eitaa logo
Fantezy Land🍷✨🌙
7 دنبال‌کننده
21 عکس
0 ویدیو
0 فایل
﴿به نام خدا﴾ تاریخ تولد کانال:۱۴۰۲/۶/۲۵شنبه😇 رمان Fantezy Lanb::: به قلم میناسادات ﴿Kamisa﴾ کپی ٬انتشاروالهام از رمان به هرنحوی ممنوع است حتی باذکر نام نویسنده.🚫 لینک. :::🔙 Fantezy Land::: 🔚 https://eitaa.com/dacgrand از Fantezy Lanb حمایت کنید🔥
مشاهده در ایتا
دانلود
🎁✨🎁✨🎁✨ ✨🎁✨🎁✨ 🎁✨🎁✨ ✨🎁✨ 🎁✨ ✨ پارتpart24 وقتی چشمامو باز کردم دیدم به یه مبل سفید بسته شدم...یارتا هم کنارم بود خب خدایا شکرت.... سرموچرخوندم که دیدم جناب به به روی مبل سفید جلویی مون لنگاشو روهم انداخته افرادشم مثه بادیگارد پشتش وایستاده بودن... همشونم از دم بازوبندهای قرمز داشتن الا این دختره...خب پس اینم مثه ما واقعیه .... یکم به دختره بیش تر دقت کردم ...اووووه ناخوناشو... پنج سانتی بودنو نوکشون مثه نوک مرغ مگس خوارنازک بود....وبه الک اکلیلی صورتی مزین بودن .... یه نفس عمیق کشیدم....که دیدم بایه لبخندخبیث به یارتا زل زده.....نمی دونم چرا ولی رگ غیرتم ترکید.....هوی هوی خانوم خوشگله....چشمتو درویش کن...مگه پدروبرادر نداری...خودت؟ دختره با حرص نگام کردوباصدای دورگه ومردونه ای گفت:.....اولن که پسرم..... دومن اسمم نیلوفره....معمولاً....قاتله صورتی صدام می کنن... سومن دلیلی نداره که بخوام پدرو برادرمو اینجوری نگا کنم. من دیگه حرفی ندارم....خدایاباتمام قوا به خودت پناه میبرم! به یارتا نگاه کردم که اونم همزمان منو نگاه کرد:یعنی....چه غلطی کنیم حاالااا....اینجا چه خبره...این پسره چرا اینجوریه؟ ..اصلاً ننه باباش چی زده بودن که اسمشو گذاشتن نیلوفر این از منم اسمش ضایع تره..... نیلوفر:هوی....چتونه؟بی ادبا ....توجهتون الان باید به من باشه... :میناسادات (Kamisa)🔮✨ کپی ممنوع🚫
✨🧬✨🧬✨🧬 🧬✨🧬✨🧬 ✨🧬✨🧬 🧬✨🧬 ✨🧬 🧬 پارتpart25 یارتا کفری توچشماش زل زد:ما به منحرفای اخلاقی توجه نمی کنیم! من:...آره والا...می دونستی این سرو وضع برای یه مرد خیلی مسخره اس؟ نیلوفر پشت چشمی نازک کردو یه دستشو زد زیرلپش:...اسکلا...گروگانین خیرسرتون...منظورم اینه که...باید یه غلطی کنین ولتون کنم.....! من:عه....؟ نیلوفر:آره...چقده گیجین شماها...مگه امتیاز نمی خواین؟ یارتا خیلی آروم گفت:ببخشید ماتازه بازیو شروع کردیم زیاد باچم وخمش....آشنا نیستیم! نیلوفر دستی تکون داد : خب باشه!..... ببینین...من سردسته ی تبهکارا شدم چون کلی امتیازجمع کردم.... از اولش مثه شماها توامدادشهر بودم...ولی خیلی باهاش حال نکردم...بعدش به امدادشهر خیانت کردمو اومدم توتیم تبهکارا... رئیسمو..پخ پخ )دستشوافقی روی گردنش کشید(کردمو....خودم الان رئیسم.....امتیازم هم بی نهایت زیاده.....انقدره که هر ویژه گی رو که توی بازی هست میلیون میلیون تا پرکردم......درواقع من قویترینم......! یه قانونم دارم که سخت بهش پایبندم اگه بار اولته که اسیرم می شی ...می ذارم بری .... نگاش کردم خب اگه دوبار اسیرت بشیم مثلاً چی میشه؟ :میناسادات(Kamisa)🧬✨ کپی ممنوع🚫
