eitaa logo
کوله پشتی راوی 🇵🇸
1.1هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
64 فایل
این کانال با مدیریت جدید می باشد و فروخته شده
مشاهده در ایتا
دانلود
اینک ما خودمان را انسانهاے سعادتمندے مے دانیم کہ در سایہ رهبر بزرگمان و مردم ایثارگرمان این افتخار را داریم کہ پرچم توحید را بہ اهتزاز در آوریم...و پرچم توحید احتیاج بہ خون دارد، خون انسانهاے پاک وآگاهی کہ بخاطر احیاے عقیده شان به جهاد فے سبیل اللہ برخاسته اند...🌹 🕊🌸 کوله پشتی راوی 🆔 @cole_ravi ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅
باید انسان در راه الله رنج ببرد تا او را ملاقات کند، این سرنوشت انسان است... بزرگے هر روح بہ اندازه ے رنجے است کہ در راه الله میبرد ... روح هاے بزرگ همواره بہ رنج هاے بزرگے مبتلایند...🌹 🕊🌸 کوله پشتی راوی 🆔 @cole_ravi ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅
ترس ما 😰از مرگ همان فاصله ے ما از ڪربلاستــــ😔 و فاصله ے ما از ڪربلا ، همان دورے ما از شهادت استــــ🕊💚 🌸 🕊🌸 کوله پشتی راوی 🆔 @cole_ravi ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅
🌱 با همسرش قرار گذاشته بودند هر چی امام خامنه‌ای بگن همونو انجام بدن، مثلا امام فرمودند: ملاک حرام و حلال نشان دادن در رسانه نیست، بنابراین هر برنامه و موسیقی گوش نمیدادند و شاید گاهی دیدن کارتون را اصلح میدانستند چون حداقل چشم و دل به وجود نمیاورد. 🕊🌸 کوله پشتی راوی 🆔 @cole_ravi ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
‍ 🔸 " در محضـــر شهیـــــد "... نزدیك عملیات بود. می دانستم دختردار شده. یك روز دیدم سر پاكت نامه از جیبش زده بیرون. گفتم «این چیه؟» گفت«عكس دخترمه.» گفتم «بده ببینمش» گفت «خودم هنوز ندیده مش.»!! گفتم «چرا؟» گفت «الآن موقع عملیاته. می ترسم مهر پدر و فرزندی كار دستم بده. باشه بعد»... 🕊 🕊🌸 کوله پشتی راوی 🆔 @cole_ravi ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
بهش گفتند : آق ابراهیم چرا جبهہ رو ول نمیڪنے بیایـے دیدار امام خمینے؟! برگشت گفت : ما رهبری را برای نمے‌خوایم ما رهبری را برای مے‌خوایم 💓 🕊🌸 کوله پشتی راوی 🆔 @cole_ravi ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
من هم قاسم می‌شوم🌱 گریه می‌کرد و اصرار داشت که به جبهه برود. پدرش گفت :«تو هنوز بچه‌ای! جبهه هم جای بازی نیست که تو می‌خواهی بروی.» حسن گفت :«مگر کربلا قاسم نداشت؟ من هم قاسم می‌شوم.» 🕊🌸 کوله پشتی راوی 🆔 @cole_ravi ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
بهش گفتم ، آق ابراهیم چرا جبهه رو ول نمی کنی بیایی دیدار امام خمینی! برگشت گفت ، ما رهبری را برای تماشا نمی‌ خواهیم ، ما رهبری را برای اطاعت می‌ خواهیم..... 🌹 شهید ابراهیم هادی 🌹 سلام روز و عاقبتمون شهدایی ❣ 🕊🌸 کوله پشتی راوی 🆔 @cole_ravi ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
