eitaa logo
کانال پاسداران کمیته انقلاب اسلامی در فراجا
1.4هزار دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
12.1هزار ویدیو
207 فایل
گروه پاسداران کمیته انقلاب اسلامی در فراجا⬇️ http://eitaa.com/joinchat/3955228684Cdcd130b0f5 اهداف اجرای فرامین رهبری حفظ دستاوردهای انقلاب پاسداری از خون شهدا ؛دفاع از نظام و دفاع از مردم ؛حفظ تمامیت ارضی کشور @comiete
مشاهده در ایتا
دانلود
#ازدواج #خواستگاری 🎀آدمی شبیه خود بیابید! 💝 درست است که می‌گویند قطب‌های متضاد همدیگر را جذب می‌کنند اما بهتر است بدانید کسانی که ارزش‌ها و انگیزه‌های مشابهی دارند در زندگی موفق‌تر هستند. 💝 بهتر است فردی را که برای زندگی انتخاب می‌کنید عقاید مشابهی با شما داشته باشد. 💝 حتی مسائل و علائق ساده‌ای مانند رنگ، برنامه تلویزیونی و مزه‌های یکسان و مشابه بین دو نفر می‌تواند سبب نزدیک شدن بیشتر آنها به هم شود. 💝 عقاید سیاسی و اجتماعی یکسان و داشتن ارزش‌های مشابه، روابط زناشویی را قوی‌تر می‌کند.
🌐جامعترین و کاملترین تقویم نجومی🌐 (این تقویم براساس و به روشی استخراج میگردد بنابراین برای کشور دیگری کاربرد ندارد) ⏳ 19 دی 1398 خورشیدی برابر با 13 جمادی‌الاول 1441 هجری‌قمری و 9 ژانویه 2020 میلادی 🍁🌴🍁🌴🍁🌴 🔵🆗 انجام امور ذیل👇 است 🆗🔵 📊امور و تعاملات خرد و کلان 💭نامگذاری ؛ تعویض و تغییر نام ؛ نام خانوادگی 🔰 اماکن ؛ کالا و.... 🎀 ✒ثبت ؛ ثبت نام 📜تنظیم اسناد ؛ امضاء ؛ بنام زدن 📃انعقاد قرارداد 📑 🧰 و امور قضایی 🏗 🚀استارت و شروع ✂گشایش ؛ تاسیس و راه‌اندازی 📋برگزاری همایش ؛ کنفرانس ؛ جلسات و انواع نشستهای مختلف کاری 👥همکاری ؛ مشارکت ؛ تعاون ؛ شریک گرفتن 💰 گرفتن گرفتن گرفتن داشتن 💰 دادن دادن دادن دادن 💲 انواع مطالبات 🏠اجاره ؛ کرایه ؛ رهن(مغازه ؛ خانه ؛ ماشین ؛و....) 🔨طراحی ؛ ساخت و ساز و تعمیرات 🚐اثاث‌کشی و انواع نقل و انتقالات 🚧حفاری چاه ؛ قنات ؛ تونل و کانال.... 🚜امور کشاورزی ؛ دامداری ؛ پرورش ماهی ؛ طیور و صنایع مرتبط ☎دیدار بزرگان و صاحب منصبان و پیگیری امور در اداره‌جات 📚تعلیم ؛ تعلم ؛ تحقیق کلیه علوم و فنون عملی و نظری 👪انجام امور بچه‌ها و خانواده 😂تشویق افراد و اشخاص 💝مصالحه ؛ آشتی کردن و (دید و بازدید خانوادگی و فامیلی) 🏃ورزش ؛ تفریح و گردش 🚘مسافرت و زیارت ✈ از کشور 👥برقراری ارتباط ؛ دوستی ؛ صمیمیت ؛ تقاضای ازدواج و موارد دیگر.... 📭دریافت و ارسال مکاتبات و پیامهای خوش 🎁خرید هدیه ؛ کادو و تقدیم آن 🎈جشن تکلیف 🎈جشن تولد و.... 💘 رسمی بدون انعقاد عقد 💍جشن(عقد ؛ نامزدی....) 🛒خرید لوازم عروس و جهاز 💍 💝 🚚 و چیدن آن 💔همبستری و همخوابگی بدون 👫 منتهی به 👵کاشت و انواع لقاحهای مصنوعی و.... 🧚‍♂️تولد 😭ختنه اطفال 💊امور درمانی ؛ پزشگی ؛ زیبایی .... 🔪جراحی ؛ بیهوشی ؛ بیحسی ؛ لیزر.... 