💎✨💎✨💎✨ ✨💎✨💎✨ 💎✨💎✨ ✨💎✨ 💎✨ ✨ پارتpart26 انگار که منتظر همین سوال باشه...کنترلو ازروی میز برداشتو تلویزیون رو روشن کرد هم تیمی هامون ...اززنجیرآویزون بودنوافرادنیلوفر داشتن بی وقفه بهشون شلیک می کردن بااینکه تازه دیده بودمشون ولی بدجور...روشون تعصب پیداکرده بودم...برا چی داری اینکارو می کنی؟ نیلوفر: جمع آوری امتیاز...به هر حال اونا بی نهایت جون دارن... سرش دادزدم:خیلی بی وجودی...خیییلی به جای نیلوفر باید اسمتو می ذاشتن زهر مار خیلی بی خیال معنی دار سرشو سمت افرادش تکون دادچنددقیقه بعد....منویارتارو خیلی خشن انداختن بیرون....من هم چنان...داشتم بد بیراه می گفتم که یارتا سرم داد زد:...اه..بسه دیگه..واقعی که نیست.بازیه... نگاش کردم:آره برای من و تو بازیه...ولی برای اونا واقعیه..... میتونی بفهمی این که هرروزتوی دنیای فانی چشماتو باز کنی ومنتظر انواع بلاودردوبدبختی باشی ...چه حسی داره؟ ..نه نمی دونی.. یارتا:آره نمی دونم...ولی به نظرم بابدوبیراه گفتن چیزی حل نمی شه.... راست می گفت...رفتم بایه حاله گرفته کنارش نشستمو به برج صورتیو درخشان روبروم خیره شدم ! هم تیمی هامون داشتن...تو زیرزمینش یه مرگ جاودانه رو تجربه می کردن ...ماهم هیچ غلطی نمی تونستیم بکنیم! یارتا:: گالوس خیلی دمغ اومد کنارم نشست... راست می گفت...حقشون نبود اینجوری زجرکش بشن....یکم دوروبرم ونگاه کردم... خب حتی یه چماقم دورمون نبود...پس باید از را دوم وارد میشدم ....مشت ولگد به هرحال یازده ساله تموم....رفتم کاراته ببینم امروز به کارم میاد یانه..... مردونه دستمو گذاشتم روشونه ی گالوس:گالوس...میرم تیمو نجات میدم...برمی گردم! بلندشدم خاکمو تکوندم که گالوس از پاچه ام کشید:کجا میری ....واسه خودت نه تنها...دهنتوسرویس می کنن...بلکه این نیلوفرم خطری نگات می کرد... -منظور..؟ :میناسادات(Kamisa)🍀✨ کپی ممنوع🚫
🧬✨🧬✨🧬✨ ✨🧬✨🧬✨ 🧬✨🧬✨ ✨🧬✨ 🧬✨ ✨ پارتpart27 گالوس سریع وایستاد:...باهم میریم... یکم نگاش کردم:...ببین میریم واسه مشت ولگد...اصلاً چیزی بلدی...؟من یازده سال رفتم کاراته... گالوس چشماش اندازه ی کاسه گردشد:عههه....جدی میگی..پس چرا هیچوقت بهم نگفتی؟....) بعدیه نیشخندزد(منم شکم شیش تیکه است هااا...ولی فقط...پارکور بلدم! یکم نگاش کردم...بیابریم تو ببینیم...چیکاره ایم...حداقل عذاب وجدان نداریم! ++++++++++++++++++++++++++++++++++++ گالوس:: ازهمون اول کار که وارد شدیم...نگهبانای دم دراومدن سرراهمون...یه نگاه به یارتا کردم ببینم نقشه چیه که. بامشت رفت توحلق نگهبان جلوییش...بقیه ی افرادشونم عصبی شدن ریختن روسرمون ...