- صبور مثل درختی كه در آتش میسوزد و توان گريختن ندارد. حيرت زده چون گوزنی كه
شاخ های بلند در شاخه گرفتارش کرده اند.
همه اين روزها چنینیم.
- شمس لنگرودی
- نمیدانم چه ها گفته ام. فقط میدانم هیچ نمیتوانستم آنچه را که احساس میکردم، بیان کنم.
-شاهرخ مسکوب
- او دردهایم را در آغوش گرفته بود
بعدها آغوشی پر از درد در من جا گذاشت...
- تورگوت اویار
- در صدا کردن نام تو،
یک «کجایی؟» پنهان است.
یک «کاش میبودی.»
یک «کاش باشی.»
یک «کاش نمیرفتی»
من نام تو را حذف به قرینهٔ
این همه دلتنگی و پرسش صدا میزنم.
- و من کلمات و سطرهای دیگر آفریدم تا در این جهان تنگ دلتنگی های خود را بیان کنم و چنین شد ؛
و من دیدم هر چه ساخته ام مثل سایهٔ پروانه ای بر زخم پیچ دستانم خوابش برده است.
- مردم عزیز، من شما را ترک میکنم چون حوصله ام سر رفته. احساس میکنم به اندازه ی کافی زندگی کرده ام. من شما را با تمام دلواپسی هایتان در این فاضلابِ دلانگیز تنها میگذارم. موفق باشید.
- نامهٔ خودکشی جورج سندرز
هیچکس، هیچکس را فراموش نمیکند
اما دیگر آن طور که طرفِ مقابل میخواهد
هرگز به یاد آورده نمیشود.
- تِزر اوزلو
به هم نمیرسیم اما بهترین غریبه ات میمانم
که تو را همیشه دوست خواهد داشت
من و تو ما که نشدیم هیچ ؛
من نیمی از خودم راهم باختم
دیگر هوای برگشتنت را ندارم...
چشمهایش همه آن چیزی را که صدایش نمی توانست، به من گفت. ما هزاران کلمه با هم حرف زدیم بی آنکه واژهای گفته باشیم...
- میا شریدن"
از آدمیزاد هیچ بعید نیست ،
که بگوید خداحافظ،
و بند بند وجودش،
میخواهم بمانم باشد...!