eitaa logo
کانال پاسداران کمیته انقلاب اسلامی در فراجا
1.4هزار دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
12.1هزار ویدیو
207 فایل
گروه پاسداران کمیته انقلاب اسلامی در فراجا⬇️ http://eitaa.com/joinchat/3955228684Cdcd130b0f5 اهداف اجرای فرامین رهبری حفظ دستاوردهای انقلاب پاسداری از خون شهدا ؛دفاع از نظام و دفاع از مردم ؛حفظ تمامیت ارضی کشور @comiete
مشاهده در ایتا
دانلود
پیام رئیس جمهور در پی حادثه تروریستی حمله به حرم شاهچراغ علیه‌السلام بسم الله الرحمن الرحیم ندای مظلومیت و اقتدار ملت ایران، این بار در حرم مطهر حضرت احمد بن موسی علیه‌السلام طنین انداز شد و جنایتی دیگر بر سیاهه جنایات دشمنان انقلاب اسلامی ایران افزود. اینجانب، شهادت و زخمی شدن جمعی از زائران حرم مطهر حضرت احمد بن موسی علیه‌السلام در این حمله تروریستی را به خانواده‌های این عزیزان و همه مردم ایران تسلیت عرض میکنم. تجربه نشان می دهد دشمنان ایران، انتقام استیصال و به سنگ خوردن تیرهایشان در ایجاد انشقاق در صفوف متحد ملت و پیشرفت کشور را با خشونت و ترور می‌گیرند. این شرارت، قطعا بی‌پاسخ نخواهد ماند و دستگاههای امنیتی و انتظامی با شناسایی عقبه‌های این جنایت کور، به آمران و طراحان آن پاسخ پشیمان‌کننده و عبرت‌آموزی خواهند داد. تسلیت 🏴
🏴آجرک الله یا بقیه الله 🏴 ⭕️این چادرهای به خون غلطیده و شهدای مظلوم حرم مطهر شاه چراغ، هزینه روسری هایست که بالای سر چرخانده شد ؟! هر کس در گل آلود کردن فضای امنیت کشور نقش داشته در ریخته شدن خون این بیگناهان شریک است. 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 👈وقتی نیروی انتظامی تضعیف میشه پای تروریست ها هم باز میشه. ما مردم عزادار خواستار برخورد قاطع با تروریست ها و اغتشاش گران هستیم.
🕋 🕌 🇮🇷 ⛳️سیدی بازآ که پیغمبر صدایت می‌زند، مادرت صدیقۀ اطهر صدایت می‌زند. ⛳️بازوی مجروح زهرا چشم گریان حسن، دست‌های بستۀ حیدر صدایت می‌زند. ⛳️چارده قرن است کز قلب مزاری گم شده، پهلوی بشکستۀ مادر صدایت می‌زند. ⛳️زخم یاسین، قلب طاها، سینۀ مجروح نور، آیه‌های سورۀ کوثر صدایت می‌زند. ⛳️جدمظلومت علی سر برده در آغوش چاه، بادل خونین و چشم تر صدایت می‌زند. ⛳️تیرباران پیکر مجروح عمّویت حسن، از کنار قبر پیغمبر صدایت می‌زند. 🏝قامت خم گشتۀ جدت کنار علقمه، بازوی عباس نام‌آور صدایت می‌زند. 🏝قبر ثارالله را بنگر که از پایین پا، جسم صدچاک علی‌اکبر صدایت می‌زند. 🏝برفراز دست خونینِ «حسین بن علی، حلق خونین علی‌اصغر صدایت می‌زند. ⛳️با صدای زخمی خود «میثم» دلسوخته، تا که دارد روح در پیکر صدایت می‌زند. 🇮🇷التماس دعا؛نقی رحمانی ⛳️👇🇮🇷👇⛳️ا ⬅️ 🕊🇮🇷🕊
