eitaa logo
داداش ابراهیم
5 دنبال‌کننده
3 عکس
0 ویدیو
0 فایل
دوست شهیدم شهید ابراهیم هادی ا🇮🇷 ا ا #داداش_ابراهیم #دوست_شهیدت_کیه #شهید_ابراهیم_هادی http://dadashebrahim.blog.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
زندگینامه شهید ابراهیم هادی پست شماره ۱ @dadashebrahim 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
زندگینامه شهید ابراهیم هادی پست شماره ۱ ابراهیم دراول اردیبهشت سال 36 در محله شهید سعیدی حوالی میدان خراسان دیده به هستی گشود. او چهارمین فرزند خانواده بشمار می رفت. با این حال پدرش مشهدی محمد حسین به او علاقه خاصی داشت. @dadashebrahim او نیزمنزلت پدر خویش رابدرستی شناخته بود. پدری که باشغل بقالی توانسته بود فرزندانش را یه یهترین نحو تربیت نماید. ابراهیم نوجوان بود که طعم تلخ یتیمی را چشید. از آنجا بود که همچون مردان بزرگ زندگی را پیش برد. دوران دبستان را به مدرسه طالقانی رفت ودبیرستان را نیز در مدارس ابوریحان وکریم خان. سال 55 توانست به دریافت دیپلم ادبی نائل شود. از همان سال های پایانی دبیرستان مطالعات غیر درسی را نیز شروع کرد. حضوردرهیئت جوانان وحدت اسلامی وهمراهی وشاگردی استادی نظیر علامه محمد تقی جعفری بسیاردر رشد شخصیتی ابراهیم موثر بود. در دوران پیروزی انقلاب شجاعت های بسیاری از خود نشان داد. او همزمان با تحصیل علم به کار در بازار تهران مشغول بود. پس از انقلاب در سازمان تربیت بدنی و بعد از آن به آموزش پرورش منتقل شد. ابراهیم همچون معلمی فداکار به تربیت فرزندان این مرز وبوم مشغول شد. اهل ورزش بود. با ورزش پهلوانی یعنی ورزش باستانی شروع کرد. در والیبال وکشتی بی نظیر بود. هرگز در هیچ میدانی پا پس نکشید ومردانه می ایستاد. مردانگی اورا می توان در ارتفاعات سر به فلک کشیده بازی درازو گیلان غرب تا دشت های سوزان جنوب مشاهده کرد. حماسه های او در این مناطق هنوز در اذهان یاران قدیمی جنگ تداعی می کند. @dadashebrahim دروالفجر مقدماتی پنج روز به همراه بچه های گردان کمیل وحنظله در کانالهای فکه مقاومت کردند اما تسلیم نشدند. سرانجام در 22 بهمن سال 61 بعد از فرستادن بچه های باقی مانده به عقب، تنهای تنها با خدا همراه شد. دیگر کسی او راندید. او همیشه از خدا می خواست گمنام بماند. چرا که گمنامی صفت یاران خداست. خدا هم دعایش را مستجاب کرد. ابراهیم سالهاست که گمنام وغریب در فکه مانده تا خورشیدی باشد برای راهیان نور. 4o1.ir/post1
گزیده ای از کتاب سلام بر ابراهیم پست شماره ۲ @dadashebrahim 👇👇👇👇👇👇👇
گزیده ای از کتاب سلام بر ابراهیم پست شماره ۲ مقدمه پندار ما این است که شهدا رفته اند و ما مانده ایم، اما حقیقت این است که آنها مانده اند و گذرزمان ما را با خود برده است. (شهید سید مرتضی آوینی) شهادت راهی است که خداوند برای بقای بندگان خاص خودش قرار داده و شهید، شاهد عالم ناسوت است و ما نیز مردگان عادات روزمره دنیا . و چه خام نظریم که خود را قادر بر توصیف شاهدان این عالم بدانیم چرا که، دون را از عالی خبری نیست! اما هر آنچه که در توصیف این شاهدان نوشته و گفته می شود تذکری است برای صیقل قلبهای ما جاماندگان، تا همچو برقی بر وجود غفلت زده ما فرو آید و چراغ راهی در این ظلمتکده آخرالزمان