eitaa logo
شکوفه‌های رنگی
56 دنبال‌کننده
66 عکس
5 ویدیو
0 فایل
اینجا هستیم برای معرفی کتاب📚 انیمیشن🎥 فیلم📺 و کمی هم تحلیل داستانی 📝 @Khanoomesiin
مشاهده در ایتا
دانلود
شکوفه‌های رنگی
سال‌ها پیش بود. زمانی که برنامه گلبرگ از شبکه سه پخش می‌شد. چند جلسه حاج آقای مهمان برنامه به عوارض
این سوالات ناخودآگاه علاقه من به فیلم دیدن رو کم کرد اما انکار نمی‌کنم که همچنان تفریح شبانه ما دور هم نشستن و تلویزیون دیدن بود. زمان گذشت و گذشت و گذشت تا ما شدیم مامان و بابا می‌دونستم بچه‌های زیر دوسال نباید در معرض تلویزیون باشن، اما خبر بعدش رو نداشتم.... بچه‌ها ما فکر میکنم از چهار سالگی به تلویزیون عادت کردن، عادت به این معنی که تلویزیون روی شبکه پویا روشن باشه مثل خیلی از خونه‌ها ما معمولاً با بچه‌ها سریال نمی‌دیدیم حتی در حد پایتخت و فکر میکردیم خیلی پدر و مادر خوبی هستیم بابت این توجه. که البته کم هم نیست‌ها چون بعد دیدم بعضی‌ها بچه‌هاشون مختارنامه هم تماشا کردن🤦‍♀ اما با گذر زمان تاول‌های این تلویزیون دیدن ترکید. لجبازی سر لباس و کفش پوشیدن، خواب‌های آشفته، دعوای زیاد با همدیگه و .... @Colorfulblossoms
ادامه موضوع بمونه بعداً خبر خوش رو بدم برم😄
مادری قشنگ‌ترین کار دنیاست🥰 اما ما مادرها هم گاهی دوست داریم آجر بذاریم برای بالا بردن دیوار ایران اسلامی عزیزمون🇮🇷 اما با مشغله خونه و بچه‌ها چطور ممکنه؟ اگه به پژوهش، مصاحبه و نوشتن علاقه دارید و عزمتون جدی هست خصوصی بهم پیام بدید این یه دعوت‌نامه برای همه خانم‌هاست با شرایط ویژه برای مادران👌 @sn_sarmast اتفاقات خوبی قراره در حوزه هنری گیلان بیفته😉 @Colorfulblossoms
بریم ادامه ؟
خدا رو شکر ما از اون خانواده‌هایی نیستیم که مشکلات رو بپذیریم و فکر کنیم این بحران‌ها رو باید تحمل کنیم تا بگذره و شکنجه بشیم. پس مشورت کردیم با یه انسان کاربلد. اولین توصیه ایشون قطع کامل دیجیتال بود... قطع کامل یعنی تلویزیون خاموش، گوشی تعطیل. گفتیم مگه میشه گفت میشه راهی نداشتیم باید امتحان می‌کردیم. اوایل سخت بود. مدام اصرار می‌کردن و باید جلوی حس ترحممون رو می‌گرفتیم. کم کم متوجه شدن باید راه‌های دیگه‌ای برای سرگرم شدن پیدا کنن. شروع کردن به نقاشی، کاردستی درست کردیم، شب‌ها رو دور هم به بازی فکری می‌گذروندیم و بعد اتفاق عجیبه افتاد. با هم بازی کردن... دوتایی مدت زمان طولانی مشغول بازی شدن، بینش دعوا گرفتن اما ادامه دادن و این برای من یعنی اولین چشیدن شیرینی دوقلو داشتن. بقیه مسائل مثل خواب‌های پریشان و نامنظم هم حل شد. اما چرا این موضوع رو باز کردم؟ @Colorfulblossoms
جشن ساعت پنج بود، نیم ساعت قبلش خبر را خواندم. «یکی از بالگردهای همراه رئیس جمهور دچار آسیب شده است». همراه رئیس جمهور؟ می‌دانستم یک چیزی است. دلم خالی شد. نکند هلی‌کوپتر رئیسی باشد؟ لعنت به این حس ششم. چند دقیقه نکشید که حدسم درست درآمد. خدا رحم کند. سه ساعت گوشی از دستم جدا نشد. در خانه، جشن پارک، در مسجد،سه ساعت صلوات فرستادم و حرص خوردم. خدایا معجزه برای تو که خرجی ندارد. این ملت خیلی سختی کشیده‌اند. از جنگ شهری تا جنگ بین المللی با لشکر خناثان عالم، تا گروهک‌های وحشی تا تحریم خفه کننده تا از دست دادن عموهای قهرمان.... خدایا خیر بفرست برای این مردم... صلوات و صدقه یادتون نره
