فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#رسانه
🎥 تشعشعات خطرناک گوشیهای هوشمند📴
🔺این ویدئو به خوبی نشان میدهد که چه اتفاقی برای شما میافتد
╭•┅•🔸─────────•┅•╮
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
- www.mplib.ir.mp3
4.16M
📣 تندخوانی ( تحدیر ) « جز 11 »
🎤 قاری : استاد معتز آقایی
🔺 موضوع : #ترتیل#قرآن
دبستان پسرانه علمی
🌙هر شب یک داستان آموزنده 3 🌙 🟢داستانی از پیامبر(ص) 📚داستان زیبا پيامبر اسلام صلی الله عليه و آله
✨🌙هرشب یک داستان آموزنده 4🌙✨
📝 کعبه یک سنگ نشان است که ره گم نشود...
🕋 عبداللهبنمبارک در سالی اراده رفتن به مکه داشت.
🕊 روزی از کوچهای عبور میکرد. ناگهان زنی را دید که مرغی مرده و گندیده از زمین برگرفت و در زیر چادر خود پنهان نمود!
🕋 عبدالله گفت:
ای زن، این مرغ را چرا برداشتی؟
🕊 زن گفت:
نیازمندی و احتیاج مرا وادار کرد تا این کار را کنم!
🕋 عبدالله چون این بشنید، زن را به منزل خود برد و ۵۰۰ دینار را که برای سفر حج تهیه کرده بود، به آن زن فقیر داد.
🕊 آن سال به حج نرفت. هنگامی که حاجیها برگشتند، او به استقبال آنها رفت.
🕋 آنان میگفتند:
ما تو را در سفر حج در عرفات و منا و جاهای دیگر دیدهایم.
🕊 عبدالله نزد امام علیه السلام شرفیاب شد و ماجرای خود را نقل کرد، امام علیه السلام فرمود:
آری، خداوند #بهشکلتومَلَکی را آفرید که زیارت خانه خدا کند.
🆔 @DabestanElmi
- www.mplib.ir.mp3
4.1M
📣 تندخوانی ( تحدیر ) « جز 12 »
🎤 قاری : استاد معتز آقایی
🔺 موضوع : #ترتیل#قرآن
دبستان پسرانه علمی
✨🌙هرشب یک داستان آموزنده 4🌙✨ 📝 کعبه یک سنگ نشان است که ره گم نشود... 🕋 عبداللهبنمبارک در سالی ار
🌃هرشب یک داستان آموزنده 5 🌃
🌼داستان حضرت سلیمان(ع) و مورچه
🪐در یکی از مسافرت های سلیمان(ع) که جن و انس و پرندگان او را همراهی می کردند، عبورشان به سرزمین مورچگان (سرزمینی در نزدیکی طائف و به قول بعضی در نزدیکی شام) افتاد.
🐜یکی از مورچه ها با تعجیل سایر مورچگان را آگاه ساخت و به ایشان گفت به خانه هایتان پناه ببرید و از مسیر سلیمان(ع) و یارانش دور شوید تا آنها شما را زیر پاهایشان لگدکوب نکنند.
🌪باد، صدای آن مورچه را به گوش سلیمان(ع) رسانید و سلیمان(ع) دستور داد تا او را به حضورش بیاورند.
🌙سپس به او گفت: مگر نمی دانی که من پیامبر خدا هستم و از جانب انبیاء ستمی به دیگران نمی رسد؟
🐜مورچه پاسخ داد چرا میدانم.
🌙سلیمان(ع) گفت: پس چرا مورچگان را از ما ترسانیدی؟
🐜مورچه پاسخ داد: منظور من این بود که آنها عظمت و شوکت تورا مشاهده نکنند تا خود را در مقابل تو حقیر پندارند و ناسپاسی به درگاه خداوند آغاز نمایند.
🌙سخنان مورچه در نظر سلیمان(ع) معقول آمد.
🐜سپس مورچه سلیمان(ع) را خطاب داد و گفت آیا می دانی چرا خداوند از میان تمام قدرت ها، #باد را برای حرکت دادن تخت تو انتخاب نمود؟
🌙سلیمان(ع) جواب داد نمی دانم.
🐜مورچه گفت:برای اینکه بدانی تمام این قدرت و شوکت و مقام تو بر باد است و تو مغرور و متکبر نگردی.
🌙آنگاه سلیمان(ع) تبسم کرد و فرمود:"پروردگارا مرا توفیق شکر نعمت خود را که به من و پدرم عطا فرمودی، عنایت فرما..."