📣📣📣سلام لطفا همگی تا آخرش بخونید 💢پیامبر( صلی الله علیه و آله) فرمود 💛🤎دو تا نعمت مخفیه... ❤️‍🔥یعنی تا آدم از دستش نده قدرش رو نمیدونه!! ❤️‍🩹 یکی سلامتی 💚یکی امنیت الان خیلی هاتون دندون درد ندارید🦷 پا درد ندارید....🚶 🔴اما همینکه دندون درد میگیرید قدر لحظه هایی که درد نداشتیم رو بیشتر می‌دونیم.🤕 🟢همین الان که ما نشستیم تو مسجد خیلی از درد ها رو نداریم که خیلی ها دارن!! 🟡اما تاحالا شده خدا رو بخاطرش شکر کنیم!؟ 🔷ما هیچ وقت خیلی از دغدغه ها رو نداریم 🔶مثلا شما هیچ وقت این دغدغه رو ندارید که؛ الان که خانمم رفته خرید؛ زنده برمیگرده!؟ 🔴بچه مو فرستادم مدرسه نکنه کشته ش رو بهم تحویل بدن!🥺 🟢هیچ وقت به ذهنمون خطور نمیکنه... 🟣اما باورتون میشه تو خیلی از کشور ها اینا دغدغه جدی هست!؟😔 🔵نه فقط کشور های عقب افتاده ؛ بلکه پیشرفته ! 🟠ما دغدغمون تهش اینه بچم لقمشو با خودش ببره!! 🟡اما بعضی از کشور ها یکی از آموزش های روتین شون اینه چجوری بچه خودش رو در مقابل تیراندازی حفظ کنه!! اما خب سوال⁉️ 💬هیچ وقت شده برای خیلی از دغدغه هایی که نداریم ؛ خدا رو شکر کنیم ⁉️ 💬یا همش غصه ی چیزایی که نداریم رو می خوردیم ⁉️😕 ❎دیشب در فضای مجازی دیدم حتی برخی از مذهبی های بی بصیرت ، بی انصافی کردن در مورد قصه ی 💡بنا به اینکه چه وضعشه چرا نیروهای امنیتی ......😟 ⛔️چرا باید این اتفاقات بیوفته و....‼️😠😒 💔بله من قبول دارم حتی یه دونه ش هم زیاده؛ نباید باشه. ◀️اما... ❌اما؛ اصلا خبر داری از ابتدای شب اول محرم به این طرف بیش از ۱۸۰ عملیات تروریستی خنثی شده!؟ 🟧میفهمی در کمتر از یک ماه این عدد یعنی چی؟ 🟩میدونی قرار بوده ۱۸۰مرتبه بدتر از شاهچراغ پیش بیاد جلوش گرفته شد!؟ 🟪میشه بهم بگید توی دنیا کدوم کشور در کمتر از یک ماه؛ ۱۸۰ تا عملیات تروریستی می‌خواسته انجام بشه که خنثی شده؟ ⭕️تو اصلا خبر داری دور تا دور ایران کشور های که هستن ؛ چه کشور های هستن؛ و تردد تروریست ها اونجا چققققدر آسونه؟! 🚫می‌دونستی ما مثل یک جزیره 🏝️ هستیم که دور تا دورش بجای آب ؛ آتیشه آتیش! 🟤برای اون ۱۸۰ تایی که خنثی شده؛ شکرش رو به جا آوردی!؟ 🟠یا فقط بلدیم روی این یه دونه نق بزنیم و غُر بزنیم... 🟣حواسمون هست داریم چیکار میکنیم!؟ ⚪️عملیات تروریستی بده خیلی هم بده؛ اما وضعیت دنیا رو میبینید؛ تو این وضعیت دنیا کشور خودتون رو هم ببینید‼️ اینا رو گفتم👇 🤎تا بگم ؛ مراقب باشیم کفران نعمت نکنیم؛ بله مشکلات هست ؛ قطعا هست؛ اما عادت نکنیم برای نقاط قوت مون هم غُر بزنیم؛ و خوبی ها رو نبینیم؛ که شکر کردن از علائم ایمان هست؛ خلاصه ایمانمون رو از ما نگیرن برخی از این رسانه چی های بی شرف. 🧡دوم اینکه آدمی به امید زنده هست ؛ مراقب باشیم؛ ته مونده امیدتون رو هم با تحلیل های بیخود ازتون نگیرن 💜نذارید همون چیز هایی که عامل امیدتون هست رو تبدیل به ناامیدی کنن خلاصه مراقب امیدت باش☘❤️
ولی‌حضرت‌آقا‌درست‌فرمودند: آنهامیدانندکه‌شهیدسلیمانی‌برایشان خطرناک‌ترازسردارسلیمانی‌است... حتی از زائرانت هم میترسند ┏━━ °•🖌•°━━┓ 🚨 @comiete ┗━━ °•🖌•°━━┛
روایت از کرمان؛ روایت از یک شهر مقاوم؛ زن از ماشین پیاده شد. جمعیت را کنار زدو هراسان به سمت نگهبانی بیمارستان دوید. چادرش روی شانه‌هایش افتاده بود. تارهای نامرتب و پریشان موهایش از لابه‌لای روسری روی گونه‌اش ریخته بود. لب‌هایش از ترس سفید شده بود. به نگهبان که رسید پاهایش دیگر جان نداشت. دستش را روی شیشه نگهبانی تکیه داد و هراسان گفت محسن ابراهیمی "گفتن آوردنش اینجا، زنده‌ست؟" و بعد طوری که انگار خودش تحمل شنیدن جواب همچین سوالی