eitaa logo
کوله پشتی راوی 🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
64 فایل
◢ڪپے مطـالب بدون ذکر منبع با ذکر ۵ صلوات جایز می باشد✋🏻 ارتباط با ادمین: @Ravi31314 📍قم المقدسه
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ شهید علم الهدی 🔆 حسين را انداختند توي بند نوجوانان بزهکار. صبوري به خرج داد. چند روز بعد صداي نماز جماعت و تلاوت قرآن از بند، بلند بود. مأموران حسين را گرفتند زير مشت و لگد. مي گفتند تو به اينها چه کار داشتي؟! از آن به بعد شکنجه حسين، کار هر روز مأموران شده بود. يکبار هم نشد که زير شکنجه، اطلاعات را لو بدهد. نوجوان شانزده ساله را مي نشاندند روي صندلي الکتريکي و يا اين‌که از سقف آويزانش مي کردند. 🌸کانال ارائه محتوا به راویان 👇👇👇👇 🆔 @sirehshohadaa
✅شاهرخ ضرغام گنده لات تهران بود و توی مشروب فروشی کار می کرد ، هیکل بزرگی داشت و همه ازش حساب می بردن. میشد بادیگارد قماربازا.... خیلی ها به مادرش می گفتند: این پسر که برات آبرو نذاشته ، چرا نفرینش نمی کنی؟ مادر هم سر نمازها گریه می کرد و می گفت: خدایا بچه ی من رو سرباز امام زمان عج قرار بده خیلی ها از این دعای مادر خنده شون می گرفت می گفتند: بچه ی قمار باز و مشروب خور و مست تو کجا و امام زمان کجا؟!!!! اما انگار اثر دعای مادر رو نادیده گرفته بودند 🌸کانال ارائه محتوا به راویان 👇👇👇👇 🆔 @sirehshohadaa
✅ شهید خرازی 🔆 گفتم پدرشم ، با من این حرف ها را ندارد. گفتم« حسین ، بابا! بده من لباس هات رو می شورم.». یک دستش قطع شده بود گفت « نه. چرا شما؟ خودم یه دست دارم با دوتا پا . نگاه کن.». پاچه ی شلوارش را تا زد بالا، رفت توی تشت. لباس هایش را پامال می کرد. یک سرِ لباس هایش را می گذاشت زیر پایش ، با دستش می چلاند. 🌸کانال ارائه محتوا به راویان 👇👇👇👇 🆔 @sirehshohadaa
پول ها و طلاهاش رو داد و خداحافظي کرد ، داشت از درب ستاد پشتيباني جنگ مي رفت بيرون که مسئول ستاد گفت: مادر رسيدتون رو نمي گيرين؟! پيرزن لبخندي زد و گفت: من براي دادن شوهر و دو تا پسرم از کسي رسيد نگرفتم ، اينا که ديگه چيزي نيست... 🕊 🌸کوله پشتی راوی 👇👇👇👇 🆔 @cole_ravi 🕊
پول ها و طلاهاش رو داد و خداحافظي کرد ، داشت از درب ستاد پشتيباني جنگ مي رفت بيرون که مسئول ستاد گفت: مادر رسيدتون رو نمي گيرين؟! پيرزن لبخندي زد و گفت: من براي دادن شوهر و دو تا پسرم از کسي رسيد نگرفتم ، اينا که ديگه چيزي نيست... 🕊🌸 کوله پشتی راوی 🆔 @cole_ravi ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
پول ها و طلاهاش رو داد و خداحافظي کرد ، داشت از درب ستاد پشتيباني جنگ مي رفت بيرون که مسئول ستاد گفت: مادر رسيدتون رو نمي گيرين؟! پيرزن لبخندي زد و گفت: من براي دادن شوهر و دو تا پسرم از کسي رسيد نگرفتم ، اينا که ديگه چيزي نيست... 🕊🌸 کوله پشتی راوی 🆔 @cole_ravi ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
✅ شهید مصطفی احمدی روشن 🔆 از در مدرسه آمد تو. رفتم طرفش دست دادم ، پوستش زبر بود مثل همیشه. درس و بازیمان که تمام می شد ، می رفت پای مینی بوس کمک پدرش . همه کار می کرد از پنچر گیری تا جارو کردن کف مینی بوس . از همه مان پوست کلفت تر بود. 🕊🌸 کوله پشتی راوی 🆔 @cole_ravi ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
✅ شهید حسن امیری ( عمو حسن) 🔆 دهه ی محرم توی خانه مان مجلس می گرفتیم. گاهی بهش می گفتم « بچه ها رو راه نده . کفش و جورابشون بو میده ، بزرگ تر ها رو اذیت می کنه. » . می گفت « خانم! این کفش و جوراب ها رو باید بوسید و برد گذاشت کنار اتاق.» . 🕊🌸 کوله پشتی راوی 🆔 @cole_ravi ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