🎪 🎂شروع ترک انواع و رفتن بمراکز ترک ✂ ؛ امور آرایشی ؛ خالکوبی ؛ تاتو و .... 🚿 .... 👗خریدن پارچه ، بریدن ، دوختن ، پوشیدن و سایر اقلام پوششی 🐐 و قربانی برای رفع بلا 💧انواع یوگا ؛ مدیتیشن ؛ ریکی و دیگر سبکهای جنوب شرق آسیا و.... 📖 ؛ تفال ؛ قرعه 💑 چله بری 💍 ؛ سنگ ؛ فلزات و.... 🙏(دعانویسی)تعویذات ؛ طلسمات و سحر سفید ؛ جادوی سفید ؛ رقیه خوانی و نویسی 🙏گرفتن از بزرگان و شروع آنها و 🙏 ؛ استغاثه ؛ انجام عبادات و اذکار فردی و شخصی 🍁🌴🍁🌴🍁🌴 🔘⚠️ درانجام امور ذیل👇 و لازم اعمال شود ⚠️🔘 ---------------- 🍁🌴🍁🌴🍁🌴 🔴❌ انجام امور ذیل👇 دارد ❌🔴 ---------------- 🍁🌴🍁🌴🍁🌴 👈👇 🌠 امروز نیک است 🍁🌴🍁🌴🍁🌴 🔹ذکر امروز 100 مرتبه 🔸ذکر بعد از نماز صبح 308 مرتبه 🔸 یاذالجَلالِ وَالاِکرامِ 1000مرتبه (شروع ذکر روز جمعه و پایانش روز پنجشنبه است) 🔹 طبق روایات متعلق به حضرت عسکری(ع) است. 🌍⛅🌏⛅🌎⛅ 🔭 ⏰در ساعت 00:00 بامداد 🌘 جوزا 🌞 جدی 🌝 جدی 🌕 دلو 🌗 قوس 🌔 جدی 🌚 جدی 💯طبق ؛ موارد در وجود دارد که نیازمند و یا است. 🖤🖤🖤
🌐جامعترین و کاملترین تقویم نجومی🌐 (این تقویم براساس و به روشی استخراج میگردد بنابراین برای کشور دیگری کاربرد ندارد) ⏳ 19 دی 1398 خورشیدی برابر با 13 جمادی‌الاول 1441 هجری‌قمری و 9 ژانویه 2020 میلادی 🍁🌴🍁🌴🍁🌴 🔵🆗 انجام امور ذیل👇 است 🆗🔵 📊امور و تعاملات خرد و کلان 💭نامگذاری ؛ تعویض و تغییر نام ؛ نام خانوادگی 🔰 اماکن ؛ کالا و.... 🎀 ✒ثبت ؛ ثبت نام 📜تنظیم اسناد ؛ امضاء ؛ بنام زدن 📃انعقاد قرارداد 📑 🧰 و امور قضایی 🏗 🚀استارت و شروع ✂گشایش ؛ تاسیس و راه‌اندازی 📋برگزاری همایش ؛ کنفرانس ؛ جلسات و انواع نشستهای مختلف کاری 👥همکاری ؛ مشارکت ؛ تعاون ؛ شریک گرفتن 💰 گرفتن گرفتن گرفتن داشتن 💰 دادن دادن دادن دادن 💲 انواع مطالبات 🏠اجاره ؛ کرایه ؛ رهن(مغازه ؛ خانه ؛ ماشین ؛و....) 🔨طراحی ؛ ساخت و ساز و تعمیرات 🚐اثاث‌کشی و انواع نقل و انتقالات 🚧حفاری چاه ؛ قنات ؛ تونل و کانال.... 🚜امور کشاورزی ؛ دامداری ؛ پرورش ماهی ؛ طیور و صنایع مرتبط ☎دیدار بزرگان و صاحب منصبان و پیگیری امور در اداره‌جات 📚تعلیم ؛ تعلم ؛ تحقیق کلیه علوم و فنون عملی و نظری 👪انجام امور بچه‌ها و خانواده 😂تشویق افراد و اشخاص 💝مصالحه ؛ آشتی کردن و (دید و بازدید خانوادگی و فامیلی) 🏃ورزش ؛ تفریح و گردش 🚘مسافرت و زیارت ✈ از کشور 👥برقراری ارتباط ؛ دوستی ؛ صمیمیت ؛ تقاضای ازدواج و موارد دیگر.... 📭دریافت و ارسال مکاتبات و پیامهای خوش 🎁خرید هدیه ؛ کادو و تقدیم آن 🎈جشن تکلیف 🎈جشن تولد و.... 💘 رسمی بدون انعقاد عقد 💍جشن(عقد ؛ نامزدی....) 🛒خرید لوازم عروس و جهاز 💍 💝 🚚 و چیدن آن 💔همبستری و همخوابگی بدون 👫 منتهی به 👵کاشت و انواع لقاحهای مصنوعی و.... 🧚‍♂️تولد 😭ختنه اطفال 💊امور درمانی ؛ پزشگی ؛ زیبایی .... 