eitaa logo
Fantezy Land🍷✨🌙
7 دنبال‌کننده
21 عکس
0 ویدیو
0 فایل
﴿به نام خدا﴾ تاریخ تولد کانال:۱۴۰۲/۶/۲۵شنبه😇 رمان Fantezy Lanb::: به قلم میناسادات ﴿Kamisa﴾ کپی ٬انتشاروالهام از رمان به هرنحوی ممنوع است حتی باذکر نام نویسنده.🚫 لینک. :::🔙 Fantezy Land::: 🔚 https://eitaa.com/dacgrand از Fantezy Lanb حمایت کنید🔥
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷☘🌷☘🌷☘ 🌷☘🌷☘🌷 🌷☘🌷☘ 🌷☘🌷 🌷☘ 🌷 Part11 گلوم گرفت وبازم به سرفه افتادم ولی تسلیم نشدم: هههوووی....اسکل می گم درروووو مرد آروم زد روی شونه ام:نمی شنوه...زحمت نکش! سرشو معنی دارسمت چندتا از نیروهاش تکون داد:بگیریدش! درو باز کردن،یارتا باکله سقوط کردومنودید که بایه پرش بلند جفت پارفتم توحلق یکی از محافظا.... :نههههه....یااااارتاااااافراااارکککن! یارتا:: خب! اولش چندلحظه ماتم بردو با چشمای گشاد خیره موندم ولی خیلی سریع به خودم اومدم هرچی نباشه کمتر از ده سال باهم رفیق بودیم اگه تودهن اژدهاهم می رفت ،نجاتش می دادم دیگه به غیر طبیعی بودن وضعیت فکر نکردم وراه افتادم سمت جایی که پاساژغیب شده بود. دستامو توهوا تکون می دادم نمی دونم چرا ولی یه حسی بهم می گفت شاید خوش شانس باشیمو نامرئی شده باشه...ولی متاسفانه فقط باد گرم بین دستای جستوجوگرم پیچید لعنتی فکر کنم جدی جدی افتادم یه جایی که ماله بشر نیست! لعنتی چشمام خیس اشک شده بود...ههههووووففف...آروم باش...آروم باش ....پیداش می کنی... سه دقیقه بعد:: درحالیکه داشتم هقهق گریه می کردم مدام اسم گالوسودادمی زدم ...برام مهم نبود وسط این بیابون اگه شترهاهم بهم می خندیدند! :میناسادات(M.S.7)☘✨ کپی ممنوع🚫. https://eitaa.com/dacgrand ☘✨
https://eitaa.com/joinchat/1078198803C173092ab4e گروه فانتزیمون برای تبادل راجبه رمان😘🍷✨
🍷✨🍷✨🍷✨ 🍷✨🍷✨🍷 🍷✨🍷✨ 🍷✨🍷 🍷✨ 🍷 part12 دیگه طاقتم طاق شد در حالیکه عربده می زدم یععع...یععععععع)ناموسا اون لحظه فازم چی بود؟( توی بیابون شرو ع کردم به دویدن که محکم خوردم به چیزی و افتادم زمین ٬ رسما خفه شدم آفتابم کم نذاشتو یه جورتوچشم تابید که کور شدم ... سرم داشت گیج می رفت....یه صدایه آشنایی پیچید توسرم....چه قشنگ بود...اذااان یکم سرمواین وراون ور کردم...اینجا که مسجد نیست...شاید دیوونه شدم ...دیدم نه خیلی دیگه واقعی وبلنده...)خدایا خودت شفا بده(گوشیمو ازتو جیبم کشیدم بیرونو دیدم برنامه اذان گو بود،یه اخمی کردمو صورتم از خجالت عمیقی گداخته شد. بلند شدم خاکم وتکوندم رفتم تو ماشین...خوشبختانه ماشین گالوس پرخوراکی وآب معدنی ودلستر بود...روزه امو افطار کردم که گوشیم زنگ خورد:سالم ..مامان! -سلام ...مادرکجاموندی پس..اذانو داد... -دست خودم نبود زدم زیرگریه:مامان...گالوس گم شده..نمی دونم چی شد یه اتفاق عجیب افتاد...وقتی گالوس رفت تو...پاساژغیب شد.... )سکوت طولانی(بعدش مامانم باصدایی که میلرزید پرسید:کجایی ...تو ...مادر...نکنه از قرص مرصا خوردی؟....ببین دودیقه دیگه نیای اینجا...خودم میام هم پدرتورو در میارم هم اون پسره ی ...****...( داشت بلند بلند داد می زد،منم یکم صدامو بردم بالا: :میناسادات(Kamisa) کپی ممنوع🚫 https://eitaa.com/dacgrand. ✨🍷
