May 11
هدایت شده از Fantezy Land🍷✨🌙
🦋🕷🦋🕷🦋🕷
🦋🕷🦋🕷🦋
🦋🕷🦋🕷
🦋🕷🦋
🦋🕷
🦋
#part 2
گالوس بدون خداحافظی قطع کرد....منم درجا به
مامانم زنگ زدم این موقع صبح حتما رفته بود
خرید:سلام مامان...
-سلام عزیزم....چی شده مامان؟...اگه خیلی
گشنته....می خوای روزه تو بخور....
حسابی سرخ شدم.
یعنی یه جوری گفت روزه تو
بخور...حس کردم آدمه.... :نه مامان ...گالوس زنگ زده
میگه یه سرباهاش برم خرید!
-باشه ...برو مادر فقط خیلی مراقب باش!...قبل
افطاربیا خونه...باشه؟
-چشم ...خداحافظ
-خداحافظ..
++++++++++++++++++++++++++++++++++
گالوس::
توپارک داشتم واسه خودم...راه می رفتم ومنتظر یارتا
بودم!....همینجور که می پلکیدم دختراهم فرتو فرت
یاتیکه می اند اختن...یاشماره توجیبم....
یعنی یارتا
نیاد فکرکنم یه ساعت دیگه یه گونی...شماره جمع
بشه!
خدایا به قول یارتا به خودت پناه می برم...
مطئنم... یارتا ...تا الان نم پس نداده...پس من
خودمویارتا روکامل براتون توصیف میکنم....ما از
کلاس سوم باهم رفیق شدیم....اونم خیلی چرت..که
بعدا یادم بندازین تعریف کنم!
من ویارتا 21 سالمونه من ته دیونه بازی ..یارتا ته بچه
مثبتا)
البته خودم دارم روش کار می کنم(یارتا چشم
های عسلی موهای بلوند قهواه ی وپوست روشنی داره
قدشم ۱۷۲
منم چشمام آبی کمرنگه...موهامم سیاه
#نویسنده :میناسادات(M.S.7)✨
#رمان_سیاه_سفید 🖤🤍
کپی ممنوع🚫
🦋💧 🦋💧 🦋💧
🦋💧 🦋💧 🦋
🦋💧 🦋💧
🦋💧 🦋
🦋💧
🦋
part 3
پوستمم سفیده شیریه!)نه بابااا؟
(قدم هم ۱۷۲ واینکه
شکمم شیش تیکه اس البته یارتارو نمی دونم اصلاً
شاید انگشتای پاش شیش تایی باشه تا حاال یه تیکه
ازاین مخلوقو ...ندیدم من...ازدخترا بدتره....
یعنی
جرئت داری آستینشو بکش بالا کوروش کبیرو میاره
جلو چشات... اسم هامونم که گالوس ویارتا!
به ..به ...حالا یارتا بدک نیست ها ولی من موندم ننه
بابام وقتی ...برا من گل پسر اسم انتخاب می کردن
اصلاً حواسشون کجابودههه؟...اگه رومی ..یونانی بودم
حالا ..یه چیزی...آخه گالوس چی بود گذاشتن ...اسم
منو.... یعنی همین دخترا که الان صف کشیدن باهام
دوست شن بفمن اسمم...گالوسه ...تایه سال خودشونو
حبس می کنن!.....هرچند اسمم ایرانیه زیادی
اصیله....خودمم دوسش دارم ولی چجوری تفهیم کنم
به ملت...؟
یهو یکی زد به شونم یه متر پریدم هوا قلبمم فکرکنم
ازتوحلقم افتاد توچمنا....!
بعدابرم پیداش کنم....
یه
عربده هم کشیدم بعدبرگشتم پشتم دیدم ٬یارتا بود که
بایه چهره ی نا امید به درمان داشت بهم نگاه می
کردگفتم:ترسیدم...یابو!
یارتا گفت:این کارا ..یعنی چی؟ ....یعنی توی ..احمق نمیفهمی
توی این دنیا... فقط من می تونم باتوی داغون
کارداشته باشم؟
اولش دلم خواست یه کار کنم بره بنویسه
رودرخت،رودیوار،رولیوان...غلط کردم ...غلط
کردم...
ولی خب همین الانشم دیرمون شده بود به
ماشینم اشاره کردم وگفتم:گمشو ....سوارشو بریم!