منم دیگه هرفنی توفیلم های رزمی دیدم پیاده کردم.... خوشبختانه انگارخیلی هم زدنشون سخت نبود.... بالاخره وارده زیرزمین شدیمومی خواستیم ...باهمون مشت ولگد بریم جلوکه ....زندانبانا سراسلحه شونو سمت ماچرخوندن.... رگبارگلوله هابه سمتمون روان شدن ....منویارتا پشت چندتا خرتو پرت پنا ه گرفتیم...که در باز شدو کلی دشمن دیگه کاملا مسلح محاصره مون کردن.... من که چشمامو محکم بستمو منتظرهرگونه بلایی بودم....یارتارو نمی دونم! صدای شلیک مثلثل وارگلوله پیچید...میگم خوبه هیچی حس نمی کنم.... صدای یارتا پیچید تو گوشم...:یالابریم زنجیرهاشونو بازکنیم.... چشمامو بازکردمو جنازه های تلنبارشده ی دشمنو دیدم:..عههه چی شد؟ایناروکی کشت؟ وقتی رفتم کنار یارتاکه...زنجیرهارو بازکنیم..جوابمو گرفتم! دوتادختر بودن که فرم امدادشهر تنشون بود وبازوبندهم نداشتن که یعنی مثله ما بازیکن بودن.... یکشون یه سروگردن کوتاه بودوآرایش غلیظی داشت موهاشم چهل گیس بافته بودویه وجب مقنعه اش عقب بودالبته کلاه لبه داربیشترسرشو پوشونده بود دختردومی آرایش ساده ای داشت ومقنه اشو کرده بود داخل فرمش کلاه لبه دارشم حسابی کشیده :میناسادات (Kamisa)🔮✨
✨🍷✨🍷✨🍷 🍷✨🍷✨🍷 ✨🍷✨🍷 🍷✨🍷 ✨🍷 ✨ part29 یکم به گاتا نگا کردم:..خب حالا که باتو آشنا شدم.. به نظرم اسمم اونقدرهاهم ...مسخره نیست! گاتا خیلی بانمک خندید:یه اسمو این همه تفاهم... -آره به خدا...تاقبلش فکر می کردم...تنها پدرو مادرخوش سلیقه ی دنیا مال خودمه.....مضطرب بودم....ولی حالا نه! گاتا شونه ای بالا انداخت:...به نظرم که اسم هامون قشنگه ....بعضیا که اسم هاشون واقعا ضایعس ....چی بگن! بااین جمله نیلوفرجلو چشمم اومدو یه نیشخندی زدم:آره ...والا مثال ....همین پسره نیلوفر! ولی گاتا نخندیدو خیلی جدی نگام کرد:...نیلوفر بیرون بازی واقعا ...یه دختره...همینقدرهم که الان می بینی....جذاب وخودنماس.....قبلارقیب بایگان بوده وبازی هاش کلی فروش داشته... بایگانم که حرصی ....میشه...نیلوفرو...اجباری وارد بازی می کنه وشخصیتشو پسرمی کنه! ...انگاریکه...نیلوفرم خعییلی از پسرا بدش میو مده ... یه جورایی بایگان ...داره شکنجه اش می کنه... نیلوفرم که لجباز تر از این حرفاس...تاجاییکه میتونه ظاهرشو مثه دخترا می کنه....وضعیت...الانه نیلوفر نتیجه ی لجبازیه....خودشو...بدجنسیه بایگانه! خب نیشخندم ...غیب شد:عجب....اون موقع که نیلوفر...توامدادشهر بوده...این چیزارو فهمیدی؟ گاتاسری تکون داد:آره....البته...اون خیلی وقته که توی این بازی گیر افتاده...منوآرمیتاهم دوسه سالی میشه گیرافتادیم! -مثلاچندسال؟ -ده سال... -عهه...پس این بایگان همه رو بایگانی کرده... گاتا یه لبخند زدوبهم خیره شد چشمای عسلیش زیرنورزردچراغ های خیابون یکم سبز به نظر میومد،....