باشد. نوشتار حاضر شمه ای از زندگی یکی از عارفان شاهد را به تصویر می کشد و اگر عنایت حق نمی بود. نگارنده را توانی بر انجام این کار نبود. چرا که چه سخت است سخن گفتن از عاشقی دلسوخته که صدایش گرمی بخش جلسات اهل بیت بود. مؤذنی که صدایش دل غافلانی چند را بیدار کرد ، معلمی که به جز تدریس علم ، درس دلدادگی به خدا را به شاگردانش می آموخت. پهلوانی که کسی را یارای مقابله با او نبود ولی چه خوب رسم پهلوانی را آموخته بود. رفیقی که در دوستی تمام بود و همین مرام و منش او بود که بسیاری از جوانان ناآگاه زمان خویش را آگاه کرد که امروز نام هر یک از آنان زینت بخش کوچه های محل زندگیمان است.  رزمنده دلاوری که همیشه بسیجی ماند و هیچ مقام فانی را نپذیرفت ولی شجاعتش تحسین همگان را بر می انگیخت. در آخر چه سخت است سخن گفتن از بنده ای که خالصانه زیست. آری چه سخت است سخن گفتن از ابراهیم هادی به راستی او معنای این کلام نورانی امیرالمومنین علی (ع) است که می فرماید : " خوشبخت و رستگار کسی است که: علم و عمل، دوستی و دشمنی، گرفتن و رها کردن، سخن گفتن و سکوت، رفتار و کردارش، تنها بر اساس رضای الهی استوار است و بر خلاف امر پروردگار قدمی بر ندارد. (1)" این نوشتار حاصل بیش ازپنجاه مصاحبه از خانواده ، یاران و دوستان آن شهید است که همگی نگارنده را در گردآوری این مجموعه ارزشمند یاری رساندند. هر چند راهی بس دشوار بود. زیرا با گذشت این سالها یافتن دوستان نزدیک او که ما را در این کار یاری نمایند سخت بود. از طرفی ذهن انسان، با گذشت زمانی طولانی خاطرات را از یاد می برد. پس لازم بود خاطرات را دوباره از دوستان نزدیکتر او جویا شویم و این نیز مشکلات خاص خود را به همراه داشت. و اگر عنایت حق در معرفی یاران مخلص خود نبود ما نیز یارای این کار را نداشتم. @dadashebrahim در پایان باید به دوستان جوان خود بگویم که ما به دنبال اسطوره سازی نیستیم که اسطوره ها دست نیافتنی اند. اما در تنوع عقاید این جهان فناپذیر ، ما به دنبال معرفی عارفانی بی هیاهو هستیم که در کنار ما زندگی می کنند بدون آنکه شناخته شوند و تازه با رفتنشان است که ما حیران و سرگشته می گردیم. اینان آیاتی از حقند که اثبات کنند در این ورطه ظلمانی آخرالزمان می توان بنده بود و بهتر زیست ، پس بر ماست که اینان را اسوه و الگوی زندگی خود گردانیم چون اینان تجسم خواست خدایند بر زمین.  برخود لازم می دانم ازخانواده شهید ابراهیم هادی و دوستان و یارانش وکلیه کسانی که مارا در این مسیر یاری رساندند تشکر نمایم. لذا جهت قدردانی از دوستان و مستند شدن داستانها نام هر راوی یا راویان را در آغاز هر داستان می آوریم. و خدای را بخاطر این توفیق شاکریم. ..................................... 1-بحار جلد74 ص290 @dadashebrahim 4o1.ir/post2
قسمت اول:چرا ابراهیم هادی؟ +صوت پست شماره ۳ @dadashebrahim 👇👇👇👇👇👇👇
