eitaa logo
دبیرستان دخترانه علوم و معارف اسلامی شهید مطهری(ره) یزد
1.3هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
622 ویدیو
30 فایل
﷽ انعکاس اخبار،اطلاعیه ها، فعالیت های آموزشی و پرورشی "ما زنده به آنیم که آرام نگیریم‌ ✌🏻 موجیم که آسودگی ما عدم ماست"🌊 🔸آدرس: میدان امام حسین. بلوار شهید بهشتی. کوچه جنب بنیاد شهید (شهید رجایی). کوچه دولت. دولت ۶
مشاهده در ایتا
دانلود
با سلام 💥 لینک شرکت در مسابقه یک جرعه سرزندگی در ماه میهمانی خدا https://docs.google.com/forms/d/e/1FAIpQLScoi-T08iBrJd5c3BXd5fsdMTSIOH0Qr2lXfZrk80mZVrSChw/viewform?usp=sf_link 🛑 ساعت اتمام مسابقه: ساعت ۱۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا جهت شرکت در برنامه ظهرگاه هر دو دوره از طریق لینک زیر راس ساعت ۱۲:۳۰ وارد شوید https://www.skyroom.online/ch/yazdmedu/besharat
120.4K
شهادت پدر🌿 آدم زیادی در قبرستان نبود. چند نفری جلوی غسالخانه ایستاده بودند🕴. زنی آن طرف تر روی زمین نشسته بود، زار می زد 😭و خاک های اطرافش را چنگ می زد و به سرو صورتش می ریخت😢. چند تا بچه هم دور و برش بودند👩‍👧‍👧. دلم لرزید. نزدیک تر شدم. زنی که بین بچه ها بود، شیون می کرد و صورت می خراشید، دا بود. هیچ وقت طاقت دیدن ناراحتی اش را نداشتم. حالا چه شده بود که این طور می کرد؟ خدایا چه بر سر ما آمده؟🤷🏻‍♀ اما نگاه های آدم ها یک دفعه به طرفم برگشت. دلم هری ریخت. دا هم متوجه من شد. صدای ناله اش بالا رفت. بلند شد و افتان و خیزان به طرفم آمد. آن قدر خاک بر سرو رویش ریخته بود که رنگ صورت و لباسش برگشته بود.🙍🏻‍♀ انگار کسی هولم داده باشد به طرف دا قدم👣 برداشتم. به هم نرسیده، دا با سوز جگر خراشی گفت: دیدی بابات شهید شد، دیدی...!!😔 🙃
معرفی نویسنده:👀 نام اصلی او سیده زهراست...! 😍 سیده زهرا در سال 1342📆 در شهر بندری بصره در جنوب عراق به دنیا آمد. پدر و مادرش از اقوام کرد ایرانی بودند👨‍👩‍👧 که در سال 1330 از روستای کردنشین زرین آباد دهلران در استان ایلام به شهر بندری بصره در عراق مهاجرت کردند.👝 زهرا فرزند دوم از شش فرزند خانواده بود....! 👶 پدرش سید حسین حسینی، از طرفداران سید محسن حکیم و سید حسین طباطبایی بروجردی بود.....!❣ وی به علت فعالیت های سیاسی اش بارها در استخبارات عراق بازداشت و شکنجه شد.....!💔 سیده زهرا در سال 1347، هنگامی که 5 سال داشت به همراه خانواده خود به ایران آمدند و در خرمشهر ساکن شدند.....! پدرش پس از مدت ها سرگردانی به عنوان رفتگر در شهرداری استخدام شد....! زهرا پس از گذراندن کلاس پنجم به دلیل مختلط بودن کلاس های درس و به خواست پدر ترک تحصیل کرد.....!🧕 به دلیل مذهبی بودن خانواده و بالاخص پدرش، وی با اعتقاداتی مذهبی بزرگ شد.....!📿 هنگامی که جنگ ایران و عراق رسماً آغاز شد او هفده ساله بود! 🙃 با توجه به وضعیت وخیم بیمارستان ها و کشته شده ها برای کمک به بیمارستان رفت اما زمانی نگذشت که خود را در غسال خانه جنت آباد یافت! به گفتهٔ خودش کنجکاوی درونی اش به او کمک کرد که در این کار جا نزند و ادامه دهد....!💪🏻 به دلیل قرار گرفتن در متن جنگ به طرق مختلف از جمله همکاری در کفن و دفن شهدا، امدادگری، حمل مجروحان، تعمیر و آماده سازی اسلحه، پخت وپز و توزیع امکانات فعالیت داشت....! پدر و برادر بزرگش در نخستین روزهای جنگ به شهادت رسیدند و برادر کوچکترش مجروح شد......!🌱 خود وی هم در این جریان با اصابت ترکش به دست و نخاعش، در 20 مهر 1359 مجروح شد....! کتاب سرگذشت و خاطرات وی با نام «دا» تا کنون به چاپ های متعدد رسیده است.📔 وی در گفتگو با مجله تایم، دلیل انتشار کتاب «دا» مقابله با تبلیغات منفی و جنگ نرم دشمنان نظام جمهوری اسلامی علیه ایران عنوان کرده است.📝 سیده زهرا حسینی این اثر را به حضرت زینب تقدیم نموده است....! انتشار کتاب «دا» با استقبال بسیار زیادی در ایران مواجه شد و مورد توجه قشرها مختلف جامعه و رهبر ایران قرار گرفت.....! 😍 در حال حاضر چاپ این کتاب به حدود صد و پنجاه بار رسیده است....! 🤩