خیلی قشنگ بود.. منم برای اولین بار مثه بچه ی آدم یه لبخندقشنگ بهش زدم....نفهمیدم یه دقیقه شد؟ دو دقیقه شد؟....که بهم بالبخند خیره شدیم.....مغزمم...که بایه صدای...زنانه ی کمی بم می گفت:هشدار....هشدار...خطرعشق گرفتگی! همون موقع....یه آهنگ خارجی پخش شد...البته باداد...که ترجمه اش می شد....بگو... بگو....عشقم****هردوتا مون نیم متر عقب خیز کردیمو گاتا با دستپاچگی گوشیشو به زور ازجیب شلوار فرمش کشید بیرون ...که گوشی شترق افتادجلو پام.....) بیا وجمعش کن..(خیلی سریع شیرجه رفتم سمت گوشی که باکلاس بدمش دست گاتا... اونم از اونورشیرجه اومد... تازه بایه قیافه ی خندون گیجول نیم خیز شده بودم که....گاتا تعادلشو از دست دادباکله اومد توشکم من...پرت شدم رو زمین...وافتادم تو چاله ی آب بارون.....شلوارمم کم نذاشت هرچی آب بود کشید به خودش.....)تف به این بازی: کد همه چیش درسته...الاکدصابونش(خب گاتا هم با گیجی...رو زانوهاش نشست....یکم زل زل همو نگاه کردیم....منم نویسنده:میناسادات (Kamisa )🍷✨ کپی ممنوع🚫
🧬✨🧬✨🧬✨ ✨🧬✨🧬✨ 🧬✨🧬✨ ✨🧬✨ 🧬✨ ✨ part30 گوشی رو گرفتم سمتش...همچنان آهنگ مبتذل خارجی داشت...پخش می شدوبه قسمت های آرومش رسیده بود... همینکه گاتاگوشیو گرفت...آهنگ قطع شد...گاتا به صفحه گوشی خیره موند وگفت:...خواننده مورد علاقمه براهمین...واسه زنگ خور تماسام تنظیمش کردم.... یه سری تکون دادم:اوهوم.... )من که توضیح نخواسته بودم،تازه داشتم ازخیسیه شلوارمم لذت میبردم....( گوشیه گاتا دوباره زنگ خورد...اونم سریع جواب داد:بله ....بفرمایید! صدای دادوبیداد اومدانگاری ازهول زیادگاتا تماسوزده بود روبلندگوولی قبل اینکه بلندگوراغیرفعال کنه....صدای بلند آرمیتا پیچید تو پارک:بفرماییدو...درد...مرض...کجایی توی دربدر؟هان...گاتا به خدا بااون پسره ی عوضی باشی...قبل مادرت خودم میکشمت....!)گاتاسریع تماسو قطع کردوباصداآب دهنشو قورت داد:پاشوبریم...اوضاع خیطه! من خیلی متفکر نگاهش کردم:....صدای دادوبیدادیارتا هم...اومد مگه نه؟ گاتا سریع بلند شدگوشیشو زورکی چپوند تو جیبش:...چمیدونم!...البدآرمیتا بازدیونه شده داره بارفیق تو هم دعوا می کنه...آخه رعایت قوانین..خیلی برا ش مهمه! -اوهوع....سریارتا صداشو ببره بالا ...بامن طرفه... گاتابا نا راحتی نگاهم کرد:به نفعته که باهاش درگیر نشی!(( ++++++++++++++++++++++++++++++++++++ یارتا:: ساعت تقریبایکی دونصفه شب بود...یه اتاق بیست متری ترتمیزبه من وگالوس دادن...ولی گالوس هنوز با گاتا بیرون بود....از اونجاییکه توی بازی بودیم وشبا هم توی این بازی همه چی امن وامان بود با خیال راحت...روی تخت یه نفره دراز کشیدم...اونطرف اتاق هم یه تخت دیگه بود...برای گالوس به جای خالیش خیره شدم وفکرکردم اگه اینجا بود الان چقدر می خندیدیم! نویسنده: میناسادات (Kamisa )✨🧬 کپی ممنوع🚫