قسمت اول:چرا ابراهیم هادی؟ + صوت پست شماره ۳  تابستان سال 1386بود. در مسجد امین الدوله تهران مشغول نماز جماعت مغرب و عشاء بودم. حالت عجیبی داشتم. تمام نمازگزاران از علماء و بزرگان بودند و من در گوشه سمت راست صف دوم جماعت ایستاده بودم. بعد از نماز مغرب وقتی به اطراف خود نگاه کردم. با کمال تعجب دیدم اطراف محل نماز جماعت را آب فرا گرفته است ! درست مثل اینکه مسجد، جزیره ای در میان دریا باشد! امام جماعت که پیرمردی نورانی با عمامه ای سفید بود از جا برخاست و رو به سمت جمعیت ایستاد و شروع به صحبت کرد. از شخصی که در کنارم بود پرسیدم: امام جماعت را می شناسی ؟ جواب داد :" آ شیخ محمد حسین زاهد ، استاد حاج آقا حق شناس و حاج آقا مجتهدی هستن ". @dadashebrahim و من که قبلاً از عظمت روحی و بزرگواری شیخِ زاهد شنیده بودم با دقت تمام به سخنانش گوش می کردم. ایشان ضمن بیان مطالبی در مورد عرفان و اخلاق فرمودند:  "دوستان، رفقا، مردم ما را بزرگان عرفان و اخلاق می دانند و... اما رفقای عزیز، بزرگان اخلاق و عرفان عملی اینها هستند".  و بعد تصویر بزرگی را در دست گرفت، از جای خود نیم خیز شدم تا خوب بتوانم نگاه کنم. تصویر، چهره مردی با محاسن بلند را نشان می داد که بلوز قهوه ای بر تنش بود. خوب به عکس خیره شدم. کاملاً او را می شناختم. من چهره او را بارها دیده بودم. شک نداشتم که خودش است. ابراهیم، ابراهیم هادی. سخنانش برای من بسیار عجیب بود ، شیخ حسین زاهد استاد عرفان و اخلاق که علمای بسیاری در محضرش شاگردی کرده اند چنین سخنی می گوید !؟ در همین حال با خودم گفتم : شیخِ زاهدکه... !؟ او که سالها قبل از دنیا رفته !  هیجان زده ازخواب پریدم. ساعت سه بامداد روز بیستم مرداد 86 مطابق با بیست و هفتم رجب و مبعث حضرت رسول اکرم(ص) بود. این خواب رویای صادقه ای بود که لرزه بر اندامم انداخت . کاغذی برداشتم و به سرعت آنچه را دیده وشنیده بودم نوشتم. دیگر خواب به چشمانم نمی آمد. در ذهن خاطراتی را که از ابراهیم هادی شنیده بودم مرور کردم. &&&& روز آخر ماه رمضان سال 73 همراه یکی از دوستان به مسجدالشهداء رفتم و با بچه های قدیمی جنگ بخاطر شرکت در مراسم فوت مادر شهید ابراهیم هادی به منزل ایشان رفتیم. منزلشان پشت مسجد، داخل کوچه شهید موافق بود.  حاج حسین االله کرم در مورد شهید هادی شروع به صحبت کرد و خاطرات عجیبی که من تا آن زمان از هیچکس شبیه آن را نشنیده بودم از ایشان تعریف کرد.  خاطراتش سالها ذهن مرا به خود مشغول کرده بود. باورم نمی شد، یک رزمنده اینقدر حماسه آفریده باشد و تا این اندازه گمنام باشد. و عجیب ترآنکه خودش از خدا خواسته بود که گمنام بماند و با گذشت سالها هنوز هم پیکرش پیدا نشده و مطلبی هم از او نقل نگردیده است. &&&&  هنوز تا اذان صبح فرصت باقی است و من، خواب از سرم پریده بود، خیلی دوست دارم بدانم چرا شیخ زاهد، ابراهیم را الگوی اخلاق عملی معرفی کرده است.  فردای آن روز به قبرستان ابن بابویه در جنوب تهران و بر سر مزار شیخ محمد حسین زاهد رفتم. با دیدن چهره او کاملاً بر صدق رویائی که دیده بودم اطمینان پیدا کردم. دیگر شکی نداشتم که عارفان را نه درکوهها و نه در پستوخانه های خانقاه باید جست بلکه آنان در کنار ما و از ما هستند. همان روز به سراغ یکی از رفقای شهید هادی رفتم و آدرس و تلفن دوستان نزدیک شهید را از او گرفتم. تصمیم خودم را گرفته بودم. باید بهتر و کامل تر از قبل ابراهیم را بشناسم. شاید این رسالتی است که حضرت حق برای شناخته شدن بندگان مخلصش بر عهده ما نهاده است.  @dadashebrahim 4o1.ir/post3
1.mp3
1.98M
قسمت اول:چرا ابراهیم هادی؟ +صوت @dadashebrahim