🔪جراحی ؛ بیهوشی ؛ بیحسی ؛ لیزر.... 🎪 🎂شروع ترک انواع و رفتن بمراکز ترک ✂ ؛ امور آرایشی ؛ خالکوبی ؛ تاتو و .... 🚿 .... 👗خریدن پارچه ، بریدن ، دوختن ، پوشیدن و سایر اقلام پوششی 🐐 و قربانی برای رفع بلا 💧انواع یوگا ؛ مدیتیشن ؛ ریکی و دیگر سبکهای جنوب شرق آسیا و.... 📖 ؛ تفال ؛ قرعه 💑 چله بری 💍 ؛ سنگ ؛ فلزات و.... 🙏(دعانویسی)تعویذات ؛ طلسمات و سحر سفید ؛ جادوی سفید ؛ رقیه خوانی و نویسی 🙏گرفتن از بزرگان و شروع آنها و 🙏 ؛ استغاثه ؛ انجام عبادات و اذکار فردی و شخصی 🍁🌴🍁🌴🍁🌴 🔘⚠️ درانجام امور ذیل👇 و لازم اعمال شود ⚠️🔘 ---------------- 🍁🌴🍁🌴🍁🌴 🔴❌ انجام امور ذیل👇 دارد 🍁🌴🍁🌴🍁🌴 👈👇 🌠 امروز نیک است 🍁🌴🍁🌴🍁🌴 🔹ذکر امروز 100 مرتبه 🔸ذکر بعد از نماز صبح 308 مرتبه 🔸 یاذالجَلالِ وَالاِکرامِ 1000مرتبه (شروع ذکر روز جمعه و پایانش روز پنجشنبه است) 🔹 طبق روایات متعلق به حضرت عسکری(ع) است. 🌍⛅🌏⛅🌎⛅ 🔭 ⏰در ساعت 00:00 بامداد 🌘 جوزا 🌞 جدی 🌝 جدی 🌕 دلو 🌗 قوس 🌔 جدی 🌚 جدی 💯طبق ؛ موارد در وجود دارد که نیازمند و یا است.
💢 🌹 💠 ظاهراً دیگر به نتیجه رسیده و می‌خواست قصه را فاش کند. باور نمی‌کردم حیدر اینهمه بی‌رحم شده باشد که بخواهد در جمع را ببرد. اگر لحظه‌ای سرش را می‌چرخاند، می‌دید چطور با نگاه مظلومم التماسش می‌کنم تا حرفی نزند و او بی‌خبر از دل بی‌تابم، حرفش را زد:«عدنان با تکریت ارتباط داره، دیگه صلاح نیس باهاشون کار کنیم.» 💠 لحظاتی از هیچ کس صدایی درنیامد و از همه متحیرتر من بودم. بعثی‌ها؟! به ذهنم هم نمی‌رسید برای نیامدن عدنان، اینطور بهانه بتراشد. بی‌اختیار محو صورتش شده و پلکی هم نمی‌زدم که او هم سرش را چرخاند و نگاهم کرد و چه نگاه سنگینی که اینبار من نگاهم را از چشمانش پس گرفتم و سر به زیر انداختم. 💠 نمی‌فهمیدم چرا این حرف‌ها را می‌زند و چرا پس از چند روز دوباره با چشمانم آشتی کرده است؟ اما نگاهش که مثل همیشه نبود؛ اصلاً مهربان و برادرانه نبود، طوری نگاهم کرد که برای اولین بار دست و پای دلم را گم کردم. وصله بعثی بودن، تهمت کمی نبود که به این سادگی‌ها به کسی بچسبد، یعنی می‌خواست با این دروغ، آبروی مرا بخرد؟ اما پسرعمویی که من می‌شناختم اهل نبود که صدای عصبی عمو، مرا از عالم خیال بیرون کشید :«من بی‌غیرت نیستم که با قاتل برادرم معامله کنم!» 💠 خاطره پدر و مادر جوانم که به دست بعثی‌ها شده بودند، دل همه را لرزاند و از همه بیشتر قلب مرا تکان داد، آن هم قلبی که هنوز مات رفتار حیدر مانده بود. عباس مدام از حیدر سوال می‌کرد چطور فهمیده و حیدر مثل اینکه دلش جای دیگری باشد، پاسخ پرسش‌های عباس را با بی‌تمرکزی می‌داد. 