eitaa logo
🌷💔داداش‌ابــراهـــیـــم 🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
5هزار ویدیو
59 فایل
💚•دعوت شده ی داداش ابراهیم خوش اومدی💚🌺 _به آسمان که رسیدند گفتند ؛ زمین چقدر حقیر است ؛ آی خاکی‌ها مددی داداش ابراهیم💔 حال دلمون خوب نیست نگاهی کن چنل زیر سایه خانواده شهید سجادفراهانی شروع به کار کانال 1401/8/10 @A_bahrami67 ادتبادل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗جانم میرود💗 قسمت10 جمع کرد و با دستاش خودش و بغل کرد امشب هوا عجیب سرد بود بیشتر تو خودش جمع شد حوصله اش تنهایی سر رفته بود ـــ ای بابا کاشکی به زهرا و نازی میگفتم بیان اه چرا هوا اینقدر سرد شده کاشکی چایی رو نمی ریختم در حال غر زدن بود ڪه ــــ خانم با صدای پسری نگاهش را به سمتش چرخوند چند پسر با فاصله کمی دورتر از مهیا وایستاده بودن با خودش گفت به تیپ و قیافه اشان نمی آد که مزاحم باشن اما با نزدیک شدنشونِ یکی از همون پسرا با حالتی چندش آور رو به مهیا گفت ـ چرا تنها تنها میگفتی بیایم پیشت دوستاش شروع کردن به خندیدن مهیا با اخم گفت ـــ مزاحم نشید و به طرف خروجی پارک حرکت کرد اونام پشت سرش حرکت می ڪردن به تیکه های پسرا اهمیتی نداد و یکم سرعتش و بیشتر کرد ناگهان دستی و روی بازوش احساس کرد و به طرف مخالف کشیده شد با دیدن دست یکی از اون پسرا که محکم دستش رو گرفته شوکه شد ترس تمام وجودش و گرفت هر چقدر تقلا می کرد نمی تونست از دست اونا  خلاص بشه مهیا روی دست پسره خم شد و محکم دستش و گاز گرفت پسره ام فریاد کشید و دستش و از دور بازوی مهیا شل شد مهیا هم از این فرصت طلایی استفاده کرد و شروع کرد به دویدن هر چقدر می دوید پسرها هم به دنبالش بودن پسره فریاد و تهدید می کرد ـ بزار بگیرمت دختره وحشی میکشمت.. 🍁نویسنده: فاطمه امیری 🍁 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗جانم میرود 💗 پارت۱۱ پاهاش درد گر فته بودن چقدر خودش را نفرین کرده بود که چرا این کفش ها را پاش کرده بود با دیدن چراغای نیمه روشن هیئت با خوشحالی به طرف هیئت دوید با نزدیکی به هیئت شهاب رو از دور دید که مشغول جمع جور کردن بود وهیچکس دوروبرش نبود مثل اینکه مراسم تموم شده بود مهیا آنقدر خوشحال بود که کسی پیدا شد که اونو از شر این پسرای مزاحم راحت کنه که بی اختیار شروع کرد فریاد زدن ـــــ سید ، شهاب ،شهاب شهاب با دیدن دختری که با ترس به سمتش می دوید و اسمش و فریاد می زد نگران شد اول فکر می کرد شاید مریمه ولی  با نزدیک شدن مهیا اونو شناخت مهیا به سمتش اومد فاصله شون خیلی به هم نزدیک بود شهاب ازش فاصله می گرفت مهیا نفس نفس می زد و نمی توانست چیزی بگه ــــ حالتون خوبه ؟؟ مهیا در جواب شهاب فقط تونست سرش و به معنی نه تکان بده شهاب نگرانتر شد ـــ حال آقای معتمد بد شده ؟؟ تا مهیا می خواست جواب بدهه پسرا رسیدن مهیا با ترس پشت شهاب خودش و قایم ڪرد شهاب ازش فاصله گرفت و بهش چشم غره ای رفت که فاصله رو حفظ کنه با دیدن پسر ها کم کم متوجه قضیه شد شهاب با اخم به سمت پسرها رفت ـــ بفرمایید کاری داشتید یکی از پسرها جلو امد ــــ ما کار داشتیم که شما داری مزاحم کارمون میشی اخوی و برادر و خنده ای کرد... 