یادمه همیشه در حال کتاب بود و مخصوصا کتب دینی.... هروقت ازش پیگیر میشدیم متوجه میشدیم که در حال تمام کردن کتاب های مختلفه... خونشون که میرفتیم یه کتابخونه داشت که توش کتاب های مختلف و و دیده میشد... حتی قبل از متاهل شدنشم که یه خونه نقلی خودش داشت که اونجا به و گوش کردن سخنرانی و کارهای روزمره اش مشغول بود ، هروقت اونجا هم میرفتیم میدیدیم چندتا روی هم گذاشته شده... بعضی از کتاب ها که اونقدر سنگین بود فقط بود که میتونست با چندبار مطالعه متوجه اونا بشه... حتی یادمه یه مدت کتاب میگرفت و شروع میکرد حدیث انبیا و اهل بیت علیهم‌السلام را حفظ میکرد و به خاطر همینم بود که بار دینی و مذهبی بالایی داشت و چندباری هم برای سخنرانی به هیئتمون دعوتش کرده بودیم.... خیلی مردی شادی روح شهید بهروز واحدی 🕊🌸 کوله پشتی راوی 🆔 @cole_ravi ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
💌 شهید حسن‌حزباوی با صداقت و اهل حجب و حیا بود؛ اگرچه کم حرف می‌زد اما همیشه لبخند به لب داشت. انسانی متواضع و کم‌توقع و در مسائل کاری بسیار با جدّیت و نمونه یک پاسدار وظیفه‌شناس بود؛ چندین‌بار در رزمایش‌ها به خاطر همین جدیت و نظم و ذکاوتش مورد تشویق قرار گرفت. همین رفتار و کردارش سبب شد تا یکی از برادران سُنّی‌مذهب در سوریه بعد از دوستی با شهید حزباوی، تحت تأثیر رفتارش به مذهب تشیع مشرف شود. بمناسبت شهیدمدافع‌حرم ♥️ ‏ 🕊🌸 کوله پشتی راوی 🆔 @cole_ravi ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
💌 🔹باید از کار او سر در می آوردم، آن شب تا نماز تمام شد، سریع بلند شدم ولی از او خبری نبود زودتر از آنچه تصور می کردم رفته بود، قضیه را باید می فهمیدم، کنجکاو شده بودم هنوز صفوف نماز از هم نگسسته بودکه غیبش زد. 🔸شب دیگر از راه رسید، نماز و عبادت. مصمم بودم بدانم علی کجا می رود . طوری در صف نماز قرار گرفتم که جلوی من باشد با سلام نماز بلند شد ، من هم بلند شدم به بیرون از مسجد می رود. 🔹در تاریکی کوچه ای رها می شود و من هم تا به خود می آیم، بر دوش او یک گونی می بینم از کجا آورده بود نفهمیدم  کوچه ها را در تاریکی یکی  پس از دیگری طی می کند . هنوز متوجه من نشده بود.  🔸درب اولین منزل ایستاد گره گونی را باز کرد پلاستیکی را کنار در گذاشت چند مرتبه به شدت در را کوبید و سریع رفت در باز شد زنی پلاستیک کنار در را برداشت به بیرون سرک کشید و برگشت . 🔹من به دنبالش راه افتادم، دومین منزل ، سومین منزل و ..... وقتی گونی خالی شد من به سرعت به طرف مسجد حرکت کردم رودتر از او رسیدم منتظرش ماندم ، علی وارد مسجد شد . جلو رفتم ، سلام کردم جواب داد . گفتم جایی رفته بودی : نه ... مثل اینکه جایی رفته بودی ؟ 🔸با نگاهش مرا به سکوت وا داشت. من جایی نبودم ، همین اطراف بودم ،فایده ای نداشت . به ناچار از او جدا شدم و او را با خدایش تنها گذاشتم . کاری که بعضی شبها تکرار میکرد . می خواست همچنان مخفی بماند.
💌 ◾️همسرم فوق‌العاده محجوب بود. از همان نگاه اول محجوبیتش به چشم آمد. یک چهره نورانی، یک شخصیت آرام و یک صدای مهربان. همه اینها از همان لحظه اول به دل من نشست.اما بعد از ازدواجمان هرچه زمان می‌گذشت، هم ایشان پخته‌تر می‌شد، هم ‌من، بیشتر و بیشتر به جنبه‌های خوب شخصیتش پی می‌بردم. ◾️محمد، فوق‌العاده صبور بود، در برابر همه مشکلاتی که ممکن است برای هر کسی در زندگی به وجود بیاید، هیچ وقت نشده بود شکایتی بکند.همیشه با حوصله و صبر مشکلاتش را حل می‌کرد. ایمان محکمی داشت که نشات گرفته از آیه شریفه «یآ أَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ» بود‌. 🎙روایت ازهمسر شهید شهیدمدافع حرم ♥️ 🕊🌸 کوله پشتی راوی 🆔 @cole_ravi ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