قلبِ زباننفهمِ من ؛
با تو ام اِی تپنده ی خانہ خرابکُن...
دیگر با هر تپشت نامش را درونِ من تکرار نکن
و نبودنش را بہ رُخم نکش!
دیوانہ انقدر خودِ زخمےات را بہ در و دیوارِ سینہ ی از مُشت روزگار کبود شده ی من خستہ نکوبان...
او دیگر باز نمیگردد!!
@crazy_84