https://eitaa.com/dacgrand ✨🍷🧬🥰 جدید✨✨✨✨✨🍷✨✨✨✨✨جدید سلام ! اومدم بهت بگم یه دارو خودمونی براتون آوردم کیوتا!!!!!!! یه رمان متفاوت و هیجان انگیز یه رمان با کلی تیکه های خنده دارو درعین حال مفهوفی وجذاب به علاقه داری؟🎮 رمانای تخیلی وفانتزی دوست داری؟😱🧞‍♂🧚‍♂🧚🧞‍♀ میخوای هرشب یه رمان قبل خواب بخونیکه به لبت خنده بیاره؟🥺 خب پس چرا معطلی؟😏کیوتم زودعضوشو این دقیقا همون رمانه! بزن روپیوستن @dacgrand ✨✨✨🍷 Fantezy Lanb خلاصه ای از پارت29::🥰 گاتا با دستپاچگی گوشیشو به زور ازجیب شلوار فرمش کشید بیرون ...که گوشی شترق افتادجلو پام.....) بیا وجمعش کن..(خیلی سریع شیرجه رفتم سمت گوشی که باکلاس بدمش دست گاتا... اونم از اونورشیرجه اومد... تازه بایه قیافه ی خندون گیجول نیم خیز شده بودم که....گاتا تعادلشو از دست دادباکله اومد توشکم من...پرت شدم رو زمین...وافتادم تو چاله ی آب بارون.....شلوارمم کم نذاشت هرچی آب بود کشید به خودش.....)تف به این بازی: کد همه چیش درسته...الاکدصابونش(خب گاتا هم با گیجی...رو زانوهاش نشست....یکم زل زل همو نگاه کردیم....منم برای خوندن بقیه اش بزن رواین لینکه🍷✨ @dacgrand ✨🍷
🔮✨🔮✨🔮✨ ✨🔮✨🔮✨ 🔮✨🔮✨ ✨🔮✨ 🔮✨ ✨ part31 به یاد اسکل بازی هاش...یه نیشخند رو لبم نشست دیوونه...حتما عاشق گاتا شده ... کارت دعوت عروسیشون میشه... عروسیه گاتا وگالوس .....لابداسم بچه شونم میزارن ..گوریل...خخخخخخ! ریزریز خندیدم...بسه دیگه بخوابم سحری بیدارشم.... چشمام بسته شدو خیلی زود خواب رفتم....توی خوابم:تومسجد بودم،گالوسم یه جعبه شیرینی خامه ای دستش بود ور دل من لم داده بود...یه مشت زدم بهش گمشو درست بشین تومسجد ! همون موقع صدای حاج آقا اومد که داشت رومنبر دعامیخوند... منم همینجور بهش زل زده بودم که یهو یه سوالی اومد توذهنم دستمو بردم بالا :ببخشید حاج آقالطفی...یه سوالی داشتم.. حاج آقا یه لبخندی بهم زد:بفرمایید پسرم! -حاج آقا اگه تو یه بازی باشیم ....هم باید روزه بگیریم؟ -پسرم توی اون بازی که شما هستی اذان هم میده؟ -نمی دونم والا...اصلاحواسم نبود! گالوس زد به شونم:بفرما..چیپس...عشقم! باتعجب به جعبه شیرینیه تو دستش خیره شدم که یهو گیلیچ شدتبدیل شد به یه گونیه ده کیلویی پرچیپس کچاپ! بی حرف مشت مشت برداشتم خرچ خرچ داشتم می خوردم:خدایا...چقده این چیپس کچاپ خوشمزه اس! همون موقع صدای اذان اومد....گفتم :اوه اذانو داد دیگه بسه گالوس...)صدای نیلوفر اومدسرمو برگردوندم دیدم ...عه..توبرج نیلوفریم! نیلوفرگفت:روزه تو خوردی...اونم اذان ظهر گالوس هرهر خندید:هی ..هی یارتا بیاچیپس بخور...دیگه روزه تم خراب شد...نچ نچ نچ! عصبانی شدم: نه!نههههههه! ازخواب پریدمو سیخ سرجام نشستم:اوه..چه خوابیی دیدم! یه دستی به صورتم کشیدم: ساعت چنده؟ سریع یه صفحه ی نورانی جلوم باز شد،ویدا با لبخند گفت:ساعت یک ونیم هست .سوال دیگری دارید؟ بااخم نگاش کردم:آره ..من چقدخوابیدم؟ نویسنده: میناسادات(Kamisa )✨🍷 کپی ممنوع🚫