#نویسنده :مینا سادات(M.S.7)✨💧
#رمان #novel
کپی ممنوع🚫
✨🎼✨🎼✨🎼
✨🎼✨🎼✨
✨🎼✨🎼
✨🎼✨
✨🎼
✨
part 4
یارتا::
بایه نگاه دقیق کل پارکو ازنظر گذروندمو
گالوس را دیدم بدجوری توفکربود...
براهمین وقتی
زدم روشونه اش بدجوری ترسید وعربده کشید.
بیا
خجالت پشت خجالت بجای اینم من سرخ شدم
همه
بهمون زل زده بودن وگالوس داشت یه بند دعوام می
کرد.
منم کم نذاشتم براش٬ باهم سوار شدیم وراه افتادیم.
سرمو آروم به پنجره ی ماشین تکیه دادمو به درختای
پربارتابستونی خیره شدم که ماشین
وایستاد:رسیدیم؟...چه سریع!
گالوس زد روشونم که یعنی پیاده شو!
پیاده شدیمو دهنم از تعجب باز موند وسط برو بیابون
چندتا پاساژخیلی شیک ویه اتوگالری به اسم
ارغوان.....حتما قیمت هاشون پایینه که گالوس اومده
اینجا...
آفتاب حسابی می تابید سُرخوردن عرق رو
پشت گردنم حس کردم ٬نمی دونم چراگالوس دودل
بودونمی رفت تو ؟دستشو گرفتمو رفتیم تو!
درها ی شیشه ای اتوماتیک بازشدن رفتیم داخل
همون موقع خنکی خوشایند بادپکیج رو روی صورتم
حس کردم!
گالوس نیشش باز شد: ایول... چه لباساییی!
اوه...اوه چه هدفونایی!
منم کنار گالوس داشتم به آرومی قدم برمی داشتم.
ازحق نگذرم واقعاجای باکلاس وباحالی بود.کل پاساژو
گشتیم و بالأخره یه کتونی مشکی بابندای نقره ای
چشم گالوسو گرفت رفتیم توی مغازه اما کسی نبود،....
#نویسنده :میناسادات(M.S.7)✨🎼
#رمان #novel
کپی ممنوع🚫
#شهریار شاعری عاشق بود که #شعر او جلوه ای از پاکی وجود و تبلور حقیقی احساس بود
#روز_۲۷_شهریور را به تمام شاعران گرامی ایران زمین تبریک عرض می کنیم!🥳
🍷💋🍷💋🍷💋
🍷💋🍷💋🍷
🍷💋🍷💋
🍷💋🍷
🍷💋
🍷
part5
یه نگاهی به گالوس کردم :به نظرت ...اینجایکم عجیب
نیست؟
گالوس پشت چشمی نازک کرد :نه...چیش عجیبه؟
-ازوقتی اومدیم هیشکی اینجا نیست!
-گالوس یه قیافه ی ترسو به خودش گرفت:راست می
گیا... ههعع...یارتا...نکنه اومدیم پاساژ جن هاااا؟
بعد یه دور چرخید: گفتم...یه جای کار می لنگه...حالا
که دقت می کنم این همه کفش ولباس ...وگوشی های
مدل باالاا... بعیده ساخت ادمیزاد جماعت باشه!
بااینکه دلم نمی خواست ٬یه پس گردنی محکم حوالش
کردم: مسخره...هرهر خندیدم!
گالوس هم که خاکی تر از این حرفا بود هرهر خندید
وباز باکله رفت بین کتونی هااا:می گم ...یارتا حالا که
کسی نیست ...من اینارو ور دارم درریم؟
قبل اینکه من چیزی بگم صدای دورگه ی زنونه ای
پرسید:می تونم کمکتون کنم!
++++++++++++++++++++++++++++++++++++
گالوس::
یارتارودست انداختمو بعدش یارتا یه پس گردنی آروم
بهم زد منم بانیش باز داشتم بهش پیشنهاد بی شرمانه
دزدی می دادم همون موقع صدای بمی اومد که
پرسید:می تونم کمکتون کنم..؟
سرمو که بالا آوردم یه دختری بود به به!
یعنی خیلی با
جذبه ودرعین حال دوست داشتنی....یکم نگاش کردم..
#نویسنده :میناسادات (M.S.7)✨🍷
#رمان #novel
کپی ممنوع🚫