات رو بخور دیر نمیشه _هیچ اشتهایی ندارم. مامان _یعنی چی؟ ضعف میکنی تا ظهر، تازه ساعت 3 شاید تو هواپیما بهتون ناهار بدهند بیا چند لقمه بخور _از گلوم پایین نمیره مامان_ بگیر اینو ببینم و بزور لقمه را در دهانم گذاشت. پشت بندش هم یک استکان چای در حلقم ریخت مامان _به تو باید زور گفت وگرنه حرف خوش تو کَتت نمیره _قربونت بشم تو با این زورگویی هات رفتم شهید شدم جام خالیه ها... اخم های مامان در هم رفت ای وای حالا چه وقت شوخی بود حسنا خان مامان _میگم ناامنه نرو تو گوش نمیکنی. نگاهی به من کرد و یک نگاه به چمدان بعد با حرکت ناگهانی چمدان رو از دستم کشید _بده من اصلا نمیخوام بری، دلم از دیشب یه جوریه، همش شور میزنہ _إه مامان چیڪار میکنے؟ خب دلتنگی طبیعیہ ، اصلا این حال رو باید داشته باشے، یادتونہ موقع رفتنِ شما ،من چقدر گریه کردم ؟ کربلا همینجوریه این حالتون طبیعیه بخدا قول میدهم مواظب خودم هستم صداش بغض داشت، قطره اشکی از چشمش افتاد مامان_ اگر دست من بود نمیذاشتم بری ولی حالا که کسی دیگه دعوتت کرده به خودش میسپرمت . بعد هم بلند شد ورفت . وسایلم را چیدم، ساک دستی ام را دوباره چک کردم. لباس هامو پوشیدم. نگاهی به دور و بر انداختم چیزے جا نذاشتم؟ اممم... وسایل پزشکی. شاید لازم بشه الهی با نام و یاد تو وارد سالن شدم. مامان و دايے حبیب آماده منتظرم بودند. مامان قرآن به دست گرفت که از زیر آن رد شم به یک باره چیزی یادش اومد وقران را به دایے داد و خودش رفت. و من از زیر قرآن رد شدم. ولی مگر نه رسم بر این است که دم رفتن معمولا مادرها قرآن به دست میگیرند... بدرقه شدن با قرآنِ مادر چیز دیگری است. و دلِ من ازآن بدرقہ ها میخواست. وارد حیاط شدم مادر اومد و به دستم پارچه ی کوچک مشکی داد. _اینو بگیر بزار تو کیفت، یه وقت لازمت میشه _این چیه؟ و همزمان آن را باز کردم «پوشیه» نگاهی به مادر انداختم، منظورش را خوب متوجه شدم ... _ممنون مامان همگی سوار ماشین شدیم. ساعت 11:30 به فرودگاه رسیدیم . دايے چمدان و مدارک را از من گرفت و با آقای ثابتی تماس گرفت. به سمت کانتر رفت. ما هم با راهنمایے اقای ثابتے به همسفرهاےدیگر پیوستیم. طاهره سادات را با یک دختر حدودا 10 ساله چادری دیدم که به سمتمان می آمد.قبل از رسیدنشان رو به مامان گفتم _مامان این طاهره خانمه، زن داداش زهرا مامان با طاهره سادات خوش وبشے کرد و با راهنمایے او بہ سمت دیگہ اے رفتیم. ↩️ .... ☕️🍃☕️🍃☕️🍃 ╭─┅═♥️═┅╮ http://eitaa.com/cognizable_wan ╰─┅═♥️═┅╯
💕 آقا محسن برادر زهرا از سمت دیگہ اے جلو آمد و با مادر احوالپرسی کردند. نمیدونم چرا کنجکاو بودم این آقاے نُخبہ را ببینم ، برادر طاهره سادات را میگویم. طاهره خانم مادر و خواهر‌ش را معرفی کرد. سپس رو به دختر جوانی که محجبه بود و نیمچه آرایشی داشت کرد وگفت این هم عضو جدید خانواده ما فاطمه خانم، نامزد داداشم ببخشید زن داداشم ، آخه تازه دوماهه عقد کردند.هنوز عادت نکردم بگم زن داداش. یعنی همسر اوست؟ طاهره خانم سه برادر داشت .خانم کدومشون هست؟ "خب معلومہ براے بدرقہ کسے میان کہ میخواد بره کربلا.اصلا باشہ، بہ تو چہ حُسنا ؟ از الان بخواے خُل بازے در بیارے نہ من نہ تو" . به عروس خانم جدید تبریک گفتیم. او هم گفت براش دعا کنیم. دايے و آقا محسن را دیدم که باهم مشغول صحبت بودند .ولے تنها ... بیخیالش شدم و همونجا اول به الهام و بعد به زهرا زنگ زدم و خداحافظی کردم. الهام با خنده و شوخی گفت : الهام_آجی رفتی اونجا به امام حسین بگو یه شیرازی باحالی نصیب ما کنه _بمیری الهام با این دعاهات. باشه دعا میکنم یه یابویی با اسب سفیدش بیاد ببرت ولی شیرازی نه. الهام _اِه چرا؟ _مامان دِق میکنه همین الان ازت دوره دیگه شوهر کنے برےکه مے میره الهام _حالا راضی میشہ _چیہ نکنہ خبریہ؟ ‌ الهام _هااا ؟ نہ. _نہ و نگمه میدونم یہ چیزیت هست. برگشتم میاے تعریف میکنے بینم جریان چیہ؟ باشہ؟ الهام _باشہ _خب خواهر کوچیکه ما هم رفتنے شدیم، ببخش اگر بدے دیدے ، گرچہ هر کارے ڪردم حقت بود. الهام _باشہ ابجے خانم ما هم داریم برات _شوخے کردم ته تغارے، حلالم کن الهام باشہ؟ شاید برنگشتم _برو بابا انگار داره میره سفر آخرت، میرے زیارت برمیگردے دیگہ التماس دعا برو بسلامت خدانگہدار _خداحافظ بعد از حدود یڪ ساعت صدامون زدند که باید به سالن بعدی برویم. دايے به سمتم آمد کمی بغض داشتم، نمیدونم چرا؟ _خیلی زحمت کشیدی دايے، ممنونم بخاطر همه چیز حلالم کن اگر اذیتت کردم لبخندی زد وگفت : _حلالی خانم دکتر برو بسلامت میدونم مواظب خودت هستے ولی به حاج محسن کمالی و آقای ثابتی سفارشت رو کردم. هر کاری داشتی بهشون بگو. بعد هم دست به جیبش برد و پاکت پول چنج شده را به من داد. مراقب خودت باش. ↩️ .... ☕️🍃☕️🍃☕️🍃 ╭─┅═♥️═┅╮ http://eitaa.com/cognizable_wan ╰─┅═♥️═┅╯