✨🧬✨🧬✨🧬 🔮✨🔮✨🔮 ✨🍷✨🍷 🧚🏿‍♀✨🧚🏿‍♀ ✨💎 🍀 part32 ویدا اخمی کرد:خب شما نیم ساعت خواب آشفته داشتید....به طورکلی....پنج دقیقه خواب مفیدو..... دراتاق با لگد محکمی که بهش خورد افتاد زمینوچهره ی عصبانیه آرمیتا رو دیدم ویداابرویی بالاانداخت:بازیکن شماره8من درحال پاسخگویی به بازیکن شماره72هستم..... دستی بالا آوردم ممنون ویدا....دادن اطلاعات رو تا ده ساعت آینده متوقف کن! صفحه جمع شدو من با عصبانیت ایستادم...فرم تنم بود ولی از نحوه ی ورود آرمیتا شاکی شدم:اینجا طویله است مگه....بالگد میای توخانوم؟ بعدبهش زل زدم باحرص نفسشو بیرون داد:رفیقت کجاست؟ -من چمیدونم...حتما داره بازیرو کنکاش می کنه...مشکلیه؟ چشماشوریزکرد رنگ چشماش قهوه ایه آرومی بود برخالف اخلاقش که...خیلی عصبیه! -عههه...شایدم یه دختر مظلومو گیرآورده....دارسرش بلا ملا میاره! دیگه داشت چرت می گفت: بله؟....راجبه گالوس درست حرف بزن...وگرنه بدمی بینی! گوشیشو از تو جیبش بیرون کشیدو شماره ی دوستشو گرفت...ولی جواب نداد.... دوباره شماره گرفت واومد سمتم:من بدمی بینم...مثلاً می خوای چه غلطی کنی؟ صداش خیلی تومخ بود :صداتو بیار پایین! همون موقع گاتا جواب دادآرمیتا هم هرچی تهدیدو فحش بلد بود حواله اش کرد. بعد برگشت سمت من ببین به اون رفیقت...گاوه..گوساله اس چیه میگی دور دوست منو خط بکشه! بااینکه دوست ندارم با دخترا کل کل کنم ولی راجبه دوستم کوتا نیومدم:...اولن که خیلی بی سواد غارنشینی... که به گالوس میگی گوساله دوما...شما بهتره تو رابطه ی دیگران دخالت نکنی... -چه غلطا....چه رابطه ای؟چه دوغی؟ برای اینکه حرصشو دربیارم:عشق واین حرفا دیگه ...دونفرکه عاشق بشن کسی نمی تونه جلوشو بگیره ...حالا می خواد قد کوه هیمالیا باشه....! نویسنده: میناسادات (Kamisa )✨🍀 کپی ممنوع🚫
🍀✨🍀✨🍀✨ ✨🍀✨🍀✨ 🍀✨🍀✨ ✨🍀✨ 🍀✨ ✨ Part33 بالاخره گاتا وگالوس رسیدن....آرمیتا داشت از عصبانیت منفجر می شد ، ولی قبل اینکه چیزی به ذهنش برسه گاتا کشون کشون ورش داشت بردواون اواخرراهرو صدای دادو بیدادشون بلند شد. گالوس هم اول یکم برو بر نگام کرد بعد اومد تو دررواز روزمین برداشت تکیه داد به چارچوب در....:یارتا حداقل یه اتاق ....ورمیداشتی درش سالم باشه! دیدهیچی نگفتم زورکی لبخندی زدورفت سمت کمد وبازش کرد،چنددست لباس مردونه ی معمولی وفرم بود داخلش یه شلواربرداشت وبی مقدمه پرسید:با آرمیتا دعوات شد.....؟ -نه بابا!)می خواستم توضیح بدم که دیدم شروع کرد عوض کردن شلوارش سریع برگشتم،بیشعور( صداش اومد :برگرد بابا عوض کردم....پس چرا عربده می کشیدی؟ نگاش کردم ولو شده بود رو تختو داشت با کلاه لبه دارش ور می رفت:...