کابوس بود یا خواب خیلی بد؟ ابراهیم داشت در آتش می‌سوخت و ما سردرگم و پریشان دور خودمان می‌چرخیدیم. حتما کابوس بود، آتش گلستان نشد. ابراهیم راه آسمان در پیش گرفت. هنوز طعم تلخ و گس دیشب زیر زبانم است. وسط جشن میلاد امام رضا با قلب بی‌قرار تسبیح می‌چرخاندیم برای پیدا شدن خادمش. ابراهیم را می‌گویم. چند سال طوری خدمت آستان قدس کرد که دوست و دشمن در کفش مانده بودند. دعای توسل خواندیم، حلقه زدیم و خدا را صدا کردیم، به امام رضا قسمش دادیم که ابراهیم پیدا شود. الآن که فکر می‌کنم کابوسم، نور هم داشت. رشته‌های موازی و پراکنده نورهای طلایی که تا آسمان هفتم می‌رسیدند. یکدل شده بودیم برای التماس. قرآن خواندیم و دعا کردیم، دعا کردیم و صلوات فرستادیم، صلوات فرستادیم و صدقه دادیم که چه؟ ابراهیم پیدا شود؟ نه. چشم دنیایی ما خیر را در پیدا شدن ابراهیم می‌دید اما اگر خیر در سوختن و پرواز ابراهیم بود چه؟ دیشب دست‌های بلند ما خیر ابراهیم را رقم زد. دیشب ما گدای دست به حلقه در امام رضا بودیم در حالی‌که ابراهیم احتمالاً پشت در، سر خوان کرم ایشان. الآن که فکر می‌کنم خواب بد هم نبود. فقط خیر بود و خواست خدا. و تمرین سخت ما برای راضی بودن، برای رضا شدن. راضی به امر خدا و منتظر امر ولی. خدا حفظ کند پدر فقیه ما را. @Colorfulblossoms
🔸 گس‌ترین میلاد🔸 جشن ساعت پنج بود. مثل همیشه هم محله‌ای های فعال برای میلاد امام رضا(ع)، برنامه یک شادی حسابی را چیده بودند. این دفعه به جای کوچه، در پارکی که حکم حیاط مسجد هم داشت. تجربه قبلی می‌گفت این مراسم‌ها بیشتر از بزرگترها مال بچه‌هاست. برای ثبت خاطره‌ای خوش از لطف ائمه در ذهن‌های پاکشان. ساعت چهار، خسته از یک روز کاری، گوشی به دست رفتم بخوابم. اولین خبر چشمم را گرفت:"یکی از بالگردهای همراه رئیس جمهور دچار آسیب شده است." همراه رئیس جمهور؟ نمی‌دانم از تجربیات قبلی بود یا حس ششم که دلم خالی شد. نیم ساعت نگذشت که حدسم درست درآمد. صدای مولودی از پنجره بسته سُر می‌خورد داخل اتاق. دل و دماغ جشن نداشتم اما جواب پسرم که از کوچه با هول دوید بالا را چه می‌دادم: مامان بدو جشن شروع شده. بچه‌ها که خبر نداشتند، قرار هم نبود چیزی بفهمند. نگرانی فقط برای ما والدین هست نه دل گنجشکی آنها. به عشق امام رضا(ع) بلند شدم. تسبیح به دست راه افتادیم سمت مسجد. دانه‌های مرمریِ تسبیحِ کوتاهم با ریتم صلوات مدام بین انگشتانم می‌چرخید. قلبم روی دور تند می‌زد. ردیف صندلی‌های قرمز جلوی مسجد خودنمایی می‌کرد. کودکان سرخوشانه بین صندلی‌ها می‌دویدند. رفتم سمت دوستانم برای سلام و علیک. صورت یخ زده‌مان به لبخند باز نمی‌شد. بعضی‌ها خبر نداشتند. بعضی خبر شهادت را پیش پیش داده بودند. بعضی‌ها هم رفته بودند سر وقتِ تحلیلِ اشتباهاتِ امنیتیِ نظام! من اما فقط دعا می‌کردم. چقدر امید بود به برگشتشان؟ عقلم می‌گفت خیلی کم قلبم اما فریاد می‌زد که حتماً پیدا می‌شوند. مه و شب و بارانِ ورزقان آمدند پشت عقلم. جشن شروع شد. انگار مولودی‌خوان هم حس نداشت که جملات شعرش آنقدر کش می‌آمدند که آهنگ دست زدن چند نفر محدود را هم خراب می‌کردند. جشن تمام نشده، خورشید پشت ابرهای تیره رفت و آمد. راستش را بخواهی من می‌گویم آسمان زودتر فهمیده بود که دلش را با دانه‌های درشت و پراکنده باران سبک کرد. ما اما گفتیم باران نشانه اجابت دعاست. برویم در مسجد و دعا بخوانیم برای معجزه. حلقه زدیم و خدا را صدا کردیم. بچه‌ها میان ما می‌دویدند و بازی می‌کردند. دلم قرص بود پاکی حضور کودکان قدرت دعایمان را بیشتر می‌کند. قرآن خواندیم و دعا کردیم، دعا کردیم و صلوات فرستادیم، صلوات فرستادیم و صدقه دادیم. رشته‌های نور بود که دیشب نه از ایران که از زبان همه آزادیخواهان جهان به آسمان می‌رسید. صبح حقیقت سیلی زد به صورت ما. چند ستون از کشور کنده شد. فکرم رفت پیش دعاهایمان. دعا می‌کردیم که چه؟ رئیس جمهوری که دل بسته بودیم به خدماتش پیدا شود؟ نه. دعایمان طلب خیر بود برایش. چشم دنیایی ما خیر را در پیدا شدن ایشان می‌دید اما اگر خیر در سوختن ابراهیم و پروازش بود چه؟ آن‌شب، دست‌های بلند شده ما خیر را رقم زد. ما گدای دست به حلقه‌ی در امام رضا(ع) بودیم در حالی‌که سید مظلومان احتمالاً پشتِ در، سرِ خوانِ کرم ایشان. سخت است. رمز مقاومت را باید از نسل قبل بپرسیم. از حالشان زمان شهادت رجایی و باهنر و بهشتی و... . این‌که چطور سرپا شدند و نام ایران را با چنگ و دندان بالا نگه داشتند. حتما دلشان گرم بود به نفس مطمئن و گرم امام خمینی(ره)، مثل ما که همان شب دلمان آرام شد از صحبت نائبشان: مردم ایران نگران و دلواپس نباشند، هیچ اختلالی در کار کشور به وجود نمی‌آید. ✍ خانم درگاهی | رشت ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ 🌱اینجا پس از باران، جوانه‌ها سخن می‌گویند🌱 @pas_az_baran https://eitaa.com/pas_az_baran
کارگردان: Stanton نویسنده: Stanton #پیکسار تولید: ۲۰۰۸ @Colorfulblossoms
دیالوگ خاصی ندارد اما تا دلتان بخواهد مفهوم است که در دلش جا گرفته. از کم لطفی ما به زمین و نابودی‌اش، از زباله‌های کوه شده، از انسان‌های غرق در مجازی، از کم تحرکی و تنبلی و تن‌پروری، از .... اما هنر وال‌ای فقط این نیست. احساسی که بین وال‌ای قدیمی و ایو مدرن شکل می‌گیرد، حسابی با قلب آدم بازی می‌کند. مخصوصاً در سکانس‌های آخر. وال‌ای را می‌توان با خانواده دید، فقط محض احتیاط بگویم که چند صحنه پخش فیلم قدیمی هست که در آن زنان با پوشش خوب همراه با مردان حرکاتی دارند شبیه رقص که خیلی چشم را نمی‌گیرد. 🖊️ سپاسگزار خواهم بود اگر در صورت رضایت از مطالب کانال، آنها را برای دوستان و آشنایان خود ارسال کنید🙏 🪄آدرس برای عضویت در کانال معرفی انیمیشن، فیلم و کتاب شکوفه‌های رنگی @colorfulblossoms
می‌خوام یه معرفی فیلم خیلی خاص بذارم. پایه هستید؟
نام فیلم: به عقب برمیگردیم (2024) ژانر: ترسناک، دلهره‌آور، تخیلی، اکشن.فریب افکار. زمان: ۴ سال رده سنی: +۷۰ کارگردان: حسن روحانی نویسنده: سیدمحمد خاتمی محصول مشترک: اصلاحات پیکچرز و کارگزاران اکتیویتی ستارگان: مسعود پزشکیان، محمدجواد ظریف، محمدجواد آذری جهرمی، عباس آخوندی و .. خلاصه داستان: پس از اتفاقات ناگوار ۸ ساله در نسخه قبلی، درحالی که به تازگی قطار کشور در ریل پیشرفت قرار گرفته، دولتی جدید به ریاست مسعود پزشکیان دوباره ۴ سال ایران را معطل چند کشور خارجی میکند ... دانلود فیلم به انتخاب شماست...!!