❖═▩ஜ••🍃🌸🍃••ஜ▩═❖
#تلنگر
🔷ﺍﮔﺮ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ #غیبت ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ و #تهمت می زنیم، ﺑﺎنک ها ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺧﻮﺩﮐﺎﺭ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺣﺴﺎﺑﻤﺎﻥ ﺑرداشته ﻭ ﺑﻪ ﺣﺴﺎﺏ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻏﯿﺒﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ و بهش تهمت میزنیم، ﻭﺍﺭﯾﺰ ﮐﻨﻨﺪ، ﺑﺪﻭﻥ ﺷﮏ به خاطر ﺣﻔﻆ ﺍﻣﻮﺍﻟﻤﺎﻥ #ﺳﺎﮐﺖ ﻣﯽﺷﻮﯾﻢ.
▪️ﺁﯾﺎ ﺍﯾﻦ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﻓﺎﻧﯽ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻓﺎﻧﯽ، ﺍﺯ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﺑﺎﻗﯽ ﻣﺎ ﺩﺭ ﺳﺮﺍﯼ ﺑﺎﻗﯽ، ﺑﺎﺍﺭﺯﺵﺗﺮ ﻭ ﻋﺰﯾﺰﺗﺮ هستند!؟
👈نگذاريم گوش هایمان گواه چيزی باشد که چشمهايمان نديده... نگذاريد زبانمان چيزی را بگويد که قلبمان باور نکرده است.
🆔 @DabestanElmi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻ماموریت دوازدهم
🔻احکام دانش آموزی
🔻این قسمت :احکام رکوع,سجده,قرائت
💢 دانش آموزان عزیز رکوع و سجده و قنوت خود به همراه اذکار آن را فیلم گرفته و فردا در گروه ارسال نمایید
#سفرنامه_صالح
#ماموریت
#مجتمع_آموزشی_اسلامی_علمی
دبستان پسرانه علمی
🌃هرشب یک داستان آموزنده 5 🌃 🌼داستان حضرت سلیمان(ع) و مورچه 🪐در یکی از مسافرت های سلیمان(ع) که جن
🌃هرشب یک داستان آموزنده 6 🌃
🌳 یک روز پادشاهی همراه با درباريانش برای شكار به جنگل رفتند.
☀️هوا خيلی گرم بود وتشنگی داشت پادشاه و يارانش را از پا در می آورد.
⛲️بعد ازساعتها جستجو جويبار كوچكی ديدند.
🦅پادشاه شاهين شكاريش را به زمين گذاشت، و جام طلایی را در جويبار زد و خواست آب بنوشد ،اما شاهين به جام زد و آب بر روی زمين ريخت.
👑برای بار دوم هم همين اتفاق افتاد، پادشاه خيلی عصبانی شد و فكر كرد ، اگر جلوی شاهين را نگيرم ، درباريان خواهند گفت: پادشاه جهانگشا نمی تواند از پس یک شاهين برآيد...
🗡پس اين بار با شمشير به شاهين ضربه ای زد.
🐍پس از مرگ شاهين پادشاه مسير آب را دنبال كرد و ديد كه ماری بسيار سمی در آب مرده و آب مسموم است.
🥀او از كشتن شاهين بسيار متاثر گشت.
🎗مجسمه ای طلایی از شاهين ساخت.
✍بر یکی از بالهايش نوشتند :
🌼« یک دوست هميشه دوست شماست حتی اگر كارهايش شما را برنجاند. »
🖋روی بال ديگرش نوشتند :
⚡️« هر عملی كه از روی خشم باشد محكوم به شكست است. »
❖═▩ஜ••🍃🌸🍃••ஜ▩═❖
- www.mplib.ir.mp3
3.98M
📣 تندخوانی ( تحدیر ) « جز 13 »
🎤 قاری : استاد معتز آقایی
🔺 موضوع : #ترتیل#قرآن
دبستان پسرانه علمی
🌃هرشب یک داستان آموزنده 6 🌃 🌳 یک روز پادشاهی همراه با درباريانش برای شكار به جنگل رفتند. ☀️هوا
هر شب یک داستان آموزنده 7
روزی حضرت «داود (ع)» در مناجاتش از خداوند متعال خواست همنشین خودش را در بهشت ببیند.
خطاب رسید: «ای پیغمبر ما، فردا صبح از در دروازه بیرون برو، اولین کسی را که دیدی و به او برخورد کردی، او همنشین تو در بهشت است.»
روز بعد حضرت داود (ع) به اتّفاق پسرش «حضرت سلیمان (ع)» از شهر خارج شد. پیر مردی را دید که پشته هیزمی از کوه پائین آورده تا بفروشد.
