eitaa logo
﴿شھیداحمدمحمدمشلب﴾
84 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1هزار ویدیو
22 فایل
اَنتَ‌أَخٖی؛ لٰكِّني‌سَعيٖدَة لِأنَڪ‌َمُدافِع‌عَن‌ْضَريٖحِ‌أُختِ‌أبَوالفَضلْ[‌؏]♥️ #اخوے‌احمد #احمد_محمد_مشلب♡ ۞نـ ـ ـ ۅالقلـم↓ 『 ʝoiη↓ ↳•❥|https://eitaa.com/N_VALGHALAM ۞دࢪمسیࢪبھشټ↓ 『 ʝoiη↓ ↳•❥|https://eitaa.com/DAR_MASIR_BEHESHT
مشاهده در ایتا
دانلود
﴿شھیداحمدمحمدمشلب﴾
#قصه_دلبری♥️ #قسمت_پنجاه موقع برگشتن از لبنان رفتیم سوریه.از هتل تا حرم حضرت رقیه راهی نبود،پیاده م
♥️ ماه هفتم در یزد رفتیم سونوگرافی.دکتر گفت مایع امنیوتیک دور بچه خیلی کمه.باید استراحت مطلق داشته باشی.دوباره در یزد ماندگار شدم.میرفت و می‌آمد.خیلی بهش سخت می‌گذشت.آن موقع می‌رفت بیابان.شرایط خیلی سخت تر از زمانی بود که میرفت دانشکده.میگفت عذابه ،خسته و کوفته برم تو اون خونه سوت و کور.از صبح برم سرکار و بعد از ظهر هم برم خونه ای که تو توش نباشی. دکتر ممنوع السفرم کرده بود.نمیتوانستم بروم تهران. یواش یواش بهم فهماندن ریه بچه مشکل داره.ای دور بچه که کم میشد مشخص نبود کجا میره.هرکسی نظری میداد: آب به ریش میره اصلا هوا به ریش نمی‌رسه الان باید سزارین بشی دکتر ها نظر متفاوتی داشتند.دکتری گفت شاید وقتی به دنیا بیاد ظاهر بدی داشته باشه. چندتا هم گفتن میتونیم نامه بدیم پزشک قانونی،بچه رو سقط کنی. اصلا تسلیم چنین کاری نمیشدم،فکرش هم عذاب بود. با علما صحبت کرد که آیا حاکم شرع اجازه چنین کاری را به ما میدهد یا نه. اطرافیان تحت فشارم گذاشتند که:اگه دکترا اینطور میگن و حاکم شرع هم اجازه میده بچه رو بنداز.خودت راحت ، بچه هم راحت. ادامه دارد... ❤️ روایت زندگے شهید محمد حسین محمد خانے🥀 بہ روایت همسر ✍️ و قلم محمد علی جعفری 『 ʝoiη↓✨ ↳•❥|@dadash_ahmad