بخاطر جنابعالی..بادختر مردم کل کل کردم! هرهرخندید وکالاهشو پرت کرد سمت دیوار که افتاد زمین! منم دوباره دراز کشیدم ویه نیشخندزدم:گوریلو کجا گذاشتین؟...بیرون سرده سرما نخوره.... یکم تعجب کرد:گوریل؟دیگه کیه؟ منم با نیشخند نگاش کردم:گالوسوگاتا باهم ازدواج می کنن ..بچه شون چی میشه؟گوریل! گالوس یکم مکث کردوبعد اینکه مطلبو گرفت :مثه دیوونه ها داشت قهقه می زد اون وسطاهم یا خودشومی زد یا بالشتو! ++++++++++++++++++++++++++++++++++++ گالوس:: خیلی شیرین ودلربا....یه لنگوسرم آویزون از لبه ی تخت با دهن باز خوابیده بودم ویه صدای پریگونه ای هم توسرم اکو می شد:هششششداااار.....هشششدار....مررررردگاااان...م تحرررررک..... (به اینجاکه رسید بدترین بویی که تصورشو می تونید بکند به دماغم .....خورد:چشممو بازحمت بازکردم ولی لعنتی بازبسته می شد...خدایا کمک ....این پلکم چقدره سنگینه! نویسنده: میناسادات [Kamisa]🥰✨ کپی ممنوع🚫
🥰✨🥰✨🥰✨ ✨🥰✨🥰✨ 🥰✨🥰✨ ✨🥰✨ 🥰✨ ✨ part34 هههعععی...ولی چشم باز نشدیه غلت زدموسرموفشردم به یهچیزنرمی که نزدیکم بود بلکه بوی گندبه دماغم نرسه ولی بدترشدباافتادن چیزی لزج روی بازوم چشام کامل بازشد...سریع چرخیدمو....اوضاع رودرک کردم... یه صفحه ی نورانی بالا ی سرم بازشده بودوویداپشت بندزنگ خطراعلام می کرد:هشدار...هشدار....مردگان متحرک به شما حمله کردند: ویدابادیدن من لبخندی زد که از یه هوش مصنوعی بعید بود:ظهر بخیر...گالوس..! من باوحشت به زامبیه بالا ی سرم زل زدم که همینجوربی حرکت وایستاده بود:ویدا....این همینجوربی آزاره؟ ویدا پشت چشمی نازک کردکه بازم به نظرم عجیب بود:نه...به محض اینکه از جای خود برخیزید...فعال می شوند! -پس بهتره همینجا...بخوابم! -بله. خوب یه نگاه به دورورم کردم دیدم...اسلحه ام به دیوارمقابل آویزونه...حالا چه گلی به سرم بگیرم؟ -ههههومممف...بایه حرکت سریع بالشتوچپوندم توحلقه زامبیه ودویدم سمت اسلحه... وقتی برگشتم زامبی درست...مقابلم بود...بایه غرش دهنشوتاکناره هابازکردومن خشکم زد.... نمی دونم چراولی به جای هرعکس العملی داشتم وجنات تهوع آورشو باجزئیات..ودقت زیاد نگاه می کردم.....که یکی بایه حرکت سریع دست پرتش کرد کنار.....یارتا بودرفیق گلم... خدایا چقده که دوست داشتم...یه مشت بزنم توکمرش ولی فرارو برقرارترجیح دادیم. توی راه داشتیم کنارهم می دویدیم منم وقتو تلف نکردم....سواالموپرسیدم! -یارتا...صبح کدوم گوری بودی نزدیک بودزامبیه بخورتم! -دستشویی بودم...کف دستموکه بونکرده بودم! تازه..همون موقع که تو سرویس صدای جیغ وویغ گروهوشنیدم....ویداروفرستادم...خبرت کنه! -موقع..چیزباویداحرف زدی..هههههه! یارتاترمزکردوباپسگردنی که به من زدچندمترو روی زمین باصورت طی کردم! نویسنده: میناسادات [Kamisa]🥰✨ کپی ممنوع🚫