💠 یک چشمش به عمو بود که خاطره پدرم بی‌تابش کرده بود، یک چشمش به عباس که مدام سوال‌پیچش می‌کرد و احساس می‌کردم قلب نگاهش پیش من است که دیگر در برابر بارش شدید احساسش کم آوردم. به بهانه جمع کردن سفره بلند شدم و با دست‌هایی که هنوز می‌لرزید، تُنگ شربت را برداشتم. فقط دلم می‌خواست هرچه‌زودتر از معرکه نگاه حیدر کنار بکشم و نمی‌دانم چه شد که درست بالای سرش، پیراهن بلندم به پایم پیچید و تعادلم را از دست دادم. 💠 یک لحظه سکوت و بعد صدای خنده جمع! تُنگ شربت در دستم سرنگون شده و همه شربت را روی سر و پیراهن سپید حیدر ریخته بودم. احساس می‌کردم خنکای شربت مقاومت حیدر را شکسته که با دستش موهایش را خشک کرد و بعد از چند روز دوباره خندید. 💠 صورتش از خنده و خجالت سرخ شده و به گمانم گونه‌های من هم از خجالت گل انداخته بود که حرارت صورتم را به‌خوبی حس می‌کردم. زیر لب عذرخواهی کردم، اما انگار شیرینی شربتی که به سرش ریخته بودم، بی‌نهایت به کامش چسبیده بود که چشمانش اینهمه می‌درخشید و همچنان سر به زیر می‌خندید. 💠 انگار همه تلخی‌های این چند روز فراموشش شده و با تهمتی که به عدنان زده بود، ماجرا را خاتمه داده و حالا با خیال راحت می‌خندید. چین و چروک صورت عمو هم از خنده پُر شده بود که با دست اشاره کرد تا برگردم و بنشینم. پاورچین برگشتم و سر جایم کنار حلیه، همسر عباس نشستم. 💠 زن‌عمو به دخترانش زینب و زهرا اشاره کرد تا سفره را جمع کنند و بلافاصله عباس و حلیه هم بلند شدند و به بهانه خواباندن یوسف به اتاق رفتند. حیدر صورتش مثل گل سرخ شده و همچنان نه با لب‌هایش که با چشمانش می‌خندید. واقعاً نمی‌فهمیدم چه‌خبر است، در سکوتی ساختگی سرم را پایین انداخته و در دلم غوغایی بود که عمو با مهربانی شروع کرد :«نرجس جان! ما چند روزی میشه می‌خوایم باهات صحبت کنیم، ولی حیدر قبول نمی‌کنه. میگه الان وقتش نیس. اما حالا من این شربت رو به فال نیک می‌گیرم و این روزهای خوب ماه و تولد علیه‌السلام رو از دست نمیدم!» 💠 حرف‌های عمو سرم را بالا آورد، نگاهم را به میهمانی چشمان حیدر برد و دیدم نگاه او هم در ایوان چشمانش به انتظارم نشسته است. پیوند نگاه‌مان چند لحظه بیشتر طول نکشید و هر دو با شرمی شیرین سر به زیر انداختیم. هنوز عمو چیزی نگفته بود اما من از همین نگاه، راز فریاد آن روز حیدر، قهر این چند روز و نگاه و خنده‌های امشبش را یک‌جا فهمیدم که دلم لرزید. 💠 دیگر صحبت‌های عمو و شیرین‌زبانی‌های زن‌عمو را در هاله‌ای از هیجان می‌شنیدم که تصویر نگاه حیدر لحظه‌ای از برابر چشمانم کنار نمی‌رفت. حالا می‌فهمیدم آن نگاهی که نه برادرانه بود و نه مهربان، عاشقانه‌ای بود که برای اولین بار حیدر به پایم ریخت. عمو چند دقیقه بیشتر طول نکشید و سپس ما را تنها گذاشتند تا با هم صحبت کنیم. در خلوتی که پیش آمده بود، سرم را بالا آوردم و دیدم حیدر خجالتی‌تر از همیشه همچنان سرش پایین است... ادامه دارد ... ┏━━ °•🖌•°━━┓ 🚨 @comiete ┗━━ °•🖌•°━━┛