را ندارد، سرش را گذاشت روی شیشه و به زور بدن بی‌جانش را نگه داشت. نگهبان همان‌طورکه سریع داشت دفتر اسامی را نگاه می‌کرد گفت: "پسرته خواهر؟" و زن بدون اینکه صدایش نای بیرون آمدن داشته باشد جواب داد: "تو رو امام زمان نگو مُرده" نگهبان صفحه را ورق زد و گفت: "خواهرم آروم باش توکلت به خدا باشه، اسمش تو لیست من نیست، برو توی اورژانس و بگرد، ببین پیداش می‌کنی؟" زن بعد از کلی التماس از گیت نگهبانی رد شد و به اورژانس رسید. ناله و فریاد بابوی خون درهم آمیخته شده بود راهروی اورژانس پر بود از مجروحان و مصدومان که بعضی‌هاشان از هوش رفته بودند. اولی محسن نبود، دومی هم که پرستار داشت سرش را باندپیچی میکرد جوانی سی و چند ساله بود انگار، نه محسن شانزده ساله‌ی او. سومی هم بدن بی‌جانی بود که بر پارچه‌ی رویش نوشته بودند: سردخانه! چشمش که به این کلمه افتاد، ناگهان پایش از یاری کردن ایستاد.کف زمین اورژانس نشست و به پایین روپوش پرستاری که به‌سرعت داشت از کنارش می‌گذشت چنگ انداخت و گفت: "خانوم محسن ابراهیمی یه جوون شونزده ساله با موهای فرفری سیاه این‌جا نیاوردن؟" پرستار به سِرُم توی دستش اشاره کرد و گفت: "من کار دارم، خانم جون پاشو این‌جا آلوده‌ست، پاشو بشین روی صندلی باید از پذیرش بپرسی یا خودت یکی‌یکی اتاق ها رو نگاه کنی." زن هر چه توان داشت روی هم گذاشت برای ایستادن. شروع کرد به گشتن تمام اتاق‌ها، اتاق اول، اتاق دوم، اتاق سوم ... چپ، راست و هر چه بیشتر به انتهای سالن نزدیک می‌شد دلش بیشتر راضی می‌شد که محسن را هر قدر مجروح و زخمی در همین اتاق‌ها بیابد. آخرین اتاق، آخرین امیدِ او بود و بعد از آن دیگر باید برای شناساییِ محسن به سردخانه می‌رفت. زیر لب زمزمه کرد یا فاطمه زهرا تو را به آبروی حاج قاسم قَسَم و بعد به سراغ تختِ آخرِ اتاقِ آخر رفت. زنی سال‌خورده و زخمی روی آن خوابیده بود و ناله می‌کرد. جهان روی سرش آوار شد. یادش آمد که صبح محسن را بخاطر به هم ریختگی اتاقش کلی دعوا کرده بود. صورت زیبای محسن جلوی چشمش آمد که با خنده گفته بود: "مراسم حاج قاسم که تموم شه، سرمون خلوت میشه میام خونه، کامل اتاقمو تروتمیز می‌کنم" در دلش تمام دعاهایی که برای عاقبت به خیری محسن کرده بود، مرور کرد. سرش گیج رفت، چشم‌هایش تار شد: "خدایا من تحمل این غم و دوری بزرگ رو ندارم." بی‌رمق با لب‌هایی لرزان از زنی پرسید: "سردخانه کجاست؟" و قبل از آن‌که جمله‌اش تمام شود پرستاری که داشت از اتاق CPR بیرون می‌آمد بلند فریاد زد: "پسر نوجوونه برگشت. دکتر میگه منتقل شه ICU" از لابه‌لای درِ باز شده‌ی اتاق و رفت‌وآمد دکترها و پرستاران موهایِ مشکیِ محسن را دید و فرفری گیسویی را که تمام حالاتش را حفظ بود. جلوتر رفت دلِ از دست رفته‌اش را لای آن موها دوباره یافت و با صدای بوق مانیتوری که داشت حیات محسن را نشان می‌داد آرام گرفت ... روایت از فاطمه مهرابی ┏━━ °•🖌•°━━┓ 🚨 @comiete ┗━━ °•🖌•°━━┛
4.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️شب جمعه شب مخصوص زیارتی امام حسین علیه السلام❤️ شب اول قبر حسین (ع) رو به فریاد ما برسان😭 ♥️ ◼️ 💔 ◼️ (ع) 🏴 ◼️