🍁نویسنده : فاطمه امیری 🍁 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗جانم میرود 💗 پارت۱۲ ـ اونوقت کارتون چی هست ـ فضولی بهتون نیومده برادر شما به طاعات و عباداتت برس شهاب دستاش و تو جیب شلوارش فرو بردبا اخم تو چشمای پسره خیره شد ـ بله درست میگن، خانم معتمد شما بفرمایید برید منزلتون من هم این جارو جمع جور کنم واینڪه مزاحم ڪار آقایون نباشیم مهیا با تعجب به شهاب نگاه می کرد شهاب برگشت ـــ بفرمایید دیگه برید ــــچرا خودش بره ما هستیم میرسونیمش ریسکه یه جیگری رو اینطور موقعی تنها تو خیابونــــــ .... شهاب به طرفش رفت و نذاشت صحبتش و ادامه دهد . دستش رو محکم پیچوند و تو گوشش غرید ـــ لازم نیست توِی عوضی کسیو برسونی و مشتی حواله ی چشمش کرد با این ڪارش مهیا جیغی زد پسرا سه نفر بودن و شهاب تنها . شهاب می دونست امشب قرار نیست بخیر بگذره با هم درگیر شده بودند سه نفر به یک نفر این واقعا یک نامردی بود سخت درگیر بودن یکی از پسرا به جفتیش گفت ــ داریوش تو برو دخترو بگیر تا خواست تڪون بخوره شهاب پاش و کشید و روی زمین افتاد شهاب رو به مهیا فریاد زد ــــ برید تو پایگاه درم قفل کنید 🍁نویسنده : فاطمه امیری 🍁 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| 🌿🌸 | دستش رو محکم گرفتم . گفتم : بحثو عوض نکن ! این سوختگے روی دستت چیه هادی؟🚶‍♂ خندید سرش رو پایین انداخت . گفت : یه شب شیطون اومد سراغم ؛ منم اینجوری ازش پذیرایی کردم ! (: ــ این یڪ افسانه نیست ؛ این زندگے قهرمانان ِ ماست !✋🏻 🕊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
♥️امیرالمؤمنین عليه السلام: ⭕️هركس خود را در راه اصلاح نفس خویش، در رنج افكند، به سعادت دست پیدا خواهد کرد. 📚غررالحكم حدیث8246 دقیقا مثل شهید ابراهیم هادی. چندتا خاطره کوتاه در این‌باره ازش میخونیم👇 🌸ابراهیم هیچوقت از کلمه «من» استفاده نمیکرد. حتی برای شکستن نَفْس خودش کارهایی رو میکرد. 🌸مثلا زمانی که قهرمان کشتی بود توی بازار، کارتون روی دوش خودش میذاشت و جا به جا میکرد.. 🌸حتی یکبار که برای وضو به دستشویی های مسجد رفت و وقتی دید چاه دستشویی گرفته، رفت داخل زیرزمین و چاه رو باز کرد. سپس دستشویی رو کامل تمیز کرد؛ شست و آماده کرد. 🌸ابراهیم از این کارها خیلی انجام میداد. همیشه خودش رو در مقابل خدا کوچیک میدید. میگفت: این کارهارو انجام میدم تا بفهمم من هیچی نیستم.. 📚 سلام بر ابراهیم۲
مامانم همیشه میگه:وقتی از مردم دنیا بریدی برو درو خونشوو بزن مهمون نوازه🙂
مرا در آغوش بگیر از زمین ها بریدم(: . .💔
میشود شبی گوشه بین الحرمین من فقط اشک بریزم تو نگاهم بکنی؟!
بزرگترین‌امانت‌سپرده‌شده‌به‌ما جمهوری‌اسلامی‌است که‌امام‌عارف‌مان‌فرمود : حفظ‌آن‌ازاوجب‌واجبات‌است؛ ‌بنابراین‌درحفظ‌این‌امانت‌ازهر کوششی‌دریغ‌نفرمائید !. 🕊داداـش‌ ابࢪاهــیـــمــــ💔 🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔 @dadashebrahim2 ---»»♡🌷♡««---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوشاآنان‌كه‌باغیرت‌زگیتی ندایِ‌یاحسین‌گفتندورفتند دراین‌بازاراین‌دنیایِ‌فانی شهادت‌راخریدندورفتند... 🌸 🕊داداـش‌ ابࢪاهــیـــمــــ💔 🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔 @dadashebrahim2 ---»»♡🌷♡««---
به‌‌گونه‌ای‌قرآن‌بخوان‌که چشم‌توقرآن‌راببیند، گوش‌توقرآن‌رابشنودو قلب‌تونسبت‌به‌معارف‌بلند اوحضورداشته‌باشد...🌿 🕊داداـش‌ ابࢪاهــیـــمــــ💔 🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔 @dadashebrahim2 ---»»♡🌷♡««---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آسمان‌نشین‌ِ‌مهربان‌من جز‌دیدار‌تو‌مداوا‌نشود‌زخم‌دلم:) چه‌شو‌دگر‌نظری‌برمنِ‌بیچاره‌ڪنی!؟ 🕊داداـش‌ ابࢪاهــیـــمــــ💔 🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔 @dadashebrahim2 ---»»♡🌷♡««---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همسر شهید مصطفی صدرزاده .. تصمیم گرفتم برای آخرین بار... 💗 🕊داداـش‌ ابࢪاهــیـــمــــ💔 🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔 @dadashebrahim2 ---»»♡🌷♡««---
