eitaa logo
﴿شھیداحمدمحمدمشلب﴾
84 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1هزار ویدیو
22 فایل
اَنتَ‌أَخٖی؛ لٰكِّني‌سَعيٖدَة لِأنَڪ‌َمُدافِع‌عَن‌ْضَريٖحِ‌أُختِ‌أبَوالفَضلْ[‌؏]♥️ #اخوے‌احمد #احمد_محمد_مشلب♡ ۞نـ ـ ـ ۅالقلـم↓ 『 ʝoiη↓ ↳•❥|https://eitaa.com/N_VALGHALAM ۞دࢪمسیࢪبھشټ↓ 『 ʝoiη↓ ↳•❥|https://eitaa.com/DAR_MASIR_BEHESHT
مشاهده در ایتا
دانلود
﴿شھیداحمدمحمدمشلب﴾
#قصه_دلبری♥️ #قسمت_پنجاه_و_یکم ماه هفتم در یزد رفتیم سونوگرافی.دکتر گفت مایع امنیوتیک دور بچه خیلی
♥️ زیر بار نمی رفتم.میگفتم نه پزشک قانونی میام نه پیش حاکم شرع. یکی از دکترا گفت اگر جای تو بودم تسلیم هیچ کدوم از اینا نمی‌شدم جز تسلیم خود خدا. می‌دانستم آن کسی که این بچه را آفریده ،میتواند نجاتش بدهد.چون روح در این بچه دمیده شده بود ،سقط کردن را جرم می‌دانستم.اگر تن به اینکار میدادم تا آخر عمر خودم را نمی بخشیدم. اطرافیان میگفتن شما هنوز جوونین و فرصت دارید.با هر تماسی بهم میریختم ،حرف و حدیث ها کشنده بود. حتی یکی از پزشک ها وجهه مذهبی مان را زیر سوال برد.خیلی مارا سوزاند،با عصبانیت گفت:شما ها که میگین حکومت جمهوری اسلامی باشه،شما ها میگین جانم فدای رهبر،شما ها میگین ریش،میگین چادر،اگه اینا نبود می‌تونستم تو همین بیمارستان خصوصی کارو تمام کنم.شما ها که مدافع این حکومتید،پس تاوانش هم بدین .داشت توضیح می‌داد که میتوان بدون نامه پزشکی قانونی و حاکم شرع بچه را بندازد.نگذاشتیم جمله اش تمام شود،وسط حرفش بلند شدیم آمدیم بیرون‌. خودم را در اتاقی زندانی کردم.تند تند برایمان نسخه جدید می‌پیچیدند . گوشی ام را پرت کردم گوشه ایو سیم تلفن را کشیدم بیرون، به پدر مادرم هم گفتم:اگه کسی زنگ زد احوال بپرسه گوشی رو برام نیارید ‌. ادامه دارد... ❤️ روایت زندگے شهید محمد حسین محمد خانے🥀 بہ روایت همسر ✍️ و قلم محمد علی جعفری 『 ʝoiη↓✨ ↳•❥|@dadash_ahmad