🎼🌙🎼🌙🎼🌙 🎼🌙🎼🌙🎼 🎼🌙🎼🌙 🎼🌙🎼 🎼🌙 🎼 part13 -مامان تا گالوسو پیدانکنم ...بهشتم نمیرم چه برسه خونه...موقعیت مکانی رم براتون می فرستم...بایه گروه ...جستجو بیاین! ...خداحافظ... گوشی رو قطع کردمو سرمو رو داشبورد تکیه دادم...خیلی بد بامامان حرف زدم لعنت به تو گالوس...آخه کجاگم وگور شدی ..من جواب ننه باباتو چی بدم؟؟؟ بطری آبو گرفتمو تاجاییکه می شد نوشیدم...باچیزیکه به یادآوردم...مثل جت ازجام پریدم آره قبل اینکه بیام توماشین وقتی مثه دیوونه ها می دویدم...خوردم به یه چیز نامرئی ...مثه جت از ماشین پریدم بیرونوبه سمت مکان فرضیه پاساژدویدم ولی آرومتر خوردم به یه چیز نامریی وایستادمو بامشت ضربه زدم که دیدم مقداری از درب اتوماتیک پاساژپدیدارشدولی دوباره نامرئی شد،با سماجت سرم رو چسبوندم به در که یک دفعه ای درباز شدو باکله رفتم تو بلافاصله در بسته شد....وگالوس رو دیدم که داشت جفت پامی رفت توحلق محافظا همش هم داشت دادمی زد فرار کن...فرار کن! داداش مجال بده رو اوضاع فعلی مسلط بشم ....فرارپیشکش..خلاصه قبل اینکه فک همه ی محافظا رو صاف کنه... مرداز پشت یقه اش کشیدوهمونجور نگهش داشت .... گالوس هم با همون انگیزه ی زیاد همچنان جفتک می پروند ولی نتونست خودشو آزاد کنه .... گلویی صاف کردمو روبه مرد گفتم:ببخشید...نمی دونم شما کی هستینو گالوس چیکارکرده که شماروعصبانی کرده...من عذر می خوام شرمنده...اگه میشه بذارید بریم قسم می خورم دیگه بریمو پشت سرمونم نگا نکنیم! :میناسادات (Kamisa)✨🍷 کپی ممنوع🚫
🧚‍♀✨ 🧚‍♀✨ 🧚‍♀✨ ✨ 🧚‍♀✨ 🧚‍♀✨ 🧚‍♀✨ 🧚‍♀✨ ✨ 🧚‍♀✨ 🧚‍♀✨ ✨ Part14پارت مردنیشخندی زد:عه...پس که شما...اشتباها اومدید..اینجا...اصلاً هم نمی دونید من کیم؟) گالوس هم چنان درحال جفتک پرانی می باشد (مردکه کلافه شده بود گالوسو چندتاتکان حسابی دادو انداختش زمین، گالوس آخرین نگاه خشنش هم حواله ی من کردوچشم دوخت به زمین خیلی غمگین به نظر میومد. داشتم به گالوس نگاه می کردم که صدای مرد رشته ی افکارمو برید:اصلاً آدرس این خراب شده رو از کجا آوردید؟ گالوس باعصبانیت اومد کنار من وایستادو گفت:..توی کانال گذاشته بودین آدرس خراب شده تونو... مرد دستاشو کرد توجیبش:لابد کار یکی از اینا بوده) منظورش افرادبیهوش روی تخت بود (.....دستی به صورتش کشید، خب شماها خیلی بدشانسین! دیگه اینجا موندگار شدین.... ++++++++++++++++++++++++++++++++++++ چنددقیقه بعد،یارتا:: منو گالوس کنار هم رو ی زمین نشسته بودیم ...خداروشکر که هنوز سالمیم...ولی نمی دونم چه خوابی برامون دیده.... همون موقع گالوس باز حلقشو باز کردوحرصی پرسید:خب حالا که موندگارشدیم بد نیست همو بشناسیم....! روبرومون یه میز صندلی وپی سی بودوپشتش یه دختری نشسته بود که عینک های گردوماسک زده بود چهره اش دیده نمی شد مقنعه ومانتو شلوار بادمجونی اتو شده ای تنش بود انگار برنامه نویسشون بودوکل این پوشش های هولوگرامی رو خودش تنهایی می چرخوند.... : میناسادات(Kamisa)✨🍷 کپی ممنوع🚫