eitaa logo
نقاشی آسون بچه گانه قصه صوتی کودکانه فیلم سینمای کودکانه کارتون انیمیشن جدید ترفند کاردستی آسان
81 دنبال‌کننده
27 عکس
617 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌴🌴 یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ‌کس نبود پشت کوه‌های بلند جنگلی بود که در نزدیکی شهر بزرگی قرار داشت. در دل جنگل حیوانات زیادی در کنار هم زندگی می‌کردند و در میان آن‌ها دارکوب و سنجابی در دل یکی از درخت‌های جنگل خانه ساخته بودند و در همسایگی هم به‌خوبی و خوشی زندگی می‌کردند. اما بعضی از مردمی که در شهر نزدیک به جنگل زندگی می‌کردند اصلا قدر جنگل را نمی‌دانستند. آن‌ها زباله‌های خود را داخل جنگل می‌ریختند و مدام درخت‌های جنگل را قطع می‌کردند و چوب آن‌ها را به فروش می‌رساندند . ویلاهای بزرگ خود را در دل جنگل می‌ساختند و با جاده‌های آسفالتی گیاهان را از بین می‌بردند. هر چقدر بقیه‌ی‌ مردم از آن‌ها می‌خواستند که این کارها را نکنند گوش نمی‌دادند. دارکوب و سنجاب قصه‌ی ما هم از این اتفاقات در امان نبودند. یک روز آن‌ها برای بازی و جمع‌آوری غذا با هم به بیرون از خانه رفته بودند؛ ولی وقتی که برگشتند دیدند درخت بزرگ و کهنسالی که سال‌ها در آن زندگی می‌کردند توسط انسان‌ها بریده شده و خانه و کاشانه‌ی آن‌ها هم از بین رفته است. آن‌ها خیلی غمگین و ناراحت شدند و نمی دانستند حالا بدون خانه چه کار بکنند. که ناگهان دارکوب فکری به ذهنش رسید. به سنجاب گفت: «سنجاب عزیز اینجا دیگر جای زندگی نیست. این آدم‌ها به‌زودی این جنگل را از بین می‌برند و همه‌ی درخت‌ها و حیواناتش را هم نابود می‌کنند. من دوستی دارم به نام لاک‌پشت، او در برکه ‌ی دورتر از اینجا زندگی می‌کند. ما به کمک او می‌توانیم خانه‌ی خوبی برای خود پیدا کنیم . بله بچه‌ها سنجاب و دارکوب پیش لاک‌پشت رفتند و لاک‌پشت به‌خوبی از آن‌ها استقبال کرد و آن‌ها توانستد دو لانه‌ی نقلی قشنگ در یک درخت مهربان برای خود پیدا کنند. مدتی گذشت و آن‌ها به‌خوبی و خوشی با هم زندگی می‌کردند . تا این که یک روز که به آن طرف برکه برای جمع‌آوری غذا رفته بودند از دور دیدند که کیسه‌ی بزرگی روی زمین افتاده و چیزی داخل آن تکان می‌خورد. نزدیک‌تر که شدند دیدند گوزنی داخل دام شکارچی‌ها گیر افتاده و هر لحظه ممکن است آن‌ها از راه برسند و گوزن را با خودشان ببرند. سنجاب با دندان‌های تیزش به‌سرعت کیسه توری را پاره کرد و گوزن را آزاد کرد. همان موقع دارکوب فریاد زد: شکارچی دارد به ما نزدیک می‌شود، زودتر فرار کنید. گوزن و سنجاب و دارکوب به‌سرعت دور شدند، اما لاک‌پشت که نمی‌توانست مثل آنها سریع بدود اسیر شکارچی شد. را توی کیسه‌اش انداخت و به سمت شهر به راه افتاد. گوزن و سنجاب و دارکوب که دورها در پشت بوته‌ها قایم شده بودند ماجرا را دیدند و خیلی نگران شدند؛ ولی دارکوب فکری به ذهنش رسید و گفت: «دوستان من، ما می‌توانیم لاک‌پشت را نجات بدیم فقط باید حواسمون رو خیلی جمع بکنیم.» سنجاب و گوزن قبول کردند و دارکوب نقشه‌اش را برای آن‌ها تعریف کرد. شکارچی داشت به شهر برمی‌گشت که دید که آن دورها گوزنی لنگان لنگان در حال حرکت است. شکارچی پیش خود فکر کرد که گوزن شکار بهتری از لاک‌پشت است و حالا که او پایش زخمی شده می‌تواند به راحتی دنبال او بدود و شکارش کند. برای همین به‌سرعت کیسه‌ای که لاک‌پشت درون آن بود را روی زمین گذاشت و به سمت گوزن لنگ دوید. در همین موقع دارکوب که بالای شکارچی پرواز می‌کرد سنجاب را خبر کرد. سنجاب دوید و به‌سرعت تور را پاره کرد و لاک‌پشت را نجات داد. گوزن هم که خودش را به لنگی زده بود وقتی از دور دید که لاک‌پشت نجات داده شد با سرعت زیاد فرار کرد و دور شد. شکارچی بدجنس که نتوانسته بود گوزن را شکار کند به سراغ کیسه‌اش رفت و با تعجب دید لاک‌پشت هم فرار کرده است و با خودش گفت اینجا جای شکار نیست دیگر به اینجا برنمی‌گردم. بله بچه‌ها و سنجاب و لاک‌پشت و گوزن که حالا با هم خیلی بیشتر از پیش دوست شده بودند، به هم قول دادند همیشه در کنار هم بمانند و به‌خوبی و خوشی زندگی کنند. ‌‌┅👒---✶---🧢┅┄ ✅ کانال کارتونیتو (برنامه کودک، فیلم سینمایی خنده دار، نقاشی، آموزش کاردستی جدید،دانلود کلیپ و آهنگ شاد عاشقانه،انیمیشن زیبا، ایده و ترفند جالب و عجیب کودکانه) ┄┅👒---✶---🧢┅┄ @cartoonito https://t.me/s/cartoonito2/110 https://rubika.ir/disney_junior ┄┅👒---✶---🧢┅┄ ⏩🌹ممنون که کارتون باب اسفنجی و سگهای نگهبان را فوروارد می کنید🌹⏩ 💐 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