پیر مرد که «متی» نام داشت، کنار دروازه ایستاده و فریاد زد:
«کیست که هیزمهای مرا بخرد.»
یک نفر پیدا شد و هیزمها را خرید.
حضرت «داود (ع) » پیش او رفت و سلام کرد و فرمود: «آیا ممکن است، امروز ما را مهمان کنی؟!»
پیرمرد فرمود: «مهمان حبیب خداست، بفرمائید.»
سپس پیر مرد، با پولی که از فروش هیزمها بدست آورده بود، مقداری گندم خرید. وقتی آنها به خانه رسیدند، پیر مرد گندم را آرد کرد و سه عدد نان پخت و نان ها را جلویِ مهمانش گذاشت.
وقتی شروع به خوردن کردند، پیرمرد، هر لقمه ای راکه به دهان می برد، ابتدا «بسم الله» و در انتها «الحمد للَّه» می فرمود.
وقتی که ناهار مختصر آنها به پایان رسید، دستش را به طرف آسمان بلند کرد و فرمود:
«خداوندا، هیزمی را که فروختم، درختش را تو کاشتی. آن را تو خشک کردی، نیروی کندن هیزم را تو به من دادی.مشتری را تو فرستادی که هیزم ها را بخرد و گندمی را که خوردیم، بذرش را تو کاشتی. وسایل آرد کردن و نان پختن را نیز به من دادی، در برابر این همه نعمت من چه کرده ام؟!»
پیر مرد این حرفها را می زد و گریه می کرد.
حضرت «داود (ع)» نگاه معنا داری به پسرش کرد. یعنی: شکرگزاری، همین است علت این که او با پیامبران محشور می شود.
منبع:
(داستانهای شهید دستغیب ص ۳۰- ۳۱)
- www.mplib.ir.mp3
3.93M
📣 تندخوانی ( تحدیر ) « جز 14 »
🎤 قاری : استاد معتز آقایی
🔺 موضوع : #ترتیل#قرآن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استوری ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
- www.mplib.ir.mp3
4.24M
📣 تندخوانی ( تحدیر ) « جز 15 »
🎤 قاری : استاد معتز آقایی
🔺 موضوع : #ترتیل#قرآن
دبستان پسرانه علمی
هر شب یک داستان آموزنده 7 روزی حضرت «داود (ع)» در مناجاتش از خداوند متعال خواست همنشین خودش را در ب
🌠 در ایام نوروز، هر شب یک داستان آموزنده ۸🌠
قدرت انديشه
* پيرمردي تنها در يکی از روستاهای آمريکا زندگي مي کرد . او مي خواست مزرعه سيب زميني اش را شخم بزند اما اين کار خيلي سختي بود.
تنها پسرش بود که مي توانست به او کمک کند که او هم در زندان بود .
پيرمرد نامه اي براي پسرش نوشت و وضعيت را براي او توضيح داد :
"پسرعزيزم من حال خوشي ندارم چون امسال نخواهم توانست سيب زميني بکارم . من نمي خواهم اين مزرعه را از دست بدهم، چون مادرت هميشه زمان کاشت محصول را دوست داشت.
من براي کار مزرعه خيلي پير شده ام. اگر تو اينجا بودي تمام مشکلات من حل مي شد.
من مي دانم که اگر تو اينجا بودي مزرعه را براي من شخم مي زدي.
دوستدار تو پدر".
◀️❇️ طولی نکشيد که پيرمرد اين تلگراف را دريافت کرد:👇
"پدر، به خاطر خدا مزرعه را شخم نزن، من آنجا اسلحه پنهان کرده ام".
*ساعت 4 صبح فردا مأمور اف.بي.آی FBI و افسران پليس محلي در مزرعه پدر حاضر شدند و تمام مزرعه را شخم زدند بدون اينکه اسلحه اي پيدا کنند . پيرمرد بهت زده نامه ديگري به پسرش نوشت و به او گفت که چه اتفاقي افتاده و مي خواهد چه کند؟*
*پسرش پاسخ داد : "پدر! برو و سيب زميني هايت را بکار، اين بهترين کاري بود که مي توانستم از زندان برايت انجام بدهم".*
نکته:
*در دنيا هيچ بن بستي نيست. يا راهي خواهيم يافت و يا راهي خواهيم ساخت.*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
محمد یاسین شاه قدمی
میلاد امام حسن مجتبی بر
همه شیعیان و عاشقانش
مبارک باد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میلاد امام حسن مجتبی (ع) مبارک باد
محمد سجاد شاه قدمی