به همسر شهید مصطفی صدرزاده گفتن که بعد از مصطفی ازدواج میکنی !؟ عرض کردند که مصطفی هنوز زندست و من با مصطفی دارم زندگی میکنم 💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خدایا عذر مرا بپذیر🥀
🖇 🌱 وقتی ورزش تمام شد، ابراهیم اصلا احساس خستگی نمی‌کرد. انگار نه انگار که چهار ساعت شنا رفته! البتـه ابراهیــم این ڪارها را برای قـوی شدن انجام می‌داد. همیشه می‌گفت: برای خدمت به خـدا و بنـدگانش، بایـد بدنی قوی داشته باشیم. مرتب دعا میکرد که:خدایا! بدنم رابرای خدمت کردن به خودت قوی کن.☁️🌷 🕊داداـش‌ ابࢪاهــیـــمــــ💔 🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔 @dadashebrahim2 ---»»♡🌷♡««---
امام حـ¹¹⁸سنی ها تولد آقامون مبارک 💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍀امام رضا علیه‌السلام: 🔸در ماه مبارک رمضان، زیاد قرآن بخوان و زیاد صلوات بفرست و زیاد صدقه بده. 🔹وَ أَكْثِرْ فِي هَذَا الشَّهْرِ الْمُبَارَكِ مِنْ قِرَاءَةِ الْقُرْآنِ وَ الصَّلَاةِ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ وَ كَثْرَةِ الصَّدَقَةِ وَ ... 📚فقه الرضا عليه‌السلام، ص: ۲۰۷. 🌸ماه رمضان، بهارِ صلوات... ⏰روز چهاردهم پویش دعای مستجاب (دوشنبه) ✋نشر دهیم
شرکت‌کننده‌شماره‌‌۲۰۶۶:عین‌جیم‌ازکرمانشاه جایزه‌نفراول‌‌بیشترین‌ویووبازدید: یک‌دست‌لباس‌‌بسیجی‌به‌ارزش‌۸۰۰تومان جایزه‌نفردوم:‌یک‌بسته‌ی‌فرهنگی‌ (شامل‌‌‌چفیه،عطر،عکس‌شهدا،عکس‌رهبری، جاکلیدوتقویم)به‌ارزش‌۴۰۰تومان جایزه‌نفرسوم:یک‌عددکتاب‌زندگینامه‌شهدا‌ 📢مهلت‌ارسال‌تا۱۰فروردین‌ آیدی‌جهت‌ثبت‌نام‌درمسابقه: @patoge_shohhadaa11 کانال‌شرکت‌درمسابقه: https://eitaa.com/joinchat/1425604807Cbb9f2aecd8
کانالی بسیار جدید است فقط کافیه دست مبارکت رو روی لینک بزنی😎😇 کانال شهید ابن شهید 🔷 شهید آوینی: «آیا‌ می‌ارزد که در‌ برابر‌ِ متاع‌ِ زودگذر‌ِ دنیا به عذابِ‌ همیشگیِ‌ آخرت مبتلا‌ شوید؟» ♦️واقعا آیا می ارزد؟ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ معراجی ها حتما وارد بشن⬇️⬇️ https://eitaa.com/GAHAD_EMAD_MOGHNIE کانالی جدید/جمعیت ملاک ما، نیست. https://eitaa.com/GAHAD_EMAD_MOGHNIE
♦️شهادت یکی دیگر از فرزندان مدافع حرم البرز روابط عمومی سپاه البرز اعلام کرد: 🔹پاسدار بسیجی “بهروز واحدی” از نیروهای سپاه قدس و بسیجی حوزه شهید صدوقی ناحیه امام حسین (ع) کرج در راه دفاع از حریم اهل‌ بیت (ع) و حضرت زینب کبری (س) به شهادت رسید. 🔹این شهیدوالامقام بامداد امروز سه شنبه همزمان با پانزدهم ماه مبارک رمضان براثر حمله هواپیماهای رژیم صهیونیستی به منطقه دیرالزور سوریه به شهادت رسید. 🔹این شهید والامقام دارای یک فرزند ۲ ساله و ساکن کرج بود. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 🕊داداـش‌ ابࢪاهــیـــمــــ💔 🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔 @dadashebrahim2    ---»»♡🌷♡««---
شهادتت مبارک (:💔🕊️
یادمون باشه که هر چی برای خدا کوچیکی و افتادگی کنیم خدا در نظر دیگران بزرگمون می کنه..✨ 🌸 🕊داداـش‌ ابࢪاهــیـــمــــ💔 🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔 @dadashebrahim2 ---»»♡🌷♡««---
یکی از دوستاش‌ می‌گفت : توی‌ تمام مدتی که عراق‌ بود وقتی‌ می‌خواست‌ به کربلا‌ بره روی‌ صورتش‌ چفیه می‌انداخت و‌ می‌گفت اگر‌ به نا‌محرم‌ نگاه‌ کنی‌؛‌ راه‌ شهادت بسته میشه ...🥲 🌱 :) 🕊داداـش‌ ابࢪاهــیـــمــــ💔 🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔 @dadashebrahim2 ---»»♡🌷♡««---